-
این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[align=justify][align=justify][align=justify]سلام
حدود یک ماه هست که نامزد کرده ام،26 سال سن دارم،متاسفانه چند روز پیش در محل کارم به من اطلاع دادند چون قراردادم با شرکت تا آخر مهر تمام میشود،و امکان اینکه در شرکت بمانم نیست،البته من هم زمان خواستگاری به هیچ وجه فکر نمیکردم چنین اتفاقی ممکن است بیفتد،از طرفی خانواده همسرم روی این مطلب که کارمند شرکت باشم بسیار حساس هستند وبرایشان مهم هست،حالا من مانده ام چه کنم؟؟حتی جرات بیان این مطلب را به همسرم نیز پیدا نکرده ام.
حال بماند که این شرکت به لحاظ حقوق ومزایا هم آش دهان سوزی نیست ولی خب به هر حال من را شاغل جلوه می دهد واسم و رسمی دارد.از طرفی سابقه کار بالایی نیز ندارم که بخواهم بیرون بلافاصله کار پیدا کنم
البته امکان ایجاد شغل آزاد را تا حدودی دارم،ولی خب خانواده همسرم روی کارمند بودنم حساب باز کرده اند.
حالا من واقعا درمانده ام،خانواده همسرم و همسرم بسیار خانواده خوب و موقری هستن،ولی خب تنها یک ماه از نامزدی من گذشته و من بروم به آنهاچه بگویم؟؟ واصلا جرات بیان این مطلب را به آنها ندارم و فقط به زور توانسته ام به خانواده خودم بگویم.
تو رو خدا کمکم کنید زندگیم رو خیلی دوست دارم و دارم باچشمام میبینم که داره از هم میپاشه.
چه کنم بتونم زندگیم رو حفظ کنم؟[/align][/align][/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام برادر عزیز
در درجه اول شما هنوز مطمئن نیستید که شرکت شما را لازم داشته باشد یا نه پس توکل به خدا داشته باشید و بدانیذ این خانم دختر اگر شما را به خاطر خودتان انتخاب کرده باشد در همه شرایط کنارتان خواهد بود. توکل توکل توکل
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همون شادزی
سلام برادر عزیز
در درجه اول شما هنوز مطمئن نیستید که شرکت شما را لازم داشته باشد یا نه پس توکل به خدا داشته باشید و بدانیذ این خانم دختر اگر شما را به خاطر خودتان انتخاب کرده باشد در همه شرایط کنارتان خواهد بود. توکل توکل توکل
ممنون از پاسختون
سخن شما قبول،امید که مشکلم حل شود ولی اگه مشکل احیانا حل نشد ترجیح میدهم به جای آنکه قضیه پیش آمده رامطرح کنم،زیر تریلی 18 چرخ بروم!
الان یک ماه هست درست بعد از نامزدی،حال و اوضام بدجور بهم ریخته سر این قضیه کارم همسرم هر روز از من سوال میکنه چرا اینطوری شده،ولی جرات ندارم حتی بگویم قضیه مربوط به کارم هست که بی حوصله هستم،چه برسه به اینکه بگویم چه قرار است پیش آید.
از صبح تا شب دچار استرسی شدم که با قرص آرام بخش هم برطرف نمیشه.
دیوونه نشم خوبه
خواهشا راهنماییم کنید
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
با سلام به داداش خوب النجات فی صدق چون برای انها مهم است هرچه سریع تر راستش رابگو وگرنه تاابد به دیده شک نگاهت میکنن. اگر سرکار ماندی که ارزشت بالاتر میره اگر هم نماندی دیر یا زود باید بگی.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام
به تالار همدردی خوش آمدید.
بنظر من شما از همین الان شروع به یافتن شغل جدید بکنید. (از طریق اینترنت، روزنامه، سپردن به آشنا، سپردن به مسئولی در همان شرکت و خلاصه که هر راهی بنظرتان می رسد.) خلاصه که بجای اینکه خودتان پیشاپیش استخدام خودتان را رد کنید، فعلا در جستجوی کار باشید.
شما حرکت بکنید و همونطور که شادزی گفت به خدا توکل کنید.
اگر نهایتا شغلی پیدا نکردید، همزمان با اینکه در جستجوی بی وقفه کار هستید به همسرتان و خانواده شان هم بگویید.
بالاخره شما قراردادی بودید و هر زمان ممکن بود این اتفاق بیفتد. ولی اینکه خانواده همسرتان شما رو ساعی و مسئول ببینند، حتما در دیدشان بسیار متفاوت خواهید بود نسبت به زمانی که تسلیم یا بی تفاوت نسبت به این قضیه باشید.
در ضمن با گفتن موضوع صداقت خود را هم نشان داده اید و بعد از جستجوی کافی موضوع شغل آزاد را هم پیش بکشید (ضمن اینکه همه جوانب آنرا سنجیده اید؛ مثل درآمد و ساعت کاری و ...) و در این مورد هم با آنها مشورت کنید.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
دوستان ممنون از راهنماییتون،ولی وضع کار توشهر ما داغونه،از طرفی من لیسانس دارم ولی چون به رشته تحصیلی علاقه نداشتم،اصلا فراموش کردم چی خوندم،یه چیزی تو مایه های دیپلمم،تو این یه ماه هروز کارم شده سپردن به هر کی که میبینم وآگهی ها و....ولی چراغی روشن نمیشه
البته از اول هم خودم شغل آزاد رو دوست داشتم وقصد موندن تو شرکت رو نداشتم ،چون تو شرکت از حدودساعت 7صبح میرم تا 5/30عصر وماهی 320 تومان حقوق میگیرم،قراردادی هم که هستم،ومزایای خاصی هم نداره که حالا بابت از دست رفتنش بخوام خیلی افسوس بخورم
ولی فقط تو این وضع فعلیم(نامزد بودنم)خیلی ضایع هستش بیکار شدنم،هنوز یه ماه از نامزدیم نگذشته آخه،برم بگم به سلامتی بیرون انداختنم،فکرش هم وحشتناکه ،چه برسه برم بگم.
فکر کنم برم سکه های مهریه رو برای طلاق جور کنم خیلی سنگینتر باشم
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام
اصلا غم نخور . جدی میگم .
مشکلت کوچک نیست ولی حل نشدنی هم نیست . شما توی زندگی خیلی از این مشکلات خواهی داشت نمیشه که واسه هرکدومشون تب و لرز کنی .
لطفا در مورد نامزدت و خانوادشون بگو و اینکه با توجه به شناختی که ازشون داری فکر میکنی عکس العملشون نسبت به این خبر چیه ؟
ضمنا برو پیش روسای شرکت و وضعیتت رو شرح بده و ازشون بخواه یکی دوماه دیگه پیششون بمونی تا کار جدید پیدا کنی . ( قرار داد یکماهه ببندی )
فعلا هم برو با نامزدت خوش باش و به خدا توکل کن .
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
سلام
اصلا غم نخور . جدی میگم .
مشکلت کوچک نیست ولی حل نشدنی هم نیست . شما توی زندگی خیلی از این مشکلات خواهی داشت نمیشه که واسه هرکدومشون تب و لرز کنی .
لطفا در مورد نامزدت و خانوادشون بگو و اینکه با توجه به شناختی که ازشون داری فکر میکنی عکس العملشون نسبت به این خبر چیه ؟
ضمنا برو پیش روسای شرکت و وضعیتت رو شرح بده و ازشون بخواه یکی دوماه دیگه پیششون بمونی تا کار جدید پیدا کنی . ( قرار داد یکماهه ببندی )
فعلا هم برو با نامزدت خوش باش و به خدا توکل کن .
مرسی
یک اینکه الان اتفاقا تو همون زمان مهلت دارم به سر میبرم که کاری پیدا کنم،ولی بعیده کورسویی پیدا بشه
دوم:خانواده خانمم و خودش خانواده مذهبی هستن،واصلا تو مراسم خواستگاری هم هیچ چیزی از مادیات از من نپرسیدن حتی میزان حقوق من،وبیشتر ایمان و شخصیت وخانواده من براشون مهم بود
ولی خب به هرحال به حساب شاغل بودن من این وصلت سر گرفته و اینکه پول کارمندی حلالیت بیشتری داره تا کار آزاد،من واقعا نمی تونم در مورد عکس العملشون قضاوت کنم
آدمیزاده،ممکنه یه راست طلاق دخترشون رو بگیرن،یا نه ممکنه کمکم کنن.
ولی خانواده خوبی دارن و واقعا نمی خوام به خاطر و مسائل اینچنینی از دستشون بدم.ولی مثل اینکه داره اینجوری میشه
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
دوستان خواهشا هر راهنمایی از دستون بر میاد برام بنویسید
تا آخر هفته بیشتر فرصت ندارم
البته اگه تا آخر هفته سکته نکنم از استرس فراوان.
جهنم رو دارم پیش روم میبینم.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام
bino_2010 گرامی می دونم توی شرایط خیلی سختی هستید درسته موقع خواستگاری و انتخاب طرف مقابل شرایط کاری برای دختر و خانواده اش خیلی مهمه اما وقتی طرف مقابل انتخاب شد مطمئن باشید به خاطر این مسئله ازدواجتون بهم نمی خوره و همون طور که دوستان گفتند به خدا توکل کنید واز همین الان به دنبال کار باشید.
به نظر من اگه از همین الان بانامزدتون مسئله را در میون بذارید خیلی بهتره و بگید که احتمال داره از این کار بیرون بیاید تاعلت ناراحتی شما بدونند و برداشت اشتباه نکنند و تازه باهاتون احساس همدردی می کنند .
موفق باشید:72:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
برادر عزيز چرا انقدر منفي بافي مي كني؟ گير نمي ياد و سكته مي كنم و اين حرفها كه انسان سالم رو هم از پا در مياره!!!
اولا كاملا به خودت مسلط باش. همسر شما قراره در سختي ها و مشكلات كنار شما باشه نه در مقابل شما. اينو مستقيما بهش بگو كه من روي پشتوانه و دلگرمي تو حساب مي كنم. مطمئن باش اگر همونوري كه ازش تعريف مي كني باشه پشتت رو خالي نمي كنه.
ثانيا، يه نگاهي به جملاتت بنداز! خودت گفتي مي خواستي كه بيرون بياي و كار آزاد شروع كني پس چرا تعجب مي كني كه اين اتفاق افتاده؟ اصلا شايد براي شروع زندگي جديدت خيرت در اين بوده. برو به خانمت بگو خودم خواستم بيام بيرون. تصور اينكه بخوام با ماهي 350 تومن تورو خوشبخت كنم نداشتم. مگه پولي كه از شغل آزاد در مياد حرامه؟ اينهمه آدم دارن از شغل آزاد نون زن و بچه اشونو مي دن همش حرامه؟ فكر كنم ديگه وقتش شده شما در مقابل موانع زندگي استقامت و مرد بودن خودت رو نشون بدي. اصلا نترس مثبت فكر كن و ديگه هم قرص نخور. هرچي برات پيش مياد به نفعته شك نكن.:72:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
برادر عزيز چرا انقدر منفي بافي مي كني؟ گير نمي ياد و سكته مي كنم و اين حرفها كه انسان سالم رو هم از پا در مياره!!!
مرسی دوست عزیز،متاسفانه من آدم کمرویی هستم ویه کم هم حس اعتماد به نفسم پایینه،برا همین تا چنین اتفاقاتی برام میفته بلافاصله دچار منفی بافی میشم.
ممنون از لطفت بابت کمکت
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نگران نباش ان شاء ا... درست مي شه. با نگراني كه چيزي حل نمي شه. شنيدي كه مي گن از هرچي بترسي سرت مياد. پس نترس و مثبت فكر كن تا بهترينش برات اتفاق بيفته. بابا خدا رو داري چه غم داري!!!:227:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[align=justify]فقط موندم چه جوری این قضیه رو با همسرم وخانواده اش بگم،برم بگم چی،من رو انداختن بیرون؟؟!!
مطمئنم که دیگه احترام و آبرویی برام باقی نمیمونه،اونا فکر میکنن من میدونستم که بیشتر از یک ماه دیگه سرکار نیستم و خواستم فریبشون بدم،یک ماه نیست که نامزد کردم،به خدا فکر هم میکنم دیوونه میشم چه برسه به اینکه برم جریان رو بهشون بگم.همین اول زندگی بی آبرو و ذلیل شدم پیششون،دیگه تاآخر عمر سرم رو نمیتونم جلوشون بالا بگیرم.
شما میگین فکر نکن همه چی درست میشه،ولی به خداروزگارم شده عین روزگاره یزید،هر روز چند تا قرص آرام بخش مصرف میکنم،شدم یه جنازه متحرک.
من زندگیمو خیلی دوست دارم ولی روزگار اجازه زندگی نمیده،قبول کنید دیگه از این به بعد کل دیدگاه وذهنیتشون نسبت به من تغییرمیکنه،برم بانک هم باز کنم،باز جایگاه این شرکت مزخرف رو براشون نداره.
تو رو به خدا کمکم کنید.صحبت یه عمر زندگیه[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام برادرگرامي
هميشه و هرجاومكاني و در هر زماني توكلت به خدا باشه و يقين داشته باش كه دست خالي برنميگردي .بنده به عينه شخصاً باتوجه به تجربياتي كه داشتم و برام اتفاق افتاده خدمتتون عرض ميكنم.الان اكثر مردم با اين شرايط مشغول كار هستند .
با چه كنم چه كنم كه كارا درست نميشه .شما حركتي نشون بده و باقي رو به خدا بسپار.
از يه جايي شروع كن مثلاً به نامزدت از عدم پيشرفت كاري در شركتتون بگو . نقاط ضعف شركت رو بگو .از اونهايي كه از اونجا بيرون اومدندو در جاي ديگري مشغول هستند و راضي هستند بگو و...
اينطوري ايشون هم كمكم به وضعيت شركتتون و اينكه آش دهن سوزي نيست آگاه ميشه و مطمئناً به خانواده اش هم انتقال ميده و وقتي كه ذهنشون و ديدشون كمي نسبت به محل كارت آشنا شده ميتوني بگي كه ميخواي بيرون بياي و به كار آزاد مشغول بشي تا اينطوري وقت بيشتري هم براي دركنار هم بودن داشته باشيد .
به اميد شنيدن خبرهاي خوب شما:72::72::72: .
براي خوشبختي جوونهامون دعا كنيم .:323:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آي سوودا
سلام برادرگرامي
هميشه و هرجاومكاني و در هر زماني توكلت به خدا باشه و يقين داشته باش كه دست خالي برنميگردي .بنده به عينه شخصاً باتوجه به تجربياتي كه داشتم و برام اتفاق افتاده خدمتتون عرض ميكنم.الان اكثر مردم با اين شرايط مشغول كار هستند .
با چه كنم چه كنم كه كارا درست نميشه .شما حركتي نشون بده و باقي رو به خدا بسپار.
از يه جايي شروع كن مثلاً به نامزدت از عدم پيشرفت كاري در شركتتون بگو . نقاط ضعف شركت رو بگو .از اونهايي كه از اونجا بيرون اومدندو در جاي ديگري مشغول هستند و راضي هستند بگو و...
اينطوري ايشون هم كمكم به وضعيت شركتتون و اينكه آش دهن سوزي نيست آگاه ميشه و مطمئناً به خانواده اش هم انتقال ميده و وقتي كه ذهنشون و ديدشون كمي نسبت به محل كارت آشنا شده ميتوني بگي كه ميخواي بيرون بياي و به كار آزاد مشغول بشي تا اينطوري وقت بيشتري هم براي دركنار هم بودن داشته باشيد .
به اميد شنيدن خبرهاي خوب شما:72::72::72: .
براي خوشبختي جوونهامون دعا كنيم .:323:
[align=justify]ممنون دوست عزیزم
همه چیزهایی رو که در مورد شغل آزادگفتی تا حدودی بهش گفتم
ولی مشکل اینه که چون این شرکت فقط اسم گنده ای داره ،همسرم میگه حداقل یک سال اینجا بمون
تا من جلوی فک وفامیلام بگم شوهرم کارمند این مجموعه است،بعد اگه تونستی بیرون کاری بکنی از اونجا بیا بیرون(زمانی که در مورد شغل آزاد باهاش صحبت میکردم اینها رو گفت ،وگرنه جرات منکردم بهش جریان رو بگم)،وخودم هم حدس میزنم بالاخره اسم این شرکت هم تو جواب مثبت دادنشون تاثیر داشته،وگرنه من نه مال ومکنتی دارم نه چیزهای خیلی مثبت و به
نظر خودم این شغل براشون مهم بوده،حتی مادر خانم یه بار گفته بوده به همسرم که خیلی مهم شوهرت کارمند باشه.
حالا این چیزها شده مایه عذابم وفکر خیالم
تازه به چه دلیلی بگم دیگه نمیرم،لغو قراداد همون اخراج محترمانه است
عجب روزگار غریبی شده،از یه طرف خانواده همسرم و خودش که چیزی نگفتم،از یه طرف سرکوفت های خانوادم وفک وفامیلا هیچی نشده شروع شده،که عرضه نداشتی تو شرکت بمونی و...
خودی ها اینن وای به همسرم وخانواده اش،خدا یه مرگی تا آخر هفته نصیبم کنه تا از این جهنم خلاص بشم.فکر کردن هم بهش داره دیوونم میکنه
فقط از خود خدا کاری بر مییاد وبس.[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام bino_2010
به کلبه ی همدردی وجمع دوستان خوش آمدید
http://www.hamdardi.net/imgup/12572/...6fa708a304.gif
نقل قول:
فقط موندم چه جوری این قضیه رو با همسرم وخانواده اش بگم،برم بگم چی،من رو انداختن بیرون؟؟!!
موارد پیش بینی نشده ,سختی ها و مشکلات ....جز لاینفک زندگی هستند .مهم نحوه ی بر خورد افراد با آن هاست (اصل 10 - 90 )
محکم و قوی باشید .خودتون رو و توانایی هاتون رو باور داشته باشید .صادق باشید و نگران تصمیم گیری آن ها (نامزد و خانواده اش )نباشید .
شما می خواهید سالیان سال کنار هم شانه به شانه در خوش ها و ناخوشی ها زندگی کنید این مسئله می تواند محکی باشد برای میزان سنجش صبوری و استقامت نامزد شما در زندگی و همچنین میزان سنجشی برای مسئولیت پذیری شما و مواجهه شدن شما با مشکلات زندگی(نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي)
نقل قول:
مطمئنم که دیگه احترام و آبرویی برام باقی نمیمونه،اونا فکر میکنن من میدونستم که بیشتر از یک ماه دیگه سرکار نیستم و خواستم فریبشون بدم،یک ماه نیست که نامزد کردم،به خدا فکر هم میکنم دیوونه میشم چه برسه به اینکه برم جریان رو بهشون بگم.همین اول زندگی بی آبرو و ذلیل شدم پیششون،دیگه تاآخر عمر سرم رو نمیتونم جلوشون بالا بگیرم.
شما میگین فکر نکن همه چی درست میشه،ولی به خداروزگارم شده عین روزگاره یزید،هر روز چند تا قرص آرام بخش مصرف میکنم،شدم یه جنازه متحرک.
لطفا ذهن خوانی نکنید .
در مورد مشکل پیش آمده صراحتا و صادقانه با نامزد و خانواده اش صحبت کنید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
[align=center][b]
5 – هنگامی که مشکلی پیش می آید خونسردی خود را حفظ کنید. کنترل اوضاع را در دست بگیرید و مشکل را به شکل اصولی برطرف کنید ، سراسیمه، و دستپاچه (احساساتی) نشوید.
7 - صادق باشید. کنایه یا طعنه زدن خلاف اصل صراحت گویی و قاطعیت است. واضح آنچه را که می خواهید بیان کنید. از به کار بردن واژه های و اصطلاحات عامیانه یا فنی و تخصصی اجتناب کنید مگر آنکه مطمئن باشید حرف شما را طرف مقابل درک می کند.
9 – سعی کنید با نگاه کردن به شرایط از دیدگاه طرف مقابل و با توضیح مزایایی که پذیرفتن نظرات شما برای او دارد طرف مقابل را متقاعد سازید.
10 – اشتیاق خود را برای بیان دیدگاهها نشان دهید. این کار تظاهری ساختگی و تصنعی نیست، بلکه در واقع ابراز صادقانه عقاید و باورهای عمیق شما است.
11 – هنگام عصبانیت صدای خود را بلند نکنید. زور و خشونت باعث نمی شود نظرات شما متقاعد کننده تر شود. منطق ، حربه بسیار قوی تری است.
12 – هیچ گاه به قصد لطمه و طعنه زدن به طرف مقابل چیزی نگویید یا ننویسید. اگر چنین کاری کردید دیگر نمی توانید حرف خود را پس بگیرید حتی اگر اظهار پشیمانی و تاسف کنید.
13 – برای آنکه حرفتان تاثیر گذار باشد مبالغه نکنید. اگر طرف مقابل تصور کند همیشه مسایل را بزرگ می کنید درباره تمامی حرفهای شما چنین خواهد اندیشید. کوچک جلوه دادن مسایل بسیار موثر تر است.
18 – به یاد داشته باشید تنها گفته شما نیست که در خاطر می ماند، بلکه نحوه بیان شما نیز در ذهن ثبت می شود بنابراین از لحن تند و خشن اجتناب کنید.
22 – سریع صحبت نکنید زیرا این امر نشان دهنده عدم اعتماد به نفس است.
25 - عقاید خود را به گونه ای مطرح نکنید که گویی حقیقت محصند برای مثال بگویید: « به نظر می رسد که .... باشد» نه آنکه : « این طور هست ». اکراه نداشته باشید قبول کنید که تصمیم گیری برایتان دشوار است. اما تعلل نکنید یا مدام در فکر مساله خاصی فرو نروید زیرا به نظر می رسد که قدرت تصمیم گیری ندارید.
26 – با دقت به حرف های طرف مقابل گوش دهید به خصوص به نوسانات صدای او دقت کنید زیرا این امر اغلب کمک می کند بهترین طرز فکری را که در پس گفتار او نهفته است درک کنید.
30 ]سعه صدر داشته باشید. هنگامی که کسی با شما صحبت می کند به حرف های او گوش کنید. فرضیه بافی نکنید. ممکن است تصورات شما اشتباه باشد . اگر موضوع یا بحثی برایتان جالب نیست، اجازه ندهید تمرکزتان به هم بخورد و نگذارید حواستان متوجه موضوعی شود که قصد گفتنش را دارید. تمام توجه تان به مواجهه باشد.
31 – تحت تاثیر کلمات احساسی قرار نگیرید. مراقب استدلالهای غیر منطقی باشید که میان حرف هایتان به کار می برید.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
اینقدر خودتو شکنجه نکن .
اینجوری که گفتی خانواده خانمت اینا خیلی منطقی هستن . پس اگه همینطوری که گفتی خانمت و خانوادش به صداقتت ایمان داشته باشن و در شما ظرفیت های با لقوه سراغ داشته باشن ( که انشا الله اینطوره )، هیچ مشکلی پیش نمی آد .
صبر کن و توکل و تلاش که : ان الله مع الصابرین .
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[align=justify]والا همه این جیزهایی که دوستان میگن تو حرف ساده به نظر مییاد
وگرنه من تا بخوام برسم در نامزدم تا این قضایا رو بگم صدبار مرده ام و زنده شدم
بدبختی اینه همسرم قبل ازمن کلی خواستگار داشته،که وضع اکثرشون توپ بوده،حالا من اومدم تو زندگیش که یه شغل داشتم اونم دارم از دست میدم.قبلا هم چند بار از شغلم شکایت کرده بودم پیشش حالا فکر میکنه از بی عرضگی پرتم کردن بیرون.
از شما پنهون نباشه دیروز برای چند لحظه فکر خودکشی به سرم زد.
دیگه واقعا هنگ کردم.فقط خود خدا کمکم کنه[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
دوست محترم از شما می خواهم فعلا کمی تمرکز زدایی نسبت به مشکلتون داشته باشید و از ایجاد اضطراب و استرس با فکر کردن به اینکه آن ها چه برخوردی خواهند داشت یا درمورد شما چه فکر ی می کنند بپرهیزید .اگر شما خود سرزنش گری نداشته باشید مطمئن باشید سرزنش دیگران را نیز جذب نخواهید کرد .
شما بیشتر از هر چیزی به آرامش نیاز دارید تا بتوانید مسائل پیرامونتان را مدیریت کنید
لطفا به این انجمن سری بزنید
آرامش از طریق باز تعبیرمشکلات
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[quote=ساقی]
دوست محترم از شما می خواهم فعلا کمی تمرکز زدایی نسبت به مشکلتون داشته باشید و از ایجاد اضطراب و استرس با فکر کردن به اینکه آن ها چه برخوردی خواهند داشت یا درمورد شما چه فکر ی می کنند بپرهیزید .اگر شما خود سرزنش گری نداشته باشید مطمئن باشید سرزنش دیگران را نیز جذب نخواهید کرد .
شما بیشتر از هر چیزی به آرامش نیاز دارید تا بتوانید مسائل پیرامونتان را مدیریت کنید
لطفا به این انجمن سری بزنید
[align=justify]بر فرض چند روز هم تمرکززدایی کردم بالاخره که این خاک توسر من ریخته میشه،آخرش چی کنم؟
1/5سال بیکاربودم دوباره بعد از 8ماه دارم بدبخت میشم.
به خدا اگه معصیت نداشت تا حالا خودکشی کرده بودم[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
دوست محترم چرا خودکشی ؟؟؟
"اصولا آسیب زدن به خود و یا دیگری،فقط یک اشتباه احساسی در یک لحظه بسیار مهم است. مثل چرت بی هنگام یک راننده وقتی از یک جاده کوهستانی در حال عبور است. لذا تبعات آن فجیع است."
"دوست خوبم، ما در کنار تو هستیم. این لحظات را به نوعی در زندگی داشته ایم. و ممکن است در آینده داشته باشیم. اگر در بازی زندگی شرکت کردیم، باید بدونیم بعضی وقتها گل می خوریم یا می بازیم، اما شکست های و بالا و پائینی ها هم جزء بازی هست. لذا بازی را ترک نمی کنیم"
در آخر :
قوی باش این نیز بگذرد
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
با سلام bino_2010
شما الان يك توهم ترس و نگراني داري.
شما با آن خانواده وصلت كردي و جزء آنها محسوب مي شوي. ممكن است آن وقت آنها روي كارمند بودنت تكيه كرده باشند. ليكن آنها تفاوت اين را متوجه مي شوند كه "شما ناخواسته از اين كار بيرون مي آيي يا به دلخواه خودت كار را ترك مي كني"
شما مثل كسي هستيد كه قصد دارد براي جمعي سخنراني كند، اما نگران هست كه تپق بزند و همه چيز خراب شود.
ولي واقعيت اينست كه حتي اگر تپق هم بزند طبيعي هست.
شما هم صادقانه (با توجه به اينكه خانواده اشان مذهبي هست)، مطالب را بدون ترس بازگو كن و حتي از آنها مشورت بخواه.
در ضمن كار مرد و شغلش مربوط به خودش هست. و اگر تمايل به كار آزاد داريد اگر بيرون آمديد بايد سخت دنبال كار دلخواهت باشيد.
همسرت هم متعلق به شماست و كسي نمي تواند طلاق او را از شما بگيرد. مگر اينكه خودت ، خودت را ضعيف نشان دهي.
بهتر هست محكم و قوي باشي. تو الان مرد يك خانواده هستي و نقش تكيه گاه داري.
اگر بنا باشه در زندگي هر روز مشكلي پيش آمد خودت را ببازي كه نمي تواني زندگي كني.
به نظرم شما توان و قدرت زيادي براي تغييرات شغلي مناسب داري فقط ترس نداشته باش. و در مسيري كه تصور مي كني صحيح هست پس از مشورت قوي پيش برو. :104:
در ره منزل ليلي كه خطرهاست بسي
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي:72:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام bino_2010
شما الان يك توهم ترس و نگراني داري.
شما با آن خانواده وصلت كردي و جزء آنها محسوب مي شوي. ممكن است آن وقت آنها روي كارمند بودنت تكيه كرده باشند. ليكن آنها تفاوت اين را متوجه مي شوند كه "شما ناخواسته از اين كار بيرون مي آيي يا به دلخواه خودت كار را ترك مي كني"
شما مثل كسي هستيد كه قصد دارد براي جمعي سخنراني كند، اما نگران هست كه تپق بزند و همه چيز خراب شود.
ولي واقعيت اينست كه حتي اگر تپق هم بزند طبيعي هست.
شما هم صادقانه (با توجه به اينكه خانواده اشان مذهبي هست)، مطالب را بدون ترس بازگو كن و حتي از آنها مشورت بخواه.
در ضمن كار مرد و شغلش مربوط به خودش هست. و اگر تمايل به كار آزاد داريد اگر بيرون آمديد بايد سخت دنبال كار دلخواهت باشيد.
همسرت هم متعلق به شماست و كسي نمي تواند طلاق او را از شما بگيرد. مگر اينكه خودت ، خودت را ضعيف نشان دهي.
بهتر هست محكم و قوي باشي. تو الان مرد يك خانواده هستي و نقش تكيه گاه داري.
اگر بنا باشه در زندگي هر روز مشكلي پيش آمد خودت را ببازي كه نمي تواني زندگي كني.
به نظرم شما توان و قدرت زيادي براي تغييرات شغلي مناسب داري فقط ترس نداشته باش. و در مسيري كه تصور مي كني صحيح هست پس از مشورت قوي پيش برو. :104:
در ره منزل ليلي كه خطرهاست بسي
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي:72:
[align=justify]مرسی واقعا لطف کردین
اگه این گردنه وحشتناک رو بتونم به سلامت سپری کنم،یه تغییراتی تو زندگیم میدم که دیگه به این فلاکت نیفتم،فقط اگه بتونم این مصیبت رو به سلامت طی کنم،یکی از آشناها میگفت تو الان یه مغازه 300میلیونی هم بخری ،دیگه جایگاه زمان کارمندیت رو بین اونها نخواهی داشت،وهمیشه به چشم یه دروغگوی فریبکار نگاهت میکنن،که فقط یک ماه بعد نامزدی سر کار بودی،گفتم فقط خود خدا باید کمک کنه[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
سلام
به کلماتی که استفاده میکنین دقت کنید فلاکت ، مصیبت ، بدبختی ، گردنه وحشتناک .
شما خیلی روی این مساله تمرکز کردین و اون رو حل نشدنی میبینین ، تا وقتی که نگاه شما اینطور باشه بله ممکنه این اتفاقات بیافته اما بهتره یک مقداری خوشبینانه هم به قضیه نگاه کنید .
با صداقت مشکل رو با خانواده همسرتون مطرح کنید و اینکه در اتفاق پیش آمده مقصر نبوده اید اما یک انگیزه قوی دارید و اون هم تلاش برای خوشبختی دخترشون هست و به سختی دنبال کار هستید .
همونطور که مدیر گفتند ضعیف نباشید و بدونید که همسرتون مال شماست .
اگر خانواده همسرتون منطقی باشند هیچ وقت برخوردشون با بیکاری شما به این صورت نخواهد بود که فورا بگن طلاق .
این شما و همسرتون هستین که برای زندگیتون تصمیم میگیرین اول با ایشون بعد هم با خانوادشون مسئله رو مطرح کنید . همسرتون شما رو فقط به خاطر شاغل بودنتون انتخاب نکرده و صدرصد معیارهایی داشته که شما با اکثر اونها هم خوانی داشتید که انتخابتون کرده بنابراین فقط به خاطر از دست دادن شغل شما رو کنار نخواهد گذشت . نگران شدن ایشون طبیعی است همونطور که خودتون نگران هستید تا شغل جدیدی به دست بیارید اما این نگرانی به این معنی نخواهد بود که شما رو نمیخواد بلکه شما باید ایشون رو هم دلگرم کنید و ازش بخواید که به شما روحیه بده و بهش اطمینان بدید انقدر قدرتمند هستید که شغل جدیدی انتخاب کنید .
تلاشتون رو بکنید که شغل مناسبی پیدا کنید اما در درجه اول همسر و خانوادش رو در جریان بگذارید تا از استرس و فشار بیرون بیاید .
-
RE: این وضع پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[align=justify]از برت دامن کشان رفتم ای نامهربان
از من آزرده دل کی دگر بینی نشان
رفتم که رفتم.....[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bino_2010
یکی از آشناها میگفت تو الان یه مغازه 300میلیونی هم بخری ،دیگه جایگاه زمان کارمندیت رو بین اونها نخواهی داشت،وهمیشه به چشم یه دروغگوی فریبکار نگاهت میکنن،که فقط یک ماه بعد نامزدی سر کار بودی،گفتم فقط خود خدا باید کمک کنه[/font][/size][/align][/b]
سلام
اصلا حرف اين آشنايت رو جدي نگير :305:
اين نگراني ها بافته هاي ذهني خودت هست. لطفا پست قبلي ام را بيشتر دقت كن.
كمتر بايد اكنون در احساساتت بدمي.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
خانواده ای که انتخابتون کردن به این راحتی شما رو پس نمی زنن،
منطقاً روش کارشون به این صورت خواهد بود که به شما فرصتی جهت پیدا کردن کار مناسب رو خواهند داد.
پس نگران نباشید و شدیداً به دنبال کار بگردید.
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bino_2010
یکی از آشناها میگفت تو الان یه مغازه 300میلیونی هم بخری ،دیگه جایگاه زمان کارمندیت رو بین اونها نخواهی داشت،وهمیشه به چشم یه دروغگوی فریبکار نگاهت میکنن،که فقط یک ماه بعد نامزدی سر کار بودی،گفتم فقط خود خدا باید کمک کنه[/font][/size][/align][/b]
سلام
اصلا حرف اين آشنايت رو جدي نگير :305:
اين نگراني ها بافته هاي ذهني خودت هست. لطفا پست قبلي ام را بيشتر دقت كن.
اكنون كمتر بايد در احساساتت بدمي.
:104::104::104::104:
تا با همسرتون و خانواده اش مطرح نکردید از پیش داوری در مورد بازخوردشون بپرهیزید ، البته بد نیست بازخوردهای احتمالی را در نظر بگیرید و جواب منطقی برای آن آماده کنید اما در نظر گرفتن این احتمالات با قطعیت دادن به تصوراتتون فرق می کنه ، این ذهن خوانی هست که باید از آن پرهیز کنید .
.
-
RE: این وضع پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
دیروز بدون اینکه جریان رو به همسرم بگم،از مشکلات شرکت براش گفتم و گفتم بهتره برم دنبال شغل آزاد،برگشت گفت مشکلی ندارم با شغل آزاد ولی شرکت رو هم نباید ول کنی و تا حداقل 2سال باید شرکت رو هم بری ،بالاخره من به دوست وآشناها گفتم شوهرم کارمنده!!گفتم حالا یه روزی من رو دیگه نخواستن چی؟گفت نگران نباش تو کارمند اونجایی و بیرون نمیندازنت!!!
حالا دیگه عمرا بتونم جریان پیش اومده رو بهش بگم،خانومم بنده رو رسما به عنوان کارمند رسمی شرکت قبول کرده!!علی رغم اینهمه صحبتی که من کردم وگفته بودم قرادادی هستم
حالا دیگه ذره ای از جریان رو هم نمیشه بهش گفت با این ذهنیاتش
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
ای کاش بهش میگفتی که وضع اقتصادی شرکت خرابه و شاید تعدیل نیرو داشته باشه تو ماه جاری . تا یه ذهنیتی رو فراهم کرده باشی .
اگه گفتن ناگهانی ات فکر می کنی مشکل ساز باشه ، قبلا تو فکرش یه زمینه سازی هایی بکن ، و بعد از چن روز دیگه کل مطلب رو با صداقت بهش شرح بده .
ایشون خودشون پدر و مادرشون رو توجیه می کنن .
تو این مدت هم بیکار نشین ، سراغ کار باش که شاید انشا الله کاری بهتر از کار قبلیت گیر آوردی ، خدا رو چه دیدی .......
اگه توکلت به خدا ، مطلق باشه ، حتما از این دوران گذار به سلامت عبور می کنی .
موفق باشی .:323::323:
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط موفق
ای کاش بهش میگفتی که وضع اقتصادی شرکت خرابه و شاید تعدیل نیرو داشته باشه تو ماه جاری . تا یه ذهنیتی رو فراهم کرده باشی .
مسئله اینه وضع شرکت خراب هستش ولی نه در حدی که تعدیل نیرو کنه(متاسفانه شرکت بزرگیه واسمی داره واسه خودش که بیشتر مدیون گذشتشه وگرنه وضع فعلیش آش دهن سوزی نیست) مشکل من هم اینه که تو این بخشی که هستم رئیسش گفته به من نیازی نداره و کارگزینی شرکت گفته برو یه جایی پیداکن واسه خودت!!به جز جایی که هستی ولی خب به هردری زدم بسته است،از طرفی همسرم چندتا از آشناهاش شرکت ما کار میکنن که اگه بخواد پرس وجو کنه میتونه کشف کنه که من چرا بیرون اومدم،از طرفی همسرم خیلی تحت تاثیر مادرشه،و مادر همسرم خیلی تا کید داره دامادش کارمند باشه!!
تو عمرم تا حالاتو چنین جهنمی گیر نکرده بودم
از هر طرف جمعش میکنم یه طرفش میلنگه!!
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 'bino_2010' pid='122709' dateline= مشکل من هم اینه که تو این بخشی که هستم رئیسش گفته به من نیازی نداره و کارگزینی شرکت گفته برو یه جایی پیداکن واسه خودت!!به جز جایی که هستی ولی خب به هردری زدم بسته است،از طرفی همسرم چندتا از آشناهاش شرکت ما کار میکنن که اگه بخواد پرس وجو کنه میتونه کشف کنه که من چرا بیرون اومدم،از طرفی همسرم خیلی تحت تاثیر مادرشه،و مادر همسرم خیلی تا کید داره دامادش کارمند باشه!!
تو عمرم تا حالاتو چنین جهنمی گیر نکرده بودم
از هر طرف جمعش میکنم یه طرفش میلنگه!![/size
[/font][/b]
تو خیلی از شرکتهایی که تعدیل نیرو دارن ، یه مهلت 2 - 3 ماهه به کارمندا می دن ، تا یه شغل جایگزین پیدا کنن . با کارگزینی صحبت کن تا بهت مهلت بدن .
یا اینکه تو یه سمت دیگه، یا درجه پایین تر بهت شغل بدن ، بالاخره اگه وضعیتت رو بهشون بگی اونا هم انسان هستن و شرایطت رو درک میکنن تا حدودی .
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[/quote]
تو خیلی از شرکتهایی که تعدیل نیرو دارن ، یه مهلت 2 - 3 ماهه به کارمندا می دن ، تا یه شغل جایگزین پیدا کنن . با کارگزینی صحبت کن تا بهت مهلت بدن .
یا اینکه تو یه سمت دیگه، یا درجه پایین تر بهت شغل بدن ، بالاخره اگه وضعیتت رو بهشون بگی اونا هم انسان هستن و شرایطت رو درک میکنن تا حدودی .
[/quote]
[align=justify]
صحبت کردم،گفتن امسال همت مضاعف کردیم هزینه های اضافی رو کم کنیم!!!
گفتم تازه ازدواج کردم،گفتن کی به تو گفت تا ثبات شغلی پیدا نکردی بری ازدواج کنی؟؟!!
کلا با یه سری شمرابن ذوالجوشن طرفم!
شرکت خصوصی همینه دیگه!تازه یه سری از مدیران زحمت زیرآب زنی رو هم کشیدن!
باور کنین همون خودکشی بهترین راهه،مگه اینهمه هم انسان با در بسته مواجه میشه آخه
قربون خدا برم من[/align]
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bino_2010
باور کنین همون خودکشی بهترین راهه،مگه اینهمه هم انسان با در بسته مواجه میشه آخه
با سلام
اينكه گفتي همون حرف اولت هست!!
حالا بگو با همه اين حرفها كه رد و بدل شد، حرف اعضاء به شما چي بود؟ سعي كن يه كمي شنونده باشي.
همچنين هر چي در بسته و يا باز هست براي همين دنياست.... :305:
يه نگاهي به اين مقاله بكن: :303:
آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
بهتره که به نامزدتون کم کم موضوع رو بگید ، بگید که می دونید این مسئله براش مهمه اما از دست
شما کاری ساخته نبوده ، الان دارید به دنبال کار می گردید و حاضرین برای بدست آوردنش هر کاری انجام بدید
-
RE: این وضغ پیش اومده رو چطور جمعش کنم؟
[/quote]
همچنين هر چي در بسته و يا باز هست براي همين دنياست.... :305:
يه نگاهي به اين مقاله بكن: :303:
آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي
[/quote]
خیلی خوب بود،من خودم رو در گروه زیر دیدم:
تسليم مي شوند:
اين افراد مي سوزند و مي سازند. (اي كاش مي سوختند و مي ساختند، آنها مي سوزند و تحمل مي كنند). اگر كسي حقشان را بخورد نظاره گرند. براي مشكلات و مسائل زندگي فعال و اكتيو نيستند. هميشه منتظرند ببينند بعد چي مي شه!! حال تغيير ندارند.
اگر بسوزند به كسي كه اطرافش داد و بيداد مي كنه، مي گويند تا دهانت بازه، بگو كه من دارم مي سوزم!!!
كمتر از فكر و بازوي خود بطور درستي بهره مي گيرد. اين افراد سازگار نيستند، سازشكارند. يعني مشكلات و مسائل را درون خود مي ريزند و مي سوزند و دم بر نمي آورند.
چون از درون مي سوزند كمتر كسي ، سوزش آنها را مي بيند.
در واقع از درون طالب شرايط نيستند، خواستگار تغييرند، اما درماندگي دارند. مانند فردي بي دست و پايند كه گرفتار سيل شده است.
نه حركتي مي كنند، نه فريادي سر مي دهند. اما تمام وجودشان اضطراب و ترس هست.
[size=medium]ممنون میشم من رو بیشتر راهنمایی کنید،در این مورد که چگونه مشکل را حل کنم[/size]