سلام دوستان:
امیدوارم همه خوب و شاد باشید....
نمی دونم ایجاد این تاپیک صحیحه یا نه..راستش خیلی وقته که چیزی نمی دونم..
نه نه
اشتباه نمی کنم ..
می خوام بگم که خیلی خوشبختم..خیلی راضیم..همه چیزهای زندگیم همون طوری خدا رو شکر پیش رفت که همیشه تو آرزوهام بود و خیلی راضیم .خدا روشکر..هزار باز شکر..
دوستی دارم که معتقد برخی دردها از سر بی دردیه..نمی دونم درد منم همینه؟؟
من از همسرم خیلی راضیم..
اونم از من خیلی راضیه..تو هیچی نه من برای اون نه اون برای من کم نمی ذاره..
رابطه خانواده هامون با هم و با ما عالیه خدا رو شکر و همه چیز خوب خوب پیش میره..
مادر و پدر خوبی دارم و پدر و مادر شوهرم هم عالی هستند و خیلی دوستشون دارم.خیلی..
انگار همه چیز مهیاست تا من زندگی کنم و هر روز خدا رو شکر کنم...
نیامدم شرح خوشبختی بدم ..نه اشتباه نکنید....اومدم بگم من خوشحالم..شادم ولی.......
.............
بهتر کمتر حاشیه برم....خیلی از دوستان تالار می دونن که من یک دختر برون گرا هستم...اونم از نوع خیلی زیادش...
راستش دوست ندارم این برون گرایی رو..
هیچ چیز پنهانی نمی تونم برای خودم داشته باشم..حتی کوچکترین احتیاجاتمو خانواده خودم و همسرم از روی چهره ام متوجه می شوند..حتی خانواده همسرم..
برای همین اجازه ندارم غمگین باشم چون همه می گن چی شده؟
اجازه ندارم گریه کنم چون همه ناراحت می شن؟
اجازه ندارم حتی یک ریزه برای خودم باشم چون همه می گن تو که ساکت میشی یه چیزی شده در حالی که هزاران بار می گم منم گاهی دلم می خواد بیخودی به ترک دیوارم غصه بخورم ولی نمی ذارن....
قبلا تو خانواده خودم همیشه این مشکل داشتم ولی آنقدر رفلکس های من برون گراست که نه تنها همسرم که خانواده اون هم به راحتی از چهره ام حتی اگر حرف نزنم همه چیز رو می فهمن...
وقتی به همسرم می گم دوست ندارم همه چیزو زود بفهمی..بذار خودم لا اقل بگم ..می گه تو آنقدر ساده و بی شیله پیله ای که همه چیز تو چشمات معلومه؟
به خدا می دونم درد من خیلی سادهست ولی من دلم تنهایی می خواد...
دلم تنهایی می خواد ولی با همسرم نه بدون اون...
دلم می خواد بتونم رمز آلود باشم ولی نمی تونم..
باورش سخته که حتی محیط کارم هم دوستام حال اون روزمو راحت می فهمن و من نمی تونم هیچی از هیچکس پنهان کنم..
نمی خوام پنهانی داشته باشم نه ولی دلم می خواد بتونم روی برون گراییم کار کنم و راحت همه متوجه مشکلم یا حتی شادیم یا درد و خنده ام نشن..
راهی هست؟
این طور فکر می کنم همه درونمو می بینن و من رازی ندارم که جذابم کنه..
نمی دونم شاید من دارم ناشکری می کنم ولی مدتیه این موضوع داره عذابم میده...
من حتی بلد نیستم ادای رمزآلود بودنو در بیارم..آیا این احساسات.و شخصیت برون گرا و راحت دست یافتنی من موجب نمیشه بعد چند سال از جذابیت بیافتم...
نمی دونم....نمی خوام تکراری بشم...می خوام تازه بمونم ولی فکر می کنم بلد نیستم...
راهی هست تا من از دید بقیه مخفی بشم؟
**تبصره:بید مجنون برای من سنبلی از سربزیری عاشقه که با باد می لرزه ولی هیچ وقت از ریشه نمی افته...و همیشه عاشق می مونه.....:43:
:323: