-
عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام .
بار دوم که ازتون همفکری می خوام :316:
الان 21 روز بیشتر که گفتم رابطم که در جریان بودین تموم شده اما 3 – 4 روز که اون نفر اولی که واقعا برام مهم بودو نمی تونستم موضوعش را اینجا تعریف کنم می آد توی ذهنم طوری که همینطوری اشکام سرازیر می شه .... واقعا حالم بد میشه.. حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم بهم نریزم .خواستم با این حسم مبارزه کنم اما انگار تو توانم نیست....
خودم که داشتم به این موضوع فکر می کردم که چطوری این همه مدت پس تحمل کردم ! به این نتیجه رسیدم که تو رابطه دومم هر چند برای ازدواج بود اما از سر لجبازی با نفر اول زندگیم بود ( که چاره ای جز جدایی نداشتیمو اونم فکر می کنه در حقم لطف کرده... ) و اونموقع هم برای اینکه حتی با فکرم به نفر دوم خیانت نکنم خیلی جلوی خودمو می گرفتمو موفقم شدم اما الان که وضع اینطوری شده که در جریان هستین .... حتی نفر دوم نمی آد تو ذهنم در صورتی که رابطم با اون طولانی تر بود ....
طوری شده که وقتی اون می آد تو ذهنم تمام انرژی را ازم می گیره ...طوری که تنها کاری که می کنم می گیرم می خوابم دوست دارم بیدار نباشم ..... دوست دارم ازش خبر داشته باشم اما نمیتونم دوست دارم وقتی که قرار نیست مال هم باشیم فراموشش کنم خیلی سعی کردم اما احساس می کنم که این حسو تا حالا نسبت به کسی نداشتمو ما هیچکدوم بهم بدی هم نکردیم جز مشکلمون که باعث جداییمون شد . نمی دونم تا حالا شده این حس باید تو وجودت نسبت به کسی .شاید بگین اینا همش حرف ... و اشتباه قبل ازدواج ... بله قبول دارم ولی تو وجود من امده و با گذشت این همه مدت هنوز دارم بهش فکر می کنمو داره عذابم میده ..... یه بار سر مشکلمون با مشاور حرف زدم اون گفت که طرفم داره بهت لطف می کنه و تو هم باید قبول کنی اما هیچکی تو شرایط روحییه من نیست .. برای همینم لجبازی کردمو 4 سال از زندگیمو با اون نفر دوم حروم کردم که آخرش بهم اونو گفتو داغونم کرد..... عذابی که می کشم اصلأ مربوط به اون نمیشه اما دارم دیوانه می شم از دست فکرو خیال نفر اول .
به نظرتون اونم داره فکر می کنه به من ؟
از خیلیا این جمله را شنیدم که عشق اول اگر عشق واقعی باشه هیچوقت فراموش نمیشه این درسته ؟؟؟؟ حتی تو خیلی از کتابا هم این جمله را خوندم ....
این مدت یک نفر رسمأ امد خواستگاریم که واقعا از همه نظر ایده ال بود نتونستم قبولش کنم همون اول ردش کردم .براش جالب بود بهم گفت فکرشم نمی کردم شما منو نپذیرین (یکی از اقوام خیلی دور بود )..... اصلأ قدرت تصمیم گیری تو وجودم از بین رفته و اینکه خیلی سعی می کنم کسی که می خواد بیاد تو زندگیم را با چشم باز ببینمو مقایسه اش نکنم واقعا هم مقایسه نمیکنم اما یه حس تو وجودم ایجاد شده که مطمئنم اگه کسی هم قبول کنم از سر لجبازی با احساسم . می خوام اینطوری نباشم . چیکار کنم ؟
وقت برای مشاوره حضوری گرفتم اما زمانش خیلی دیر اول آذر بهم وقت دادن ... تا اون موقع این همه فکرو خیال داره روانیم می کنه ....
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
من از عشق هیچی نمیفهمم ولی اونجور که شنیدم عشق ابدیه و از بین نمیره و اینا
نمیدونستم عشقم مثل گوشی موبایل اولی و دومی داره .
بهر حال من که از عشق بویی نبردم ولی اولین گوشی موبایلم یادمه . یه گوشی ال جی به اسم آبنبات . هنوز دارمش ولی دیگه روشن نمیشه .
نقل قول:
حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم
اگر میخواهی بهم نریزی و اذیت نشی این آهنگو و هر آهنگی که احساساتیت میکنه رو گوش نده . چه اسراری داری اینو گوش بدی که بعدش اذیت بشی ؟
عبور از این مراحل ( مراحل جدایی و غم و اینا ) خیلی هم سخت نیست . به شرطی که خود شما بخواهی . ولی اگر خود شما قصد خروج از این وضعیت رو نداشته باشی این تاپیک 100 صفحه هم جلو بره به شما کمکی نمیکنه . نمونه هاش رو توی این تالار فراوون داریم .
موفق باشی
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
سلام
من از عشق هیچی نمیفهمم ولی اونجور که شنیدم عشق ابدیه و از بین نمیره و اینا
نمیدونستم عشقم مثل گوشی موبایل اولی و دومی داره .
بهر حال من که از عشق بویی نبردم ولی اولین گوشی موبایلم یادمه . یه گوشی ال جی به اسم آبنبات . هنوز دارمش ولی دیگه روشن نمیشه .
نقل قول:
حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم
اگر میخواهی بهم نریزی و اذیت نشی این آهنگو و هر آهنگی که احساساتیت میکنه رو گوش نده . چه اسراری داری اینو گوش بدی که بعدش اذیت بشی ؟
عبور از این مراحل ( مراحل جدایی و غم و اینا ) خیلی هم سخت نیست . به شرطی که خود شما بخواهی . ولی اگر خود شما قصد خروج از این وضعیت رو نداشته باشی این تاپیک 100 صفحه هم جلو بره به شما کمکی نمیکنه . نمونه هاش رو توی این تالار فراوون داریم .
موفق باشی
سلام .
ممنون از جوابتون.
من اینو نگفتم که شما مسخره کنین حرفمو .... اصلأ حرف من روی تعداد نبود ...!!!
اگرم اون آهنگو گوش می دم برای این که گفتم می خوام طبیعی رفتار کنم و این اطمینانو تو خودم وجود بیارم که بیتفاوتم نسبت به اون موضوع ....
به هر حال ممنون از کمکتون که حرفای منو با نوع گوشیه مبایلتون مقایسه کردین ...
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
والا منم تا حالا با کسی نبودم و حالتون را نمی فهمم. اما در مورد اون سوالی که گفتین آیا داره به شما فکر می کنه یا نه؟ گمان نمی کنم بعد از 4 سال اون به شما فکر کنه. شاید اون داره با یکی دیگه می گرده. مثل شما که تا حالا این کارو کردین. ولی اون مثل شما معلوم نیست با دومی هم به هم بزنه. ممکنه با اون برای همیشه بمونه.
راستی چرا از اولی و چرا از دومی جدا شدید؟ میشه مختصر توضیح بدین؟
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام نازنین جان
تمام این حس ها و حرفهاتو با تمام وجود درک می کنم ، چون خودم توی همین شرایط بودم
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم چطوری جدا شدید اما اگه گفته به خاطر خودت م یرم اینها همه حرفه ، پس اون نخواسته که باشه و رفته
و الان هم مطمئن باش خوش می گذرونه
اما درکت م یکنم وقتی آدم عاشق می شه خیلی سخته
این رو قبول کن که خیلی از کسایی که الان ازدواج کردند و خوشبختند ته قلبشون شاید هنوز عشقشون یادشون باشه
همه که به عشقشون نمی رسند ، شما مال هم نبودید و گرنه به هم می رسیدید
پس خانمی موقعیتهای خوبت رو به خاطر یه عشق از دست نده بزار اون عشق یه گوشه قلبت بمونه اما زندگی کن
فقط خودت باید بخوای سخته اما اگه بخوای می تونی
باید فکر کنی اون واسه همیشه رفته و دیگه بر نمی گرده
م یدونم چه احساسی داری تو همش منتظری اون برگرده و فکر م یکنی بر می گرده و به خاطر همین عشقشو تو دلت زنده نگه داشتی و این اذیتت می کنه خانمی
فقط باور کن که اون واسه همیشه رفته و بر نخواهد گشت ، اگه به همین اعتقاد داشته باشی می تونی کم کم فراموشش کنی (فراموش مطلق که نه اما برات بشه یه خاطره خوب)
امید وارم خودت بخوای و اگه بخوای می تونی:43::72:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلا خانم نازنــیـــــــــن ،دوست و همكار تاپيك مربوط به خودم
پست شمارو خوندم و با وجود اينكه پسرم اما شرايط شما رو درك مي كنم،مي دانم خيلي سخته من خودم 3 بار شكست عاطفي خوردم و بسيار از نظر روحي به من ضربه زد.
عميقترينش مربوط به اولي بود كه عشق اوليم و تا الان آخرين بود چون بعد از اون من ديگه عاشق نشدم ولي بعيد نمي دانم اگر يك مورد خوب برام پيش بياد دوباره علاقه مند بشم. سراسر وجودم نسبت به اون فقط عشق بود
بله من هيچ وقت نتونستم اولي رو فراموش كنم حتي با وجود گذشت اين همه سال تلفن خونشونو حفظم و هيچ وقت از خاطرم نرفت(البته فشاري به خودم نياوردم كه فراموش كنم اونو و تلشو)چون مي دانم تلاشم براي فراموش كردن فقط دست و پا زدن زياديه.
اما حالا كه فكرشو كه مي كنم خدارو شكر مي كنم كه كارم با اون نشد چون به واقع بدبخت ميشدم چون از ابعاد مختلف ما به هم نمي خورديم و بعدا به مشكلات زيادي مي خورديم.
آيا ميداني جبار بودن خداوند به چه معناست؟همون طور كه شما وقتي يه بچه فاميل رو مي بيني دور يه حلقه چاه ميره و هرچي تذكر بهش ميدي باز كنار نمياد ميري يه پس گردني بهش ميزني ميكشيش يه ور ديگه!آيا تو دوستش نداري كه ميزنيش؟؟؟؟
چرا دوستش داري كه نمي خوايي اتفاق بدتري براش بيوفته بنابراين با يه اتفاق كوچكتر(زدن پس گردني)مانعش ميشي.در كار خدا شك نكن بعضي وقتا براي اينكه جلوي راه غلط بنده اش رو بگيره لازم ميدونه يه پس گردني بزنه تا راه غلط رو نره چون ميدونه راه غلط به مراتب عواقب سنگين تري براي بنده اش داره.
تا ميتواني تو اين مدت فعاليتهاتو بيشتر كن(هر كار عقب مونده داري انجام بده)!همه ما يك سري عاجزيهايي داريم .ممكنه من يه پارك يا يه جايي يا يه آهنگي كه قبلا با طرفم رفتم يا گوش ميكردم اگر الان اين كارو كنم به هم بريزم حتي اگر سالها گذشته باشه پس مي پذيرم و خودمو آزار نمي دم و سعي مي كنم اون آهنگها رو گوش ندم يا به اون جاها نرم.
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negaar
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم --و الان هم مطمئن باش خوش می گذرونه
همه که به عشقشون نمی رسند ، شما مال هم نبودید و گرنه به هم می رسیدید
سلام دوست عزیز...نگار جون این حرفتون یک مقداری بی انصافیه..من خودم هم با همچین مشکلی برخورد کردم..من هم از طرف دختر بی وفایی دیدم اما دلیل نمیشه که بگید پسری دختری رو بخواد.....من یه تاپیک زدم تجربه خودم رو گفتم(تاپیک من)
اما نازنین جون..عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه مگر اینکه خودت بخوای..چیزایی که به اون مربوط میشه رو واسه همیشه از زندگیت بنداز بیرون..چون این فکر کردن داره باعث زندگیت میشه و حیفه که زندگیت خراب بشه..به چیزایی فکر کن که از اون دور باشه..میدونم سخته ولی میشه به خدا توکل کن..موفق باشی
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام به همتــــــــــــــــــــــ ـــــون ... و ازتون ممنونم به خاطر وقت گذاشتنتون ....:72:
tesoke : والا منم تا حالا با کسی نبودم و حالتون را نمی فهمم. اما در مورد اون سوالی که گفتین آیا داره به شما فکر می کنه یا نه؟ گمان نمی کنم بعد از 4 سال اون به شما فکر کنه. شاید اون داره با یکی دیگه می گرده. مثل شما که تا حالا این کارو کردین. ولی اون مثل شما معلوم نیست با دومی هم به هم بزنه. ممکنه با اون برای همیشه بمونه.
راستی چرا از اولی و چرا از دومی جدا شدید؟ میشه مختصر توضیح بدین؟ ))))
چون موضوع منو کامل نمی دونین برای همین اینطوری فکر می کنین. نمی تونم کامل بگم اما ما هیج مشکلی نداشتیم تا زمانی که موضوع مشکل خونیمون با هم پیش امد لطفأ چیزی نپرسین راجب این موضوع نمی تونم حرفی بزنم .بحثش مفصل و فقط این نبود یعنی یه مشکل مشابه این یعنی نمی تونم بگم درحقیقت چی بود .....
این موضوع نبود .... شرمنده معذورم از گفتنش اینجا بنا به دلایلی ..... اما
اون از من منطقش بیشتر بود من بقیه چیزا برام مهم نبود جز اون ... اما اون برعکس من به همه چیزفکر می کرد ...
از تعریف کردن موضوع دوم حالم بهم می خوره .... ببخشین اما حتی یادآوریش برام عذاب .... لطف کنین اگر وقت داشتین تاپیکش را ببینین که در حقم لطف کردین که خودم نگم .. ممنون ./ http://www.hamdardi.net/thread-12910.html
Negarr : (((((تمام این حس ها و حرفهاتو با تمام وجود درک می کنم ، چون خودم توی همین شرایط بودم
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم چطوری جدا شدید اما اگه گفته به خاطر خودت م یرم اینها همه حرفه ، پس اون نخواسته که باشه و رفته)))
من : اما اینو به شرطی قبول داشتم که اون مشکلی که منو اون داشتیم وجود نداشته بودو بعدش می رفت ... کنار امدن با اون موضوع اونجوری برام راحتتر بود تا این که می دونم ایمان دارم که اون اونجور آدمی نبود و تنها اون مسئله مانع ما شد ....
Negarr : ((((پس خانمی موقعیتهای خوبت رو به خاطر یه عشق از دست نده بزار اون عشق یه گوشه قلبت بمونه اما زندگی کن )))
من : مشکل منم اینه که نمی تونم وقتی یک نفر تو وجودم با یکی دیگه باشم . وقتی با نفر دوم بودم حاضرم قسم بخورم هر وقت اون میومد تو ذهنم سریع فکرشو از سرم دور می کردم چون دوست نداشتم طرفم به جز من به کس دیگه ای فکر کنه منم بهش این نامردی را نمی کردم اما از بعد اون ضربه ای که خوردم احساس می کنم تو اطرافیانم دیگه جایی توی قلبم برای کسی ندارمو دوست ندارم دیگه از سر لجبازیم که اون(نفر اول ) که تنهایی تصمیم گرفتو نظر من براش مهم نبود دیگه کسی را تو زندگیم ر اه بدم . من حرفم اینه که خودمم می خوام حتی گفتم از سر لجبازیم با اون رابطمو شروع کردمو خواستم فراموش کنم پس اینطوری نبوده که نخوام.. اما نمی تونم به قول شما یکیو تو گوشه قلبم نگه دارمو بعدش با کس دیگه ای باشم یعنی شاید مشکل از من ... اما این توانو ندارم .. چون برعکسشم دوست ندارم که تو قلب طرفم یک نفر دیگه باشه و در کنار من باشه ..
Negarr : (((فقط باور کن که اون واسه همیشه رفته و بر نخواهد گشت ، اگه به همین اعتقاد داشته باشی می تونی کم کم فراموشش کنی (فراموش مطلق که نه اما برات بشه یه خاطره خوب ))))
من : اره حق با شماست ... منتظرم حداقل یه معجزه شه .....
اندیشه : ((((آيا ميداني جبار بودن خداوند به چه معناست؟همون طور كه شما وقتي يه بچه فاميل رو مي بيني دور يه حلقه چاه ميره و هرچي تذكر بهش ميدي باز كنار نمياد ميري يه پس گردني بهش ميزني ميكشيش يه ور ديگه!آيا تو دوستش نداري كه ميزنيش؟؟؟؟
چرا دوستش داري كه نمي خوايي اتفاق بدتري براش بيوفته بنابراين با يه اتفاق كوچكتر(زدن پس گردني)مانعش ميشي.در كار خدا شك نكن بعضي وقتا براي اينكه جلوي راه غلط بنده اش رو بگيره لازم ميدونه يه پس گردني بزنه تا راه غلط رو نره چون ميدونه راه غلط به مراتب عواقب سنگين تري براي بنده اش داره. ))))
من : بله این موضوع را هم تو شرایط خیلی بدتر یکی از دوستام بهم گفت که هرچند قبولش دارمو می دونم خدا بهتر از هر کس دیگه ای خوبیه بندشو می خواد اما ته دلم یکم ..... می گم که اگر قرار بود اون موضوع براش باشه (همون مشکلمون ) چرا اصلأ با هم باید آشنا می شدیم؟؟؟.. چرا اصلأ من باید اونو اینقدر قبول می داشتم به عنوان اولین نفر زندگیم ؟؟؟ خدا که از روحیات من خبر داشت .. چرا اون موقع عقلم کار نمی کرد ... می دونم این حرفام غلط و غلط تر از اون اینه که با وجود اشتباه بودنش تکرارش می کنم .. چون دست خودم بود ... اما کاش خدا زودتر می زد پس گردنم...
اگرم به اون آهنگ گوش می دم برای این که نمی خوام از چیزی فرار کنم می خواستم باهاش مبارزه کنم که دیدم هنوز تو توانم نیستو اگه نسبت به اون آهنگ عکس العمل نداشته باشم این حس تو وجودم بود که فراموشش کردمو یه جور اعتماد بنفس .. یه جور خیلمو راحت می کردو بهم اطمینان می داد از خودم..... به هر حال یه چیزی باید منو مطمئن کنه که دیگه اون تو ذهنم نیس... وقتی نفر دوم بود بهانه بود که باهاش مقابله می کردم . الان می خوام بدون بهانه از روی عقلم این کارو کنم که انگار عقلم هنوز خواب ...
اندیشه : (((عميقترينش مربوط به اولي بود كه عشق اوليم و تا الان آخرين بود چون بعد از اون من ديگه عاشق نشدم ولي بعيد نمي دانم اگر يك مورد خوب برام پيش بياد دوباره علاقه مند بشم. سراسر وجودم نسبت به اون فقط عشق بود)))
من : خوش به حالتون که راحت می تونین بپذیرین که اگر کسی بهتر بود دوباره بتونین دوستش داشته باشین . این موضوع که آقای اندیشه مطرح کردن فقط مربوط به پسراست ؟ یا دخترایی هم بودن که تونستن ؟ ممنون می شم اگر کسی بوده بهم بگه .. یا خود شما بگین !
ممنون
mohsennaseri : ((سلام دوست عزیز...نگار جون این حرفتون یک مقداری بی انصافیه..من خودم هم با همچین مشکلی برخورد کردم..من هم از طرف دختر بی وفایی دیدم اما دلیل نمیشه که بگید پسری دختری رو بخواد.....من یه تاپیک زدم تجربه خودم رو گفتم(تاپیک من)
اما نازنین جون..عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه مگر اینکه خودت بخوای..چیزایی که به اون مربوط میشه رو واسه همیشه از زندگیت بنداز بیرون..چون این فکر کردن داره باعث زندگیت میشه و حیفه که زندگیت خراب بشه..به چیزایی فکر کن که از اون دور باشه..میدونم سخته ولی میشه به خدا توکل کن..موفق باشی ))))))
من: بله موافقم با اون حرف نگار خانم ... اما بستگی به شرایط طرفین داره ..... که توضیح دادم ...
حق با نگار عزیز که من هنوزم دارم انتظار می کشم اما نمی دونم چرا یه حسی هست که می گه صبر کنم .....
شایدم این حسم غلط باشه .. برای همین نمی خوام دیر به این تیجه برسم !!! یعنی حتی 1 % هم نباید منتظر باشم ... یعنی وقتی می دونم الان خودم شرایط روحیشو ندارم حتی نمی دونم تا کی اوضاع روحیم درست می شه ... درستترین کار به نظرم اینه که بهترینو ایده آل ترین فردم نپذیرم تا وقتی خودم آماده نیستم ... پس این به معنای خراب کردن زندگی نیس !! درست ؟
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
سلام.
ممنوننم فرشته عزیز....
باشه دیگه این کار را نمی کنم ... (آهنگو)
راجب اینم که از ماست که بر ماست ... هم قبول دارم اما کاش همه چی دست خودمون بود یا اصلأ دست خودمون نبود ... توضیحش برام سخت ...
دقت کردم اکثر دوستایی که راهنماییم کردن بهم گفتن خودت باید بخوای ... مشکل این من خودم می خوام یه مدت طولانی هم حالم خوب می شه .. شاید چند ماه اصلأ تو یادم نیس اما یکدفعه اصلأ نشستم درس می خونم یه هوووو می آد تو ذهنم ... خوب این برام عجیب که توی چند ماه هیچ یادی ازش نکردم بعد یهو !!!!!!!!! برای همینم اولش پرسیدم شاید اونم یاد من می افته ... وگرنه چرا باید یه هووو بدون هیچ مفدمه ای یادش بیوفتم ؟!!!!!
........
...
بازم ممنون از همفکرییاتون :72:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نازنين جون.آدم هميشه به گذشته فكر ميكنه رد خور نداره به خصوص اگه عشق و عاشقي از نوع اولش باشه..روشهايي هست واسه تمركز افكار..كتابهاي زيادي هم در اين زمينه هست..ولي بازم برميگرده به خودت همونجور كه خدا گفته از تو حركت از من بركت..تاخودت حركتي نكني نميشه ..به افكارت نظم بده..منم الان هر ازچندگاهي به گذشته فكر ميكنم..به خصوص وقتي تنها ميشم..تنهايي هميشه آدم رو به فكر ميبره بخصوص گذشته..بخصوص عشق..اونم از نوع اولش..پس هميشه سعي كن تنها نباشي..آدم وقتي تنها نباشه اگه فكر گذشته هم بياد تو سرش چون اطرافش شلوغه خواه ناخواه ازيادش ميره...يه درمان ديگه هم راز و نياز كردن با خداست..نماز بخون نماز خوندن خيلي آرومت ميكنه..من كه خيلي دوست دارم..من تو فعاليتهاي اجتماعي هم شركت ميكنم..كتاب زياد ميخونم..درسته طرف من به من نامردي كرده..اما ته دلم يه عشقي هست..اينجوري خيلي كمتر بهش فكر ميكنم...بازم ميگم 100% نميشه افكار عشق اول را فراموش كرد اما من اينجوري تونستم كه عذاب فكر كردن رو كم كنم..توكلت به خدا
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام خانم نازنــیـــــــــن
ببينيد اينكه يادتون مياد طبيعيه،مسئله سر اينه كه شما مي خواييد اصلا به ذهنتون نياد كه مي تونم بگم غير ممكنه.
و همين طور اين مسئله كه وقتي به يادتون مياد اين تصور مياد به ذهنتون كهحالا بايد به هم بريزيد و دست از كارتون بكشيد و به شكل مطلق به اون فكر كنيد
يه توصيه برات دارم كه خودم هر بار اين اتفاق برام افتاده(يعني قبليا به ذهنم اومده)اين كارو كردم و بسيار نتيجه گرفتم:
دعاشون كن هر بار كه مياد تو ذهنت دعاش كن:بگو خدا براش آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم.حتما تو صلاح ندونستي و من راضيم.وايمان دارم كه تو هم سهم منو كنار گذاشتي و تا الان صلاح ندونستي بدي،خدايا من از خودت ميخوام،خودت بده اونچه رو كه صلاح ميدوني تو همه چيز
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام .
ممنونم آقای محسن & آقای اندیشه محترم ........
واقعأ حرفاتون آرامش بخش ... بله منم قبول دارم یاد خدا خیلی به آدم آرامش می ده ....
بله آقای اندیشه متوجهه طرز فکر اشتباهم شدم .... ممنونم از راهکارتون .. اما من تا قبل این هر وقت یادش میوفتادم ( به زبون خودم ) به خدا غــــــــــر می زدم که مگه چه اشتباهی کردم که باید این طوری تاوان پس بدمو من که از اول تو ذهنم هیچ رابطه ای را قبول نداشتم جز برای ازدواج ( که این فکرمم اشتباه بود تو تاپیکای قبلیم گفتم دلیلشو ) به خدا می گفتم پس منم با بقیه هیچ فرقی ندارم که رابطه هاشون براشون مهم نیست و عین یه تفریح براشون ..... ( البته الان به این نتیجه رسیدم که منم نباید اون مدلی باهاش رابطه می داشتم حتی برای ازدواج که بود !!!!!!! اما می دونین چرا فکر نمی کردم کارم اشتباه ! چون تو خانواده ی ما آشنایی قبل ازدواج معمول نیست یعنی آشنایی طولانی مدت و به نتیجه نرسیدن (منظورم همون 6 ماه یا 1 سال که توی سایت مطرح شده ) و مهم تر از همه این که بعد این همه مدت به نتیجه نرسیدن !!!!!!!!! شایدم این حرفم از روی قضاوت باشه و خانوادم اینطوری فکر نکنن این موضوع را مطمئن نیستم !!!!!! چون اگه کسی هم رسمی امده همون اول گفتم نه ( حتی بعضی وقتام بدون فکر ... به خاطر یکی از ترسام که همون به یادآوری اون نفر اول بوده )
نظر شما اینه که یعنی مهم نیست که طرف کامل از ذهنت بیرون بره ؟ یعنی می تونی فرد دیگه ایو تو زندگیت راه بدی ؟ این بعدأ مشکل ایجاد نمی کنه ؟؟ تا چه حد باید اون فرد را فراموش کنی تا اگه کسی وارد زندگیت شد مشکلی ایجاد نشه ؟ همونطور که گفتین فراموشیه کامل که غیر ممکن !
تصمیم گرفتم که دیگه اینطوری با خدا حرف نزنم ....:160: و این که نظر خانوادمو سعی کنم تغییر بدم ...
دیشب یه اتفاقی افتاد !!! دوباره اس ام اس داد که بهت زنگ می زنم بردار باید توضیح بدم که باورم نمی شد این کارو کنه بعد اون حرفاش که بهش فرصت حرف زدن ندادمو گوشیمو خاموش کردم ... امیدوارم تا چند هفته دیگه که می خوام گوشیمو روشن کنم دیگه پیداش نشه ... چون اون باعث شده یه حس تنفر پیدا کنم ......
بازم ممنونم از حرفای پر مهـــــــرتون ....
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
بازم سلام..آره ميشه يكي ديگه رو تو زندگيت راه بدي..چرا كه نه..اتفاقا باعث ميشه از فكر گذشته بيرونت بياره..البته اگه طوري رفتار نكني كه مثل گذشته باعثت بشه...اينكه طرفت از ذهنت بيرون بره يا نره..مطمئن باش من بعداز يكسال هنوز (خوبيهاشو )فراموش نكردم..ما انسانها در كل فكر كردن به گذشته تو خونمونه..ازش به خوبي ياد كن..اگه خودت نخواي زياد مشكل برات ايجاد نميكنه..تاوقتي كه بهش كمتر فكر كني..اگه فكر ميكني زنگ زدنش واست مشكل ايجاد ميكنه خط خودت رو عوض كن..:323:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohsennaseri
بازم سلام..آره ميشه يكي ديگه رو تو زندگيت راه بدي..چرا كه نه..اتفاقا باعث ميشه از فكر گذشته بيرونت بياره..البته اگه طوري رفتار نكني كه مثل گذشته باعثت بشه...اينكه طرفت از ذهنت بيرون بره يا نره..مطمئن باش من بعداز يكسال هنوز (خوبيهاشو )فراموش نكردم..ما انسانها در كل فكر كردن به گذشته تو خونمونه..ازش به خوبي ياد كن..اگه خودت نخواي زياد مشكل برات ايجاد نميكنه..تاوقتي كه بهش كمتر فكر كني..اگه فكر ميكني زنگ زدنش واست مشكل ايجاد ميكنه خط خودت رو عوض كن..:323:
سلام ...
آخه مگه نمی گن مثلأ رابطه ای که تازه تمام کردی را زود نرو سراغ یک نفر دیگه ... خوب اینم عین همین موضوع من ... درست که موضوع اون مال خیلی سال پیش اما یادش هنوز خیلی تازه است ...
و این که به نظرتون اشکال نداره کس دیگه ای را تو زندگیم راه بدم ولی مشکل این که من نمی خوام کس دیگه ایو قبول کنم که اون برام جای یک نفر دیگه رو پر کنه ... و نمی خوام که اون باعث شه من از گذشته ام دور شم فکر می کنم درستش اینه که خودم این کارو کنم واقعـــــــــــأ نمی دونم چی درست .................
نقل قول:
نوشته اصلی توسط انديشه
سلام خانم نازنــیـــــــــن
ببينيد اينكه يادتون مياد طبيعيه،مسئله سر اينه كه شما مي خواييد اصلا به ذهنتون نياد كه مي تونم بگم غير ممكنه.
و همين طور اين مسئله كه وقتي به يادتون مياد اين تصور مياد به ذهنتون كهحالا بايد به هم بريزيد و دست از كارتون بكشيد و به شكل مطلق به اون فكر كنيد
يه توصيه برات دارم كه خودم هر بار اين اتفاق برام افتاده(يعني قبليا به ذهنم اومده)اين كارو كردم و بسيار نتيجه گرفتم:
دعاشون كن هر بار كه مياد تو ذهنت دعاش كن:بگو خدا براش آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم.حتما تو صلاح ندونستي و من راضيم.وايمان دارم كه تو هم سهم منو كنار گذاشتي و تا الان صلاح ندونستي بدي،خدايا من از خودت ميخوام،خودت بده اونچه رو كه صلاح ميدوني تو همه چيز
سلام آقای اندیشه ...
امروز غروب که صدای اذانو شنیدم باز اون امد تو ذهنم ... همون کاری که شما گفتین را انجام دادم جدأ می گم بعدش احساس خیلی خوبتری داشتم .. البته من همیشه برای سلامتی اون دعا می کنم چون اون ..... همونم باعث جداییمون شده . اما نخواین که کامل بگم چیه ... ممنون
فقط امدم بابت این که طرز فکرمو تغییر دادین تشکر کنم
آهان راجب خودم به یه نتیجه دیگه هم رسیدم که یکم زیادی تاثیر پذیرم که بعضی جاها به ضررم بوده ... باید کمش کنم ...
شما هم براش دعا کنین ...:323:
چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که اگه اون بره با یک نفر دیگه .... وای توصیفش سخت مخم داغون شد ............... اصلأ حق ندارم اینجوری فکر کنم ....
بیخیال ...
ممنونم بازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط انديشه
سلام خانم نازنــیـــــــــن
ببينيد اينكه يادتون مياد طبيعيه،مسئله سر اينه كه شما مي خواييد اصلا به ذهنتون نياد كه مي تونم بگم غير ممكنه.
و همين طور اين مسئله كه وقتي به يادتون مياد اين تصور مياد به ذهنتون كهحالا بايد به هم بريزيد و دست از كارتون بكشيد و به شكل مطلق به اون فكر كنيد
يه توصيه برات دارم كه خودم هر بار اين اتفاق برام افتاده(يعني قبليا به ذهنم اومده)اين كارو كردم و بسيار نتيجه گرفتم:
دعاشون كن هر بار كه مياد تو ذهنت دعاش كن:بگو خدا براش آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم.حتما تو صلاح ندونستي و من راضيم.وايمان دارم كه تو هم سهم منو كنار گذاشتي و تا الان صلاح ندونستي بدي،خدايا من از خودت ميخوام،خودت بده اونچه رو كه صلاح ميدوني تو همه چيز
سلام آقای اندیشه ...
امروز غروب که صدای اذانو شنیدم باز اون امد تو ذهنم ... همون کاری که شما گفتین را انجام دادم جدأ می گم بعدش احساس خیلی خوبتری داشتم .. البته من همیشه برای سلامتی اون دعا می کنم چون اون ..... همونم باعث جداییمون شده . اما نخواین که کامل بگم چیه ... ممنون
فقط امدم بابت این که طرز فکرمو تغییر دادین تشکر کنم
آهان راجب خودم به یه نتیجه دیگه هم رسیدم که یکم زیادی تاثیر پذیرم که بعضی جاها به ضررم بوده ... باید کمش کنم ...
شما هم براش دعا کنین ...:323:
چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که اگه اون بره با یک نفر دیگه .... وای توصیفش سخت مخم داغون شد ............... اصلأ حق ندارم اینجوری فکر کنم ....
بیخیال ...
ممنونم بازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط انديشه
سلام خانم نازنــیـــــــــن
ببينيد اينكه يادتون مياد طبيعيه،مسئله سر اينه كه شما مي خواييد اصلا به ذهنتون نياد كه مي تونم بگم غير ممكنه.
و همين طور اين مسئله كه وقتي به يادتون مياد اين تصور مياد به ذهنتون كهحالا بايد به هم بريزيد و دست از كارتون بكشيد و به شكل مطلق به اون فكر كنيد
يه توصيه برات دارم كه خودم هر بار اين اتفاق برام افتاده(يعني قبليا به ذهنم اومده)اين كارو كردم و بسيار نتيجه گرفتم:
دعاشون كن هر بار كه مياد تو ذهنت دعاش كن:بگو خدا براش آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم.حتما تو صلاح ندونستي و من راضيم.وايمان دارم كه تو هم سهم منو كنار گذاشتي و تا الان صلاح ندونستي بدي،خدايا من از خودت ميخوام،خودت بده اونچه رو كه صلاح ميدوني تو همه چيز
سلام آقای اندیشه ...
امروز غروب که صدای اذانو شنیدم باز اون امد تو ذهنم ... همون کاری که شما گفتین را انجام دادم جدأ می گم بعدش احساس خیلی خوبتری داشتم .. البته من همیشه برای سلامتی اون دعا می کنم چون اون ..... همونم باعث جداییمون شده . اما نخواین که کامل بگم چیه ... ممنون
فقط امدم بابت این که طرز فکرمو تغییر دادین تشکر کنم
آهان راجب خودم به یه نتیجه دیگه هم رسیدم که یکم زیادی تاثیر پذیرم که بعضی جاها به ضررم بوده ... باید کمش کنم ...
شما هم براش دعا کنین ...:323:
چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که اگه اون بره با یک نفر دیگه .... وای توصیفش سخت مخم داغون شد ............... اصلأ حق ندارم اینجوری فکر کنم ....
بیخیال ...
ممنونم بازم
وای ببخشین جند بار فرستاذم ..
شــــــــــــرمنده :316:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام به عشق
عشق کل وجودم رو گرفته و عاشقم . چه شبی هست . شب عشق . این شب عین روزه . . .
عقل ناقص هم از سرم پرید . یادم نمیاد کی بودم چی بودم چرا بودم . . . باورم نمیشه . خوابم یا بیدار ؟
نگیر این عشقو از من . همیشه زنده نگه ش می دارم . مثل شب اول و این سالها که نگه داشتمش . . .
تو دادی و تو خواستی زنده بمونه و زنده نگه داشتیش . من خوابم . میدونم . بیدارم نکن . . .
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام خانم نازنين
خدت رو شكر مي كنم كه توانستي آرامشت رو بيشتر كني و من از اين بابت خوشحالم.
من با صحبت آقاي محسن مخالفم....
همون طور كه شما رابطه دومت را به علت لجبازي يا هر چيز ديگه بلافاصله بعد از قطع ارتباط اولي شروع كردي و با اشتباهت پي بردي حالا ديگر تكرار نكنيد.
زمان مي برد تا كامل از اين ارتباطها خارج شوي..از زماني كه كامل قطع شد(يعني ديدن،تماس و اي ام اس) بين 3 تا 6 ماه(بستگي به خودتون داره) زمان ميبرد تا به يك فراموشي نسبي برسي.پس اگر هم ديدي ايشون مسيج ميده بهتره خطت رو عوض كني.
ضمنا با درس گرفتن از اين رابطه هايي كه تا الان داشتي بعد از سپري كردن اين زمان كه اشاره شد با مطالعه بيشتر و كمك از مشاوره سعي كن خودت رو بيشتر بشناسي و بعد معيارهايت رو براي ازدواج و انتخاب همسر شفاف كني و بعد از راه درستش (نه ارتباط قبل از ازدواج) ان شا الله وارد زندگي مشترك شوي(با راه صحيح، انتخاب صحيح، و ايمان به اينكه خدا سهمت رو گذاشته كنار و كمكت ميكنه)
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
ســــــــــلام آقای اندیشه .
میـــــــــــــــــــــــ لاد امـــــــــــام رضا هم تبریک می گم ....
میشه نظرتون را راجب این حرفم که تو تاپک بالا نوشته بودم را بدونم ..... ((((چون تو خانواده ی ما آشنایی قبل ازدواج معمول نیست یعنی آشنایی طولانی مدت و به نتیجه نرسیدن (منظورم همون 6 ماه یا 1 سال که توی سایت مطرح شده ) و مهم تر از همه این که بعد این همه مدت به نتیجه نرسیدن !!!!!!!!! شایدم این حرفم از روی قضاوت باشه و خانوادم اینطوری فکر نکنن این موضوع را مطمئن نیستم !!!!!! چون اگه کسی هم رسمی امده همون اول گفتم نه ( حتی بعضی وقتام بدون فکر ... به خاطر یکی از ترسام که همون به یادآوری اون نفر اول بوده ) )))))))))
من دقیقأ نمی دونم نظر خانوادم راجب این که اگر کسی امد خواستگاریم و من به این نتیجه رسیدم که تا حدودی می تونم راجبشون فکر کنم اینکه خانوادم موافقن با ارتباط قبل ازدواج برای آشنایی اونم مثلأ به مدت 6 ماه حتی اگر آخرش جوابم منفی بود > به نظرتون من اینو چه طوری بپرسم که بدونم نظرشون چیه ؟ مستقیم مطرح کنم یا غیر مستقیم ؟ چه طوری ؟
باز هم از همتون ممنونم ...........
نه سپیدی سحــــــــــــــــــــــر نه شبی تاریـــــــــــــک است / ودر این تنهایی به خـــــــــــــــــدا می دانم !!
کــــــــــــــــــه خدا نزدیــــــــــــــــــــک است .........
منظورم از خانواده . به خصوص پدرم هست ؟؟؟!!!!
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام خانم نازنين...
ببينيد آشنايي بيشتر قبل از ازدواج بر 2 گونه هست:
1 - يه عده بعد از توافق اوليه دو طرف بعد از خواستگاري ميان صيغه عقد موقت(همون نامزدي)رو بين دو طرف مي خوونن(و مراسمي گرفته ميشه به طور رسمي) تا دو طرف بتونن راحت تر با هم باشن و همديگر رو بشناسن و بعد در خلال اين آشنايي و شناخت ببينند كه به هم مي خورند يا نه
2- يه عده مخالفند با اين كار چون همون طور كه شما گفتيد ممكنه آخرش به جدايي برسه و شان اين دختر خانم زير سوال بره بنابراين از خانواده پسر ميخوان براي شناخت بيشتر در چندين مرحله بيان خواستگاري(جلسه دوم و سوم و....)تا شناخت دو طرف از همديگه و خانواده هاشون بيشتر بشه(ممكنه تصميم بگيرند خانواده ها كه بين اين دو صيغه موقت خونده بشه اما طوري كه كسي نفهمه) و لذا حتي اگر به جدايي بكشد ديگر چون نامزدي و صيغه محرميتي به طور رسمي بين دو طرف نبوده شان دختر خانم حفظ مي شود.و در صورت توافق بعد از شناخت كافي عقد دايم بشند.
بنابراين من با وجود اينكه پسرم اما فكر مي كنم راه دوم بهتره چون من خودم خواهر هم دارم(البته شما و همه خانمهاي همدردي هم جز خواهرانم هستيد!)
حالا شما مي تونيد به طور غير مستقيم از پدرتون يا ديگر اعضاي خونوادتون بپرسيد و مزه دهنشونو بفهميد!
چطوري؟!
مي تونيد جلوشون بگيد كه دوستت بهم گفته براش خواستگار اومده و قراره (همون راه دوم يا راه اول) رو طي كنند نظر شما چيه؟
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام ...
خوب من اینارو نمی دونستم ... برام جالب که چرا نمی دونستم !!!!
ممنون که گفتین ...
آره اینطوری غیر مستقیم بهتر .
راجب راه دوم خوب با 1 یا 2 جلسه که نمی شه یکیو شناخت !! پس چه طوری توی سایت گفته که حداقل 6 ماه باشه یعنی هر بار باید این فرآیند طی شه !
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام خانم نازنين
من كه خودم شخصا دوست دارم چندين ماه نامزد باشيم(رسمي) تا با شناخت عميقتري تصميم بگيرم اما اگر نشد(به هم خورد) فكر مي كنم دختر بيش از پسر لطمه ببينه...يك جورايي بدنام ميشه تو فاميل(متوجه هستيد؟).البته اين يه نگاه عام هست ممكنه در نظر خيليها هم بدنامي نباشه
در رابطه با قسمت دوم منظور من هم يكي دو جلسه نبود،يادم مياد پاي صحبتهاي دكتر غلامعلي افروز(دكتراي روانشناسي دانشگاه تهران)كه نشسته بودم گفت كه هر تعداد جلسه كه دو طرف شناختشون از همديگه بيشتر بشه مثلا ممكنه 10 جلسه هم بشه(متغير) و مي گفت كه من هم دخترم رو اينطوري به ازدواج در آوردم.
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط انديشه
سلام خانم نازنين
من كه خودم شخصا دوست دارم چندين ماه نامزد باشيم(رسمي) تا با شناخت عميقتري تصميم بگيرم اما اگر نشد(به هم خورد) فكر مي كنم دختر بيش از پسر لطمه ببينه...يك جورايي بدنام ميشه تو فاميل(متوجه هستيد؟).البته اين يه نگاه عام هست ممكنه در نظر خيليها هم بدنامي نباشه
در رابطه با قسمت دوم منظور من هم يكي دو جلسه نبود،يادم مياد پاي صحبتهاي دكتر غلامعلي افروز(دكتراي روانشناسي دانشگاه تهران)كه نشسته بودم گفت كه هر تعداد جلسه كه دو طرف شناختشون از همديگه بيشتر بشه مثلا ممكنه 10 جلسه هم بشه(متغير) و مي گفت كه من هم دخترم رو اينطوري به ازدواج در آوردم.
سلام ...
ممنونم که بازم جواب سوالمو دادین ..
خوب منم همینو می گم . یه دید بد تو ذهن اطرافیان می مونه .... همین باعث می شه که نتونی خوب طرفتو ببینی ...واقعا این موضوع هم یکی دیگه از مشکلام شده . البته هنوز نظر خانوادمو نپرسیدم .. بپرسم میگم چیه نظرشون..
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
با اون شناختي كه از شما كه از پستهاتون دارم مطمئنم موفق ميشي.
مشكل هميشه هست ،خدا كنه 1 مشكل نباشه چون مشكلات بيشتر از يكي آدمها رو ورزيده تر ميكنه:305:
البته من راه دوم رو به شما پيشنهاد مي كنم
من نگرانم از اينكه بخواييد با دوستي قبل از ازدواج بدون اطلاع خانواده ها وارد فاز ازدواج بشي و دوباره مرتكب اشتباه بشي
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام .
امیدوارم خوب باشین .
اونروز بالاخره با مادرم صحبت کردم نظرش مثبت بود اما راجب پدرم گفت فکر نکنم بپذیر ... :302:
و نمی تونم راجب این موضوع باهاش صحبت کنم ..
یه با بهم گفتین برم مرکز مشاوره آموزش و پرورش . ببخشین نتونستم پیدا کنم . جای دیگه ای را نمی دونین ؟
الان دقیقآ همون کاری که شما گفتینو می کنم هر وقت یادم می آد دعاش می کنم . اما واقعا سخت .. یه آدم خیلی قوی را می خواد که من نیستم ....
کاش می تونستیم بعضی وقتا بعضی چیز هارو تغییر بدیم ...
یه مشکلی که برام پیش امده اینه که اطرافیانم راجبم اشتباه فکر می کنن . می دونم مشکل از نوع ارتباط برقرار کردن منه !!
یکی از پسرای دانشگاهمون از یکی از دوستام جزو می خواست که جزو من دست دوستم بودو مال منو بهش داده بود دوستم . اونم پرسیده بود مال کیه ؟ دوستم تا اسم منو گفته بود اون آقا برگشته بود گفته بود وای همون دختر خشن ... !!!!!!!!!
دوستم تا حدودی با اون آقا صحبت می کنه .. ولی نمی تونم رفتاری که با دوستای خودم دارمو با هر کسی داشته باشم اونم این که طرفم دختر نباشه ... یعنی خیلی پیش امده ... واقعا مشکل از نوع رفتار من که راجبم فکر کرده من خشنم ؟
واقعا برام عجیب بود .. یکمم ناراحت شدم چون واقعا همیشه سعی کردم آروم باشمو زود عصبانی نباشمو سعی کردم مهربون باشم .... مطمئنأ مشکل از منه ....
و راجب مخالفت پدرم چیکار می تونم کنم ؟
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
عید به همه تبریک می گم ...
منتظر جواب بودمو هستم..
یه مشکلی برام پیش امده امروز که امدم خونه مادرم گفت قرار خواستگار بیاد . مادرم گفت اگه می زاری اول مادرش می خواد ببینتت!!! من از این موضوع خوشم نیومد ..
و اینکه اختلاف تحصیلات داریم . البته ایشونو اصلا نمی شناسم و ندیدم به مامانم گفتم نه .. مادرم می گه بگذار بیان بلکه ترست بریزه اما نمی دونم چی تو وجودم که این قدرتو ندارم .. به نظرتون من که خودم احساس می کنم نمی تونم هنوز بهتر که قبول نکنم حرف بزنم ؟ کارم درست ؟و از این مدل خواستگاری خوشم نم یاد.. باید دیدگاهمو تغییر بدم ؟
چرا مادرشون اینو خواسته ؟ برام عجیبه !یعنی اون آقا پسر خودشون استقلال ندارن ؟
قبول کنم بیان یا نیان ؟:316: کمکم کنین فکرم کار نمی کنه .........
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
عزیزم. قبول کن. یه تجربست. جالبه.
تازه، نخواستی هم بگو نه. کسی اجبارت که نمی کنه.
ببین. باور کن مسیله کوچیکیه. ذهنت رو درگیر نکن و خودت رو زجر نده. بزار بیان و بعد نهایت بگو نمی خوام.
کلی هم تجربه کسب می کنی.
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام دوست عزیز:72:
چرا اخ قبل از دار می کشی؟ شما صبر کن خواستگار مناسبی پیدا بشه مطمئن باش باباتون شما رو دو دستی تقدیم اون اقا نمی کنه وخوب سبک و سنگین می کنه و اجازه می ده شما همدیگرو بشناسین و تحقیق می کنه.
به نظرم فوق العاده عجول هستید. موقعش که بشه همه چی درست پیش می ره.
( این در مورد پدر محترمتون)
اما در مورد خشونت من نمی دونم رفتار شما چجوریه. اما به تجربه برام ثابت شده وقتی خانمی تو محیط دانشگاه یا کار بدون اینکه به اقایون توجهی کنه سر گرم کار خودشه اونایی که یه ذره روحشون مشکل داره این حرفا رو می گن. اما اونی که درست فکر می کنه و روحش ایرادی نداره می دونه که اون دختر یه سر و گردن از اونایی که با همه حرف می زنن و خوشحال و شادان هر بار دست در دست پسری دارن می گردن بالاتر و بر تره. برات مهم نباشه دیگران در موردت چه فکری می کنن. خودت باش و خودت تصمیم بگیر. این تو هستی که من وجودیت و می سازی تا دیگران در موردت نظر بدن پس خوب بسارش.
( این هم در مورد نوع رفتار شما در جامعه)
اما در مورد فراموش کردن: به نظرم وقتی مردی از خانمی دوری می کنه اون خانم بیشتر تشویق می شه بره دنبال اون اقا. این عقیده منه. چون خودم به شدت از مردایی که دنبال خانما میفتن و التماس می کنن متنفرم. شاید شما هم این طوری فکر می کنید که نمی تونید فراموش کنید.
دوست عزیز منظورتون از این نفر اول همونه که توی نت باهاش اشنا شدید و در شهر دیگه ای بود؟
اگه جوابتون مثبته که با حرفایی که در پست قبلیتون گفته بودین این اقا اصلا ارزش اینو نداره که شما اینقدر خودتون و عذاب بدید.
اگرم فرد دیگه ای بوده بازم به نظرم ارزشش و نداره که شما حال و ایندت و داری به خاطر کسی که دیگه به شما فکرم نمیکنه خراب کنی.
فراموش کردن اون اقا تزریقی نیست که ما بتونیم به شما تزریق کنیم و شما فراموش کنی باید خودت بخوای.
مطمئن باش 4 سال دیگه به این افکارت می خندی.
لطفا بچه گانه رفتار نکن شما 22 سالته بهتره به فکر الان و ایندت باشی و مثل دخترای 16 ساله با اهنگ و ... خودت و غرق در افکار پوچی که هیچ نفعی برات نداره نکنی.
فرصتهایی که داری غنیمت بدون باور کن یه ذره که سنت رفت بالا حصرت می خوری که چرا از این سنت نهایت استفاده رو نکردی.
موفق باشی:72:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
ممنونم از جوابایی که وقت گذاشتین و برام ارسال کردین .
اما واقعا من عجول نیستم . اگرم دوست داشتم یه جوری نظر پدر و مادرم را بفهمم به خاطر این بود بدونم چه راهیو برم بهتر و درست تر / یکی از دوستام می گفت من از اخلاق خانوادم با خبرم برای همینم ترجیح می دم اول خودم انتخاب کنم چون می دونم اونها با رابطه ی طولانی مدت مخالفا ....
من دلم نمی خواد بدون اطلاع اونها باشه اما دلم هم نمی خواد به خاطر حفظ آبرو که خانواده انتظار داره مدت کمی طرف مقابل را بشناسم . به هر حال نظر اونها هم برام مهم ...
اما راجب اخلاقم . این را هم برای این مطرح کردم چون می خواستم از دیدگاه یک پسر بفهمم که چه دلیلی داره این حرف زده شه و چرا باید اطرافیانم خلاف اون چیزی که من هستم را بیان کنن و راجبم باور کنن !!
راجب اون شخص هم باید بگم خیر . منظورم اون آقا نبود که تاپیکشو زدم . خودم که اقرار کردم آشناییم با ایشون از سر لجبازیم با نفر اول بود و اینکه زودتر اونو فراموش کنم و دیگه سمتش نرم که اون هم اذیت شه ... که می دونم کارم بچه گانه بوده ..
به نظر شما اگه یک نفر به خاطر یه مشکل که باهاش هست .مجبور باشه شما را رها کنه . به خاطر این که نمی خواد در آینده اون مشکل زندگییه شما را خراب کنه .....حتی خودشم اذیت شه ... شما را رها کنه و بره ... به نظرتون هیچ ارزشی نداره ؟؟؟؟؟؟
پس کی باید برای یه آدم ارزش قائل شیم ما ؟
این حرفتون درست نیست که فکر می کنین اگه با شنیدن اون آهنگ من یاد اون آدم می افتم خیلی بچه ام .... واقعا دست خودم نیست ... شایدم حق با شماست اگه بزرگتر فکر می کردم نباید این حالت برام پیش می امد . اما رابطه ی من با ایشون به هیچ وجه بچه گانه نبود شایدم به همین دلیل که تاثیر بدی روی من گذاشته ....... و مطمئن باشین هیچ وقت گوشش نمی دم ...
راجب این که پرسیدم به نظرتون راجب این خواستگار چه کار کنم ؟ چون واقعا نمی دونم . احساس می کنم هنوز خیلی از کارامو نیمه تموم گذاشتم و هنوز نمی تونم کسی را بپذیرم . از یک طرف دیگه فشار خانواده و اطرافیانم روم هست که تو همین طوری داری فرصت هاتو از دست می دی .... از طرف دیگه دو دلم .. دلم نمی خواد فرصت قبول شدن تو ارشدم از دست بدم .
از یک طرف دیگه حتی اونی هم که می شناختم واقعا آدم خوبییه نتونستم بپذیرمش و باهاش صحبت کنم .. از نوع رفتارم نگرانم . از این که هنوزم زود عصبانی می شم . از این که هنوزم باز یاد اون می افتم نگرانم .... دلم نمی خواد وقتی کسی را پذیرفتم اون تو ذهنم بیاد واقعا بعضی وقتا یه هویی بدون هیچ مقدمه ای یادم می آد. از یه موضوع دیگه هم نگرانم که واقعا نمی دونم وقتی ازم بپرسن راجب ارتباط قبلم توضیح بدم چی باید جواب بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از دروغم متنفرم بگم .......... این موضوع هم از ترسام شده که مانع بشه حتی اجازه خواستگاری به طرفم بدم .
از شما ریحانه جان و سی سیلی ممنونم .
خواهش می کنم فقط پستمو نخونین حتی کوچکترین حرفتون ممکنه خیلی کمکو کنه ... از همتون ممنونم :72:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
ببین عزیزم، این که خواستگار به خونه راه بدی، با اینکه قبول کنی همین فردا ازدواج کنی زمین تا آسمون فرقشه.
در مورد رابطه قبلیت که باید به خواستگارت بگی یا نه، اولا لزومی نداره همون اولین جلسه این حرفها زده بشه، این حرف ها مال جلسه سوم چهارمه. بعدشم با خانوادت مشورت کن ببین باید بگی یا نه. اگه واقعا هیچی نبوده (یه رابطه بوده که عقدی صورت نگرفته و ... و الان تمام شده کاملا، نیازی به گفتن نیست. در هر حال با خانواده مشورت کن) بابا یه دختر که قصد ازدواج داره 100 تا خواستگار میاد و میره و نمی شه. اون وقت تو برا یک دونش استرس اینو داری که حالا اگه فردا عقدم بود، چه کنم؟؟؟
خواستگار رو راه بده تا کمکت کنه تو جوش قرار بگیری و تجربه کسب کنی. بعد از قضا دیدی مثلا خواستگار 20 ام، همونی یه که می خوای و دیگه صفت و سخت بهش فکر می کنی. الان فکرهات بی جاست. مشغله هات بی جاست.
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
مرسی از راهنماییت
گلم اینبار نشد چون من کلاس بودم انگار زنگ زده بودن . مامان هم جواب منو داده بود که نمی خوام بیان .
مامان داشت اینارو بهم می گفت یه لحظه تو دلم خالی شد نمی دونم چطوری توصیفش کنم !!!!!!!!!!!!
اما این که سطح تحصیلیمون باهم فرق داشت هم تاثیر داشت که نخوام حرف بزنم ( شایدم یه بهونه بود ) اما نمی دونم شاید این اخلاقم بد و اشتباه که دلم نمی خواد با هر کسی صحبت کنم یعنی رسما خواستگاری بیاد به نظر شما اشکال نداره حتی بدونی با طرف تو تحصیلاتش اختلاف داری اما اجازه بدی بیاد خواستگاری ؟ مگه تحصیلات هم مهم نیست ؟
نمی دونم .. فکر می کنم حق با شماست و این افکار من غلط ... فقط نمی دونم چطوری روی خودم کار کنم .... شایدم خجالت می کشم از پدرم / خانوادم از موقعی که قرار خواستگار بیاد خونمون ... واقعا نمی دونم ...... با این که خانوادم به هیچ وجه سخت گیر نیستن و با مادرم رابطم خوب .. نمی دونم چرا این احساسا تو وجودم هست
ممنونم ازتون وقت می زارین ....
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنــیـــــــــن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
سلام.
ممنوننم فرشته عزیز....
باشه دیگه این کار را نمی کنم ... (آهنگو)
راجب اینم که از ماست که بر ماست ... هم قبول دارم اما کاش همه چی دست خودمون بود یا اصلأ دست خودمون نبود ... توضیحش برام سخت ...
دقت کردم اکثر دوستایی که راهنماییم کردن بهم گفتن خودت باید بخوای ... مشکل این من خودم می خوام یه مدت طولانی هم حالم خوب می شه .. شاید چند ماه اصلأ تو یادم نیس اما یکدفعه اصلأ نشستم درس می خونم یه هوووو می آد تو ذهنم ... خوب این برام عجیب که توی چند ماه هیچ یادی ازش نکردم بعد یهو !!!!!!!!! برای همینم اولش پرسیدم شاید اونم یاد من می افته ... وگرنه چرا باید یه هووو بدون هیچ مفدمه ای یادش بیوفتم ؟!!!!!
........
...
بازم ممنون از همفکرییاتون :72:
سلام دوست من
منم یه جورائی مشکل تورو دارم، یعنی مشکل ما اینه که سوزنمون تو گذشته گیر کرده و نمیزاره جلو بریم، میدونی چطوری حلش کردم؟ یه روز خیلی عادی بهش زنگ زدم، وقتی باهاش حرف زدم دیدم خیلی راحت یه زندگی جدید، یه عشق جدید داره. هرچی بیشتر باهاش حرف میزدم میدیدم بیشتر ازش فاصله گرفتم، دیگه نه اون همون ادم قبلی بود نه من، وقتی تلفنم تموم شد دیدم دیگه اون بیقراری قبلو ندارم، واقعا تبدیل شد به یه خاطره، هنوزم خیلی وقتا بهش فکر میکنم و خیلی چیزا هست که منو یادش میندازه ولی به قضیه اینطوری نگاه میکنم که: با یه نفر توی راه قشنگ همسفر شدم که همسفر بینظیری بود ولی از یه جائی به بعد ازش جدا شدم چون مسیرمون یکی نبود، حالا من میتونم به یه مسافرت قشنگتر برم با یه همسفر بهتر ، یا اینکه تو خونه بشینمو حسرت اون سفر قبلیو بخورمو فصل سفرو از دست بدم. تو کدومو انتخاب میکنی؟ خاطرات شیرین اون مسافرت اولتو هیچ کس نمیتونه ازت بگیره ولی فرصت سفر کردنو فقط خودتی که میتونی به خودت بدی.:72
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parhaam
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنــیـــــــــن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
سلام.
ممنوننم فرشته عزیز....
باشه دیگه این کار را نمی کنم ... (آهنگو)
راجب اینم که از ماست که بر ماست ... هم قبول دارم اما کاش همه چی دست خودمون بود یا اصلأ دست خودمون نبود ... توضیحش برام سخت ...
دقت کردم اکثر دوستایی که راهنماییم کردن بهم گفتن خودت باید بخوای ... مشکل این من خودم می خوام یه مدت طولانی هم حالم خوب می شه .. شاید چند ماه اصلأ تو یادم نیس اما یکدفعه اصلأ نشستم درس می خونم یه هوووو می آد تو ذهنم ... خوب این برام عجیب که توی چند ماه هیچ یادی ازش نکردم بعد یهو !!!!!!!!! برای همینم اولش پرسیدم شاید اونم یاد من می افته ... وگرنه چرا باید یه هووو بدون هیچ مفدمه ای یادش بیوفتم ؟!!!!!
........
...
بازم ممنون از همفکرییاتون :72:
سلام دوست من
منم یه جورائی مشکل تورو دارم، یعنی مشکل ما اینه که سوزنمون تو گذشته گیر کرده و نمیزاره جلو بریم، میدونی چطوری حلش کردم؟ یه روز خیلی عادی بهش زنگ زدم، وقتی باهاش حرف زدم دیدم خیلی راحت یه زندگی جدید، یه عشق جدید داره. هرچی بیشتر باهاش حرف میزدم میدیدم بیشتر ازش فاصله گرفتم، دیگه نه اون همون ادم قبلی بود نه من، وقتی تلفنم تموم شد دیدم دیگه اون بیقراری قبلو ندارم، واقعا تبدیل شد به یه خاطره، هنوزم خیلی وقتا بهش فکر میکنم و خیلی چیزا هست که منو یادش میندازه ولی به قضیه اینطوری نگاه میکنم که: با یه نفر توی راه قشنگ همسفر شدم که همسفر بینظیری بود ولی از یه جائی به بعد ازش جدا شدم چون مسیرمون یکی نبود، حالا من میتونم به یه مسافرت قشنگتر برم با یه همسفر بهتر ، یا اینکه تو خونه بشینمو حسرت اون سفر قبلیو بخورمو فصل سفرو از دست بدم. تو کدومو انتخاب میکنی؟ خاطرات شیرین اون مسافرت اولتو هیچ کس نمیتونه ازت بگیره ولی فرصت سفر کردنو فقط خودتی که میتونی به خودت بدی.:72
سلام .
ممنونم از همدردیتون ...
منم بعد اون اتفاقی که برام افتاد و دیدم هر کاری می کنم نمی تونم از ذهنم کامل پاکش کنم تصمیم گرفتم بعد اون فاصله ی زمانییه زیادی که از کات شدن رابطمون می گذشت خودم بهش زنگ بزنم و راجب اون مشکلش ازش بپرسم که در چه حال تمام سعیمو کردم که بهش بفهمونم من با اون موضوع هیچ مشکلی ندارم و تو برام یه آدم سالمی ...
اما نتاسفانه یا خوشبختانه اون منطقش بیشتر از احساساتش کار می کرد ... بگذریم ...
من ایشونو دارم سعی می کنم فراموش کنم اما تو لحظه هایی که دارم دعا می کنم اون اولین نفرییه که جلوی چشمام می اد و من از این موضوع به شدت نگرانم و دوست دارم رهاش کنم . که به قول دوستان این کار کاملا امکانپذیر نیست ...
اما در هر صورت به این نتیجه رسیدم که اصرار من به اون بیشتر آزارش می ده ...
بله حق با شماست .. زندگییه ما از هم جداست و واقعا تعبیر قشنگی به کار بردین ...
این منم که باید بخوام ذهنمو زیر سلطه ی خودم بگیرم ...
تو این شبا همه ی مریضارو دعا کنین ..
ممنونم :72:
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
زیاد قصه نخور ...بالاخره تو هم میتونی بیای بیرون از این شرایط به شرطی که واقع بینانه به این موضوع نگاه کنی ...
خب پسره داره اینده رو میبینه که بالاخره عقاید و احساسات عوض میشه در اگثر زندگی ها ...پس به خاطز اون مشگلش گفته کات بشه بهتره ...
من همیشه پیش خودم میگم ...هر چی پیش اید خوش اید ...مطمن باش که بهترین تصمیمو گرفته ...
راستی چرا خواستگاراتو رد میکنی ؟؟؟ همیشه وقتی حالت بده از نظر روحی و یا تصمیم گیری به اطرافیانت ...( مادر و پدر ) بهشون خیلی راحت بگو که الان من نمتونم خوب تصمیم گیری کنم .. فعلا عقب بندازید ...این یکی از بهترین روش هایی هست که میتونی انجام بدی ...
اگه بدون فکر عمل کنی در واقع تسلیم شدی به ناامیدی ...نذار ناامیدی درونت نفوذ کنه ...همهچیزو بپذیر و ازشون بهترین استفاده رو بکن...
لاقربطا
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iMoon
زیاد قصه نخور ...بالاخره تو هم میتونی بیای بیرون از این شرایط به شرطی که واقع بینانه به این موضوع نگاه کنی ...
خب پسره داره اینده رو میبینه که بالاخره عقاید و احساسات عوض میشه در اگثر زندگی ها ...پس به خاطز اون مشگلش گفته کات بشه بهتره ...
من همیشه پیش خودم میگم ...هر چی پیش اید خوش اید ...مطمن باش که بهترین تصمیمو گرفته ...
راستی چرا خواستگاراتو رد میکنی ؟؟؟ همیشه وقتی حالت بده از نظر روحی و یا تصمیم گیری به اطرافیانت ...( مادر و پدر ) بهشون خیلی راحت بگو که الان من نمتونم خوب تصمیم گیری کنم .. فعلا عقب بندازید ...این یکی از بهترین روش هایی هست که میتونی انجام بدی ...
اگه بدون فکر عمل کنی در واقع تسلیم شدی به ناامیدی ...نذار ناامیدی درونت نفوذ کنه ...همهچیزو بپذیر و ازشون بهترین استفاده رو بکن...
لاقربطا
سلام
ممنونم
دوست عزیز جدیدا فهمیدم حرف زدن خیلی آسون ... اما وقتی پای عملش می یوفته واویلا.....
در جواب این سوالتون هم ===== راستی چرا خواستگاراتو رد میکنی ؟؟؟
چند بار خواستم این کارو نکنم اما یه هو یه چیزی تو وجودم می گه نه و توانمو می گیره که توصیفش برام مشکل ...
و هم این که هنوز احساس می کنم خیلی کار عقب مونده دارمو وقتی خودم هنوز آمادگیشو نمی دونم دارم یا نه بهتر که عجله نکنم ..
یه چیز دیگه هم که دوست دارم .... خاطره هایی که از اطرافیانم دارم تو ذهنم کم رنگ تر بشه و نگران اینم که تو آینده تاثیر گذار باشه ...
یه مسئله ی دیگه هم از پدرم بیش از حد خجالت می کشم چون برای پدرم عین یه دختر کوچولو ام این حسییه که پدرم داره بهم .. و دلم نمی خواد فکر کنه بزرگ شدم یعنی دلم نمی خواد احساس دوری کنم باهاشون... نسبت به مادرم اینجوری نیستم ...
یه مطلبی را اضافه کنم .. اصلا من لوووس نیستم ... فقط احساسم به پدرم را گفتم . فکر نکنین به خاطر لوس بودنم باشه ...
چون خودم از افراد لوس زیاد خوشم نمی اد .
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
خب نازنین جان ببین هیچ وقت بدون فکر کاری رو نکن ...
خودت میگی وقتشو ندارم و خیلی کارا هم هست که نکردم ولی ته دلت هم پیش طرفه ...این اصلا بد نیست ...
ولی یه سوال
اگه اینایی که رد میکنی ...مثلا با یکیشون صمیمی میشدی و میدی که حتی خیلی بهتر از طرف هم هست چی ؟؟؟ اگه یکی از این افرادی که به عنوان خواستکار میاند اولش به طور اتفاقی دوست میشدی و میدیدی که نه واقا طرف کارش درسته بعدش چیکار میکردی ؟؟
میدونی چی میخوام بگم..! میخوام بگم خیلی پیش امده که افرادی که به عنوان خواستگار جلو میاند شاید از دوستان صمیمی که فکر میکنیم غیراز اون نمیشه بهتر باشند ولی ما روی فکر قبلی و تصوراتمون طرفو رد میکنیم ...به شخصه اینو اشتباه میدونم ..سعی کن احساساتتو کنترل کنی هرچند سخته ...
بعد به این حرف دقت کن ...گذشته ادم سطل زباله نیست که از کنارش رد نشیم ..در واقع گذشته هر کدوم از ما گنجینه ایی از طلا و جواهراته ...که میتونیم از اینا استفاده کنیم ...رو این حرف فکر کن ... از گذشتت لذت ببر هرچند تلخه ولی قبول کن باعث رشدت شده ..بالاخره همیشه یه بهایی هم داره ...تا زمانی که نپذیری همیشه در هر مقطعی و هر موقع که اتنظارشو نداری سراغت میاد و اذیتت میکنه ..
اگه ازش میخوای عبور کنی از صمیم قلب بپذیرش و با به خودت بگو که درسته اینطوری شد ولی کلی تجربه بدست اوردم و بهتر میتونم راحمو بشناسم ...شاید زمانی برسه که بچه دار هم شدی و این موضوع هم تو فکرت بیاد یه لبخند بزنی وبگی یادش بخیر ...چون پذیرفتیش ...
اگه بپذیریش همسر ایندتم میپذیره ولی اگه نپذیری ناخوداکاه که یهو رو بشه حتی همسر ایندتم بهت شک میکونه که نگنه به فکرشی ...در حالی که اصلا اینطور نبوده ....
خیلی خوبه که بچه بابایی هعستی ...خود منم باباییم شدید ...ولی یواش یواش باهاش باید کنار بیای و بپذیری که محبت همسر و پدر چیز مجزایی و نمیشه از همسرت توقع اون محبت داشته باشی ..هر کدوم برای خودشون چیز مجزایه و لذت هرکدوم چیز عالیه ..
رو حرفام بیشتر فکر کن نازنین
لاقربطا
-
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iMoon
خب نازنین جان ببین هیچ وقت بدون فکر کاری رو نکن ...
خودت میگی وقتشو ندارم و خیلی کارا هم هست که نکردم ولی ته دلت هم پیش طرفه ...این اصلا بد نیست ...
ولی یه سوال
اگه اینایی که رد میکنی ...مثلا با یکیشون صمیمی میشدی و میدی که حتی خیلی بهتر از طرف هم هست چی ؟؟؟ اگه یکی از این افرادی که به عنوان خواستکار میاند اولش به طور اتفاقی دوست میشدی و میدیدی که نه واقا طرف کارش درسته بعدش چیکار میکردی ؟؟
میدونی چی میخوام بگم..! میخوام بگم خیلی پیش امده که افرادی که به عنوان خواستگار جلو میاند شاید از دوستان صمیمی که فکر میکنیم غیراز اون نمیشه بهتر باشند ولی ما روی فکر قبلی و تصوراتمون طرفو رد میکنیم ...به شخصه اینو اشتباه میدونم ..سعی کن احساساتتو کنترل کنی هرچند سخته ...
بعد به این حرف دقت کن ...گذشته ادم سطل زباله نیست که از کنارش رد نشیم ..در واقع گذشته هر کدوم از ما گنجینه ایی از طلا و جواهراته ...که میتونیم از اینا استفاده کنیم ...رو این حرف فکر کن ... از گذشتت لذت ببر هرچند تلخه ولی قبول کن باعث رشدت شده ..بالاخره همیشه یه بهایی هم داره ...تا زمانی که نپذیری همیشه در هر مقطعی و هر موقع که اتنظارشو نداری سراغت میاد و اذیتت میکنه ..
اگه ازش میخوای عبور کنی از صمیم قلب بپذیرش و با به خودت بگو که درسته اینطوری شد ولی کلی تجربه بدست اوردم و بهتر میتونم راحمو بشناسم ...شاید زمانی برسه که بچه دار هم شدی و این موضوع هم تو فکرت بیاد یه لبخند بزنی وبگی یادش بخیر ...چون پذیرفتیش ...
اگه بپذیریش همسر ایندتم میپذیره ولی اگه نپذیری ناخوداکاه که یهو رو بشه حتی همسر ایندتم بهت شک میکونه که نگنه به فکرشی ...در حالی که اصلا اینطور نبوده ....
خیلی خوبه که بچه بابایی هعستی ...خود منم باباییم شدید ...ولی یواش یواش باهاش باید کنار بیای و بپذیری که محبت همسر و پدر چیز مجزایی و نمیشه از همسرت توقع اون محبت داشته باشی ..هر کدوم برای خودشون چیز مجزایه و لذت هرکدوم چیز عالیه ..
رو حرفام بیشتر فکر کن نازنین
لاقربطا
اینو از ته دلم می گم که حرفاتون برام خیلی جالب بودو بهم یه حس و دید دیگه ای نسبت به اون قضییه داد ....
دقیقا مشکل من همین بوده که خواستم از گذشتم بگذرمو فراموشش کنم چون هیچ وقت فکر نمی کردم قرار همچین اتفاقایی برام بیوفته و انتظار داشتم تمام احساسمو برای یک نفر خرج کنم ... که اینم باز یه اشتباهم بود که تو تاپیکای دیگه به این نتیجه رسیدم ...
تمام این حرفایی که زدین نیاز داره یه روح بزرگ داشته باشی که به قول شما با همون یه لبخند هیچ تاثیری تو زندگی آدم نداشته باشه .... سعی می کنم اون قدر بزرگ شم که بتونم حرفاتونو عملی کنم ...
راجب اون حرفاتون هم بله قبول دارم شاید اگه فرصت می دادم به اطرافیانم دیدم تغییر می کرد ..
شاید یه مسئله ی دیگه هم این باشه که دوست داشتم قبلا با اون شخصی که قرار ازدواج کنم قبلتر از اون خودم باهاشون آشنا می شدم که اینم احتمالا یه اشتباه!!!!!!!!! البته دیگه نخواستم همچین اتفاقی بیوفته ..
اما از ازدواجی هم که کسی منو پیشنهاد کنه زیاد خوشم نمی اد و نمی تونم قبول کنم ....
راجب پدرم هم آره دقیقا شاید به خاطر بچه آخر بودن باشه ... وقتی هم که به این موضوع فکر می کنم می بینم انگاری هنوز بزرگ نشدم که جلوی پدرم بشینمو باهاش راجب این موضوع حرف بزنم ...
درکل واقعا حرفاتون عالی بود انگار که تو شرایط طرفتون قرار دارین ...
و بهشون بازم فکر می کنم
منظورتون از لاقربطا چییه ؟ تو همه ی تاپیکاتون دیدم !!!
ممنونم