-
آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام دوستان
اونقدر داغونم که سریع می رم سراغ اصل مطلب ، دختری هستم 23 ساله 5 ساله پیش به اصرار خانواده به عقد پسری در آمدم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم خانواده ام از ترس اینکه مبادا بخوام با دوست پسرم برم خارج از کشور واسم آستین بالا زدن تا موندگارم کنند !! دختر شاد و سر زنده ای بودم که هیچی تو زندگیم کم نداشتم 17 سالم بود که عاشق دوست پسرم شدم که قصد ازدواج باهام داشت و خانواده ها کاملا در جریان بودن تا اینکه خانواده من ..... آینده ام تباه شد ، تا به اون روز هیچ چیزی رو از پدر و مادرم مخفی نکردم از همه ارتباطم خبر داشتن اما تا دیدند به نفعشون نیست منو تو 18 سالگی نشوندن پای سفره عقد و اونقدر تو کلم خوندند که این پسر واسه تو بهترینه خانوادش اینجورین خودش اینجوریه باید باهاش ازدواج کنی ما به همه گفتیم و آبرومون در خطره که من به ناچار بله گفتم و فردای اون روز یک اسم رفت تو شناسنامه ام و شد کابوس شبانه ام !!! راستی اینم بگم که تا به اون روز با وجود سن کم اما به خاطر ظاهر زیبا و خانواده اصیل و آبرودارم !!! خواستگار خیلی داشتم که به همه بدون نظر من جواب رد داده می شد چون به قول بابام هر کسی که لیاقت ما رو نداره !!! بعضی وقتا فکر می کنم دارم تقاص حرفای بابام رو می دم !!! فقط همین قدر بگم که این اولین خواستگاری بود که پا به خونه ما گذاشت و .... !!!
این 5 سال بدترین سال های زندگیم بود به خاطر درسم تونستم از زیر اینکه مجلس عروسی بگیرم و برم خونه خودم خلاصی پیدا کنم و این چند سال پیش پدر و ماردم باشم اما دیگه درسم داره تموم میشه و فشارها زیاد شده !!! ماردم الان بهم می گه باید 5 سال پیش طلاق می گرفتی در صورتی که من تو این سالها به دست و پاشون افتادم که من نمیتونم اینجوری زندگی کنم و اونا به خاطر آبروشون همیشه منون نادیده گرفتم .... من کسی بودم که به خانواده ام عشق میورزیدم اما الان هیچ حسی بهشون ندارم ...تو این 5 سال هر چیزی که تو وجودم شکل گرفته بود از بین رفت اعتقاداتم و از دست دادم حس می کنم خدا منو دوست نداره بعضی وقتها با خودم می گم چه خطایی انجام دادم که اینجور دارم تقاص پس می دم !!! یکی بهم گفت داری امتحان میشی اما ....!!! از نامزدم هیچی ننوشتم چون مشکلم در حال حاضر اون نیست اونم می دونه که احساس داشتن تو زندگی چقدر مهمه خیلی تلاش کردم و کردیم که این زندگی حفظ بشه اما نتیجه نداد از حس که بگذریم اختلافاتمون تو خیلی چیزا هست که بعضی ها شون خودش یک مشکله حالا هم توافقی می خوایم بریم جدا بشیم اما الان مشکلم خانواده است که هیچ جوری نمی خوان نجاتم بدند فقط می گن باید بسوزی و بسازی اگه طلاق بگیری تو خونه ما جایی نداری ترجیحا بمیری بهتر از اینکه آبروی ما ببره پیش فامیل ! به نظر شما من تاوان چی و دارم پس می دم ؟؟؟ تاوان یک عشق دوران نوجوانی ؟؟؟؟ تاوان بی سوادی پدر و مادرم ؟؟؟ تاوان اشتباهات گذشتم ؟؟ مگه یک دختر 17 ساله چه اشتباهی می تونه کرده باشه که اینجوری تقاص پس بده با تباه شدن آینده اش ؟؟؟؟؟؟؟ یک دختر 23 ساله افسرده و بدون انگیزه که خانوادش بهش پشت کردند بهتون پناه آورده لطفا راهنماییم کنید !!! کاش همه اینها خواب بود کاشششششششش ...
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
پردیس جان به نظر من خانواده ات برای این میگن ازت حمایت نمی کنن که تو رو از تصمیمت منصرف کنن.<strike> اما مطمئناً بعد از جدایی شما از نامزدتون حتما حمایتتون می کنن. شما تحصیلکرده هستین و می تونین با کمی صبر موقعیت خوبی در جامعه کسب کنین و نیازی به حامی نداشته باشین . اگر کاری رو که یقین داری درسته را انجام بدی (هرچند سخت و دردناک باشه) احساس خوبی خواهی داشت......
</strike>
:46::43::46: (ویرایش توسط مدیر همدردی: چنین پاسخی همه جانبه نگر نبوده و ممکن است به مراجع آسیب برساند)
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
ممنونم بابت راهنماییت عزیز ... با اینکه اعتماد به نفس بالایی دارم اما از آینده ام خیلی می ترسم شاید بتونم به زودی به جایی برسم که نیاز به حامی نداشته باشم اما نداشتن خانواده خیلی درده از دست دادن اونا بدون هیچ دلیل منطقی و درستی خیلی سخته ... بازم ممنون وقتی یکی جواب منو می ده احساس می کنم خیلی هم تنها نیستم ...
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
ميشه واضح تر بگي كه الان از چي گريزون هستي؟چي آزارت ميده؟اينكه با اجبار ازدواج كردي؟اينكه بهش علاقه نداري يا موارد ديگه؟؟
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام
این مورد موقعی رخ میده که پای یک پسر دیگه اومده تو زندگی شما
درسته ؟؟؟
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ميشه واضح تر بگي كه الان از چي گريزون هستي؟چي آزارت ميده؟اينكه با اجبار ازدواج كردي؟اينكه بهش علاقه نداري يا موارد ديگه؟؟
اینکه نمی دونم بعد از اینکه طلاق گرفتم انتظار چه چیز بدتری و باید بکشم ؟؟؟؟
یکم هم به حرف neo موضوع ربط داره کسی الان تو زندگیم نه می تونم بگم 100% هست نه می تونم بگم نیست !!! راستش من چون این ازدواج و نمی خواستم نذاشتم هیچ کسی از این موضوع اطلاع پیدا کنه حتی همکلاسیای دانشگاه و دوستام و ..... برا همین مسلما پیشنهاد ازدواج و دوستی داشتم از دور و اطرافیانم اما به خاطر وضعم تا همچین چیزی پیش اومده سریع ارتباطم و قطع کردم ... با این وضعیتی که الان توش هستم روز به روز دارم افسرده تر می شم از درون البته چون بیرون همیشه با تمام مشکلاتی که داشتم سعی کردم ظاهرم و حفظ کنم ! 5 سال از عمرم نفهمیدم چجوری رفت فکر و خیال نمی ذاره به هدفهایی که تو زندگیم داشتم برسم ... من و نامزدم حرمت بینمون از بین رفته خیلی راحت می تونیم با اتفاقات و روابطی که بیرون واسمون پیش بیاد کنار بیایم راحت واسه هم تعریف می کنیم مثلا اگه امروز تو دانشگاه یکی به من یا اون پیشنهاد بده راحت واسه هم می گیم و اصلا هم واسمون مهم نیست !!!! این به نظر شما نرماله ؟؟؟؟ همین قدر بگم که همه چیز زندگیم بهم ریختست و تکلیف زندگیم مشخصه اما نمی تونم قدمی واسه دوباره ساختنش بردارم !!!! از یک طرف از آینده ام می ترسم و از یک طرف نمی دونم با مخالفت خانواده ام چیکار کنم ؟؟ مامانم میگه تو اگه اینکارو کنی من سکته می کنم !!!!
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
پردیس،شوهرته نه نامزدت.
شوهرت از نظر اخلاقی یا روانی مشکل داره؟چرا نتونستی تو این چند سال بهش علاقه پیدا کنی؟چند سالشه؟
فامیل دور یا نزدیکه یا غریبه ست؟
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
یعنی اگه اسم یکی رفت تو شناسنامه ات دیگه باید اسمش و گذاشت شوهر ؟؟؟!!! همین ؟؟؟؟
30 سالشه و پسر دوست پدرمه که قبلا چند بار اومده بود و جواب رد گرفته بود تا اینکه اینبار ....
چون همونطور که گفتن فقط خانواده هامون عقایدشون شبیه همه من و ایشون هیچ تفاهمی تو هیچ مسئله ای نداریم !!! و وقتی احساس هم نباشه که دیگه هیچچچچچچچچچچچچچچ ! ولی در کل از نظر بقیه پسر خیلی خوبیه
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
تو فرصت داري و ميتوني زندگيتو از نو بسازي آدم هميشه بايد خوش بين باشه در كنارش واقع بين تو اول بايد با خودت كنار بياي زندگيو اون طوري كه هست ببيني اول هدفتو واسه خودت مشخص كن بعد طلب راهنمايي كن ببين دوس داري زندگيه الان تو با شوهرت نجات بدي يا نه دوس داري زندگي و تنها شروع كني تا راحتتر راهنماييت كنن البته بايد در هر صورت تمام جوانب و عواقب رو در نر بگيري بعد تصميم گيري كني
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
گزینه اول اینه که برای بهبود زندگی فعلیتون تلاش کنید، شما یک راست رفتید سر طلاق.
چقدر برای بهبود زندگیتون تلاش کردین؟ این عدم احساس شما از این نیست که پسر دیگه ای رو دوست داشتید. از اینه که شما از همون روز اول همش با خودتون گفتین که چون کس دیگه ای رو دوست داشتید نمی تونید با این آقا کنار بیاید. و همین تلقینتون باعث شده که تلاشی برای زندگیتون نکنید تا ذهنیاتتون در عمل هم پیاده بشه.
همین که می گید خانواده ها به هم میان یعنی اینکه شما هم تشابهات زیادی با هم دارید. دست از لجبازی با خودتون بردارید. شما هیچ تلاشی برای زندگیتون نکردید انتظار هم دارید رابطه خوبی داشته باشید؟
یه خورده به نیازهای خودتون اهمیت بدین، نیازهاتونو با اون آقا در میون بزارید و ازش بخواید، اگه رابطتون بهتر نشد بعدش به اندازه کافی وقت دارید به طلاق فکر کنید.
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
<strike>
برخلاف دوستان من فكر ميكنم بهتره به طلاق فكر بكني...چون وقتي 5 سال از زندگي مشترك گذشته و هنوز علاقه و حسي ايجاد نشده يعني دو نفر به درد هم نميخورن...زور كه نيست...طلاق هم هميشه بدترين و تلخ ترين و ....نيست...با خانوادت صحبت كن متقاعدشون كن كه نميتوني با همسرت ادامه بدي...اگه قانع نشدن چاره اي نداري جز اينكه خودت از همسرت بخواي كار رو يه سره كنيد...همين.</strike>
ویرایش شده توسط مدیر همدردی: اگر کسی آگاهی لازم از ساخت زندگی و بهبود آنرا نداشته باشد در صورت طلاق باز هم در زندگی جدید با مشکلات مشابه همراه خواهد بود.
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
حرفت درسته.ولی اول باید ببینیم.پردیس خواسته علاقه ایجاد بشه که نشده؟تو این 5 سالم زیر یه سقف نبودن.
وقتی آدم به کاری تحمیل بشه،مسلما"نتیجه کار درست در نمیاد.
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پردیس عزیز
من خیلی متاسف شدم از خواندن جریان شما و واقعا نمی دونم چرا پدر مادرها بعضی وقت ها از روی علاقه یک کارهای اشتباهی می کنند که یک عمر ما باید نتایج آن را درست کنیم.
پردیس جان به نظر من تو داری از این واقعیت که شما دو نفر الان زن و شوهر هستید فرار می کنی و این باعث میشه که مشکلات تو چندین برابر بشود.
اول از هم باید قبول کنی که که این اتفاق افتاده و اگر عقد کردید دیگه شما نامزد نیستید و زن و شوهر هستید پس نباید هیچ مرد دیگری را در زندگیت راه بدهی چون اینجوری فقط مشکلاتت پیچیده تر و خطرناک تر میشه
من خودم به شخصه آدمی هستم که به عشق و علاقه ی قبل از ازدواج اعتقاد دارم ولی زندگی های زیادی را هم دیدم که بدون عشق شروع کردند ولی بعد عاشق هم شدند.
من فکر می کنم حالا که توی این جریان افتادی چرا از این فرصت استفاده نکنی؟
به نظر من چه امسال طلاق بگیری چه سال دیگه هیچ فرقی نمی کنه در نهایت تو یک زن مطلقه با مشکلات بعد از طلاق میشی و یک سال هیچ فرقی ندارد پس...
و اما در این یکسال 2 کار خیلی مهم انجام بده:
یکی اینکه استقلالت را از خانوادت زیاد کن،اگر درس می خوانی درست را تمام کن،شروع کن به کار کردن و درآمد برای خودت داشته باش تا وابستگی مالی به خانوادت یا شوهرت نداشته باشی و واقعا با همت و پشتکار توانایی هایت را بالا ببر
دوم اینکه به همسرت فرصت بده،ارتباطت را با همسرت نزدیک کن با هم دردو دل کنید و با هم تصمیم بگیرید که اینکار را امتحان می کنید.یک دوره ای هردو تلاش کنید تا به هم نزدیک بشید و احساس علاقه بینتان بوجود بیاید.اگر شد که عالی و اگر نشد چیزی از دست ندادی و حداقل تلاشتان را کرده اید. اگر می بینی که همسرت غیر قابل تحمل نیست بهش فرصت بده و خودت هم تلاش کن.
به نظر من این راه ها کم دردسر ترین راه هایی هستش که می تونی انجام بدی
موفق باشی:72:
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
با تشکر از همه شما دوستان عزیز
واقعا فکر می کنید 5 سال الکی گذشت و من سرم و کردم مثل کبک زیر برف ؟؟؟؟ می دونید چقدر مشاوره رفتم می دونید با چند نفر صحبت کردم ؟؟؟؟ من و شوهرم هیچ تفاهم و نقطه مشترکی نداریم که حتی بشینیم راجبش صحبت کنیم تا حالا هزار راه و رفتیم و برگشتیم و به نتیجه نرسیدیم اگر زمان طلاقمون هم اینقدر به تعویق افتاد یک دلیلش خانواده هامون بودند و دلیل دیگش همون موردی که مهسا جان اشاره کردند استقلال مالی بوده و ... یکی از همین چیزایی که خیلی آزارم میده بازم همون حرف مهسا هست که نمی تونم باهاش کنار بیام اینکه هیچ چیزی بین منو آقای ایکس نبوده و من باید اسم شوهر رو براش به زبون بیارم حالا واقعا نمی دونم به یک دختر که تو دوران عقد از همسرش جدا بشه مطلقه گفته می شه یا نه اما عذاب اینه که من بدون هیچ دلیل منطقی و بخاطر اشتباه پدر و مادرم باید وقتی وارد اجتماع می شم از خودم بدم بیاد از حرف مردم فرار کنم ... و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
پردیس جان منم نظری مشابه نظر فرهنگ عزیز رو دارم....اول از همه بشین یه کم با خودت خلوت کن...به قولی کلاهتو قاضی کن ببین چرا این همه با نامزدت اختلاف داری ؟ریشه اختلافاتت از کجاست؟ از خدت بپرس ...چرا؟ ایا به خاطر این نیست که این ازدواج یه ازدواج اجباری بوده؟ایا به خاطر این نیست که عشقی بینتون نبوده؟ ایا به خاطر این نیست که خانوادت به جای حمایت ازتو مجبورت کردن با این اقا ازدواج کنی؟
اگه ریشه و منشا اختلافت در جواب این سوالاهاست باید بگم داری عجولانه فضاوت و رفتار میکنی....فکر نکن با جداشدن وارد دنیای تازه ای میشی که همه چیز مطابق میلته...دنیایی که توی اون شخصی منتظرته که مردرویاهاته
نه توی زندگی همه مشکلاتی هست و هیچ کس هم نمتونه با کسی ازدواج کنه که 100% مطابق میلشه حتی اگه با عشق با هم ازدواج کنن
تصور من اینه که شما میخوای از اون اقا جدابشی چون دوست نداری درکنارش باشی ....چون نمیخوای اونو درکنار خودت بیینی...چون دوست نداری اون مرد زندگی باشه.... نه به خاطر اینکه باهاش مشکل داری ...اختلاف داری یا توی هیچ چیزی تفاهم نداری....برداشت من از نوشته هات اینه که داری با خودت ...خونوادت و تصمیمشون لجبازی میکنی....حقم داری چون جایی ایستادی که نباید می بودی....اما! این روهم درنظر بگیر یه کم دیر به فکر افتادی ...باید همون 5 ساله پیش راجع به این قضیه با پدر مادرت حرف میزدی...بحث میکردی...وحتی دعوا میکردی تا درنهایت همتون به یه نتیجه ای میرسیدین....اون موقع حالا به هردلیلی کوتاه اومدی و هر روز که گذشته خودت رو بیشتر مورد ظلم قرار گرفته دیدی...هرورز که گذشته از محبتت نسبت به خانوادت کم شده....و به نامزدت به چشم یه مزاحم غیر قابل تحمل نگاه کردی......نمیشه بهت حق نداد اما این روهم بدون که تو الان پر از فکر واحساسات منفی هستی.....فقط داری نقاط منفی رابطه هاتو پررنگ میکنی....هیچ پدر مادری حتی بی سوادترینشون بد بچشونو نمیخوان پس اگه چیزی در وجود اون پسر دیدن که لایق زندگی با چگرگوششون کرده و ازاون مهمتر از نظر بقیه افراد هم اون پسرخوبیه ....باید بگم تو هم زیادی دیگه شمشیرتو از رو بستی...یه کم احساساتتو تعدیل کن
تو تن به یه ازدواج ناخواسته دادی درست! اما این دلیلی نمیشه که جدایی بهترین راه حل باشه...حداقل به فرصتی به خودت و زندگیت بده....بیا و این بار یه جور دیگه به نامزدت نگاه کن...یه طور دیگه باهاش برخورد کن...هرچند ممکنه برات سخت باشه اما این کارو بکن عزیزم....بهت قول میدم پشیمون نمیشی...بهت میگم چرا؟
چون اگه همه چی با نامزدت عوض شدو اختلافاتتون از بین رفت که تازه وارد یه زندگی جدید و دوست داشتنی میشی
ولی اگه چیزی عوض نشد و دیدی اخرین راه یعنی جدایی رو باید انتخاب کنی اونوقت قاطعانه به این نتیچه رسیدی و از تصمیمی که گرفتی هیچ وفت پشیمون نمیشی...
پس اول ازهمه نگاهتو به زندگی کنونیت عوض کن....بعد رفتارتو با نامزدت(حداقل چند ماه به این رویه جدید ادامه بده)....و بعد منتظر بازخورد اطرافیان و زندگیت باش...چند راهکار انتخاب کن و به عواقت هرکدوم خوب فک کن و دراخرتصمیم نهایتو بگیر...اما عجله نکن...
دوست عزیز برای زندگیت بجنگ....زود ناامید نشو....و ازعقل ومنطقت به جای احساسات استفاده کن....به دلخوشیهای نیومده فکر نکن چون تا خودت نخوای وبراش تلاش نکنی اونا به سراغت نمیان ...
موفق باشی
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پردیس
به تالار همدردی خوش آمدید.
قصاری هست که می گوید:
"کسی که می خواهد کاری را انجام داهد راهش را می یابد وکسی که نمی خواهد بهانه اش را"
من به دقت پستهای شما را مورد توجه قرار دادم.
- یک نفر را دوست داشتید
- خانواده مخالف بودند.
- خانواده به اصرار شما را مجاب کردند که آقای دیگری را به همسری انتخاب کنید.
- طی چند سال گذشته از اول این آقا را به شوهری قبول نداشتی و پنهان کرده ای چنان که دیگران تو را مجرد دانسته و باهات طرح دوستی یا ازدواج می ریختند.
- شما به اجبار همسر ایشون شده اید، تصور می کنید احساسی بهشون ندارید، لذا مشکلات زیادی را با هم دارید.
- مشاوره های مختلفی رفتید، ولی تصور می کنید که هیچ نقطه مشترکی ندارید.
- از طلاق می ترسید، همچنین از اینکه باز هم برای ازدواج نیاز به اجازه والدینت داری
همه این مطالب همانطور که اکثر دوستان هم به خوبی متوجه شده اند، یک نتیجه را پیش رو می گذارد و آن اینکه :
شما یک سناریوی خاص رمانتیک در مورد ازدواجتون از دوران هیجان نوجوانی در ذهنتان داشته اید، که صرفا روی آن متمرکز هستید و به خودتان آزادی عمل نمی دهید که خارج از این سناریو اقدام موثری انجام دهید. حتی اگر مشاوری چیزی به شما بگوید، فقط آن قسمتش را عملیاتی می کنید که سناریوی شما تایید و حکم می کند.
در این سناریو، مقاومت شما به خاطر اجبار والدینتان به ازدواج می باشد. و متاسفانه حتی اگر طلاق هم بگیرید سرنوشت مشابهی خواهید داشت.
مسئله این نیست که به این زندگی ادامه دهید یا جدا شوید. شما در هر حالت می توانید خوشبخت شوید. همچنین در هر دو حالت می توانید بدبخت شوید.
اما خوشبختی یا بدبختی شما دست خانواده یا همسرتان نیست. بلکه به سناریویی هست که در ذهنتان می پرورانید.
شما از همه انرژی خود برای تغییر دادن سناریوی ذهنی زندگیتان بهره نمی گیرید.
به خاطر همین است که طی مطرح کردن مشکلت در این تاپیک سناریو خودت را مبنی بر اجبار خانواده و دوست نداشتن همسرتون را مطرح کردید، نه مشکلاتی که با همسرت داری.
شما برای تغییر سناریو بیا این بندها را اضافه کن:
ازدواجت را با همسرت، برای همه همگانی کن.(چرا مخفی کاری)
برای اختلاف نظرها و سلیقه هایت با شوهرت دست به اقدام عملی امیدوارانه بزن.
به مشاوره مراجعه کن نه با سناریوی ترک، بلکه با سناریوی رفع مشکللات با همسرت
با همسرت صحبت کن و بگو اگر دوستت داشته باشم چه میزان تلاش را حاضری برای حفظ زندگیمان انجام دهی.
گاهی آنچه که ممکن است در خیال شما بهترین راهکار باشد، در عمل موجبات شکست و دردسر شما می باشد.
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پردیس
و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
درست متوجه شدم؟؟؟شما توي 5 سال با هم رابطه جنسي نداشتين؟!؟!؟:303:
مدير عزيز حرف شما كاملا درسته...اما اگه جواب سوال من در پست قبل مثبت باشه و ايشون و همسرشون در طول 5 سالي كه از عقدشون ميگذره رابطه اي با هم نداشته باشن واقعا بايد فكر ديگه اي كرد به نظر شما مردي كه هيچ درخواستي(بابت نيازهاي جنسي اش)از زنش نداشته و نداره كمي عجيب نيست؟
و اين به اين معني نيست كه همسر ايشون هم هنوز مجذوب اين زندگي نشده اند و حسي به زندگي مشتركشون ندارند؟؟
قصد بحث و جنجال ندارم فقط ميخوام موضوع براي خودم روشن بشه چون واقعا شاخ دراوردم از حرف پرديس كه گفتن هنوز هم براي ازدواج به اجازه پدر نياز دارن!!
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
به نظر من علاوه بر یک تصویرسازی ذهنی از یک ازدواج عاشقانه و زیبا که عشق و هیجانات دوران نوجوانی (با پسر قبلی) زمینه ساز اصلی اون بوده .
تصور و تمرکزتون روی اجباری بودن این ازدواج به نوعی در شما یک حس لجبازی به وجود آورده مقاومت کردن در برابر خانواده ، نپذیرفتن همسرتون به عنوان یک همسر ، عدم تلاش برای نزدیک شدن و همدل شدن با ایشون بلکه به طور افراطی مخالف نشان دادن خود با ایشون طوری که اینجا میگید هیچ نقطه اشتراکی نداریم ، هیچ تفاهمی نداریم شما اگر این انتظارات و این لجبازی ها رو کنار نگذارید طلاق هم بگیرید در یک زندگی دیگر به مشکل برخواهید خورد . میگید تلاش کردید اما ما نمونه ای از این تلاش ها رو در هیچکدوم از پست های شما ندیدیم فقط شنیدیم اون هم برای فرار از اینکه به شما نگیم تلاش کن . پیش مشاور رفتن خوبه اما بدونید که تا خودتون نخواید تغییری ایجاد بشه بی فایده هست . عمل به گفته های یک مشاور نیاز به خواست حقیقی یک مراجع برای بهبود رابطه داره .
از زندگی و ازدواج یک ایده آل برای خودت نساز و بدون که علاقه لازمه اما کافی نیست بنابراین تو اگر با کسی ازدواج کنی که عاشق و شیدای اون باشی باز هم ممکنه بعد از چند سال زندگی متوجه بشی که کلی مشکل داری با اون و کلی با هم متفاوتین .
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
بازهم ممنون مخصوصا از مدیر همدردی عزیز
من آدم رکی هستم از حرفای بعضی از شما ها فهمیدم که واقعا خودتون رو جای من نذاشتید خب آره هر کس یه رویا واسه زندگی آینده اش داره شما باشید از خواهر 18 سالتون انتظار دارید که حالا چون اتفاقیه که پیش اومده پس خواهرم به درک که آرزوهات بر باد رفت و حتی فرصت اینو نداشتی واسه آیتده ات تصمیم بگیری و به ایده آل های خودت برسی !!! چه برسه به رویاهات !!!! می دونید تنفر یعنی چی ؟؟؟؟ فکر کردید من طلاق بگیرم میرم 3 سوته دوباره ازدواج کنم ؟؟؟؟ تو 5 سال دنبال استقلال بودم که دیگه نرم دنبال کسی تا وقتی که حداقل خودم و نیازامو بشناسم ! آره من خیلی حساسیت به خرج دادم رو این اجباری بودن ازدواج آره خیلی لجبازی کردم با خودم و زندگیم اما مال همون سال اول و دوم بود ! این ازدواج بعد 5سال دیگه چیزی ازش باقی نمونده که بخواد درست بشه بین زن و شوهر هیچ وقت نباید حرمت شکسته بشه که شده ....اون روزی که اینجا اومدم ثبت نام کردم نشستم مشکلات بقیه رو هم خوندم بعضی هاشون بعد چند سال زندگی و داشتن بچه مشکلاتی و داشتن که من الان دارم به نظر شما عاقلانه است من هم صبر کنم تا چند سال دیگه با یک بچه به فکر جدایی بیوفتم ..درسته اینجا ننوشتم مشکلاتم چون بحثم این نبود همون اولم گفتم .... شما بگید نه ... من 23 سالم شده و تو این چند سال خیلی چیزا رو فهمیدم ...به همه این چیزا فکر کردم شبانه روزی !!!
بازم ممنونم اما الان مشکلم خانواده ام هست .... من تصیمم رو راجب زندگی ام گرفته ام و واسش 5 سال وقت گذاشتم دیگه فکر کنم کافی باشه !!! اگه می تونید کمکم کنید که با خانواده ام چکار کنم ؟؟؟؟ جالبه اینکه بدونید همسرم بهم پیشنهاد داده مخفیانه بریم طلاق بگیریم و کم کم این مسئله رو بگیم اما من نمی دونم این کار درسته اصلا می شه ؟؟؟ بعدش خانواده ام چه برخوردی می کنند !!! لطفا راجب این موضوع کمکم کنید
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پردیس
و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
درست متوجه شدم؟؟؟شما توي 5 سال با هم رابطه جنسي نداشتين؟!؟!؟:303:
مدير عزيز حرف شما كاملا درسته...اما اگه جواب سوال من در پست قبل مثبت باشه و ايشون و همسرشون در طول 5 سالي كه از عقدشون ميگذره رابطه اي با هم نداشته باشن واقعا بايد فكر ديگه اي كرد به نظر شما مردي كه هيچ درخواستي(بابت نيازهاي جنسي اش)از زنش نداشته و نداره كمي عجيب نيست؟
و اين به اين معني نيست كه همسر ايشون هم هنوز مجذوب اين زندگي نشده اند و حسي به زندگي مشتركشون ندارند؟؟
قصد بحث و جنجال ندارم فقط ميخوام موضوع براي خودم روشن بشه چون واقعا شاخ دراوردم از حرف پرديس كه گفتن هنوز هم براي ازدواج به اجازه پدر نياز دارن!!
مدير جان فكر ميكنم از نظر همسر ايشون هم راهي براي ادامه زندگي مشترك نيست و چون اين حس از هر دو طرف هست امكان دستيابي به نتيجه خيلي كمتر ميشه...شما اين طور فكر نميكنيد؟
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
بله ما هر دو تصمیم گرفتیم تا زمانیکه تکلیف زندگیمون مشخص نشده اینکار رو انجام ندیم البته من نیازهای جنسی ایشون رو تا اونجا که می تونستم برطرف کردم تا ایشون هم همچین لطفی و در حقم بکنند ! چون هیچ لذتی واسه من وجود نداشته ... اما حالا که فکرش و می کنم میبینم ارزش این سختی داشت چون من رو مسائل خیلی حساسم !
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
ممنون از جوابي كه به سوالم دادي...پرديس جان فعلا در اين مورد نميتونم حرفي بزنم چون نميخوام خدايي نكرده راه غلط پيش پات بذارم...اجازه بده مدير و دوستان ديگه از جمله آني و نقاب هم بيان و نظر بدن...
من نظر م رو در پست هاي قبلي بهت گفتم و در اخر هم يه حرف در گوشي راجع به طلاق بهت ميگم البته وقتي تصميم قطعي براي طلاق گرفتي...
اميدوارم با راهنمايي دوستان بتوني از طلاق منصرف بشي و به زندگي مشتركت برگردي:46:
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام
من متاثر شدم
ایشون موقع عقد از خودشون اختیاری نداشتن متاسفانه
ایشون حتی نتونستن طبیعی ترین ملاکهاشون رو هم لحاظ کنن تو ازدواج
ازدواج ایشون اجباری بوده!
متاسفانه کم بودن افرادی که خوودشونو جای این خانوم گذاشتن! شاید اصلا از قیافه این مرد خوشش نمیاد؟ شاید از اخلاقش متنفره؟.........شاید اصلا خوشاید نیست واسش
شما خودتون هم مشخص نکردین که آیا تلاشی کردین واسه ساختن زندگیتون (از ته دل)؟
من با حرفهای خانوم مهسا نسبتا زیاد موافقم
شما بنظرم تو هر دو تا راهی که پیشتونه سختی هایی رو پیش رو خوهید داشت
منم منتظر جوابهای بزرگان میشینم( نقاب فرشته آنی و .....)
ولی آقای مدیر وقتی کسی اصل از یکی بدش میاد چه جوری میتونه به فکر ساختن زندگیش با اون باشه؟باید واسه هر کاری یه انگیزه ای باشه دیگه(ایشون یا ندارن یا نخواستن داشته باشن
یعنی باید ایشون به این باور برسن که شوهرشو دوست داره و اون یه مردیه که میتونه بهش تکیه کنه و ........
وقتی که از ته قلب قبول نداره این حرفو(هر چقدر نصیحت کنیم شاید کوتاه مدت اثر کنه) و نتیجه ای میشه که پای آدمهای دیگه تو زندگی خانوم باز میشه و .......
همون طور که گفتن حرمت ها از بین رفته و .....
و اگه اینجوری ادامه بدن میشن دو تا آدم غریبه زیر یه سقف.....و بچه و ........
ایشون سر دوراهین که یا به بهشت میره یا به جهنم( منظورم این نیست که اگه ازدواج کنه جهنمیه)
هر تصمیمی هم می تونه بهشتی باشه یا بر عکس ..........
من فکر می کنم ایشون اینقدر نا امید شدن از بهبود روابط با همسرشون که دیگه حوصله ای ندارن واسه دوباره گفتن این مشکلات
یعنی دیگه حتی دوست ندارن بحث کنن راجب مشکلاتشون با همسر
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
پردیس عزیز اگه انتظار داری کسی خودشو جای شما بزاره اشتباه میکنی...چون اگه هر کدوم از ماها جای شما بودیم شاید شرایط رو چور دیگه ای میدیدم وبه طبع عکس العمل های متفاوتی هم از خودمون نشون میدادیم وشاید هم مشابه شما عمل میکردیم و توی یه وضعیت مشابه شما قرار میگرفتیم ....هرچند درکت میکنیم و به خاطرموقعیتی که خواسته یا ناخواسته ...عمدی یا غیرعمدی توش قرارگرفتی و زجری که داری میکشی ماهم متاثریم و بات همدردی میکنیم اما بدون دوستانی که میان و توی تاپیکها مشارکت میکنند قرار نیست طرف کسی رو بگیرن برعکس قراره بی طرفانه واز دید شخص سوم به مسائل نگاه کنن....چون اگه غیرازاین باشه شما وافرادی که به این تاپیک سرمیزنن بازخورد مناسب و درستی دریافت نمیکنین
اصلا خوبی سایت همدردی همینه ...ادمها هرکدوم نظر ودیگاه و شخصیت خودشونو دارن اما درعین حال واسه همدیگی ناشناسن و این باعث میشه کسی با غرض ونیت خاصی مسائل رو تجزیه تحلیل نکنه
گفتی ادم رکی هستی ...اما ایا با خودتم رک هستی؟؟؟!!! میخوام ازت یه سوالی بکنم....
پردیس جان هدفت از ایجاد این تاپیک چی بود؟
ایا میخواستی فقط درددل کنی؟؟؟خب پس باید از همون اول میگفتی من قصدم درددله و نمیخوام کسی نظر بده
ایا میخواستی باطرح مشکلاتت از دوستان جویای نظر بشی و به عنوان تلاشهای اخر دنبال راه حل بگردی؟؟؟خب پس یه کم اروم باش....به نظرات اهمیت بده ...این قدر جبهه گیری لازم نیست...حداقل بهشون فکرکن
ویا نه.....با این هدف توی این سایت ثبت نام کردی نه به خاطر این چیزا... بلکه میخواستی بقیه دوستان تصمیمی رو که گرفتی تایید کنن...ایا اینو میخواستی؟؟؟خب پس اگه اینجوریه باید بگم داری خودتو خسته میکنی چون به هرحال کسانی با تو موافقن وکسان دیگری هم مخالف واین جوری به نتیجه ای نمیرسی چون این زندگی شماست واخرسرهم این شمایی که باید تصمیم بگیری
درهرصورت ارزو میکنم هر تصمیمی که گرفتی به خوشبختیت منجر بشه
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پردیس جان...
همونطور که آقای مدیر گفتن شما در ذهنت یه افسانه عشقی ساختی و میخوای به واقعیت بپیونده. چرا دروغ بگیم. تقریبا تمام دخترا در سن نوجوانی و حتا جوانی در ذهن خودشون افسانه عشقی میسازن و در عالم واقعیت دنبالش میگردن. اگرم کسی پیدا بشه که با این افسانه همخوانی داشته باشه با کله میرن سمتش و نتیجه میشه ازدواج ناموفق...دقت کردی که؟گفتم افسانه! یعنی داستانی که حقیقت نداره!
رفتارهای شما هم تا حد زیادی نشون میده از افسانه عشقی تون دور افتادی و فکر میکنی باید این زندگی رو تموم کنی.پیش خودت فکر میکنی هنوز به اصطلاح جوونی نکردی خودتو با همسنو سالهات مقایسه میکنی که درگیره دوستیه با پسران و فکر میکنی مرد رویاهاتو با این ازدوج از دست دادی...
میدونی چیه؟ اول از همه باید باور کنی این افسانه عشقی حقیقت نداره...هر زندگی موفقی با تلاش ۲ طرف به دست میاد. اگه ناراحت نمیشی میگم اتفاقا شوهرت یه سری نکات مثبت داره که ازش غافلی...مگه بده آدم با همسرش راحت باشه و بتونه حرفاشو بهش بگه؟تازه بهتم گفت بریم یواشکی طلاق بگیریم!!!این یعنی اینکه داره به ساز تو میرقصه!!! میدونی چند تا زن تو راهروهای دادگاه سرگردونن چون شوهرشون آزارشون میده و طلاق شون نمیده؟البته من با همین دو سه کلمه ای که راجع به شوهرت نوشتی اینارو گفتم شاید حتی خوبیهای دیگه ای هم داشته باشه
اول از همه باید اینو درک کنی که شوهرتو چیزی کمتر از مردای اطرافت نداره...خودت گفتی یکی ۲ ساله اول همش بنای ناسازگاری گذاشتی...خوب شوهرتم آدمه باید حق بدی رفتار یه مرد کامل رو در مقابلت نداشته باشه!
سن تو کمه و الان احساس گول خوردگی بهت دست داده. فکر میکنی آیندت خیلی روشنه و با این مرد تاریک میشه چون دستو بالتو بسته. درحالیکه اگه فرصت بدی نکات مثبت زیادی پیدا میکنی...
پسرای دیگه چیزی بیشتر یا بهتر از شوهر تو ندران. تو باید اینو درک کنی که احساس خوشبختی در قدر دونسن داشته هاست نه حسرت نداشته هارو خوردن!
بهت پیشنهاد میکنم یه مدت از همسرت فاصله بگیری و فقط و فقط رو خودت کار کنی. مطالعه در مورد خصوصیات جنس مخالف داشته باشی. سرنوشت کسانی که با رویای عشقی رفتن جلو ولی بلد نبودن زندگی کنن بخونی و بدونی خوشبختی اتفاقی نیست.
هیچکدوم ما جای تو نیستیم و شاید حق با تو باشه اما بدون خراب کردن هرچیز راحتر از ساختنشه. برا خراب کردن همیشه وقت هست اما برا ساختن شاید دیر باشه.
بعد از یه مدت که از همسرت دور شدی و با خودت فکراتو کردی(فکر برای فرار از افسانه عشقی و تلاش برای واقع بینی) سعی کن بین خودتو همسرت محبت ایجاد کنی.بهش الکی زنگ بزنو حالشو بپرس. قراره ۲ نفره بزار و راجع به کتابی که خوندی باهاش حرف بزن. براش گل بگیر و ازش بخواه اونم اینکارو انجام بده. با محبت باهاش برخورد کن و تو کارت نظرشو بپرس. خلاصه عشق سازی کن. میبینی بعد یه مدت هم رفتار اون عوض میشه هم تو کمکم ازش خوشت میاد...چرا راه به این سادگی و قشنگی رو امتحان نمیکنی و همش به طلاق فکر میکنی؟
خوشبختی حق توئه پس براش تلاش کن!:72:
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
احساس خوشبختی در قدر دونسن داشته هاست نه حسرت نداشته ها رو خوردن.
سرافراز
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پرديس من با حرفاي گرين موافقم
چون تو حتي حاضر نيستي اون و به عنوان شوهرت فبول كني و به كسي بگي شوهر داري
پس اول سعي كن ببيني به چه دليلي دوستش نداري و به عنوان شوهر قبولش نداري
آيا مشكلي داره
آيا اون هم سرد بود اولش يا حرفهاي شما اون را سرد كرد
-
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
اصلن نترس. مثل تو هزاران نفر هستن. درستو بخون و برو دانشگاه توی یه شهر دیگه و بعد جدا شو. هیچ اتفاقی هم نمی فته. میری میبینی داتشگاه پره از همین جور آدما...