*دوستش دارم ولي نميدونه،من هم نميتونم بهش بگم!
سلام خدمت همه ی بروبچه های همدردی
من 21 سالمه و دانشجو ، به یکی از همکلاسی هام علاقه مندم ، در حالیکه ایشون نمیدونه و به نوعی این علاقه ی یه طرفه خیلی خیلی آزارم میده ، آخه 4 ترمه که دارم صبر می کنم و هیشکی هم از این علاقه خبر نداره
از طرفی در میون گذاشتن مستقیم موضوع چندان برام راحت نیست چون بی تجربه ام
اما فکر می کنم یه چند وقتیه که ایشون متوجه علاقه ی بنده شده اند! (من کار یا حرکت خاصی نکرده ام اما فکر می کنم شاید مصداق اون ضرب المثل قدیمیه که میگه عاشقا رو جون به جونشون بکنی تابلوئن!!)
اما دوستان ؛ من تصمیم جدی آخر رو گرفتم
میخوام برم و بهش بگم شاید از بلاتکلیفی دربیام
اگه جوابش مثبت بود که تکلیفم معلومه اگر هم منفی بود سعی می کنم ناراحت نشم چون به هر حال قلبی که برای من نمی تپه رو نباید صاحب شد
اما نمیخوام که با حرکتی ناشی از بی تجربگی همه چیزو خراب کنم و جواب منفی بگیرم ؛ آخه اینجوری بعدش خیلی داغون میشم و برای همیشه پشیمون...
از همه ی کسانی که این تاپیک رو میخونن کمک می خوام راهنماییم کنین و همه ی اون چیزی رو که به ذهنتون میرسه برای گفتگوی مستقیم لازمه رعایت کنم به صورت کامل توضیح بدین
اگه توضیحات بیشتر لازمه بفرمایین که جواب بدم ؛ چشم انتظار کمک های شما
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام خیلی تنها عزیز...
خوش آمدگویی ما را پذیرا باش.:72:
خب دوست عزیزم توجه شما را به چند نکته جلب می کنم سپس پاسخ را با شنیدن توضیحات دیگر شما خواهم داد.
یک: اغلب ما به جوانان بخصوص پسران توصیه می کنیم تا تکامل کامل بلوغ فکری و حداقل تا سن 24 سالگی تصمیم نهایی و انتخاب نهایی را ننمایند.
دو: بر حسب توصیه بالا ازدواج و انتخاب نهایی فرد برای انتخاب در سنین پایین با درصد خطای بالای همراه است. ولی ما هرگز فاکتور سن را بصورت نهایی و پراهمیت در نظر نمی گیریم.. اگر سخن از سن مطلوب و مناسب می کنیم لوزما به این دلیل است که ببینیم آیا مراجع ما تا این سن(21 سالگی) ان توانایی و استقلال لازم را برای بر عهده گرفتن مسئولیتی دارد یا خیر؟؟
سه: رابطه دخترو پسر در ابتدایی شکل آن هم باید با هدف باشد در غیر این صورت رابطه رفته رفته ارزش پویای خود را از دست داده و تنها برای کنجکاوی و رفع نیاز اولیه ادامه می یابد و در نتیجه اولین عواقب چنین دوستی هایی وابستگی هست.
چهار: اگر قصد شما صرفا دوستی بدون هدف است من هرگز توصیه نمی کنم.
:305:
اگر قصد شما از ایجاد رابطه ""شناخت"" و ""ازدواج"" است باید فاکتورهای زیر را رعایت کنی:
الف)زمان شروع رابطه و مدت پایین آن کاملا مشخص باشد.
ب)از صمیمیت بیش از حد و احساسات بجای منطق درست هرگز برای دوام رابطه استفاده نشود.
ج)رابطه برای شناخت کاملا آشکار بوده و در یک سیکل 6 ماهه طی شود.
د)سعی کنید خانواده ها در جریان رابطه باشند.
و در آخر اگر هنوز شرایط(بلوغ فکری) و قدرت برعهده گرفتن مسئولیتی ندارید یا اصلا نداشته اید بهتر است هرگز خود را درگیر چنین رابطه ای ننمایید.
حالا سوال ها::
>>>با توجه به توصیه های بالا آیا شرایط ذکر شده را در خود می بینید؟
>>>هدف شما از ایجاد رابطه چیست؟؟
>>با پاسخگویی به این سوالات پاسخ نهایی و مورد نظر شما را خواهیم گفت.
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
نقاب عزیز ، سلام
بابت خوش آمد گویی خیلی ممنونم
نکات چهارگانه ای که گفته بودی خوندم:
در مورد نکته اول و دوم که تقریباً یکی بودن ، کاملا نظر شما می پذیرم و مقالات و موضوعات زیادی رو درباره ی ریسک های انتخاب نهایی همسر توی سنین پایین و کمی وسعت دید در سنین پایین خوندم و نظر شما رو کامل می پذیرم
اما همونطور که گفتم اطلاعاتی که من در اختیار شما دادم خیلی کم بود و با اطلاعات بیشتر شاید بتوان استثنائی قائل شد. اول اینکه من این تاپیک رو خیلی سریع ، خلاصه وار و شتابزده نوشتم ؛ نتیجه اینکه ، هر خواننده ای اعم از شما "نقاب" عزیز ناخواسته عاشقی من رو سریع ، خلاصه وار و شتابزده و بی فکر و بی برنامه در نظر میارن. من دانشجوی ترم 4 پزشکی ام با وضعیت درسی خیلی خوب ، در حد مطلوبی مسئولیت پذیر هستم و مطمئنم علی رغم شرایط نابسامان بازار کار برای من همیشه جا هست
خانمی هم که بنده بهشون علاقه مند شدم هم رشته ای خودم هستند و وضعیت مشابهی با من دارند ؛ دلیل اصلی علاقه ی من برخلاف اکثر جوونا و دوستام واطرافیانم نه زیباییه نه چشم و ابرو و نه پول و... بلکه اخلاق خوب و حجاب قابل قبول ایشونه
عشق من اصلا یه عشق شتابزده نیست ، چهار ترمه که ایشون رو زیر نظر دارم!
احساس می کنم که دارم از خودم تعریف کردم و این کار نفرت انگیزیه! قصد توضیح داشتم نه توجیه
مواردی که گفتم همه ی اون چیزی نیست که باید می گفتم بازم اگه نیازی بود توضیحات بیشتری میدم
درباره ی نکته ی سوم هم باید بگم که من هدفم کاملا مشخصه: ازدواج
من تا به حال که 21 سالمه هیچوقت با جنس مخالف رابطه و دوستی نداشتم الآن هم به دنبال چنین کاری نیستم. من توی 4 ترم گذشته به همه چیز فکر کردم به همه ی راه ها ، اتفاقات زیادی هم برای من افتاده تا به این نتیجه رسیدم که موضوع رو مستقیماً با ایشون در میون بذارم. کاملا قبول دارم که اینجور ارتباط ها وابستگی میاره و عقلانیت رو به حاشیه میکشه ، اما از دست دادن ارزش پویا ، کنجکاوی و رفع نیاز اولیه رو قبول ندارم چرا که این موارد رو در حد عشق های دبیرستانی میدونم ضمن اینکه با شناختی که از خودم و هدفم دارم این موارد رو در خودم و اخلاقم نمی بینم.
درباره ی نکته ی چهارم : هدف من ازدواجه ، به دنبال دوستی نیستم ؛ بر فرض مثال ِ محال اگه با کسی دوست باشم ، به هیچ وجه باهاش ازدواج نمیکنم! این اخلاقمه کاریش نمیشه کرد! ضمن اینکه شرایط رشته ام و درسای سختم به من وقت و اجازه ی پرداختن به این هزلیات رو نمیدن.
" موارد الف تا و رو می پذیرم "
باز هم از نقاب عزیز تشکر می کنم:72:
منتظر راهنمایی همه ی دوستان هستم
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
در مورد تصور مقدس از اون خانم ؛ من اصلا اینطور نیستم اتفاقاً همه ی اطرافیان همیشه گلایه می کنند که خیلی با غرور رفتار می کنم(به ویژه با خانمها) و در این مورد هم همینطور فکر میکنم ؛ پاسخ شما رو که در تاپیک "کمکم کنید" خوندم خیلی خوشم اومد یه جورایی به شخصیت و غرورم میخورد که همچین حرفایی بزنم اما یه جایی دیگه دوستی دیگه میگفت که نباید اینطور به اصطلاح خودش رباتیک(!) صحبت کرد بلکه باید یه خورده علاقه مندیت و دلایل علاقه مندیت رو بارزتر نشون بدی اگه اینطور رباتیک صحبت کنی طرف متوجه منظورت نمیشه تصور درستی از دلیل علاقه ت پیدا نمیکنه و فکر بد می کنه. من هم از اونجاییکه 1) از یه طرف ، گفتن بیش از حد دلایل علاقه مندیم و بیان علاقه ازم برنمیاد ( گفتن این موضوع رو برای بار اول کار درستی نمی دونم ضمن اینکه از غرورم هم خجالت میکشم) و 2) از طرف دیگه هم به قول ایشون رباتیک صحبت کردن ایجاد سوء تفاهم میکنه ؛ قضیه ی مستقیم صحبت کردن رو تعلیق کردم و این روزا فقط فکر میکنم و چون فکر ِ بی تجربه ام به جایی نمیرسه و از درس و زندگی هم میفته ، این روزا فقط کلافه ام!
[اون وقت که میگم دخترها مث سیستم عامل MS DOS هستند میگین چرا؟!:311:]
در مورد شرایط ازدواج ؛ من و ایشون فعلا ترم چهارم پزشکی هستیم ، آزمون تخصص و ایشالا دوره ی تخصص رو هم داریم ، خدمت سربازی هم دارم (اما خب سربازی رشته ی ما به معنای واقعی سربازی نیس اما باز هم اسمش 14 ماه سربازیه) ، آینده رو باید با هم بسازیم چون من که هیچی ندارم به جز حرفه و شغلم ، از همون بچگی هم میدونستم که برای شغل و حرفه ی آینده ام برخلاف دوستام باید به خودم متکی باشم نه پدرم ، پس آینده ام رو هم مثل گذشته خودم باید بسازم ؛ قصدم از آشنایی با این خانم اینه که از ایشون و خانواده شون شناخت پیدا کنم و اگه کسی بود که میخواستم (چون واقعا از ایشون جز اسمشون اطلاعاتی ندارم!) زمینه ی آشنایی خانواده ها رو هم فراهم کنیم ضمن اینکه تا پایان فارغ التحصیلی ایشون رو از دست ندم
تقریباً این شرایط مالی و زندگی من بود بدون هیچ ارفاق و زیرسیبیلی!
مسئولیت های تأهل رو هم میپذیرم
اگه شرایطم بده و جایی از کار ایراد داره بگین!
من کسی ام که با یه شخص احتمالاً خیلی مناسب روبرو شده و یه طرفه دوستش داره و نمیخواد از دستش بده ، جای من بودین چیکار میکردین؟ (خودتون که میدونین دخترها چه جورین؟ تا میای خودتو جمع و جور کنی میبینی رفته!)
در مورد جواب منفی اون خانم ؛ من وقتی تصمیم گرفتم موضوع رو با ایشون مستقیماً در میون بذارم با خودم فکر کردم میرم و جوابمو می گیرم و از بلاتکلیفی ، دلمشغولی ، افت تحصیلی ، حواس پرتی و ... و... و... راحت میشم برام هم اهمیتی نداشت و نداره که جواب منفی بشنوم ، چون معتقدم که قلبی که برای من نمی تپه رو نمیشه با زور مال خودم بکنم ، اما اینجا قضیه دو وجه پیدا می کنه : 1) اگه جواب منفی ناشی از این باشه که ایشون از من خوششون نیاد قول میدم به هیچ وجه ناراحت نشم 2) اما اگه جواب منفی ناشی از اشتباه و ندونم کاری و بدصحبت کردن من باشه ، همچین قول نمیتونم بدم! فکر میکنم اونطوری جداً داغون میشم
من میدونم اگه جواب منفی بشنوم ، اصلاً فکر نمی کنم که جذاب نیستم چون خودم میدونم ظاهراً و واقعاً هستم! (تعریف از خود!) ؛ من میدونم بدون زن نمی مونم و دختر زیاده! من میدونم که اگه صبر کنم مادرم برام دختر این فامیل یا اون فامیل رو می گیره! من میدونم! اما اینو هم میدونم که من یکی دیگه رو دوست دارم ، شاید این حرفم شبیه عشقهای دبیرستانی باشه اما من احساسم نسبت به ایشون اینقدر قویه که خیلی قاطعانه میگم یا ایشون یا هیشکی (چند سال دیگه هم سر حرفم میمونم تا آخر ؛ کاش میدونست که چقدر خالصانه دوستش دارم:302:) و من میدونم اگه بهش نرسم نه عدم جذابیته نه عدم تواناییه نه بدشانسی بلکه اشتباهم در تشخیص راه درسته و اشتباه در صحبت مستقیم. اگه جواب منفی بشنوم افسرده نمیشم ، قرص هم نمیخورم و اون داستانا... فقط اگه ناشی از اشتباه خودم باشه - نه از اینکه ایشون از من خوششون نیاد - خیلی داغون میشم
اینکه عصبانی شدم از همه جا نالیدم دلیلش عذاب هاییه که دیدم ، دلیلش اینه که دو ساله یکی رو دوست دارم و فقط خودم و خدا میدونیم که دوستش دارم و خودم و خدا میدونیم که چقدر دوستش دارم اما نه راه پیش داشتم و نه پس ، هیچ اقدامی هم نکردم نه تونستم ، نه تجربه شو داشتم که بدونم چه کاری درسته ، نه غرورم اجازه ی برخی کارها که از خیلی ها برمیاد رو داده ، و همش به خودم گفتم تو با بقیه فرق داری و این شد که 2 سال رو به غم گذروندیم
باز هم از "wintersun77" عزیز تشکر ویژه دارم که برای درددلام و مشکلم وقت میذاره:72:
از همه ی کسانی هم که تاپیک رو میبینن و بی تفاوت رد میشن ... ممنونم
دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام دوستان:310:
نقل قول:
چرا انقدر شتاب زده ؟؟؟؟؟ مي ترسين تو عيد از دست بره ؟؟؟؟
شتاب زده نیست ؛ 2 ســــــــــــــالــــــــ ـــــــــه!!! ولی خب تا شروع تعطیلات فقط چند روز مونده!!!!:302:
نمی ترسم تو عید از دست بره!!!:311: می ترسم خودم از دست برم!!!:302:
نمیدونم یه جورایی به دیدنش عادت کردم
الآن یه مشکلی دارم ، میخوام برم و حرف دلمو بزنم اما یکی از دوستاش همیشه باهاشه و به هیچ وجه ازش جدا نمیشه ، تمام مدت به دنبال یه فرصتم که دوستش نباشه اما نمیشه که نمیشه ، به هیچ وجه ازش جدا نمیشه ، اون دوستش گریه ام رو در آورده:302:
مهتاب خانم بابت 4 مورد راهنماییتون ممنون:72:
(تا الآن 360تا بازدید و باز هم فقط 5 نفر کمکم کردن ؛ چقدر بی تفاوت از کنار مشکلم رد میشن :( )
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام به همه ی دوستان
امروز رفتم و حرفامو بهش گفتم:82:
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
دوستان سلام بعد از تقریباً یک ماه ؛ خب همونطور که می دونین من رفتم و قضیه رو بهش گفتم من وقتی باهاش صحبت کردم گفتم ما از همدیگه شناختی نداریم و هرطور که خودش صلاح میدونه این آشنایی بیشتر بشه ایشون هم گفت باید فکر کنم ، بعد از اون روز تعطیلات عید پیش اومد و نهایتاً دیروز اولین بار بعد از عید بود که با همدیگه کلاس داشتیم ، اما الآن یه چیزی رو نمی دونم اونم اینه که من چی کار باید بکنم؟ باید برم باهاش صحبت کنم و نظرش رو بپرسم؟ من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟ از طرفی صحبت دوباره با این شرایط که دوباره همون دوست عزیز(!) قدم به قدم ایشون رو لحظه ای تنها نمیذاره برام خیلی مشکل تر هم شده
خجالت هم میکشم نمی دونم این خجالت دیگه چه نوع مشکلیه؟؟!!:303::82:
نظر شما چیه؟
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
ممنون:72:
همین کار رو میکنم ، الآن خیلی ناراحتم چون دیروز اتفاقاتی که پیش اومد خیلی جلوه ی بدی داشت ؛ تا یکشنبه هم باهاش کلاس ندارم
خیلی هم دلخورم که در عین حال که میدونه من چقدر از دوستش متنفرم(!) اما هیچ اقدامی برای یه لحظه جدایی نمیکنه! البته میدونم دوستش بیش از حد کنجکاوه و کار خیلی سختیه!:302:
نقل قول:
من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟
نظرتون چیه؟
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام
امیدوارم حالتون برعکس من خوب باشه ؛ این چند وقته خیلی بهم سخت گذشته ، مشکلهای همیشگی و امتحان های سخت که چیز خاصی برای نگرانی نیستند و تقریباً بهشون عادت کردم ، چیزی که این بار اضافه شده بود یه سری وقایع واقعاً خاله زنکی بین بچه های کلاس بود که فقط این وسط من ضرر کردم . . .
مهسا خانم از شما بابت پست دلگرم کننده تون خیلی خیلی ممنونم ، میدونم کلاً اوضاع تالار بهم ریخته س یا شایدم بچه های تالار وقتی میبینن که تاپیک یه خورده کِش دار شده رغبتی به کمک ندارند ، اما مشکل ، فقط شانس منه نه از تالار! چرا که الآن من بیشتر از همیشه به کمک نیاز دارم ، مغزم و منطقم کار نمیکنه دیوانه وار رفتار میکنم ، نمیخوام و دوست ندارم اینطور باشه ولی خب فکرم به جایی نمیرسه واسه همین بیشتر از همیشه به کمک نیاز دارم . . .
اگه رمزآلود یا مبهم توضیح میدم معذرت میخوام چون نمیخوام جزئیاتی که باعث میشه شناخته بشم ، گفته بشه و شناخته بشم
چند وقت پیش یه کار دسته جمعی توی کلاس ما بین بچه ها شکل گرفت که تقریباً مسئولش من بودم از همان ابتدای کار چندنفر از دخترهای کلاس شروع کردند به موش دووندن توی کار ، و این کار رو هم روز به روز بیشتر میکردن ، ضمناً توی کلاس ما رابطه ی پسرها و دخترها چندان خوب نیس (یعنی سلام رو هم یه روز در میون بهم میدن!) ، داشتم میگفتم ، به همین دلیل و دلایل دیگه این افراد برای من به دشمن خونی تبدیل شده بودن و من هم از همه جا بی خبر! بهتر بگم خبر داشتم ، اما فکر نمیکردم اینقدر من (که آدم فوق العاده آرومی هستم) خاری باشم توی چشم اونها! (شاید پیش خودتون فکر بکنین که این یه طرفه به قاضی رفتنه و... اما نه ، باور کنین من کاری با اونها نداشتم و نمیدونم چرا با من مشکل دارند)
خلاصه ؛ همین چند روز پیش سر یکی از کلاس ها همون خانمهای دشمن همکلاسی در کمال ناباوریِ ما شروع کردند به توهین غیرمستقیم با گوشه و کنایه به من و بعضی از پسرهای کلاس! که بعد از مدتی یکی از پسرها جوابشون رو داد و توی وبلاگ کلاس هم بهشون جواب دادن ، و بالاخره همین موضوع براشون شد مث پیرهن عثمان!!!
فرداش با حرکاتی شرم آور مدام گوشه و کنایه میومدن و خیلی حرکات دیگه که برام بی معنی بودن ! و. . . و نهایتاً گفتن اسم ما و چندتا از خانمها باید از توی کار گروهی خارج بشه ؛ و وقتی لیستشون رو به من دادند من یه لحظه خشکم زد ؛ اسم خانم مورد نظر من هم توی لیست بود!!!!!! و وقتی خوب فکر کردم و دقت کردم ، یه جورایی حس کردم همون خانم هم اخلاقشون با من تغییر کرده!!!
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
خیلی تنهای عزیز
همینطور که نظر خودت برات مهمه ، سعی کن بتونی برا نظر دیگران هم اهمیت قائل بشی ، بدون اینکه بخوای دلیلش رو بفهمی. چرا که نحوه تفکرتون با هم متفاوته . اگه موضوع رو با اون دختر مطرح کردی و او نظرش اینه که الان جوابش منفیه حداقل چند ماهی صبر کن .
مساله بعدی اینه که شما باید با معیارهائی که تا حالا بدست آوردی ، رفتارت رو محک بزنی .... اگه رفتارت درسته و خودت می دونی که اهل دروغ و دغل و .... نیستی به حرف این و اون توجه نکن و وارد حاشیه ها نشو ، درست عمل کن و مصداق این بیت شعر نباش که :
خواهی نشوی رسوا
همرنگ جماعت شو
راستی چرا خیلی تنهائی ؟؟؟ تا حالا از خودت پرسیدی که چرا یه دوست نداری تا باهاش گفتگو کنی ، دردو دل کنی ، نه اینکه رازهات و بگی ، فقط در این حد که مشورت کنی و تبادل اطلاعات داشته باشی؟
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام :
خیلی تنها ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم
امیدوارم هرچه زودتر به طور صحیح و معقول از تنهایی در بیایی و حسابی دورت شلوغ بشه .هرچند الان هم دورت شلوغ هست ولی نیازت به یه همسر و یه همراه این احساس رو برات ایجا د کرده .
نقل قول:
مدیر همدردی:
حل این مشکل در مرحل اول خونسردی و صبوری هست.اگر صبوری و سعه صدر ، براتون مشکل است. بدانید که زندگی هم براتون مشکل خواهد شد.
نقل قول:
psy133نوشته:
از مهم ترين و مؤثرترين راه هاي شناخت يكديگر قبل ازدواج صحبت و گفت و گوي رو در روي دختر و پسر است. لازم و ضروري است كه دختر و پسر، " مذاكره ي مستقيم " داشته باشند و در فضايي آرام و بدون خوف و فشار از طرف ديگران، مسائل و نظرات خود را بررسي كننداين گفت و گو بايد خونسردانه و با آمادگي قبلي باشد.. بين تصميم گفت و گو و انجام آن ، بايد فاصله باشد تا طرفين بتوانند خود را آماده كنند و آنچه را مي خواهند مطرح كنند، يادداشت نمايند
مدیر همدردی نوشته:
نقل قول:
لذا عبارات زیر را می گوید که همه نشان دهنده عدم تعهد، عدم مسئولیت پذیری، نداشتن شرایط ازدواج و ... هست.
1 - به جای فاز منطقی شناخت برای ازدواج ، سراغ فاز احساسی می رود.
2 - با عبارت علاقه ، عشق و احساس شروع می کنه، اما هیچ وقت از آن خارج نمی شود تا به مسائل ازدواج برسه.
3 - از آشنایی با خانواده و والدین دختر طفره می رود و به زمان فردای نامعلوم حواله می کنه
4 - خواهان طول کشیدن آشنایی ، بدون مشخص کردن زمان پایان آشنایی و شروع ازدواج می باشد.
5 - مخفی کاری، مکانهای خاص و خلوت و ساکن را جهت لذتهای عاطفی یا احتمالا جنسی خواهان هست.
6 - معمولا این پسرها بیشتر از اینکه در عمل تعهدی به ازدواج یا مسائل زندگی داشته باشند، در کلام و حرف زدن در مسائل احساسی پیشقدم هستند.
7 - اگر دختران جهت آزمایش به اینها رابطه صمیمی ، لمس یا هم آغوشی در یک مکان خلوت بدهند، اینگونه پسرها به شدت استقبال کرده و این را نشانه عشق می دانند. در واقع این پسرها برای ازدواج و حریم خانواده حرمتی قائل نیستند. اینها کسانی هستند که برای لذت جویی مرزی را بنام عقد زناشویی قائل نیستند. این پسران در عمل می گویند که بدون تعهد همسری شما را لمس و هم آغوش می شوند. و این احتمال به شدت وجود دارد که در آینده هم ، با افراد دیگری بدون عقد و ازدواج همآغوشی کنند. و این یکی از نکات ظریفی هست که ممکن است دختران به آن توجه کافی نداشته باشند.
6 - معمولا این گونه پسرها همیشه در چنته خود خروارها دلیل برای به تاخیر انداخت بحث ازدواج دارند. مثلا
- درسم تمام شود
- سربازی بروم
- شغل پیدا کن
- پس انداز داشته باشم
- شرایط خانواده را آماده کنم
- مخالفت خانواده و فامیل را کم کنم
- مسئله مسکن حل شود
- کسی در خانواده جلو من هست، صبر کن او ازدواج کنه
- امتحان یا کنکورم را بدهم
-و هزاران دلیل دیگر که همگی در یک امر مشترک هستند:
من با تو ازدواج می کنم. و فقط تو را دوست دارم، اما زمانش در آینده هست و نا مشخص هست.
این یعنی تا اطلاع ثانونی و نا مشخص تو را وابسته می کنم. تو را درگیر احساسات می کنم. و در آینده هم هیچ تضمینی برای ازدواج با تو وجود ندارد.
اما اگر دختری می خواهد متوجه شود که چه پسری به ازدواج فکر می کند، باید این را بداند پسری که زمان درس به درس ، زمان کار به کار، زمان سربازی به سربازی فکر می کند یعنی مسئولیتها کارهایش را دارد پس زمان ازدواج هم به سراغ ازدواج می آید. آنهم نه با سر دوانیدن دختر و امروز و فردا کردن و گاهی ماهها و در گاهی اوقات سالها فرد را به دنبال خود کشیدن.
اگر بحث شناخت هست باید از همان اول زمان شروع و خاتمه آن مشخص باشد. چه معنا دارد زمان شروع رابطه مشخص شود ولی زمان خاتمه و نتیجه گیری نامشخص باشد.
پس دختران باید بدانند پسری قصد ازدواج با آنها دارد که ابتدا شرایط ازدواجش را فراهم کرده است.
متعهدانه و بدون مخفی کاری در ارتباط ظاهر می شود.
به جای تمرکز افراطی روی احساسات رابطه، به مسائل ازدواج و شناخت معیارها همت می گمارد.
از آشکار شدن رابطه و در جریان گرفتن خانواده ها بیمی ندارد.
آقا پسرها، احساسات و زمان ازدواج
اما آقا پسرها که شرایط ازدواج ندارند به جای بازی کردن با احساسات دختران و دوستی های دم دستی، چه کارهایی باید بکنند.
آیا به بازی گرفتن زندگی و احساس یک دختر برای پرکردن اوقات فراغت و تنوع بخشیدن به هیجانات شخصی کار صحیحی هست؟
آیا نباید به وقت درس و کار و ....، انرژی خود را به مسائل خود متمرکز کنند تا به وقت ازدواج دارای توانایی لازم اداره زندگی باشند؟
وقتی ما کوچیکتر بودیم از جلوی هر مغازه که عبور می کردیم و چیزی دلمون می خواست ، و یک لنگه پا می ایستادیم و پا به زمین می زدیم و گریه می کردیم که اونو می خواهیم. گریه می کردیم ، التماس می کردیم و خلاصه به هیچ چیزی و کسی هم کاری نداشتیم. نه به قیمتش، نه وقتش ، نه شرایطش.
البته این از خصوصیات کودکی هست. یعنی نسبت به امیال و خواسته ها صبور نیستیم. و نمی توانیم خواسته های خود را به تاخیر بیندازیم. و البته این کار را بزرگترها به اجبار برای ما می کردند. مثلا می گفتند الان وقتش نیست و دست ما رو می کشیدند و می بردند تا سر فرصت به خواسته ما رسیدگی کنند.
اما کم کم که بزرگتر می شویم یاد می گیریم که نیازهای خود را بسته به شرایط به تاخیر بیندازیم. ابتدا مسئله دفع ادرار است. قبلا در زمان نوزادی هر وقت نیاز به دفع داشتیم بدون توجه به موقعیت به نیازمان پاسخ می دادیم. بعدها یاد گرفتیم که صبر کنیم تا شرایط مهیا شود و به دستشویی برسیم.
کمی بزرگتر شدیم یاد گرفتیم که نیاز خوردن و خوابیدن خود را تحت کنترل قرار دهیم. لذا در زمان مدرسه ، یکساعت کلاس را تحمل می کردیم تا به زنگ تفریح برسیم و گرسنگی و تشنگی خود را جواب معقولانه بدهیم.
نقل قول:
با توجه به این مطالب توصیه مشاوران خانواده و ازدواج همواره اینست که قبل از فراهم آمدن شرایط انتخاب و ازدواج خود را درگیر روابط عاطفی ، هیجانی یا جنسی با جنس مخالف (متفاوت)، نکنید. و هر وقت نیز شرایط ازدواج فراهم آمد باز برای شناخت کامل بیشتر روی شناخت معیارها متمرکز شوید نه احساسات انفجاری و خام.
نقل قول:
برای نمونه :
من متوجه شدم برای من چنین اتفاقی افتاده! / حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند / از اون بدتر اینکه اتفاقی که خانم "meral" قبلاً پیش بینی کرده بودند اتفاق افتاده ؛ یعنی همون خانم های دشمن با سوءاستفاده از این موضوع این خانم رو اذیت میکنند و خلاصه از همه نظر به شدت پرکار هستند ، نمیتونین تصور کنین که الآن چقدر خوشحالن ، روز خوششونه!
حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند چه اشکالی داره مگر قصد شما ازدواج نبوده ؟؟؟؟
نقل قول:
نتیجه:
1- فراهم آوردن شرایط ازدواج
2 - بررسی شناختی دقیق معیارها در شخصی که به او علاقه مندیم از طریق رسمی و آشکار
و تا قبل از فراهم آمدن موقعیت ازدواج نیاز است که انرژی خود را روی سایر زمینه های لازم متمرکز کنیم
خیلی تنهانوشته :
نقل قول:
اما به نظر شما من برای معرفی ایشون به خانواده ام چی برای گفتن دارم؟ چی برای دفاع کردن دارم؟ ؛ بابا! اصلا بهم نمیگه نسبت به من چه احساسی داره؟
من از اول قصدم این بوده ، به شما هم قول میدم همین کار رو بکنم؛ اینکه اگه قدری شناخت برای معرفی به خانواده ام بدست بیارم حتماً خانواده ام رو در جریان میذارم ، مطمئن باشین
نقل قول:
مدیر همدردی نوشته :وقتی این ارتباط با نظارت خانواده ها برقرار شود، مسیرهای شناخت باز می شود ، مثلا هر دو به مشاور خانواده مراجعه کنید، با اعضای خانواده مشورت کنید، یا وقت کافی داشته باشید که در مورد مسائل با هم صحبت کنید.
به خانواده تون بگید این کیس را در نظر گرفتید و لازمه پا پیش بگذارن تا شناخت حاصل بشه !
خیلی تنهانوشته :
نقل قول:
خیلی فکر کردم ؛ به این نتیجه رسیدم جز تظاهر به بی تفاوتی و صبر کار دیگه ای نباید و نمیتونم بکنم ؛ من هر کاری که میتونستم انجام دادم ، اگه ایشون میخواد همچنان موضوع رو مسکوت نگه داره و به جای صحبت با من و پرس و جوی حقیقت و شناخت من ، تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیره دیــــگــــه از من کاری ساخته نیست!
به وجود آوردن اعتماد که زورکی نمیشه! اصلاً کار ایشون به نظرم کار درستی نیست ، در پروسه ی اعتماد نباید بدنبال ایراد بود که آیا اعتماد کرد یا خیر؟ بلکه باید ابتدا اعتماد کرد و اگه انحراف یا بدی دیده شد سلب اعتماد کرد.
پسر خوب!
هرچه زودتر این موضوع را فیصله بده !
یعنی یا
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی
یا جواب بله ! یا جواب منفی !
تمام شد رفت !بیش از این خودت رو آزار نده !
به خدا توکل کن و به طور رسمی ازش خواستگاری کن شناخت هم برای بعد مرحله به مرحله سر صبر :104::104::104:
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
با سلام
این تاپیک عاشقا ببین چه سرعتی داره! هرچی بیشتر این تاپیک ادامه پیدا کنه کمتر نتیجه می بینی! :160:
ببنید با اینکه داستان عشقی پسرها و دخترها تفاوت دارد ولی بعضی چیزها در اکثر اونها مشترک هست.
عچله
احساس
رویاپردازی
تجزیه و تحلیل
لذت بردن از حرف زدن در مورد آن
طفره رفتن از راههای وصل اساسی
لذت بردن از خود رابطه به نفع خویشتن
بی توجهی به شرایط فرد مقابل
اما من رک و صریح نظر شما را به نکات ذیل جلب می کنم
یکم:
اون دختر خانم منطقی عمل می کنه! چون می خواهد ببینه یه خواستگارقطعی نقد داره که می خواهد بیاید با او ازدواج کند، یا یه آقا پسری که می خواهد چند سالی او را بندازه تو یه احساس و وابستگی و آخرش هم معلوم نمیشه چی میشه؟! (نسیه بودن و چکی که معلوم نیست نقد بشه اگرچه قیمتش بالاباشه)
دوم:
شما خودت تاپیکتو بخون و دقت کن به اون.
هر کجا حرف از صحبت کردن و ارتباط و ... خیلی قوی هستی و دوست داری همین طوری چند سالی ادامه بدهی،
اما بحث ازدواج را فقط به عنوان حرفهای قشنگ در کلام شما دیدم. یعنی می خواهی دور دخترخانم یک حصار احساسی بکشی، تا یه روزی یه طوری با او ازدواج بکنی.
سوم:
اگر همین روزها قصد ازدواج داری، به جای هر حرفی و بحثی و ...، فقط از او آدرس بگیر و با خانواده هماهنگ کن و مراحل شناخت و ازدواج را عملا شروع کن(اینکه هی شعار شناخت را برای اون خانم تکرار می کنی خودت گفتی که خسته شدی، معلومه اون خانم هم از این حرفهای بی پشتوانه خسته میشه).
اما اگر شرایط ازدواج را در حال حاضر نداری بی خیال این دختر و عشق و از این حرفها بشو. چون اون دختر خانم کاملا برای ازدواج با یک شخص مناسب آماده است. او نمی تواند منتظر چند سال دیگر بشود، چون چند سال شما هیچی که از دست نداده ای، بلکه احساسات هم آبیاری شده، درست هم خوندی، وضعیت سربازی و شغلت هم مشخص شده و اگر معیارهایت تغییر کند و یک رابطه غیر رسمی را با یک تلفن به هم بزنی هیچی از دست نمی دهی. اما اون خانم در این مدت باید بهترین خواستگارهای نقد و مناسب را جواب کند، وابسته شود و در آن وقت هم از اینجا رونده و هم از آنجا مونده می شود.
یعنی هم گندم ری را از دست می دهد (بخوانید خواستگاران نقد و مناسب)، هم خرما بغداد را از دست می دهد(منظورم شما هستید.)
چهارم:
پس اگر اون دختر چنین درکی نداشته باشد و با شما وارد رابطه بشود در واقع ریسکی می کند که ریسکی بالایی هست که زندگیش را روی آن شرط بندی کرده است. اما او خوب می داند که الان خواستگار نقد و مناسب که البته عاشقش هم باشد بسیار عالی هست.
پس اگر شما خودتون را مناسب او می دانید، و اورا مناسب خود، و عاشقش هستید، اگر نقد اقدام کنید که همه مسائل صحیح پیش می رود. اما اگر بخواهید به جای اقدام عملی، تن دادن به مسئولیت ازدواج و سختی های آن و ....، فقط یک رابطه بی تعهد را برای چند سال ادامه بدهید ، پس فقط یک راه دارید و آن اینکه بیایید در تالار هم دردی یه نامی به نام «خیلی تنها»، انتخاب کنید ودلخوش باشی به همین حرفهای خودت و حرفهای دیگران در مورد معشوقت.
به حال وصف العیش نصف العیش.
اما با حلوا حلوا دهانتان شیرین نمی شود.
خلاصه:
- یا سریع شرایط و بسترهای ازدواج را فراهم کن و سختی ها را به تن قبول کن و مسئولیت ها را بپذیر و برو خواستگاری(حالا در این مرحله با شناخت بیشتر طرفین و خانواده ها یا جور میشه، یا نمیشه)
- یا به جای عاشقی و تنهایی و گریه کردن و ... خیاالپردازی ، سفت و سخت بچسب به درسها و فعالیت هایت.
در غیر اینصورت نه به معشوقت می رسی نه به درسهایت.(پزشکی با این بی مهارتی های احساسی نمی خوره و مشروط شدنت قطعی میشه.)
به قول setareh یا زنگی زنگ یا رومی روم.
این ره که این وسطه داری میروی زندگیتو فلج می کنه و آخرش هم :323: :316: :302:.
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
از خانم meral و سارا خانم متشکرم ؛ جواب های خوبی دادند که حس دلسوزی رو خیلی خوب میشد توی متن شون پیدا کرد ؛ ممنون:72:
خانم meral ، جواب شما به نوعی بیانگر حقیقت بود ، من جز چند راه محدود چاره ای ندارم و جز این ها کاری از من ساخته نیست ، به قول شما هر چی تلاش و تقلا کردم برای این رابطه ، برای اثبات خودم ، برای پاکی خودم و کارم و هدفم ؛ هیچچچچچییییی!
سارا خانم ؛ به نظر شما مسکوت گذاشتن موضوع ، در حال حاضر کار درستیه؟ فکر میکنم "مسکوت" مورد نظر شما با " مسکوت " مورد نظر این خانم متفاوت باشه! ایشون میخواد به هیچ وجه فعلاً به من فکر نکنه!! و از من هم میخواد که فکر نکنم!! خب نشدنیه! اونم بعد این همه داستان! ایشون میخواد هیچگونه صحبتی نداشته باشیم ، خب همین میشه بهترین فرصت برای افراد بی ارزشی که میخوان بین ما قرار بگیرن! هر حرفی و حدیثی که پیش میاد یا اتفاقی میفته ، وقتی با من صحبت نمیکنه پس لزوماً مجبوره حرفهای نادرست رو بپذیره!(این موضوع اتفاق افتاده ها!)
بله همیشه ، همه جا آدم های بدجنس پیدا میشن ، فقط یه سوال برام مونده که جوابش خیلی خیلی برام مهمه : به من بگین که من توی این بازی به کی باختم؟؟؟؟ به اشتباهات خودم؟؟؟؟؟ یا به همین آدم های بدجنس؟؟؟؟؟ یا به چیز دیگه؟؟؟؟
هرچند شرایط تا حدودی ناامیدکننده س ؛ اما من هنوز کاملاً ناامید نشدم ، امیدم به خداست نه به این آدم های بدجنس ، مگه امضای شما "الا بذکر الله تطمئن القلوب " نیست؟
دوستان نظرتون چیه؟ یه بار دیگه با ایشون صحبت کنم و هر چی حرف ناگفته دارم ، بگم؟
__________________________________________________ _____________________
راستی چرا من نمیتونم به بخش کنترل پنل کاربری دسترسی داشته باشم؟ آواتار و امضا داشته باشم؟ حتی نمیتونم مشکلم رو توی تاپیک مشکلات تالار بذارم؟
__________________________________________________ _____________________
منتظرم
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام
نقل قول:
دوستان نظرتون چیه؟ یه بار دیگه با ایشون صحبت کنم و هر چی حرف ناگفته دارم ، بگم؟
ما میگیم نر شما میگی بدوش!
چرا دست از آبیاری احساست برنمی داری؟
http://www.hamdardi.net/imgup/12/127...af2bb602da.jpg
نقل قول:
شاید براتون جالب باشه ، برای خودم که جالب بوده و صد البته نقطه ی ضعف منه و چیزی نیست که بخوام بهش افتخار کنم ؛ من تا به حال به ایشون حتی یک جمله با مفهوم "دوستت دارم" ، "عشق" یا "علاقه" نگفتم!!!!! فکر میکنم کارم اشتباه بوده باشه اما من فقط قصدم این بوده که منطق ام به احساساتم غلبه داشته باشه اما شاید افراطی رفتار کردم
:104:اتفاقا کارت بسیار درست بوده قبل از ازدواج http://www.hamdardi.net/imgup/12/127...17c2d23838.jpg