-
کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
من دختر 23ساله ای هستم که نیاز به کمک فوری و شاید به یه توصیه قاطع واسه تصمیم گیری دارم.قضیه مربوط به من و پسرعمم شهابه.
از بچگی دوسش داشتم یعنی شاید بهتر باشه بگم دوسم داشت اما من بخاطر اینکه همیشه بهش به عنوان یه دوست یا یه پسرعمه عزیزتوجه می کردم هیچ وقت این حسو خوب تشخیص نمی دادم .مشکل از اینجا شروع میشه که مسیر زندگی ما از هم جدا شد من از اول بچه درسخونی بودم و خیلی هم بلند پرواز اما شهاب که از اول تو فاز درسو مشق نبود بعد از گرفتن دیپلم البنه اونم زورکی رفت دنبال کسب و کار که البته تو این زمینه ادم زرنگیه و شمه اقتصادی خوبی داره. به هر حال زمان گذشت و من دانشگاه قبول شدم ... سال اول دانشگاه بودم ویه مدت بود که
Smsبازیمون گل کرده بود که تعداد smsهای lovesh زیاد شد اما من چون دوست نداشتم قضیه به اینجاها بکشه همیشه بحثو یجور عوض می کردم تا اینکه بالاخره اس ام اسی تمام احساسی که نتونسته بود مستقیم ازش حرف بزنه گفت. بااینکه من خیلی ام از احساساتش بی خبر نبودم اما راستش خیلی مطمئن نبودم واسه همین فکر کردم smsبازیام زیادی بوده وشاید باعث شده سواستفاده کنه.به هر حال اصلا حس خوبی نداشتم, بعد از اون smsخودش تماس گرفت و گفت که پشیمون شده که منو ناراحت کرده اما این حرفی بوده که سالها تو دلش بوده و بالاخره جرات کرده حرف دلشو بزنه وراستش اون موقع من خیلی حرفاشو جدی نگرفتم, شایدم به احساسات یه پسر 19 ساله خیلی مطمئن نبودم و سعی کردم به کسی چیزی نگم شاید به خاطر شهاب شایدم به خاطر خودم!به هر حال یکسال و نیمی از این ماجرا گذشت و تو این مدت شهاب رفت سربازی والبته تو این مدت سعی کرد نظر منو جلب کنه ولی دیگه حرفی بطور صریح مطرح نکرد تا اینکه بالاخره عمم موضو رو خیلی جدی با مامانم درمیون گذاشت اما بابام در کل از صحبت کردن در مورد هر خواستگاری مخالف بود. مامانم در کل از این پیشنهاد راضی بود و معتقد بود که من باید در مورد شهاب جدی فکر کنم چون هم شهاب پسر خیلی خوبیه و هم به دلیل اینکه من دیابت دارم و خانواده عمم این قضیه رو می دونن و باهاش راحت کنار اومدن برای من مزیت محسوب میشه.اینطوری شد که تصمیم گرفتم درباره شهاب فکر کنم راستش تو این مدت فهمیده بودم که این حس یه طرفه نیست و منم به اون علاقه دارم ولی همونطور که اولش گفتم تحصیلات برای من فاکتور مهمی بود و متاسفانه از این لحاظ راه ما از هم جدا بود.این شد که ازش خواستم تا باهم در این مورد حرف بزنیم تا بیشتر از این کار به خانواده ها نکشه و موضوع تموم شه. اون روز که همدیگرو دیدیم من سعی کردم که شهابو متوجه اهمیت تحصیلات از نظر خودم بکنم اما اون تو تصمیمش خیلی مصمم بود و نمی خواست بهونه دستم بده واسه همین شرط ادامه تحصیلشو مطرح کرد.من که می دونستم که این شرط چقدر واسه شهاب فراری از درسو مشق, اونم بعد از یه وقفه چند ساله سخته ولی خوب منم دلم نمی خواست به این راحتی از دستش بدم برای همین قبول کردم اما ازش خواستم اول به این قضیه خوب فکر کنه بعد تصمیم بگیره.بعد از 2روز smsداد که می خواد درس بخونه اما ازم خواست کمکش کنم من که حسابی جا خورده بودم واسه این که فرصت بیشتری داشته باشه که فکر کنه جوابشو ندادم و حتی ازش خواستم ارتباطمون کمتر شه تا احساساتمون خیلی به منطقمون غالب نشه اونم با اینکه اصلن از تصمیم من راضی نبود ولی قبول کرد. تا اینکه یه مسافرت 9 روزه خانوادگی واسمون پیش اومد که شهابم بود راستش این مسافرت فرصت خوبی بود تا بیشتر شهابو بشناسم البته موضوع خاصی پیش نیومد ولی من تو این مدت حس کردم که شهاب هنوز یکم بچس و حالا دیگه غیر از قضیه تحصیلات این قضیه هم آزارم می داد برای همین تصمیم گرفتم که بلافاصله بعد از مسافرت بهش بگم که دیگه تحصیلات شرط کافیه من نیست هر چند روم نشد به خودش بگم و غیر مستقیم به خانوادش گفتیم .اما برای یه مدت طولانی هیچ خبری از شهاب نشد و واکنشی نشون نداد البته شاید بد نباشه که بگم تو این مدت من پیشنهادای زیادی داشتم که موقعیتشون هم شاید بهتر از شهاب بود اما نمی دونم چرا وقتی می خواستم بهشون فکر کنم حس می کردم تعهد قلبی به شهاب و یا اینکه تو دلم یجورایی شهاب رو ترجیح می دادم مانع تصمیم گیریم می شد تا اینکه نز دیک عید پارسال شهاب با هام تماس گرفت و خواست که همدیگرو ببینیم.
اولش می خواست نظر منو راجع به مسافرت تغییر بده که من خیلی قانع نشدم و گفت که دیگه شرط ادامه تحصیل واسش ممکن نیست و می خواد بچسبه به کسب و کار.من که می دونستم دلیل اصلی منصرف شدنش از درس خوندن عدم حمایت من و بهونه جویی هام بود که دلسردش کرده بود اما دلیلی واسه تشویقش نداشتم و خیلی جدی بهش گفتم که این شرط واسه من خیلی مهمه و بدون انجام اون دیگه دلیلی واسه ادامه ندارم.شهاب ازم خواست یکمه دیگه ام فکر کنم ولی خیلی اصرار نکرد.حس شکست و ناراحتی رو میشد کاملن تو نگاهش حس کرد ولی من خیلی خونسرد بودم تا اینکه از ماشین پیاده شدم و خداحافظی کردیم یه لحظه حس کردم دل منم با خودش برد, یهو بیقرار شدم, تا اون مو قع باور نمی کردم برای همیشه ازش جدا شدم هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر دوسش دارم, انگاری چشام سوراخ شده بود و یه بند می بارید. چند باری خواستم بهش زنگ بزنم و ازش بخوام درس بخونه تا منم بهش کمک کنم اما جلوی خودمو گرفتم .چند ماه بعدش عمم اومد و گفت که شهاب کاملن بهم ریخته و این چند وقته خیلی اذیت شده اگه پریسان کمکش کنه و بهانه دیگه ای نداشته باشه درسشم می خونه ولی من زیر بار نرفتم. چون هنوز به عدم تناسب رفتاریمونم نا مطمئن بودم هر چند اونم دیگه تماسی نگرفت. تو این مدت سعی کردم به هدفای دیگم فکر کنم.الانم یه رتبه خیلی خوب برای فوق لیسانس اوردم اما هر چند وقتی یادش میفتادم و بهش فکر می کردم و دلم خیلی واسش تنگ می شد و اصلن دلم نمی خواست که کس دیگه ای وارد زندگیش بشه.تا اینکه یه بار واسم smsتبریک بابت قبولی کنکور فرستاد و ازم خواست که به بهونه شیرینی کنکور منو ببینه اما من گفتم که نظرم عوض نشده و با اینکه خیلی دلم می خواست ببینمش موضوع تحصیلاتو پیش کشیدم و درخواستشو رد کردم ولی اون بهم گفت که دوباره می خواد درس بخونه بهش گفتم بهم زمان بده تا فکر کنم اما راستش اینجاس که بریدم, من دارم به دکتری خیلی جدی فکر می کنم و شهاب هر چقدم که الان بخواد ادامه تحصیل بده باز اختلافمون زیاده چون اساسن شهاب اهل مطالعه و درس و مشق نیست و می دونم که نمی تونه خیلی ادامه بده راستش واسه همین از خیلی چیزا می ترسم: از دلزدگی خودم, از اینکه نتونم باهاش کنار بیام یا حتی از بهانه تراشی های شهاب و حساسیتی که ممکنه بعد از ازدواج واسش پیش بیاد و مانعم بشه. از طرفی نمی تونم از کنار این همه احساس پاک و تناسب خانوادگی که داریم راحت بگذرم.با اینکه 2 روز بعدش بهش smsدادم و گفتم که دیگه نمی خوام واسه خاطر من درس بخونی اما جوابی نداد تو این یه هفته دیگه خانوادش وارد عمل شدن و می خوان که با بابام حرف بزنن, شنیدم که بعد از اون اس ام اس خیلی اذیت شده و خیلی تو خودشه, رفته دفتر چه کنکورم گرفته و پست کرده. واسش نگرانم! تو رو خدا کمکم کنین. چیکار کنم, همینجور سر حرفم وایستم و بگم نه و همه چیو تمومش کنم یا اینکه ازش بخوام بریم پیش مشاور???? ولی خوب می ترسم بازم بیخود کش پیدا کنه به نظرتون اصلن باهاش حرف بزنم!!!???
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
سلام پریسان
به همدردی خوش اومدید .
بنظر میرسه که شما در مورد معیارهای ازدواج بطور جامع کار نکردید و تمرکزتون بیشتر روی تحصیلاته در حالی که این یکی از معیارها میتونه باشه . معیارهای دیگه برای شما چیه ؟
همچنین بین احساس و منطقتون نوعی سرگردانی دارید ، که باعث شده با دست پس بزنید با پا پیش بکشید . با این وضعیت هم پسر عمه رو سرگردان می کنید هم تکلیف خودتون با زندگیتون روشن نیست .
عزیزم انتظار این که یه نفر یه نسخه قاطع به شما بده برای تصمیم گیری اشتباهه . به نظر من این بهترین موقعیته که شما یک سری مهارتهای لازم برای زندگی رو تو همین موضوع به دست بیاری که مهمترینش برای شما مهارت تصمیم گیری و ثبات مبتنی بر عقلانیت و واقع بینی است .
پس بهتره :
اول >>> معیارهاتون رو جدی بررسی و لیست کنید و ضریب به هر کدوم بدید
دوم >>> با توجه به معیارهاتون وارد فاز شناخت خود و پسر عمه شوید
سوم >>> بعد از شناخت کافی از خود و پسر عمه ، ضریب معیارهای لیست شده را تنظیم و بر اساس اون تصمیم بگیرید .
توصیه می کنم مشاوره حضوری هم تشریف ببرید .
موفق باشید
.
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
سلام پریسان عزیز ؛ خوش آمدی:72:
خواهر خوبم نظر من هم همسو با نظر فرشته ست .
البته این نکته رو اضافه میکنم که از بین معیارهایی که هر کسی برای ازدواج داره گاهی یکی دوتاش خیلی از بقیه پررنگ ترو مهمتره طوری که خیلی وقتها افرادی رو تنها به خاطر نداشتن اون معیار یا معیارها رد میکنه .مثل همین سطح تحصیلات برای شما یا مثلا زیبای یا اخلاق یا تمکن مالی برای کس دیگه .
نظر شخص من اینه که هر معیاری که خیلی برات مهمه خیلی با احتیاط و دقت در موردش فکر کن و تصمیم بگیر چون بعدها ممکنه دچار مشکل و پشیمانی بشی اگه الان نادیده بگیری.احساست میگه که پسر عمه ات رو دوست داری از طرف دیگه سطح تحصیلات اون هم به این وضوح برات خیلی مهمه طوری که به دکترا هم فکر میکنی .منطقت هم میگه از لحاظ رفتاری و شاید موارد دیگه که خودت گفتی تناسب ندارید .
عزیزم برای اینکه بتونی از بین منطق و احساست یکی رو انتخاب کنی اول معیارهات رو دسته بندی و اولویت بندی کن ببین تحصیلات چه جایگاهی داره ؟ اگه اول لیست قرار میگیره که حتما باید بهش توجه کنی و نادید نگیری.
پریسان عزیز در کل گاهی کسی از کسی خوشش میاد و دوست داره باهاش ازدواج کنه اما واقعیت اینه که اون دوتا هم از یه جهاتی هم کفو هم نیستند و تناسب ندارند اما یکیشون مدام اصرار میکنه که حتما این ازدواج سر بگیره اینجور مواقع ما نباید با دلسوزی برای طرفمون تصمیم بگیریم چون ازدواج یک امر بسیار خطیر تو زندیگ هر کسیه و دلسوزی توش درست نیست چون مانع تصمیم عاقلانه و منطقی میشه و این منجر به پشیمانی میشه.
موفق باشید
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
سلام پریسان جان
من هم با دوستان موافقم
به نظرم خصوصیات مثبت و حسن های شهاب را بنویس
خصوصیات منفی و عیب های شهاب را هم بنویس و ببین حسن هاش بیشتره یا عیبهایش
و در نهایت با خودت فکر کن که چرا تحصیلات برایت مهم است آیا برای درآمد بیشتر؟برای سطح فرهنگ بالاتر؟برای اینکه دیگران فکر نکنند که تحصیلاتش از شما کمتر است؟کدامیک از این دلایل است و روی دلیلت فکر کن که میتونی باهاش کنار بیای یا نه
امیدوارم که بتونی بهترین انتخاب را کنی:72:
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
اره با اين حرفا مهسا موافقم فكر كن كه تحصيلات همسرت از چه احاظي برات مهمه؟اگه به خاطر فرهنگ و نوع فكر افراد تحصيلكرده اس ،ايا شهاب بدون درس خوندن اين طرز فكر و فرهنگ رو نداره؟
اگه به خاطر پول و درامدش هست ،شهاب بدون مدرك نميتونه زندگي تورو اون طور كه ميخواي تامين كنه؟
اين سوالا خيلي بهت كمك ميكنه بهشون فكر كن:72:
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
با حرفای دوستان موافقم
ولی به این هم فکر کن که شهاب بعد ها میتونه با این اختلاف تحصیلی کنار بیاد ؟
اگه ایشا.. phd ت رو گرفتی و تو یه محیطی که همه هم سطح خودت هستن مشغول به کار شدی آیا ممکنه مدام به خودت نگی که چرا شوهر من نباید یکی از اینا باشه ؟ می تونی بدون مقایسه شهاب با دیگران از نظر تحصیلات زندگی خوبی داشته باشی ؟
آیا رفتارهایی از شهاب که واست ناخوشایند هست رو به تحصیلاتش ربط نمیدی ؟ و...
تحصیلاتش به کنار ، رفتارهای خامش رو چی میتونی بالغش کنی ؟
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
صبا راست ميگه اين موضوع نبايد در اينده باعث مقايسه دائمي همسرت با همكار و دوست و ...بشه چون اون وقت زندگي ات بهم ميريزه...خلاصه همه چي به ديد و نگرش خودت بستگي داره و اين كه ميتوني اين برتري خودت رو نسبت يه همسرت تحمل كني و هر چيزي رو به مدرك نداشته اش ربط ندي!؟؟
معمولا خانم ها دوست دارن كه همسرشون توي بعضي فاكتورها سر باشن و تعداد معدودي از خانم ها هستن كه واقعا اين توانايي رو دارن با داشتن مدرك PHD با مرد ديپلمه يا كمتر زندگي كنن!!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
اين تاپيك هم مفيده...شايد يه تصوري از زندگي ايندت بهت بده...البته در صورت ازدواج با شهاب خان
http://www.hamdardi.net/thread-8656.html
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
از لطف و همفکری همه دوستان خیلی ممنونم.موضوعی که صبا و ثنای عزیز هم مطرح کردن مهمترین دغدغه منه که وقتی بهش فکر می کنم برای یه لحظه حس می کنم ادامه رابطه خیلی احمقانس اما گاهی هم فکر می کنم اینا خیلی منطقیه و حق انتخاب روازاحساسم می گیرم .دلم می خواد با شناخت بیشتر و رفتنمون پیش مشاور یه فرصت دیگه به این قضیه بدم اما راستش چون درجه تردیدم خیلی زیاده می ترسم با ادامه این قضیه هم خودم بیشتر از قبل درگیر احساسم بشم و هم از همه مهمتر جدایی رو واسه شهاب سخت تر کنم ,نمی خوام بیش از این لطمه بخوره !من بارها به همه نکات مثبت و منفی شهاب فکر کردم اما همه ترس من از موضوعیه که صبا مطرح کرد نمی دونم علاقه می تونه مانع این مشکلات بشه یا نه!!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parisan23
اما همه ترس من از موضوعیه که صبا مطرح کرد نمی دونم علاقه می تونه مانع این مشکلات بشه یا نه!!
پریسان عزیزم:72: ، من کارشناس نیستم و فقط نظر شخصیم رو بر پایه دیده ها م میگم. علاقه نمیتونه مانع هیچ اختلافی باشه فقط باعث میشه که شما در حال حاضر عینک خوش بینی به چشمتون بزنید و خیلی از واقعیت ها رو نبینید.
بین نزدیکانم دیدم که فقط چند ماه اول ازدواج همه چیز خوبه .
یه سری مثال میزنم .
خانم از سر کار میاد میخواد در رابطه با همکاراش و اتفاقای محیط کار واسه همسرش تعریف کنه ،آقا سریعا جبهه میگیره و میگی تو با حرفات میخوای منو تحقیر کنی .
خانم نظری مخالف آقا تو یه مورد معمولی داره ، آقا بهشون برمیخوره که بله خانم دکتر ، بله خانم معلم من هیچی نمیدونم و ...
آقا مدام ترس این رو داره که نکنه همسرش بهش خیانت کنه و به همین علت بهانه گیری هاش زیاد میشه .
خانم حتی نمیتونه به همسرش یادآوری کنه که یه جاهایی ممکنه آقا هم اشتباه کنه ...
نمیخوام ناامیدت کنم ولی به این مسائل خیلی خوب فکر کن و بعد تصمیم بگیر .
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
دوستان به نظر شما حالا که هنوزم جواب اس ام اس اخرمو نداده به نظرتون ضرورتی داره که بخوام ببینمش و همه چیز رو واسش توضیح بدم؟
با اینکه یه جورایی دیگه با خودم کنار اومدم که همه چیو تمومش کنم نیازی هست بازم بریم پیش مشاور؟
راستش بیشتر دنبال یه راهیم که اون کمتر اذیت بشه!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
پریسان جان عزیزم فکر کردی به حرف هایی که من و دوستان بهت گفتیم؟ اگر فکر کردی به چه نتیجه ای رسیدی؟
به نظر من هنوز تکلیفت را با خودت روشن نکردی دوست عزیزم اول اول اول ببین خودت بالاخره چی برات مهم تره و از چه چیزی می تونی بگذری و از چه چیزی نمی تونی بگذری .وقتی اینو بفهمی مطمئن باش تکلیف اون هم مشخص میشه و کمتر اذیت میشه
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
مهسا جان قبلش ممنون که پیگیر بودی عزیزم,راستش اره بارها با خودم کلنجار رفتم و اینو خوب می دونم که اگه بخوام عاقلانه تصمیم بگیرم فاکتور تحصیلات به عنوان یه فاکتور مهم از نظر من می تونه خیلی از مشکلاتی که بقیه هم بهش اشاره کردن برای منم پیش بیاره و خوذمم می خوام عاقلانه تصمیم بگیرم اما متاسفانه مشکل اینجاس که من به شهاب علاقه دارم و حرف عقل و دلم با هم نمی خونه عقلن وقتی حساب کتاب می کنم امتیازای منفی بالاتره بخاطر همه این دلیلا ولی خوب من واقعا نمی دونم چه امتیازی به دلم بدم ,اینه که اذیتم می کنه.هر حسابی می کنم تهش می رسم به نمی دونم, واسه همین میخوام عاقلانه تصمیم بگیرم,واسه همین دنبال راهیم که احساساتمون کمتر لطمه بخوره بخصوص شهاب چون این تصمیمو من دارم میگیرم!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
پرسیان جان:72:
عزیزم اینجوری فکر کن که شهاب لایق یه زندگی بدون دردسر هست . زندگی که توش با کسی مقایسه نشه . زندگی که از نظر همسرش رفتارهای ناپخته اش به چشم نیاد .
تو شهاب رو دوست داری ولی آیا واقعا میتونی به درستی درکش کنی ؟
این حق شهاب هست که با کسی زندگی کنه که همه چیزش رو قبول داشته باشه . با کسی باشه که از نظر اون نکات مثبتش رو بیشتر از نکات منفیش ببینه.
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
به نظرم طبیعیه دخترا وقتی یکی رو پیدا میکنن که دوستشون داره نمیتونن ازش بگذرن ... یه چیز ماورائی نیست....پسرا هم همینطورن فقط فرقشون اینه که طرف یه نمه قیافه دار باشه وگرنه اونا هم دل نمیکنن اما امان از وقتی که طرفشون قیافه ش....:300:
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
اتفاقا دقیقا ترس من از همینه که دور و برم همیشه کسایی که بخوان لاو بترکونن زیاد بوده بعضیاش صادقانه و پیگیر بعضیاشم زودگذر, پسرایی که موقعیتای خوبیم داشتن و خیلیم سعی کردن نظر منو جلب کنن اما من خیلی درگیر نشده بودم. راستش نه گفتن و بیخیال شدن واسم اسون بود, واسه همین همیشه فکر می کردم که من اصلا دختر احساساتی نیستم اما مدت هاس فهمیدم قضیه شهاب برام کاملا فرق می کنه و من از همین می ترسم که حالا که تصمیم خودم رو گرفتم,دیگه نتونم به شخص دیگه ای علاقمند بشم .یعنی یه خلا عاطفی همیشه تو زندگیم باشه
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
پریسان خانم سلام
بنظر من شما باید بین زندگی و فعالیت اجتماعی و زندگی عاشقانه و شخصی در این مرحله یکی را انتخاب کنید.
آقابون دوست دارند به همسرشان تسلط داشته باشند و چنانچه شما بخواهید با تکیه به تحصیلاتتون اشتغالی هم داشته باشید، این موضوع تسلط از دید مردان ازبین خواهد رفت.
نکته دیگر اینکه با وجود این به رخ کشیدن تفاوت تحصیلی از طرف شما در این دوران، مطمئن باشید آقا شهاب بعد از بدست آوردن شما حتما در مقام تلافی بر خواهد آمد و این با محدود کردن شما انجام خواهد گرفت.
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
مهسان عزیز سلام، راستش اون لینکی که غزاله ی عزیز برای شما قرار داده، واسه ی منه! منی که الان 2 سال از زندگیم با مردی میگذره که حتی دیپلم نداره! خوب، من هم مثل شما همیشه دوست داشتم که شوهرم مرد تحصیلکرده ای باشه و البته در این بین اون چیزی که بیشتر از همه اذیتم کرد، موضوع رفتارها و گفتارها و طعنه ها و کنایه های دیگرانی بود که مدام من رو با همسرم مقایسه می کردند و همیشه این اونها بودند که در آخر بهم می گفتند اگر می موندی حتما موقعیت بهتری واست پیش می یومد، الان پشیمون نیستی؟
راستش اون موقع و بخصوص اوایل زندگی و حتی توی دوران نامزدی با رفت و آمد من به دانشگاه و تعریف از آنچه که سر کلاس می گذشت و اخلاق اساتید، کم کم خورد شدن همسرم رو می دیدم، خوب حس می کردم که اگر با شخصی ازدواج می کرد که توی این محیط ها نبود خیلی براش بهتر بود، و این بیشتر از هر چیزی من رو اذیت می کرد!
همسر من هم انسان فوق العاده شریف و بزرگوار و مهربان و برتلاش و باهوش و بادرآمد و مسئولیت پذیری هست، فوق العاده پاک و نجیب که من اولین دختری بودم که به خواستگاریم آمده بود! راستش اگه یه روزی یکی داد بزنه که تنها به عنوان یک انسان شریف، انسانی رو معرفی کن من با کمال افتخار و با سربلندی تمام همسرم رو انتخاب می کنم و به وجودش افتخار می کنم. اما متاسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که خواه ناخواه موقعیت اجتماعی و تحصیلات جزو یکی از امتیازات اشخاص شمرده میشه؛ پس دختر گل، اما می خوای واقعا زندگی شهاب و شهاب ها در آینده خوب باشه، بهش بگو : "نه!" این رو بخاطر این میگم که احساس کردم فاکتور تحصیلات برای شما جزو مهمترین و اولین فاکتورهای انتخاب همسر به شمار میره.
در ضمن مطمئن باش که شما وقتی با ایشون وارد فاز احساسات بشید دیگه سخت میشه براتون که عاقلانه تصمیم بگیرد، و شما نمی خواید که فردا روزی، خطاهای معمول و خطاهایی که شاید بزرگتر از اون رو یه آقایی با تحصیلات دکترا هم به مراتب شدیدترش رو انجام میده رو در مورد شهاب به تحصیلاتشون ربط بدید و اذیتش کنید که می خواید؟
به هر حال موفق باشید
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
سلام delعزیز,راستش تو این فکر بودم که برات پیغام بذارم و نظرت رو بدونم,ممنون که به تاپیک من سر زدی.راستش این روزا دیگه خیلی کلافه شدم شهاب تصمیمش رو گرفته و خیلی قاطعانه به ادامه تحصیل فکر می کنه,همه فامیلم بسیج شدن که این وصلت سر بگیره.دیشب عمه بزرگم اومده بود تا با من حرف بزنه.می گفت شهاب پسر خیلی خوبیه از دستش نده,حاضر هر شرطی از جانب تو رو تا اونجا که می تونه عملی کنه.ما ما نم هم موافقه و می گه شهاب خوبه اما تصمیم با خودته اما پدرم به شدت سر اختلاف تحصیلی مخالفه!پیش مشاورم رفتم 3تا راه پیش پام گذاشت :1)cutکنم و سر حرفم وایستم نذارم کش دار بشه2)cut کنم اما بهش بگم منتظز کذر زمان باشیم.3)براش همه چیو توضیح بدم و ازش بخوام که با هم بریم پیش مشاور...
من تصمیم گرفتم راه اولو پیش بگیرم اما باید بتونم شهابو توجیه کنم چه جوری؟باهاش حرف بزنم؟چی بگم؟چه جوری بگم؟
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
ببین خانمی اگه واقعا جوابت نه هستش و خودت رو لوس نمی کنی، به پدرت بگو و از اون بخواه که قاطعانه بهش جواب بده.
هرچی خودتون حرف نزنید، بهتره و هرچه کش پیدا نکنه، دل کندن راحتتره.
ولی اگه داری ناز می کنی براش که ادامه بده به همین روند.
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
اگر نظرتون راه اول هست قاطعانه و سریع قطعش کنین (هیچوقت مسئله رو پیچیده و کش دار نکنین)... شما مسئول افکار و احساسات شهاب نیستین... بعد از یه مدت ناراحتی خودش رو دوباره پیدا میکنه...
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
پریسان خواهش می کنم توی شرایط احساسی تصمیم نگیر؟! این زندگی توئه و اگر روزی خدای ناکرده تو با شهاب به مشکلی بر بخوری هیچ کس نیست که بخواد به کمکت بیاد! درسته که الان همه ی فامیل از سر شوق و ذوق می خوان که این وصلت صورت بگیره، اما خواهش می کنم پریسان تو باید با پدرت صحبت کنی و بگی که بیشتر از این فرصت می خوای، نه هیچ اتفاقی نمی افته، به این فکر کن که تو باید یک عمر پذیرای این مرد باشی؟ اگر واقعا شهاب تصمیمش رو برای ادامه ی تحصیل گرفته خیلی راحت به پدرت بگو که شهاب حتی یه جلسه پیش همون مشاوری که شما رفتید تنهایی بره و شما با مشاوره هماهنگ کن تا ایشون متوجه بشن که این آقا شهاب قصدش تنها جلب نظر شماست یا نه، واقعا دلیل قانع کننده ای برای این کار داره؟
شاید الان تحت فشار داره این کار رو می کنه و بعدها با به وجود اومدن هر مشکلی بخواد از سر احساس همه چیز رو به حالت قبل برگردونه!
شما اگر از لحاظ اخلاقی، فرهنگی، سنی، اقتصادی و حتی جنسی که یکی از بزرگترین معیارها برای ازدواج هست ایشون رو قبول دارید پس می تونید به ایشون فرصت بدید که در گذر زمان خودش و توانایی هاش رو برای شما ثابت کنه و در ضمن خودتون هم بیشتر فکر کنید!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
اولش باید تشکر کنم از همه دوستانی که وقت گذاشتن بخصوص delعزیز.یه گله هم از blue skyداشتم یعنی واقعا لحن من طوری بود که انگار دارم خودمو واسه شهاب لوس می کنم و اومدم اینجا واسه شما مطرحش کنم!!!
راستش اولش خواستم از پدرم بخوام که از طریق اون موضو رو تموم کنم ولی بعدش دیدم که این نامردیه چون من قبلا خودم با شرط ادامه تحصیل کنار اومده بودم حالا خیلی بی انصافیه که بدون توجیه شهاب همه چیو تموم کنم,دوما اینطوری رابطه فامیلیمون خیلی بیشتر شکراب میشه که من اصلا دلم نمی خواد !!!
راستش delعزیز خودم خوب می دونم شهاب از سر اجبار می خواد ادامه تحصیل بده,صرفا بخاطر من .اره از بقیه شرایط خیلی به هم نزدیکیم طوری که خیلیا میگن به هم میایم , اما من بابت همه مشکلایی که بقیه بهش اشاره کردن خیلی مرددم واسه همین راه اولو انتخاب کردم با اینکه خیلی دوسش دارم و هر بار که به تموم شدن همه چی فکر می کنم حالم بد میشه!
من به جز شهاب موقعیتای بهتر هم داشتم که حتی خیلی زیاد پیگیر بودن و ابراز علاقه می کردن اما فقط از دست دادن شهابه که خیلی واسم سخته, ولی خوب نمی خوام احساسی تصمیم بگیرم ,از پشیمونی بعدش می ترسم.راستی به نظرتون کدوم یکی از این راه ها که مشاوره پیشنهاد داد بهتره?چن بار خواستم باهاش تماس بگیرم اما نمی دونم چی بگم? چجوری بگم؟اصلا بگم؟(delعزیز می دونم که شرایطمو درک میکنی واسم دعا کن)
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
عزيزم به نظرم اگر واقعا تمام شرايط ديگتونو داره باهاش ازدواج كن چون واقعا بايد سطح فكري بهم نزديك باشه نه تحصيلي
واگرم خواستي نه بگي موقعي بگو كه واقعا هيچ ترديدي نداشته باشي
اينكه بچه ها ميگن شايد بعدا سر اين اختلاف تحصيلي به مشكل بخورين همش احتمالهمن خودم واقعا كسايي رو ديدم كه اختلاف تحصيلي دارن و خوشبخته خوشبختن ميگم مهم فهميدن همه
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
نعمت یعنی مای عزیز کاملا با حرفت موافقم، اما این برای موقعی هست که من زن بفهمم و قبول داشته باشم که فهمیدن مهم هست! راستش من از شرایط روحی پریسان خبر ندارم، اما خوب به شخصه موقعی که ازدواج می کردم هیچ وقت به این موضوع که تحصیلات مهم نیست و فهمیدن مهم هست، اعتقادی نداشتم و نمی تونستم باور کنم که این حرف یعنی چی! یعنی جزو اعتقادات من نبود! نمی خوام بگم که شاید پریسان هم این جوری باشه، اما این خیلی مهم که تو، توی باورت قبول داشته باشی این موضوع رو و بهش ایمان داشته باشی، جوری که اون قدر برای این اعتقادت ارزش و دلیل محکم داشته باشی که دیگرانی که هر روز توی مسیر زندگی ما قرار دارند رو هم بتونی به این باورت معتقد یا حداقل مخالفت نکنی!
من چون به شخصه این احساس رو کردم که پریسان هم تنها به تحصیلات و مدارک تحصیلی پسر عمه شون حساس هستند از خودم براش نوشتم، وگرنه بله، حالا که 2 سال از زندگی من با همسرم میگذره من به این باور رسیدم که تحصیلات کمال و شعور و درک نمی یاره، اما وقتی خوبیهاش برام ثابت شده، هنوز هم قلبا دوست دارم که همسرم از استعداد و هوش خدادادیش استفاده کنه!
پریسان عزیز، معذرت می خوام اگر وقفه ای توی تاپیک شما به وجود آوردم؛ و همین طور اگر قابل باشم، دعا می کنم، هر آنچه که به صلاحت هست توی این راه برات پیش بیاد، در ضمن اگر در مورد صحبت هام نظر دیگه ای داشته ای حتما ما رو در جریان بگذاره که راه حل جدیدی رو پیش بگیریم!
-
RE: کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم!!!
پریسان عزیز؛ خانومی منتظرتم، نمی خوای بیای و ما رو هم در جریان کارهات قرار بدی؟ چیکار کردی؟
به هر حال منتظرتم!
و امیدوارم که هر جایی که هستی و هر تصمیمی که گرفتی چیزی از خوشحالیت و خوشبختیت کم نکنه و روز به روز امیدوارتر و شادتر به زندگی ادامه بدی!:43: