نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان عزیز من :72: :72:
قبلا توی بحثهای زیادی گفته بودیم که خوشبختی توی ذهن ماست و خود ما هستیم که در مورد خوشبخت بودن ونبودنمون تصمیم می گیریم..
اما من برای شروع یک سوال دارم:
« چه چیزی باعث میشه که یک نفر احساس خوشبختی نکنه؟ »
میتونید توضیح بدین، یا اینکه به صورت تیتر وار بنویسید، اگه کمک کنید که این بحث ادامه پیدا کنه قول میدم که توی زندگی هممون یه معجزه رخ بده..
پس شروع کنید..
:72:
مثل اینکه کسی نمیخواد معجزه کنه..
بذارید یه طور دیگه سوالم رو مطرح کنم:
چه مسائلی باعث نارضایتی ما از زندگی میشه؟
:72:
سلام شادي گلم :43:
ممنونم از ايجاد اين تاپيك قشنگ . خيلي بحث خوبي رو شروع كردين .
يكي از مسائلي كه ميتونه باعث نارضايتي بشه و ادم رو از دنيا بيزار كنه اينه كه انسان خودش رو فراموش كرده باشه و اونقدر غرق در آرزوها و تامين مايحتاج باشه كه اصلا يادش بره كه كيه و از زندگي چي مي خواد در اين حالت انسان احساس رضايت و شادمانيش رو از دست مي ده .:303:نقل قول:
چه مسائلی باعث نارضایتی ما از زندگی میشه؟
شاد عزیزم
تاپیک خوبی است اما در پست اول شما به این اشاره کردید که این خود ما هستیم که تصمیم می گیریم خوشبخت بشیم که درسته اما بحثش از چیزهایی که به ما احساس خوشبخت بودن میده کمی متفاوته.
اگر تاپیک چطور خودتون رو شارژ می کنید رو دیده باشید متوجه خواهید شد که هر کس با یک سری چیزها احساس خوشایندی پیدا می کنه . این ارتباط مستقیمی با روحیه و طرز فکر هر فرد داره و برای هر فرد هم متفاوت است .
مثال میزنم ممکنه من در زندگی سختی کشیده باشم بنابراین دید من نسبت به یک مسئله ممکنه با دید دیگری متفاوت باشه چون آستانه تحمل من به خاطر سختی هایی که دیدم با او متفاوت خواهد بود بنابراین شاید یک مسئله کوچک برای دیگری یک مشکل باشه و احساس نارضایتی به او بده اما برای من اسم مشکل رو هم نمی گیره .
همینطور اگر من فردی باشم که در زندگی همواره در آرامش بوده باشم و کمتر سختی کشیده باشم ، کوچکترین چیزی که ذهن من رو کمی درگیر کنه برام اسم مشکل پیدا می کنه و باعث نارضایتی من از زندگی خواهد شد.
به همین ترتیب هم چیزهایی که برای هر فرد احساس خوشبختی به وجود میاره متفاوته . مثلا از نظر من آرامش روح و روان یعنی خوشبختی خوب حالا بحث گسترده تر میشه که چه چیزهایی به من احساس آرامش میده خوب این چیزهای متفاوتی هست که در دو دسته جای میگیره یکی درونی و دیگری بیرونی است .
برای من در درجه اول زمینه های درونی مهم تره که مورد بحث شما هم هست و تا زمانی که از درون آرامش نداشته باشم عوامل بیرونی نمی تونند به من آرامش چندانی بدهند.
این بحث خیلی گسترده است اما برای من درگیری فکری نداشتن یعنی آرامش . نوع درگیری فکری هم مهمه و منظور من درگیری هایی است که موجب آزار من میشن یعنی افکار آزار دهنده . از وقتی که یادم میاد (تقریبا 5 سال پیش)هر وقت که فکرم درگیر مسئله آزار دهنده یا بیهوده ای میشد به خودم می گفتم حوصله داری آخرش که چی ، الکی فکر می کنی و آخرشم فقط خودت اذیت میشی و هیچ نتیجه دیگه ای نداره دیگه حق نداری بهش فکر کنی.
هر وقت که فکرم مشغول میشد با این جمله ها تعطیلش می کردم و این شد که دیدم کم کم این افکار کم شد و همینطور دیگه چیزی به راحتی نمی تونست فکرم رو درگیر کنه مثلا اگر اتفاقی میافتاد یا ناراحتی پیش میامد برام همون لحظه بود و بعد دیگه تموم شده بود و اصلا درگیرش نبودم .
این در حالی بود که وقتی کسانی رو میدیدم که با یک مسئله که یک روز براشون اتفاق افتاده چندین ماه درگیرن ، اون لحظه ناراحتی زیادی دارن و اگر عاملی داشته، کینه و ... به دنبالش بوده اما برای من همون لحظه بود و فقط برای یک شناخت ازش استفاده می کردم و تموم میشد و تعجب می کردم که چرا انقدر این شخص داره خودش رو اذیت می کنه .
این برای من آرامش میاورد و به دنبال این آرامش احساس خوشبختی .
عوامل بیرونی هم که زیادند و موثر اما اگر عامل اول نباشه عوامل بیرونی نمی تونند پیروز بشند .
الآن ذهنم متمرکز نیست:302:
فقط اینو میتونم بگم که مقایسه خودمون با دیگران در نارضایتی ما خیلی موثره
بعدا بیشتر فکر میکنم و سعی میکنم یه لیست رو اینجا قرار بدم
یادتون باشه من یه گام به سمت معجزه برداشتم:227::310:
این چیزی که شما نوشتین درسته در واقع یکی از عوامل نارضایتی فراموش کردن هست.. حالا فراموش کردن چی؟
ما چه چیزی رو فراموش می کنیم؟؟
:72:
باران عزیز، دقیقا درست نوشتین، اما موضوعی که میخوایم بهش برسیم خیلی ساده تر از این حرفاس، در واقع شاه کلید تمام نارضایتی ها و مشکلاته، از هر نوعی که هست..
مثل مواردی که توی محاورات روزانه ازشون استفاده می کنیم تا مشکلات و مسائل بغرنج..
شما اشاره به سختی های زندگی کردین، میشه گفت که سختی زندگی هم یکی از موارد نارضایتی ماست..
:72:
صبای عزیز، ممنون، در واقع همه ما در حال تاتی کردن به سمت معجزه هستیم..
شما نوشتید مقایسه خود با دیگران درسته این هم یکی از عوامل نارضایتی ما از زندگی هست..
:72:
نقل قول:
این چیزی که شما نوشتین درسته در واقع یکی از عوامل نارضایتی فراموش کردن هست.. حالا فراموش کردن چی؟
ما چه چیزی رو فراموش می کنیم؟؟
شادي عزيز . :72:
منظورمن از فراموش كردن ، فراموش كردن اين كه من يك انسان هستم و براي هدف و ماموريت والايي پا به اين جهان گذاشته ام ، هدف من از زندگي تامين مايحتاج و پركردن شكم از اندوخته غذايي و جمع كردن مال نيست بلكه من آمده ام تا بياموزم تا رشد كنم تا بزرگ شوم . من آمده ام تا كارهاي بزرگ انجام بدم .
تا زماني كه من اسير دلم و خواسته هاي دلم هستم و از اون هدف والاي انسانيم دورم ، ارامش هم از من دوره و تا زماني كه من تو اين فكرم كه بايد فقط وفقط تلاش كنم تا لقمه ناني در بيارم و نفسم رو آروم كنم در عذابم .
كاترين پاندر در كتاب چشم دل بگشا به اين مسئله اشاره كرده " هر كسي ثروت و نصيبي از اين دنيا نزد خداوند دارد كه تا زماني كه ظرفيت دريافت اون ثروت رو نداشته باشه خدا اون رو نصيبش نمي كنه .البته بحثش خيلي مفصله ولي به همين اكتفا مي كنم . و بايد اضافه كنم اين ثروت شامل هر چيزي مي شود كه انسان در كنارش به احساس خوبي دست پيدا كنه . اين ثروت مي تونه وجود يه همسر قدرشناس باشه يا يه خونه در يه جاي مناسب با يك كار مناسب . البته همه اين ثروت به همين مسائل ختم نمي شه ولي در كل منظور اين است كه كسي كه هدفش رو از افرينش بدونه و در راه درست قدم برداره و از خداوند مرتبا هدايت رو طلب كنه نيازي به دست و پا زدن تو اين زندگي براي دريافت سهم بيشتر نيست خداوند بيشترين سهم ها رو به ما اختصاص داده .
البته شادي جان دوست دارم در جايي ديگر شرح مفصل تري از اين كتاب رو عنوان كنم .
پس منظور شما فراموش کردن گوهر انسانیت هست
خوب تا حالا به سه مورد رسیدیم، من دوست دارم موارد بیشتری ذکر بشه تا بعد از اون به حالات ناشی از این دلایل برسیم..
:72:
:72:
شادي عزيزم :43:
به نظر من هر چيزي قابليت اين رو داره كه بتونه محل نارضايتي قرار بگيره . بستگي داره ما چي رو هدف گرفته باشيم و خوشبختيمون رو در چي تعريف كرده باشيم ... براي هركسي متغيرهايي وجود داره كه در تعيين درجه ي خوشبختي و احساس رضايت او از زندگي نقش داره . ضمن اينكه هر كدام از اون پارامترها داراي وزن و جايگاه هستن ..
مثلا اين فرمول : رضايت و احساس خوشبختي (100)= زيبايي(30)+ ثروت(30)+كار خوب(20)+خانواده خوب(20)
جاي هر كدوم از اين متغيرها هر چيز ديگه اي با هر وزن ديگه اي مي تونه قرار بگيره .. هر كسي خوداآگاه يا ناخوداگاه براي خودش يه فرمول درست كرده كه از اون الهام مي گيره .. بايد ديد چي براي كي مهم تره؟
:72::72:
طاهره عزیز، شما درست می گید.. من هم منظورم از باز کردن تایپیک اینه که حداقل افرادی که توی این تالار هستن، مواردی رو که فکر می کنن باعث نارضایتی یک فرد میشه رو نام ببرن، هر کس به دید خودش، اون وقت ما یه لیست داریم از یه جامعه کوچیک که توی این تالار هستن..
حالا همونطور که قبلا هم گفتم، این قضیه ساده تر از این حرفاس، قراره از تمام این حرفها به چیز دیگه ای برسیم، به حلال تمام نارضایتی ها..
:72:
مثل اینکه کسی نمیخواد توی این تایپیک همکاری کنه تا به معجزه برسیم..
اما اشکالی نداره، شده باشه این تایپیک رو به تنهایی ادامه میدم تا .... :310:
:72:
من بازم اومدم که یه گام دیگه به سمت معجزه بردارم:227::227::310::310:
وقتی که توقعاتمون به موقع برآورده نشه باعث نارضایتی میشه .
مثلا کارمندی توقع داره که یکم هر ماه حقوقش رو بگیره ولی هیچ ماهی این اتفاق نمی افته خب کم کم بعد از چند ماه نارضایتی بوجود می آید.
دوستی توقع داره که پس از یه بار که پیشقدم شد واسه مکالمه ، مهمونی و... دوستش هم کار اون رو متقابلا جبران کنه . وقتی توقعش برآورده نشه نارضایتی بوجود میاد.
اینا مثالهای خیلی سطحی و ساده هستند ولی وقتی چند تا از این موارد با همدیگه و بطور همزمان پیش بیاد . ممکنه فرد از کل زندگیش ناراضی بشه چون از هر دری که وارد میشه توقعاتش برآوره نمیشه.
:72::72:
منم هستم، به نظر من مهمترین عامل نارضایتی از زندگی نادانی انسانها هست.
درست گفتم؟؟؟ :325:
گاهی اوقات رفاه بیش از حد باعث نارضایتی میشه.
فرد هیچ تلاشی واسه بدست آوردن خواسته ها و داشته هاش نکرده و نمیکنه و یه جورایی میشه گفت حوصله اش سر میره و احساس نارضایتی میکنه .
وقت فراغت زیاد و بدون برنامه ریزی یا بیکاری هم دلیل دیگه ای واسه نارضایتی هست.
:72::72:
دوست دارم این تایپیک رو وقتی که دوز انرژیم بالا هست ادامه بدم..
حالا میخوام چیزهایی که تا حالا گفته شده رو یک جا بیارم: (هر چند زیاد نیست اما باز هم خوبه)
مقایسه خودمون با دیگران (زشتی، نداشتن کار خوب، نداشتن خانواده خوب)
سختی زندگی
فراموش کردن گوهر انسانیت (نا آگاهی)
زشتی
فقر
نداشتن کار خوب
نداشتن خانواده خوب
توقع
نا آگاهی
رفاه بیش از حد
اینها تقریبا کلیاتی از عواملی هستن که باعث نارضایتی ما از زندگی میشن، مسائل زیادتری هم هست که هم مربوط به جزئیات میشه و هم کلیات دیگه ای رو شامل میشه..
اما هدف از نام بردن این موارد بررسی حالتهای ایجاد شده در ما به خاطر وجود این عوامل هست:
برای مثال،
مقایسه خودمون با دیگران باعث ایجاد این حسها در ما میشه:
حقارت، حسادت، حسرت، اضطراب... (در صورت بدتر بودن وضعیت فرد به دید خودش)
فخر، غرور، اعتماد به نفس کاذب و .. (در صورت بهتر بودن وضعیت فرد به دید خودش)
لطفا ادامه بدید..
:72:
شاد عزیز یک بار دیگه تشکر می کنم بابت ایجاد این تاپیک مفید :104:
اما من در پست قبلی ام منظورم سختی زندگی نبود البته یکی از عوامل هم سختی زندگی است .
اما بیشتر منظور من آرامش درونی بود که اگر فردی اون رو داشته باشه سختی های زندگی سبب نارضایتی و دید منفیش به زندگی نمیشه بلکه با روحیه و انگیزه به دنبال تلاش و مقابله با سختی هاست .
و اگر کسی آرامش درونی نداشته باشه حتی اگر سختی در زندگی نداشته باشه و حتی زندگی ایده آلی هم داشته باشه باز هم احساس رضایت نخواهد کرد چرا که از درون این احساس رو نداره.
میشه اسمش رو گذاشت عدم احساس آرامش درونی .
میشه به عنوان یک عامل جدید به لیست اضافه کرد .
ممنون باران عزیز به خاطر شفاف سازیت :46:
خوب نداشتن آرامش درونی، در واقع به نظر من، از این فرمول طبعیت می کنه:
نداشتن آرامش درونی = تمام مسائلی که باعث نارضایتی انسان میشن
در واقع، هر دو باعث همدیگه میشه، و هر دو همدیگه رو تشدید می کنن، البته نظر من اینه.. میشه روی این قضیه هم بحث کرد...
:72:
گاهی اوقات سرمان درد نمی کند اما به زور به آن دستمال می بیندیم و درد مصنوعی ایجاد می کنیم . این نوع مسائل جز مشکلات و مسائل مهم زندگی نیست و کاملا بر می گردد به درو ن شخص و کسب مهارت و آگاهی و توانایی که هر چقدر هم به نظر خودمان بزرگ بیاید باز با دوربین به سمت خود حل شدنی است
اما
یک وقتهایی
همچین که سر به هوا داری از زندگی لذت می بری و زیر لب سوتهای ریز و ریتم دار می زنی و از ملودی آن لذت می بری و ریه هایت را مدام از اکسیژن + سرب و آلاینده ها پر و خالی می کنی و کیفش را می بری یک بنده ی از خدا بی خبر یک پاره آجر پرت می کند توی سرت و تا میای بلند شوی یکی دیگه از پشت سر می زند پس کله ات و .....آنقدر ماجرا ادامه پیدا می کند که می بینی گوشه ی خیابان مثل آسفالت به زمین چسبیدی و....
کسی اینجا از تو نپرسیده چند مرده حلاجی و چقدر توانایی داری و آگاهی ات چقدر است و....؟اساسا اوضاع و احوال درونت چطور است؟ خودت، تا قبل از اینکه به کما بروی و بفهمی ماجرااز چه قرار است آسمان بالای سرت را آبی می دیدی و کیفش را می بری و به سایه ی خودت که نگاه می کردی کیف می کردی از اینکه تا به این اندازه سایه ات روی دیوار خوش ترکیب و با هارمونی کنار دست تو حرکت می کند و...
اما به قول مادربزرگها : خدا لعنت کند مردم آزار را !!! حالا بفرمائید این مردم آزار از کجا نازل شد ؟!چطور نازل شد ؟! چرا نازل شد ؟!و.............
ممنون آنی عزیز،
اگه اشتباه نکنم معمولا مشکلات از این دست (که خود انسان در به وجود اومدنشون نقشی نداشته)، به چند دسته تقسیم میشن (بر طبق علل به وجود اومدن اون مشکل)
طبیعت
انسان
باورها و خرافات
که هر کدوم از اینها هم زیر شاخه های زیادی رو شامل میشه..
مثلا:
طبیعیت:
سیل
زلزله
آتشفشان
انسان:
قتل
دزدی
کلاهبرداری
تهمت و افتراء
باورها و خرافات:
قربانی کردن
محروم کردن
آسیبهای جسمی و روحی
و ....
که باز هم تمام اینها زیر شاخه هایی دارند..
:72:
دوستاي خوبم مثل اين كه اين تاپيك مفيد هم يه مدتي هست رها شده .
با توجه به اين جمع بندي كه شده دوستان نظر ديگه اي ندارن . به نظر شما چطور ميشه كه ادم تو زندگي احساس خوشبختي نكنه و ناراضي باشه . چه چيزي باعث ايجاد نارضايتي ما از زندگي ميشه .نقل قول:
دوست دارم این تایپیک رو وقتی که دوز انرژیم بالا هست ادامه بدم..
حالا میخوام چیزهایی که تا حالا گفته شده رو یک جا بیارم: (هر چند زیاد نیست اما باز هم خوبه)
مقایسه خودمون با دیگران (زشتی، نداشتن کار خوب، نداشتن خانواده خوب)
سختی زندگی
فراموش کردن گوهر انسانیت (نا آگاهی)
زشتی
فقر
نداشتن کار خوب
نداشتن خانواده خوب
توقع
نا آگاهی
رفاه بیش از حد
اینها تقریبا کلیاتی از عواملی هستن که باعث نارضایتی ما از زندگی میشن، مسائل زیادتری هم هست که هم مربوط به جزئیات میشه و هم کلیات دیگه ای رو شامل میشه..
اما هدف از نام بردن این موارد بررسی حالتهای ایجاد شده در ما به خاطر وجود این عوامل هست:
برای مثال،
مقایسه خودمون با دیگران باعث ایجاد این حسها در ما میشه:
حقارت، حسادت، حسرت، اضطراب... (در صورت بدتر بودن وضعیت فرد به دید خودش)
فخر، غرور، اعتماد به نفس کاذب و .. (در صورت بهتر بودن وضعیت فرد به دید خودش)
لطفا ادامه بدید..
من فکر می کنم یه موقع هایی پیش فرض ها و به قولی پیش نویسهایی که ما از مسائل زندگی برای خودمون ساختیم یا برامون ساختن باعث میشه وقتی به دنیای واقعی زندگی می رسیم ما رو از پا در میارن و نمی گذارند از اون چیزی که واقعا داریم و شاید خوشبختی ما در پذیرش اونهاست لذت ببریم و این پیش فرضها و پیش نویسها اگر آگاهی نداشته باشیم مثل طنابی دور خودمون و زندگی مون تنیده میشه تا روزی که ما از پا دربیاییم.