آشنايي اينترنتي بود ولي 1 ساله كه خارج از نت با هم هستيم

سلام
محمد هستم 25 ساله. حدود 1.5 سال پيش با يه دختر تو نت آشنا شدم. 21 سالشه سال سوم دانشگاه. حدود 2-3 ماه تو نت بوديم البته هيچ حرف نامربوطي زده نشد واسه همين دختره از من خوشش اومد. بعد من رفتم سربازي و تا 5 ماه خبري از اون نشد. پاييز پارسال دوباره شروع شد، شماره تلفن داديم و از اون به بعد از نت خارج شديم و ديگه چت نكرديم. اوايل قرار بود كه يه رابطه سالم و دوستانه باشه اما حدود عيد قضيه جدي شد و من پيشنهاد ازدواج دادم. البته بگم ما تو 2 شهر دور از هم بوديم و تا اون موقع همو نديده بوديم ولي عكس داشتيم از هم.
ارديبهشت من رفتم و ديدمش و ازش خوشم اومد بيشتر از قبل. اون يه دختر كاملا محجبه و معتقد و تا حالا حتي يك كلمه حرف خارج از عرف نزديم. خونوادش هم متدين هستن...
حالا اون خواستگار داره و ما نميدونيم چيكا كنيم. من به خونوادم گفتم اونم به خواهرش گفته. همه مشكل ما اين بوده كه آشنايي ما اينترنتي بوده ولي فقط اولش نت بود بعدش قضيه جدي شد. قراره پاييز همو ببينيم و حرفامونو بزنيم ولي خواستگارش مثه اينكه عجله داره...
واقعا موندم چيكا كنم يكي كمكم كنههههههههههه :302:

سلام اقا محمد
اول از همه حضورتون رو به تالار خوش امد میگم:72:

اشنایی از طریق نت خیلی مهم نیست

مهمتر از اون اینه که شما تا چه حد از اون خانم شناخت دارین؟فکر میکنین با یه با دیدنش اون شناخت حاصل شده؟

شرایط اون خانم تا چه حد با معیار های شما همسو هست؟

اگر شرایط اولیه مورد قبول هست ،با خانوادتون در میون بذارین و به خواستگاری اون دختر خانم برین ،البته اینو به منزله تموم دونستن جریان نبینین ،با این نگاه به خواستگاری برین که میخواین بررسی کنین و به شناخت واقعی برسین ،به دور از احساسات عاشقانه ،کاملا منطقی با قضیه برخورد کنین

امیدوارم هر چی به صلاحتونه همون بشه

ممنون كه راهنماييم كردين فقط چند تا نكته مونده:
اون خانم خيلي مذهبيه اهل مسجد و نماز و... كه من از اين خصلت اون خوشم مياد. تو اين مدت تقريبا 9 ماه كه رابطه تلفني داشتيم و 2 بار هم ديدمش تا حدودي شناخت دارم ازش البته ميگه يه حرفاي مهمي داره كه بزنه ولي ميخواد مهر كه قراره همو ببينيم بهم بگه حضوري بگه نه تلفني. منم ميخوام بيشتر ازش بپرسم ولي حضوري. اين وسط يه مشكلي كه هست اينكه خونوادش اصرار ميكنن كه همين تابستون به خواستگارش جواب بده. تا حالا هم 2-3 تا خواستگار رد كرده. فقط خواهرش در مورد من ميدونه. مونديم چطور اون خواستگارو معطل كنيم.
در ضمن من از خراسانم و اون از لرستان و واسه اينكه بهش ثابت بشه تصميم جديه 2بار رفتم ديدنش. مونديم قضيه آشنايي اينترنتيو چطور به خونواده ها بگيم. البته من هم قضيه رو با داداش بزرگترم گفتم.

شما هم می تونید به عنوان یه خواستگار خیلی جدی با خانواده ی همسرتون صحبت کنید؟ خیلی منطقی و راحت تا خانواده شون شما رو هم به عنوان یه خواستگار قبول کنن و اجازه بدن که دخترشون در مورد شما هم فکر کنه! اما مهم تر از اون من فکر می کنم اینه که شما از همین الان در مورد فرهنگ هر دو خانواده بیشتر تحقیق کنید، به صورت خیلی نامحسوس و تمام هدفتون هم شناخت باشه! این جوری که معلومه الان که هنوز رابطه ی شما در حد دوستی هست ( که ذوق و شوق دیدن و این جور مسائل بیشتر هست)، شما براتون سخته که بخواید برید و بیایید این راه دور رو، اون وقت به این موضوع فکر کردید که اگر بخواید احساساتی تصمیم گیری کنید آیا واقعا توان رفتن و اومدن رو داشته باشید یا نه؟ البته این یه نظر بود و تا حتی به کوچکترین اختلاف بین شما و اون خانوم اشاره کردم، در مورد نوع آشنایی تون هم مثلا شما می تونید بگید توی سفری که به لرستان داشتید برای تفریح و دیدن این شهر، با این خانوم آشنا شدید و یا مثلا دیدید و خوشتون اومده و تصمیم دارید که بیشتر همدیگر رو بشناسید؟!
امیدوارم که شما با دید باز و به صورت کاملا عاقلانه به این قضیه ی مهمه ازدواج نگاه کنید!
این سوال هم میتونه بهتون کمک کنه که شما ته ته دلتون به این خانوم و صحبت کردن با ایشون وابسته شدید و عادت کردید یا نه واقعا از یک سری اخلاق ها و منش ایشون که با معیارهای شما تطابقت دارند خوشتون اومده؟
لطفا بیشتر فکر کنید!

ممنون از جواب صميمانه شما
آخه من خرابكاري كردم :316:
من به داداشم (بزرگتره) گفتم كه آشنايي اينترنتي بوده اونم به خواهرش گفته اينترنتي بوده. نميدونيم چطور خونواده هامونو توجيه كنيم
در مورد دختره بايد بگم كه خب مطمئنا وابستگي هست اما چيزي كه باعث شده بهش متمايل بشم اخلاق و رفتارشه. مشتركات زيادي داريم هرچند هنوز شناختم كامل نشده و دارم سعي ميكنم بيشتر ازش بفهمم. از لحاظ وضع اقتصادي هم تو يه سطح هستيم.

آقا محمد به همدردی خوش آمدید:72:

درسته که آشنایی برای ازدواج از طریق اینترنت و فضای مجازی مشکلات زیادی داره و زیاد قابل اعتماد نیست
(و همین قضیه باعث بدبینی خانواده ها شده) اما همیشه هم اینطور نیست و استثنا هم داره و اگه دو نفر کاملا اتفاقی با هم اشنا شده باشند و در گفتگوهایی که با هم داشتند صادق بوده باشند ، اشکالی نداره

به نظر من حالا که واقعا قصد ازداوج دارید و فکر میکنید تو مسائل کلی و اساسی تفاهم دارید و جایی برای فکر کردن دارید به طور جدی و با اطلاع خانواده هاتون برید خواستگاری و پاییز رو فراموش کنید چون هم ارتباط شما داره زیادی طول میکشه و هم اینکه ممکنه اون خانم با علاقه یا تحت فشار خانواده یکی از خواستگارهاشو قبول کنه و ازدواج کنه .
اما اگه رسما بریدخواستگاری خانواده اش و خودش میتونن به شما هم فرصت بدن و اگه موافق بودند زیر نظر خانواده هردتون به رعایت مسائل شرعی و اخلاقی و احساسی از همدیگه شناخت بیشتری بدست بیارید

خيلي ممنون از همفكريتون m.mouod

راستش دختره ميگه يه حرفايي داره كه حتما بايد حضوري بگه و تلفني نميگه. ميگه مهر با هم حرف ميزنيم و اون موقع تصميم ميگيريم.
ميشه راهنمايي كنيد كه چطور قضيه آشنا شدن اينترنتيو بگم؟ مستقيم بگم تو نت آشنا شديم يه جوريه. ميدونين زياد وجهه خوبي نداره. از طرفي من به داداشم و اونم به خواهرش گفته كه اينترنتي بوده پس نميتونيم چيز ديگه اي بگيم. به نظرتون پدر و مادر دختره قبول ميكنن؟

آقای محمد تو این تاپیک دوستان مراجع دیگری رو مثل شما راهنمایی کردند شما هم ببینید شاید به جواب رسیدید.البته یه تفاوتهایی با شما داره.

خب حالا که میخوایید حضوری صحبت کنید چرا زودتر اقدام نمیکنید ؟؟بیشتر از شما خود اون خانم فرصت رو از دست میده اگه طولش بدید


نمیخوایم به خانواده هامون بگیم اینترنتی آشنا شدیم

باز هم ممنون از راهنماييتون و وقتي كه گذاشتين
تاپيكي كه فرستاده بودين قبلا ديده بودم. حرفاي خوبي زده شده. البته مورد من با اون كمي فرق ميكنه. البته هر دو از نظر اينترنتي بودن مشترك هستن. من هم قبول دارم بايد بيشتر بشناسمش و سعي ميكنيم بيشتر از خصوصيات اخلاقيش هم سر در بياريم.
در مورد اون دختره قبلا هم گفته بودم خيلي مذهبيه و حتي خيلي كم بيرون ميره مگه وقتايي كه كاري داشته باشه. چون شهرشون به نسبت كوچيكه خيلي زياد احتمالش هست كه اگه برم اونجا منو با اون ببينن و اگه ببينن واسش خيلي بد ميشه. واس همين گفته مهر كه رفت دانشگاه يه شهر ديگه اونجا ميتونم برم و ببينمش. ميگه ميتونه خونوادشو متقاعد كنه فعلا تا پايان تحصيلش بيخيالش بشن و خواسگاري براش نياد.
مسايل مهمي مثل اهدافش، محل كار و زندگيمون، انتظاراتمون مونده كه ميگه بايد حضوري بگم چون زياد حرف داره. خوشش نمياد تلفني بگيم.من هم همينطور ترجيح ميدم حضوري بگم تا عكس العملشو ببينم.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

البته اينو هم بگم كه تقريبا 3-4 ماهه كه قضيه جدي شده و بحث ازدواج پيش اومده. قبل از اون فقط در حد يه دوستي ساده و معمولي بود كه تقريبا 5-6 ماه طول كشيده و اون مدت همو نديديم و هيچ حرف خارج از عرفي زده نشد،حتي يك كلمه نامربوط زده نشد.تماسمون هم كم بود. بعد وقتي بحث ازدواج شد همو ديديم. كلا از اولين تماسمون تقريبا 9 ماه ميگذره.

اگه میخواید رابطه تون به قصد ازدواج درست باشه و از همدیگه شناخت به دست بیارید باید خانواده هاتون رو در جریان بذارید تا راحت باشید و اگه همدیگه رو هم دیدید نگران اینکه کسی شما رو ببینه نباشید.
شما که قصد ازدواج دارید پس دلیلی نداره پنهانکاری کنید!
اگه آدرسی ازش دارید خودتون میتونید بدون اطلاع اون برید لرستان و یه تحقیق اجمالی از خودش و خانوادش به دست بیارید تا در کل مطمدن بشید که برای شما ظاهر سازی نمیکنه و کلیاتش همونه که به شما گفته.

اصلا شما مطمئنید که اون الان چند خواستگار داره ؟

آقاي m.mouod
حرف شما صحيح. ولي من آدرسي ازش ندارم.
فعلن هم عجله اي ندارم آخه الان سربازم و 3 ماه ديگه سربازيم تموم ميشه. كنكور ارشد هم دادم كه نتيجه نهايي اون شهريور مياد.
در مورد خواستگار داشتن يا نداشتن مطمئنم كه داره. اون دروغ نميگه. تا حالا هم هيچ دروغي نگفته. بعد هم (بعد از 9 ماه) از لحن حرف زدن طرف، آدم ميفهمه كه راس ميگه يا دروغ. من هم بهش قول حتمي ندادم كه ازدواج ميشه يا نه. تا حالا سعي كرديم منطقي جلو بريم هرچند احساساتي هم بوجود اومده ولي سعي ميكنم بيشتر منطقي باشم تا احساسي. براي تاييد همديگه هنوز به زمان نياز داريم.

برادر عزیز من خانم هستم.

خب وقتی میگه میتونه خانوادش رو راضی کنه که فعلا ازدواج نکنه دیگه نگران چی هستید ؟
صبر کنید ، اون مسلما بهتر از شما خانوادش رو میشناسه.
عجول بودن خواستگار هم دلیل بر قطعی شدن ازدواج نیست!
تا پاییز هم سربازی شما تمتم میشه و هم اون میره دانشگاه و اینکه نتیجه کنکورتون میاد.
موفق باشید:72:

ببخشيد اشتباه شد خانم m.mouod
ممنون از راهنمايي هاتون. من هم عجله اي ندارم. فقط قضيه آشنايي اينترنتي مون به نظرم يكم كارو مشكل كرده.

يكي لطفا كمك كنه
مشكل اصلي كه فعلا سر راه ماست اينه كه من به برادر بزرگترم و اون به خواهر كوچكترش گفته شروع آشنايي ما اينترنتي بوده. الان ميخوام يه جوري ذهن اونارو از اين قضيه منحرف كنم طوري كه مثلا يه دوست ID اونو به من داد و ما آشنا شديم يا ...
خونواده اون به هيچ وجه قبول نميكنن كه با آشنايي اينترنتي اين اتفاق بيفته. با نت مخالف اند. همين طور خونواده من. شما بگين چكار كنم؟ ميخوام داداشم اگه ازش پرسيدن كه اينا چطور آشنا شدن بگه يه دوست معرفي كرده يا يه جايي همو ديدن. اصلا قضيه نت رو نگه. خودش هم واقعا متقاعد بشه كه آشنايي ما خارج از نت بوده. (واقعا شناخت ما خارج از نت بوجود اومده نه تو نت)
به نظرتون چي بگم؟

سلام دوست عزیز
چقد جلب.منم همین مشکلو دارم.من با پسری الان به مدت 1 سال اشنا شدم.شناخت ما هم ی سال خارج نت بوده.البته کسی نمیدونه که ما تو نت اشنا شدیم.و من به خونوادم گفتم که با خواهرش دوستم.ولی نمیدونم باید چکا کنم.چون مادر ایشون میدونه من با خواهرش دوست نیستم.واقعا موندم چکار کنم.شما اگه راه حلی پیدا کردید به منم بگید.چون ما هم دوستیمون کاملا منطقیه.

از آقايون و خانمهاي متخصص و صاحب نظر و كلا هركسي كه نظري در اين مورد داره خواهش ميكنيم راهنمايي كنيد.:325:

خب من هم دقیقن همین مشکل رو دارم و آخر به این نتیجه رسیدیم:

خانمی در دانشگاه من رو دیده و به دوست همسرشون ( که بشه دوست پسر من)معرفی کرده... و چون یک سالی از قضیه میگذره این خانم و دوستشون از تهران نقل مکان کردند :D و دیگه دسترسی بهشون نیست :73:


خب ما هردو در یک شهر هستیم و بر حسب اتفاق تغریبن در یک محل ....

اما شما به نظرم بهتره مثلن بگی خانمی از دوستات که ازدواج کردند(یا حتی یک آدم ساختگی ) شما رو بهم معرفی کرده و چون شما فاصله تون زیاد بوده از طریق آی دی باهم در تماس بودید تا هزینه ها زیاد نشه ... بعد که حرفهای اولیه رو زدید از نت خارج شده... به خانواده خودت هم همین رو بگو و به ایشون هم همینطور

خانواده دختر هم وقتی دختر بگه مثلن فلان دوستم که شوهر کرده من رو معرفی کرده ... پذیرش بهتر میشه


آه خدایا که چقدر رسیدن عاشقها به هم سخت شده باید سناریو بنویسی و تک تک دیالوگهای بازیگرها رو درست کنی :303:

ببخشيد قصد دخالت نداشتم ولي خواستم حرفموبزنم

به نظر من نگفتن تمام حقايق هيچ اشكالي نداره ولللللللللللللي دروغ گناهه
آخه شما چرا بايد چگونگي شروع ارتباطتون رو دروغ بگي ؟مي توني چجوري آشناييتونو بپيچوني و نگي ولي هيچ وقت دروغ نگو


مثلا چرا خيلي راحت نميگي به مادرتون يكي رو دوس دارين و ازشون بخواين برين باهم بررسيش كنين

به نظرم اگه شما حرفاتون جبهه دار نباشه زياد كسي رو چگونگي آشناييتون اونقد حساس نميشه

شما بهتره رو شناخت طرف متمركز شين نه چگونه گفتنه آشناييتون

سلام
در جواب "نعمت يعني ما"
اينجا ايرانه و خونواده ها رسم و رسومات خودشونو دارن(مخصوصا تو شهر هاي كوچكتر). به نظرتون من به پدر دختره چي بگم؟بگم كجا آشنا شديم، تو نت؟ خودتونو بذارين جاي اون آيا قبول ميكنيد؟
من حرف شما رو قبول دارم مهم نيس شروع آشنايي چطور بوده مهم اينه كه شناختن چطوري حاصل شده. اما مطمئنا خونواده دختر همچين چيزيو قبول نميكنن. فقط كافيه بفهمن آشنايي اينترنتي بوده. ديگه همه چي تمومه.
من اصلا نميخوام دروغ بگم فقط ميخوام يه جوري بپيچونم كه اونا روي نحوه شناخت دقت كنن (كه خارج از نت بوده) و نه شروع آشنايي. مشكل ديگه ما اينه كه از دو شهر دور از هم هستيم و اين كارو مشكل تر كرده.
به هر حال خيلي ازتون ممنونم كه نظر دادين و تو بحث ما شركت كردين. اگه نظري داشتين با كمال ميل گوش ميديم

فقط يه توضيح كوچيك مي خوام بدم كه ربطي با مشكل شما كه چگونه گفتن آشناييتونه نداره
شما گفتيد:
مشكل ديگه ما اينه كه از دو شهر دور از هم هستيم و اين كارو مشكل تر كرده
آقاي محترم من به شخصه فكر مي كنم همان طور كه خودتون گفتيد دوري راه و بالتبع اون اختلافات فاحش فرهنگي كه خواهيد ديد اين مشكل اصلي شماست الان چون از هم دوريد نميبينيد ولي قطعا بعدها مشكل ساز خواهد بود قدري واقع بين باشيد

براتون آرزوي موفقيت و خوشبختي مي كنم

سلام خدمت همه
يه سوالي دارم. من چطوري بفهمم كه اون دختر رو دوس دارم يا فقط يه عادته؟
گاهي با هم حرفمون ميشه و ناراحتي پيش مياد و اون قهر ميكنه و جواب نميده، اين جور مواقع من خيلي نگران و ناراحت ميشم و تلاش ميكنم هرچه سريعتر دوباره با من آشتي كنه. اون واقعا دختر خوبيه از نظر اقتصادي،مذهبي تقريبا تو يه سطح هستيم و من فكر ميكنم ميتونم باهاش خوشبخت بشم. نميتونم دوري شو تحمل كنم از نظر اخلاقي با هم ميسازيم تقريبا.
فقط من نميدونم دوسش دارم يانه. ميشه كمكم كنيد بفهمم دوسش دارم يا نه؟

سلام
به جواب سوالم رسيدم. مطمئنم دوسش دارم و به خاطرش حاضرم هركاري بكنم.
يه مشكلي هست. اون قضيه رو به طور مثالي به باباش گفته. گفته به باباش كه اگه اون با يه پسري تو نمايشگاه آشنا شده باشن و بعد مدتي همديگه رو مناسب ببينن ميشه به ازدواج فكر كرد؟ يعني از پدرش پرسيده با همچين ازدواجي كه آشنايي از نمايشگاه باشه و پسره هم از يه شهر دور باشه موافقه يا نه؟ باباش گفته مخالفه :302:

به نظر شما چيكار كنيم؟ با قرآن هم استخاره گرفتيم خيلي خوب بود.
چطور ميشه نظر باباشو عوض كنم؟
لطفا راهنماييم كنيد

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ضمنا دليل مخالفتش اينه كه نميشه از اون پسره و خونوادش خوب تحقيق كرد. خيلي دور هستن و تحقيقات مشكله
چيكار كنيم؟ :325:

با اینکه اسمی از نت نبرده پدرش مخالفه ؟؟
فقط به خاطر دور بودن از هم ؟
اگه به این دلیله که مخالفتش غیر منطقیه!
درسته که هر شهری فرهنگ و اداب و رسوم خاصی داره اما این دلیل رد کردن خواستگار نمیشه .
کی گفته هر کسی حتما باید با همشهری خودش ازدواج کنه ؟؟
شما هردو تحصیلکرده و تو جامعه امروز هستید ؛ یکی تون بیسواد و اون یکی باسواد نیست که اصلا نشه روش فکر کرد.
به نظرم اون پدر برای اینکه کار خودش رو ساده کنه و زحمت تحقیقات به خودش نده مخالفت کرده وگرنه بدون شناخت نمیشه به راحتی به خواستگار نه گفت.
یه پدر که خوشبختی فرزندش رو بخواد باید زحمت تحقیقات و پرس و جو رو به خودش بده و هرکاری از دستش بر بیاد انجام بده و تو این راه مشکلاتی رو هم متحمل بشه نه اینکه فورا بگه چون از هم دوری هستیم پس نه !

به نظرم باید اون خانم یه بار دیگه موضوع رو بطور جدی به خانوادش (با مادرش صحبت کنه بهتره) بگه و حداقل موافقتشون رو برای رفتن شما به خونه شون بگیره .پدری که انقد راحت و بدون فکر و تحقیق نه میگه شاید اینبار با نگاه اول شما رو پسندید و بله گفت!
به هر حال شما باید به عنوان یه خواستگار رسما برید خونه شون و صحبت کنید

بله با اينكه اصلا حرفي از نت نزده باباش مخالفت كرده. باباش ميگه چون حالا تو نمايشگاه آشنا شدين آشنايي شما سطحي. نميتونه به طرف اعتماد كنه. رو مسئله تحقيقات خيلي حساسه.
شرايط اقتصادي مذهبي ...ما هم خيلي به هم نزديكه.
راستي اون قبلا به مامانش هم تقريبا گفته بود يعني در واقع فقط اشاره كرده كه اگه همچين موردي باشه اونا چي ميگن. مامانش برخورد بهتري داشته ميگفت ميرييم تحقيقات و اگه پسره خوب بود موافقيم.
باباش تا حدي درست ميگه. دخترش چند تا خواستگار خوب تو فاميلشون داره (البته دختره خواستگار هاشو رد كرده تا الان به خاطر من) واسه همين به يه غريبه اي مثه من نمتونه راحت اعتماد كنه و براش سخته.
لطفا بهم بگيد چيكار كنم كه رضايت شو بگيرم؟ خيلي برام مهمه كه بتونم خودمو بهش ثابت كنم و راضيش كنم.

به نظر من بهتره هر چه زودتر خانواده ی شما در جریان باشن و با یه تماس خیلی محترمانه تقاضای آشنایی بیشتر رو داشته باشن تا قضیه شکل رسمی به خودش بگیره! اون وقته که پدرشون مجبورن به چشم یه خواستگار به شما هم فکر کنن و در مورد شما تحقیق کنن!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

و البته اگر پدر ایشون قبول نکردند شما خودتون می تونید آدرس محل کار پدرشون رو بگیرید و به عنوان خواستگار به محل کار پدرشون برید تا خیلی محترمانه خودتون و شخصیتتون رو برای پدرشون نشون بدید و در ضمن خیلی محترمانه ازشون اجازه برای آشنایی بیشتر بگیرید و همین طور می تونید حداقل با بعضی از دیدگاه های پدرشون هم آشنا بشید!

سلام
همه چيز تموم شد. دليل: مخالفت هردو خونواده.
از همه شما هايي كه با من همفكري كردين و بهم مشاوره دادين ممنونم.
خوش و خرم و موفق باشيد تا هميشه.

آقاي mamal-nafti اميدوارم هر چي خيره هميشه واستون اتفاق بيفته
ناراحتم نباشيد چون واقعا اين ازدواج به خاطر دوري راه و اختلاف فرهنگي از ديد ي سوم شخص به صلاحتون نبود

موفق باشيد

به نظر من بیخیال شو
چه تضمینی وجود داره که وقتی بیشتر باهاش اشناشی بازم همدیگرو قبول داشته باشین ،حس شما شاید فقط یه وابستگی باشه نه دلبستگی

سلام
ولي نظر من متفاوته
يه بار در صحبت هات گفتي كه اين خانوم چند تا از خواستگار هاشو به خاطر شما رد كرده
حالا بعد از يكسال به اين راحتي ميگيد همه چي تموم شد
اگه فكر ميكني به هم ميخوريد انقدر زود عقب نكش
البته منظورم اين نيست كه جلوي روي پدر و مادر بايستيم
اميدوارم كه دليل مخالفت پدر و مادر ها منطقي باشه

من اتفاقی مشابه شما واسم افتاد.دوهفته پیش از طریق نت با یه پسری که در یه شهردیگه ای بود آشنا شدیم. هدف ازدواج بود و خیلی شباهتهای زیادی باهم دداشتیم.داداشش شهرمازندگی میکرد ولی میخواست بعد ازدواج منو ببره شهر خودشون.فکرمیکردیم همه چیز خوب پیش میره اما دوروز پیش مامانش زنگ مامانم زد و خواست بیان خونمون اما در کمال ناباوری پدرومادرم بشدت مخالفت کردن به این دلیل که ایشون شهر دیگه ای هستن...و دیروز که دوباره مامانش زنگ زد که فردا بیان .مامانم گفت بعد ازدواج پسرتون کجا قراره زندگی کنن؟ ایشونم گفتن شهرخودمون و مامانم بعدش گفتن نه.و تموم..............

پريماه عزيز
ممنون كه تجربه ات رو به من گفتي. اين دليلي كه گفتين يكي از محتمل ترين دلايل كه خونواده اون ميتونن بگن. خواهرش امسال دانشگاه قبول شده و باباش به اون گفته يا قزوين رو بزن (پيش اون يكي خواهرش) يا همون شهر خودشون.با اينكه رتبش خيلي خوبه و ميتونه جاهاي خيلي خوبي بره. حتي باباش ميخواد خونشونو عوض كنه و بره قزوين زندگي كنه به خاطر دانشگاه دختراش.
با اين اوصاف معلومه كه با رفتن دخترشون به شهر ديگه واسه زندگي و ... مخالفن يا حداقل خيلي سخت گيري ميكنن.
علاوه بر اون خونواده منم مخالفن و ميگن هيچ شناختي از دختره ندارن و كلا با ازدواجي كه از طريق نت باشه مخالفن و هيچ رقم كوتاه نميان (متاسفانه من به داداش بزرگم گفته بودم كه تو نت آشنا شدم).
واسه اين مخالفتاس كه هردومون بيخيال شديم و تصميم گرفتيم كه ديگه حرفي از ازدواج نزنيم.