ابهام در رفتار ( سردرگمی )

با سلام و تشکر از سایت خوبتون
از دوستان عزیز و مسئولین سایت واقعا به خاطر داستان طولانی که می نویسم معذرت می خوام . خواهش میکنم با توجه به نوشتن حتی نکات خیلی ریز در این داستان منو راهنمایی کنید.
از بچگی با دختر خاله ام بزرگ شده ام . پسری هم سن و سال خودم نداشتم برای همین با اون بیشتر رابطه داشتم و دوست بچگیم دختر خاله ام بود. این دوستی بچگی تا دبیرستان ادامه داشت . تا اینکه مکلف شدیم(با توجه به خونواده های مذهبی مون) و دیگه نمیتونستیم با هم رابطه داشته باشیم(خوب البته از بازی کردنمون گذشته بود دیگه)- تقریبا بعد از چهار سال علاقه ام تبدیل به عشق شد.(یاد آور می شم که من دارای مدرک دیپلم هستم و دختر خاله ام دانشجوی پزشکی است) اما نمیتونستم با شرایطی که داشتم با پدر و مادرم صحبت کنم . اما هم خونواده اون و هم خونواده خودم می دونستند که من اونو خیلی دوست دارم(حتی خیلی وقتا به من متلک میداختند) . تا اینکه یه روز یه اس ام اس از طرفش اومد و ازم خواست که یه ایمیل واسش بسازم . منم اون کارو کردم و برای امتحان کردن ایمیلش یکم باهاش چت کردم . رابطمون تقریبا اینطوری شروع شد ( هم با چت هم با اس ام اس)- اصلا هیچ صحبتی در مورد ازدواج و ابراز علاقه بینمون رد و بدل نشد.تا اینکه یه نفر واسطه از طرف خونواده ما با خونواده دختر خالم صحبت کرد و اونا هم گفتن که تصمیم با دخترمون هرچی خودش بگه.اونم گفته بود که من هیچ اشکالی در پسر خالم نمیبینم نه کارش نه درسش ولی من الان تصمیمی برای ازدواج ندارم.وقتی که درخواست من به گوش دختر خالم رسیده بود به من اس ام اس داد که من تو رو مثل داداشم میبینم و از اینکه بهت اس ام اس میدم منظوری نداشتم .منم دلایلشو خواستم ازش که گفت : فعلا شرایط ازدواج ندارم و بهتره که دیگه بهم اس ام اس ندیم. منم موافقت کردم و دیگه اس ام اس ندادم و لی بعد از دو سه هفته بهم اس ام اس داد. البته چیز خاصی نگفت و فقط احوال پرسی کرد. بعد از یه مدت کوتاه من دوباره حرف ازدواجو پیش کشیدم و بهش گفتم اگه به حضورن حرفام گوش بدی شاید نظرت عوض بشه. اونم گفت بدون اطلاع خونواده ها مشکلی نداره (هرچند من زیاد اسرار کردم که خونواده هامون در جریان باشن اما دختر خالم به دلیل حرفایی که تو قوم و خویش مون بعدا پیش می اومد گفت که نه فقط من به خواهرم جریانو میگم). بلاخره بدون اطلاع خونواده هامون و فقط با اطلاع خواهرش رفتیم با هم شام بیرون. منم با هدیه دادن یه شاخه گل رز قرمز صحبتامو از جمله شرایطم و وضعیت کارمو بهش گفتم( البته بهش گفتم من الان وضعیت کاری مشخصی ندارم و قصد ادامه تحصیلم دارم ولی به آینده خوش بینم و از هیچ تلاشی دریغ نمی کنم) . منم ازش پرسیدم که تو هم شرایططو بگو اونم گفت که باشه من اول فکرامو بکنم بعدا خبر میدم . بعد از 3 یا 4 روز بهم اس ام اس داد که بیا چت کنیم می خوام جوابتو بدم . وقتی وارد چت شدم اونم گفت که: با تمام احترامی که به علاقت میزارم من علاقه ای به ازدواج با تو ندارم و گفت که من بچگی خیلی بهت علاقه داشتم ولی الان اون علاقه ای که باهات ازدواج کنم رو ندارم. و دوباره بهم گفت که دیگه بهتره با هم ارتباط نداشته باشیم.من بازم موافقت کردم و بهش پیام نمیدادم. ولی بعد از یک ماه دوباره بهم اس ام اس داد و احوالپرسی کرد. منم دوباره بحث و کشیدم به ازدواج که اون به من گفت تو عین داداشمی و من هیچ علاقه ای به ازدواج با تو ندارم.منم این دفعه زدم رو سیم آخر بهش گفتم که میخوام تلفنی باهات صحبت کنم(لازم به ذکره که غیر از ملاقات حضوریمون بقیه صحبتامون یا از طریق چت بود یا اس ام اس). بعد از اینکه باهاش تلفنی صحبت کردم بهش گفتم : بنظرت همینکه به من اس ام اس میدی این یه نوع علاقه نیست اونم گفت که من به همه اس ام اس میدم(البته من به اون اعتماد دارم و میدونم آدم با نجابتیه). تو رو هم مثل داداشم دوست دارم و منظور دیگه ای ندارم. اینجا بود که دیگه اعصابم خورد شد و گفتم پس چرا هی خودت میگی دیگه با هم ارتباط نداشته باشیم باز دوباره خودت به من اس ام اس میدی؟ منظورت از این کارت چیه؟ اونم گفت که من هیچ منظوری از این کار نداشتم و ازم معذرت خواهی کرد.گفت که دیگه اس ام اس نمیدم شما هم از دست من ناراحت نباش. منم گفتم نارحت نیستم و بعدم خداحافظی کردم. بعد از صحبت تلفنی بهم اس ام اس داد که بخاطر همه چی معذرت میخوام و این حرفا....! منم بهش گفتم که اگه یه بار دیگه بهم اس ام اس بدی فرداش میایم خواستگاری. اونم دیگه به من اس ام اس نداد.این قضایا رو فقط یکی از دوستای من خبر داشت و همیشه ازش راهنمایی می گرفتم. وقتی بهش گفتم که چجوری باهاش صحبت کردم اونم کلی سرو صدا کرد که تو اشتباه کردی تو نباید اون حرفا رو میزدی و تو غرور اونو شکستی. فهمیدم که اصلا باهاش خوب برخورد نکردم. بعد از تقریبا 2 ماه دیگه نتونستم طاقت بیارم چون واقعا بهش وابسته بودم و از قکرم بیرون نمیرفت، بهش اس ام اس دادم که چرا شوخی منو جدی گرفتی و معذرت خواهی کردم بخاطر حرفام . ولی خوب اون هنوز از دست من دلخور بود و گفت دیگه صلاح نیست به هم پیام بدیم. ولی من اسرار کردم و ازش خواستم که ارتباطشو قطع نکنه . اونم گفت اگه یه روز بهت بگم دارم ازدواج میکنم ناراحت نمیشی؟ منم گفتم دیگه این مشکل منه خودم حلش میکنم . قرار شد به هم اس ام اس بدیم همون روز ازم پرسید که مامانت اینا در مورد من چی میگن منم گفتم اونا تو رو عروس خودشون میدونن! تا اینو گفتم، گفت که دیگه اس ام اس ندیم . منم قبول کردم . بعد از 2 یا 3 هفته دوباره بهم اس ام اس داد و طبق روال گذشته فقط احوال پرسی . ولی این دفعه ازم سوال کرد که چه فکری کردی که الان بهت اس ام اس دادم . منم برای اینکه ارتباطشو قطع نکنه گفتم هیچ فکری نکردم . خلاصه باز با هم در ارتباط بودیم البته اینو بگم که صحبتامون همش در مورد چیزای معمولی بود.تا اینکه چند روز پیش بهم گفت می خوام ازدواج کنم . منم ازش پرسیدم که با چه کسی ؟ کی میخوای ازدواج کنی ؟ اونم گفت هنوز دارم فک می کنم معلوم نیست چی بشه. بعد به من گفت که تو هم وقت ازدواجته چرا ازدواج نمیکنی؟ بهش جواب دادم که من میخوام برم خواستگاری دختری که دوسش دارم ولی اون اجازه نمیده(منظورم خودش بود) . اونم گفت که خواهشا از این حرفا نزن دیگه .خلاصه الان تقریبا دو ساله که همینطوری با این وضعیت با هم در ارتباطیم و ارتباطون ادامه داره.
حالا خواهش میکنم از دوستان مخصوصا خانوما که اخلاق هم جنس خودشونو بهتر می دونن منو راهنمایی کنن. من واقعا موندم . با تشکر

سلام
به تالار همدردی خوش اومدید
میشه بگویید شما و دخترخالتون چندسالتون هست؟
چرا برای ادامه تحصیلاتتون اقدامی نمی کنید؟

سلام
شما فقط در مورد خاطراتتون صحبت کردید. از سن، نطر خانواده ها، ازدواج فامیلی در خانوادتون و برنامه خودتون واسه ازدواج چیزی نگفتید. طی این دوسال شما چی کار کردید؟
چرا بین خودتون رابطه عاطفی ایجاد می کنید و تصمیم قاطع نمی گیرید؟:72:

سنتون رو هم بفرمایید

تا اینجا به نظر میاد این خانم جدی روی شما فکر نمی کنن ، یا تصمیم قطعی نگرفتن یا
نظر ازدواج روی شما ندارن

:72: :72: :72:

باسلام مجدد
در جواب دوست اول : سن من 26 سال و سن دختر خاله ام 23 می باشد. ثانیا متاسفانه مشکل در قبول شدن در دانشگاه داشتم اما الان واقعا تصمیم به ادامه تحصیل دارم هر چند میدونم دیره ولی خوب در کنار کارم (که البته کار نیمه وقت است) درسم را ادامه می دهم.
در جواب دوست دوم:سنم که بالا گفتم 26 سال - از نظر خانوادگی ازدواج فامیلی بهترم هست بجز موارد ژنتیکی- من تصمیمم برای ازدواج با دختر خالم قطعیه حتی من میخواستم به خونوادم بگم ولی خود دختر خالم اجازه نمیده.
در جواب دوست سوم: نادیا خانم لطفا روراست بهم بگید اگه فک میکنید که هدف دختر خالم ازدواج نیست رابطه رو قطع کنم
با تشکر از دوستان منتظر راهنمایی های دیگتون هستم

سلام
من خودم موردهایی رو دیدم که دختر و پسرهای فامیل بدون هیچ چشمت داشت یا نیتی با هم چنین ارتباط هایی داشتن(حالا بماند درست یا غلط بودنش).
دو احتمال وجود داره یا اینکه واقعا دختر خالتون یه موردی از همونایی که گفتم یا اینکه قصد ازدواج داره ولی چون شرایط شما رو نسبت به خودش پایینتر میدونه نمیتونه خودش رو قانع کنه و جواب مثبت بده.
به نظر من باید یه بار دیگه باهاش صحبت کنی و بگی که حاضری بخاطر اون در خودت تغییر ایجاد کنی و ادمه تحصیل بدی و با جواب + یا - اون دیگه به نظر من قضیه تمومه. هرچند من حدس میزنم قصد ازدواج با شما رو نداره! چون هیچ چیزی بجر چندتا اس ام اس دیگه ارتباطی با شما نداشته و ابراز علاقه ای نکرده.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Soheil.Aval

سلام
من خودم موردهایی رو دیدم که دختر و پسرهای فامیل بدون هیچ چشمت داشت یا نیتی با هم چنین ارتباط هایی داشتن(حالا بماند درست یا غلط بودنش).
دو احتمال وجود داره یا اینکه واقعا دختر خالتون یه موردی از همونایی که گفتم یا اینکه قصد ازدواج داره ولی چون شرایط شما رو نسبت به خودش پایینتر میدونه نمیتونه خودش رو قانع کنه و جواب مثبت بده.
به نظر من باید یه بار دیگه باهاش صحبت کنی و بگی که حاضری بخاطر اون در خودت تغییر ایجاد کنی و ادمه تحصیل بدی و با جواب + یا - اون دیگه به نظر من قضیه تمومه. هرچند من حدس میزنم قصد ازدواج با شما رو نداره! چون هیچ چیزی بجر چندتا اس ام اس دیگه ارتباطی با شما نداشته و ابراز علاقه ای نکرده.

---

با تشکر از دوست خوبم
باید بگم که هر وقت مدتی از ازدواج صحبت نمیکردم و صحبت های عادی داشتیم باز خودش شروع میکرد میگفت که "من ناراحتم از اینکه به تو اس ام اس میدم چون من هیچ منظوری از اس ام اس دادن ندارم" حالا نمیدونم اون منظورش چیه؟

سلام k_bagheri

انتظار شما از دخترخالتون زیاد است......او هم فردیست دارای قدرت انتخاب به مانند شما،،،،
همان گونه که شما حق انتخاب و دوست داشتن او را دارید ...او هم در مقابل می تواند حق انتخاب داشته و کسی غیر از شما را دوست بدارد

از آنجا که اگر رابطه ای هم شگل بگیرد یک طرفه خواهد بود احتمال اینکه در این رابطه اسیب ببینید بسیار است زیرا در روابط دوستی(اشنایی) قبل از ازدواج هیچ تعهد و تضمینی وجود ندارد و ایشان می توانند در حالی که با شما رابطه دارند به فکر خواستگاران دیگری هم باشند.


توصیه>> اگر دخترخالتون قصد ازدواج با شما را ندارند برقراری رابطه با ایشان چه بصورت حضوری چه غیر مستقیم به صلاح هیچ کدام شما نیست.

در این بین خانواده ها نیز می توانند شما را بهتر راهنمایی کنند.

در ضمن در مقام یک مرد باید آنقدر قاطعیت نشان دهی که ایشان اگر قصد ازدواج ندارند به شما پیام ندهند و شما را سردرگم نسازد..اتفاقا یکی از جذابیت هایی که اقایان می توانند از خود نشان دهند قاطعیت آنان است.

موفق باشی:72:

با سلام مجدد
با تشکر از کاربر عزیز "نقاب"
من انتظار ندارم از دختر خالم که فقط به من فکر کنه. ولی میخوام اگه واقعا در مورد ازدواج با من هیچ نظری نداره رابطشو قطع کنه. اما خوب ما با هم فامیلیم اگه یه دفعه بهش بگم "اگه با من قصد ازدواج نداری دیگه به من پیام نده" خیلی بد میشه. میترسم ناراحتی پیش بیاد . وگرنه من خودم اصلا از این رابطه که برای ازدواج نباشه خوشم نمیاد و هر چه سریعتر میخوام که قطع بشه.
در ضمن یک سوال دیگه دارم اینه که آیا ممکنه که اون هنوز نازکنه و نخواد به راحتی به من جواب مثبت بده با توجه به رفتارایی که در پست اول گفتم.لطفا منو راهنمایی کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط k_bagheri

در ضمن یک سوال دیگه دارم اینه که آیا ممکنه که اون هنوز نازکنه و نخواد به راحتی به من جواب مثبت بده با توجه به رفتارایی که در پست اول گفتم.لطفا منو راهنمایی کنید

---

ببینید ناز کردن هم قوانین خاص خودش را دارد....وقتی دختری ناز می کند کلا "نه" نمی آورد بلکه گفتن "بله" را کش می دهد.

به نظر من ایشان فعلا تصمیمی برای ازدواج ندارند.....و شاید نه تنها با شما بلکه کلا نمی خواهند وارد رابطه ازدواج با کسی شوند.

و راه حل این مشکل این است که تنها خانواده شما یکبار دیگر درخواست ازدواج را مطرح کنند و اگر پاسخ منفی بود ادامه رابطه توصیه نمی شود

سلام دوست گرامی:

نمی دونم با توجه به هم رشته بودن با خانم مورد نظر شما دوست داشتم نظرمو بگم هرچند چندین بار این نظرها رو مطرح کردم در تالار و البته نظر شخصی منه و شما خود در تصمیم گیری مختارید..

از نظر من این خانم رفتارشون ابهامی نداره ..این خود شما هستید که دارید رابطه را ابهام آمیز می کنید دوست من..
می دونید چرا..

من معتقدم که شغل و تحصلات نمی تونه معیار صحیحی برای انتخاب باشه ولی با وجود این اعتقاد که دارم دوست داشتم همسر خودم مثل خودم هم رشته من باشه ..ولی کم نیستند خانمهای پزشک که شوهران دیپلم و ..دارند چون سطح تحصیلان معیاری برای عشق نیست ولی در رکاب اون هست ...
آقای باقری گرامی ..شما تا خودتون از ابهام رابطه خارج نشید این رابطه مبهم باقی می مونه..
به نظر من اصلا ربطی به پزشک بودن اون و دیپلم بودن شما این مطلب نداره ..بیشتر حرف من روی رابطه هاست...
اگر مقوله سطح تحصیلات رو کنار بذاریم..عشق شما ستودنیست..
عشق یعنی شما طرف مقابل رو بدون در نظر گرفتن داشته ها و نداشته های اون تنها به خاطر وجود خودش دوستش دارید ..آیا دختر خاله شما این حس را به شما دارد؟

عشق مقدس است و نباید آلوده بشه..
شما عشقی به طرف مقابل خودتون دارید که من فکر می کنم تنها بر پایه احساسات شما شکل گرفته و هیچ منطقی در آن وجوذ نداشته است..می شه بفرمایید شما چقدر دختر خاله امروزتون را می شناسید؟چقدر دیدگاهش به زندگی رو می دونید؟چقدر بهش اعتماد داردی؟چقدر برای آینده هردوتون برنامه دارید؟از ایشون و اعتقادات امروزشون چقدر آگاهید؟دوست من ازدواج فقط دوست داشتن نیست..
به نظر من شما هنوز همبازی قدیمتون رو می بینید و فکر می کنید همون دختر کوچولوست ولی شما هردو بزرگ شدید..چقدر ایشون معیاراتونو دارند دوست من؟معیارهای منطقی نه دوست داشتن..

به تمام مطالب بالا با دقت فکر کنید ..بنویسید و ببینید داردی برای چه رابطه ای با چه هدفی بهایی می پردازید..
آیا این بها ارزشی دارد؟
عشق در فنا شدن نیست در جاودانه موندنه..آیا شما جاودانه شدید؟
من این طور فکر نمی کنم..

من از خانم صحبتی نمی کنم چون دیدگاه ایشون رو نمی دونم ولی می دونم خانمی با این شرایط اگر ایده آل باشد عشق شما را ارج می نهد و هر از گاهی این چنین شما را نمی آزارد..
از نظر من این رابطه قطع بشه خیلی بهتره چون معلوم نیست این خانم دقیقا هدفشون چی هست..شما هم عزت نفس دارید نمی تونید صبر کنید هروقت ایشون خدای نکرده ازدواج نکرد و ..به سمت شما برگرده..می تونید؟
این عشقه؟نه نیست..
از نظر من به دختر خاله محترم بفرمایید من در قلبم شما رو دوست دارم ولی خواهان ارتباط یک طرفه نیستم ومی خوام برای آینده خودم برنامه ریزی کنم چون می بینم شما هم همین برنامه را دارید و در دنیای فامیلی ارتباط حتی اس ام اسی منو شما صحیح نیست ...و رابطه را در کمال متانت و ادب قطع کنیدو هرگز هرگز آغاز مجدد نکنید مگر اتفاقات خاصی رخ بده..ولی رابطه این چنین پا در هوا با کسی که در دنیای خودش فعلا ..تاکید می کنم فعلا جای برای شما در نظر نگرفته جز لطمه زدن به اعتماد به نفس و عزت نفس شما هیچ سودی نداره و حتی می تونه عشق شما رو تبدیل به یک نقطه تاریک در قلبتون بکنه...
این رابطه می تونه با خود شما از ابهام خارج بشه...ابهامی هم نداره .ایشون فعلا هیچ برنامه ای برای شما در ذهنش نیست...اینو حدلاقل من که خودمم دخترم هم پزشک می تونم به شما بگم که ایشان منتظره اگر در بین همکاران خودش فردی ایده آل تر پیدا کرد ازدواج کنه آنوقت شما می مانید و سالهایی که بیهوده سپری کردی..
به جای فکر کردن به ایشان رابطه را کامل قطع کن.خودتو به خدا بسپار..می دونم سخته ولی سعی کن فراموش کنی و به فکر ادامه تحصیل و .....باشی..
شاید روزی رسید که او ازدواج نکرده بود و شما هم مدرک بالاتری داشتی و ایشان خودش به سمت شما اومد ولی الان به نظر من البته این رابطه تنها مثل یک بازی ست و داره به عزت و اعتماد به نفس شما لطمه می زنه..با غرور خودتونو کنار بکشید و با آرزوی خوشبختی برای اون کناربکشید..حتی این کار می تونه در نظر اون جذاب باشه و باز برگرده ولی به نظر من پاسخی ندید وقتی پاسخ بدید که مطمئنید او از دید بالا به شما نگاه نمی کنه و خودشو هم راستا شما می دونه...
صبر کنید..
گاهی خدا کارهایی می کنه که شاید در لحظاتی حتی ماهها یا سالها سختی باشه ولی نهایتش خیلی شیرینه..

موفق باشید..
سارا:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط rsrs1380

سلام دوست گرامی:


به تمام مطالب بالا با دقت فکر کنید ..بنویسید و ببینید داردی برای چه رابطه ای با چه هدفی بهایی می پردازید..
آیا این بها ارزشی دارد؟
عشق اتش در فنا شدن نیست در جاودانه موندنه..آیا شما جاودانه شدید؟

سارا:72:

---

به این موردی که خانم دکتر مطرح کرد هم دقت کن..... ایا جاودانه شدی و باقی خواهی ماند؟

قاطعیت رو فراموش نکن و صدالبته احترام ایشان رو هم بجا آور
:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نقاب

سلام k_bagheri

انتظار شما از دخترخالتون زیاد است......او هم فردیست دارای قدرت انتخاب به مانند شما،،،،
همان گونه که شما حق انتخاب و دوست داشتن او را دارید ...او هم در مقابل می تواند حق انتخاب داشته و کسی غیر از شما را دوست بدارد

از آنجا که اگر رابطه ای هم شگل بگیرد یک طرفه خواهد بود احتمال اینکه در این رابطه اسیب ببینید بسیار است زیرا در روابط دوستی(اشنایی) قبل از ازدواج هیچ تعهد و تضمینی وجود ندارد و ایشان می توانند در حالی که با شما رابطه دارند به فکر خواستگاران دیگری هم باشند.


توصیه>> اگر دخترخالتون قصد ازدواج با شما را ندارند برقراری رابطه با ایشان چه بصورت حضوری چه غیر مستقیم به صلاح هیچ کدام شما نیست.

در این بین خانواده ها نیز می توانند شما را بهتر راهنمایی کنند.

در ضمن در مقام یک مرد باید آنقدر قاطعیت نشان دهی که ایشان اگر قصد ازدواج ندارند به شما پیام ندهند و شما را سردرگم نسازد..اتفاقا یکی از جذابیت هایی که اقایان می توانند از خود نشان دهند قاطعیت آنان است.

موفق باشی:72:

---

ضمن تایید حرفهای نقاب عزیز

گاه ممکنه بعضی دختران بی قصد جدی از این که مورد توجه باشند خوششون بیاد . این که شما کنار می کشی ایشون به نوعی پیام میده یا ( غیر محسوس ) مایله حرف علاقه و ازدواج رو بزنی شاید از همین روحیه ناشی بشه ، و از این که کسی دوستش داره لذت ببره اما در عین حال خودش وارد رابطه عاطفی نمیشه چون نمیخواد ازدواج کنه . لذا شاید بدش نمیاد هر از گاهی از شما خاطرخواهیتان را بشنوه . چاره اینم اینه که شما جدی باشی و ارتباط را قطع و از فکر ازدواج با ایشون بیرون بیایی و قاطع بهش بگی هرگونه ارتباطی داشتن درست نیست و بهتره ما همون روابط فامیلی خانوادگی را در کنار و با حضور بقیه داشته باشیم ، روابط پنهانی حتی در حد پیامک را هم برای خود ممنوع کنیم .

.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ارسالها همزمان شد

با تشکر از کلیه دوستان مخصوصا سارا خانم
همون کاری که گفتین رو انجام میدم و بهش میگم که "من در قلبم شما رو دوست دارم ولی خواهان ارتباط یک طرفه نیستم ومی خوام برای آینده خودم برنامه ریزی کنم چون می بینم شما هم همین برنامه را دارید و در دنیای فامیلی ارتباط حتی اس ام اسی منو شما صحیح نیست ".
واقعا این جملات بهترین جملاتی که میتونم در این موقعیت بهش بگم. واقعا ممنون سارا خانم

بازم سلام:

نکته ای به ذهنم رسید که فقط جهت تاکید می گم...

دوست من صبر کن...با طمانینه همه جوانب رو بسنج و به صرف پاسخ من یا غیره تصمیم نگیر که بعدا ها خدای نکرده پشیمان بشی..قبل از هر پاسخی به رفلکس ایشون به خودت ..اندیشه هات و عواقب خوب فکر کن و خودت بخواه ..از عمق وجودت بخواه....با توکل به خدا بخواه و راه درست رو در پیش بگیر که فردای روز با اندیشه درست به حرفی که من گفته باشم رسیده باشی دوست من..
انسان ها جایز الخطا هستند و شما در متن ماجرا هستید و ما همگی دور...
پس ..خوب فکر کن..خوب تصمیم بگیر..توکل کن و خودت بر راستای تفکر خودت فاعل باش....
ما هم بی خبر نذار...

موفق باشی..
سارا:72:

سلام
با تشکر مجدد از دوستان مخصوصا سارا خانوم.
باید به عرضتون برسونم که من همون حرفارو که بالا نوشتید تحویلش دادم و اونم ظاهرا که خیلی خوشحال شد و گفت که خیلی خوشحالم به این نتیجه رسیدی. ظاهرا که همه چی خوب پیش رفت. هرچند که واقعا دوریش برام سخته ولی خوب این اتفاق هر چی زودتر باید میافتاد وگرنه عواقب خوبی نداشت.
خیلی ممنون که پیگیری کردید.

سلام
خبر جدید اینکه دیروز بهم اس ام اس دات که "اون قضیه خواستگاری که بهت گفته بودم دروغ بود"(این اواخر به من گفته بود که یه خواستگار داره و هنوز جوابی بهش نداده).بعدشم گفت که:" من غیر از این قضیه (خواستگاری) هیچ دروغی بهت نگفتم تا حالا" . منم گفتم اشکالی نداره و خداحافظی کردم. به نظر شما چه منظوری از این حرفا داشته؟

شما كاري نداشته باشيد كه ايشون چه منظوري دارن همين روند را ادامه بدين[b]
صبر داشته باشين و مسير زندگيتونو با فرض نداشتن ايشون ادامه بدين تا هم اولا ضربه نبين و هم اين خانم اگه واقعا شما رو دوست دارن سنگاشونو با خودشون وا بكنن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط rsrs1380

شاید روزی رسید که او ازدواج نکرده بود و شما هم مدرک بالاتری داشتی و ایشان خودش به سمت شما اومد ولی الان به نظر من البته این رابطه تنها مثل یک بازی ست و داره به عزت و اعتماد به نفس شما لطمه می زنه..با غرور خودتونو کنار بکشید و با آرزوی خوشبختی برای اون کناربکشید..حتی این کار می تونه در نظر اون جذاب باشه و باز برگرده ولی به نظر من پاسخی ندید وقتی پاسخ بدید که مطمئنید او از دید بالا به شما نگاه نمی کنه و خودشو هم راستا شما می دونه...
صبر کنید..

---

سلام مجدد:

پیش بینی من درست از آب در اومد..کاملا مشخص بود که ایشون دوست دارند تنها شما رو مشتاق تر کنند و از درخواست های مکرر شما به خودشون احساس غرور و برتر بودن می کنند..
شما اگر در راه ترک هستید که دیگر نباید هیچ سوال ایشان را حتی جواب دهید و در پاسخ ایشان اگر تمایل دارید همین کافی بود که بزنید آرزوی من خوشبختی شماست .خواهش می کنم به من اس ام اس ندهید .خدانگهدار....

بگذارید اگر قراره خدا خواست و روزی سرنوشت کاری کرد که ایشون زن شما بشه حرمت های بینتون باقی باشه و همین طور شخصیت و عزت نفس هردو طرف حفظ شده باشه و حتی اگر ایشان به شما ابراز علاقه کرد صبر کنید و مجال ندهید..
البته شما او را دوست دارید ولی این حرکت با این اس ام اس ها که به نظر من اصلا صحیح نیست معذرت می خوام و قصد بی حرمتی ندارم انگار تام و جری شده...
این کار صحیح نیست نباید اجازه این کار داده بشه این بازی با احساسات یک نفر هست ..حتی اگر اون حرف خواستگار دروغ بوده کار ایشان اصلا و ابدا برازنده یک خانم یا حتی آقا نیست که با شخصیت و احساس دیگری با دروغ بازی کند...
شما صبر پیشه کنید و سکوت...
حتی رفلکس به دروغ ایشان هم از جانب وی توجیه به توجه و علاقه می شود..
بهترین کار بی تفاوتیست تا روزی که احساس کنید کاخ غروری بین شما حاکم نیست و عشق شما ارزشمند شده است...
البته بازم می گم نظر من اصلا کارشناسی نیست و کاملا شخصیست..
خود شما مختار به انتخاب مسیر زندگی خود بر پایه توکل و منطق و نهایت احساس هستید.
موفق باشید..
سارا

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

گاه ممکنه بعضی دختران بی قصد جدی از این که مورد توجه باشند خوششون بیاد . این که شما کنار می کشی ایشون به نوعی پیام میده یا ( غیر محسوس ) مایله حرف علاقه و ازدواج رو بزنی شاید از همین روحیه ناشی بشه ، و از این که کسی دوستش داره لذت ببره اما در عین حال خودش وارد رابطه عاطفی نمیشه چون نمیخواد ازدواج کنه . لذا شاید بدش نمیاد هر از گاهی از شما خاطرخواهیتان را بشنوه . چاره اینم اینه که شما جدی باشی و ارتباط را قطع و از فکر ازدواج با ایشون بیرون بیایی و قاطع بهش بگی هرگونه ارتباطی داشتن درست نیست و بهتره ما همون روابط فامیلی خانوادگی را در کنار و با حضور بقیه داشته باشیم ، روابط پنهانی حتی در حد پیامک را هم برای خود ممنوع کنیم .

---

:104::104::104::104::104::104::104::104::104::104:

با سلام و تشکر از دوستان عزیز
باید به عرض دوستان برسونم: نمیدونم چرا از وقتی که این کاری که شما گفتید رو انجام دادم یه کم دیدگاهم فرق کرده و بیشتر با عقل خودم تصمیم می گیرم نه با احساس .( قبلا به خاط علاقه شدیدم اصلا اشکالاتش به چشمم نمیومد ولی تو این چند روز خیلی اشکالاتش به چشمم میاد) و اینکه یه کم نظرم نسبت به اون عوض شده البته شاید به خاطر این رفتارای عجیب و غریبش باشه البته نه اینکه دیگه دوستش نداشته باشم ولی یه کم تو انتخابم مردد شدم و الان بیشتر به این فکر می کنم که یه خواستگار خوب براش پیدا بشه که خیلی از من بهتر باشه و باهم خوشبخت زندگی کنن.شاید من نتونم این علاقمو تا آخر عمرم نگه دارم. البته امیدوارم دوستان برداشت بد نکنن و نگن که این یارو مشکل داره. خواهش میکنم راهنماییم کنید واقعا موندم . با تشکر:302: