-
دختری در آستانه خود کشی
خواهش میکنم به من کمک کنید . من یه دختر 25 ساله هستم یه چند مدت پیش به خاطر یه سری مسائلی که تو خانواده من پیش اومد من با خانوادم به شدت درگیر شدم و کار به مشاجره و دعواهای شدید کشید طوری که صدای داد و بیدادمون بیرون رفته و به گوش همسایه هامون رسید . و اونا فکر میکنن که این دعوا و درگیری شدید و حرفایی که زدیم به این علت بوده که یه کار زشت کردم و حتی اونقدر بد که من نمیتونم اینجا بگم . مادر منم یه آدم خجالتیه نمیتونست به همسایه هابگه درگیری ما سر چی بوده و حتی با خاطر خجالت اصلا" باهاشون حرف نمیزد و اونا گفتن دیگه مادرشم که باهامون حرف نمیزنه پس حتما" حرفمون درست بوده . بعد از مدتی خانواد برای حفظ آبروی خودشون رفتن همه ج گفتن که من دیونه شدم و بهشون حمله میکنم و میخوان منو ببرن تیمارستان بخوابونن تا به خیال خودشون این بر چسب رو از خانواده پاک کنن . منم که دیدم به جای اینکه از من دفاع کنن دارن منو خراب می کنن تا آبروی خودشونو نگه دارن . دچار افسردگی شدم بعد برادر بزرگترم وارد عمل شد و برای برداشتن این لکه گفته که من الان به خاطر این تهمتایی که بهم میزنن دچار افسردگی شدم و برای اینکه اج ناراحتی منو نشون بده گفته که من شبا مثل دیو نه ها بالای سرشون راه میرم وقصد کشتنشون رو دارم و همه مردم شهر رو نفرین کردم . بعد مردم گفتن که این که میخواد خانواده خودشو بکشه میاد زن و بچه های مارو میکشه باید بگیریم ببریمش . و حتی گفتن اگه کاری نکرده چرا افسرده شده و میخواد این کارارو بکنه ؟ حتما" یه چیزی شده. بعد که خانواده دیدن هیچ جوری نمیتونن کاری کنن که اوضاع حل بشه میخوان یه کاری کنن که من دیونه بشم و یا منو بندازن دیونه خونه یا اینکه خود کشی کنم و از دست این مسئله راحت بشن منم که این موضوع رو فهمیدن فعلا" کاملا" سکوت کردم و اصلا" ناراحتی هامو بروز نمیدم که نگن من دیونم . شما رو به خدا بگید من چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تنها امیدم به راهنمایی شماست.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام عزیزم
به تالار خوش اومدی
تو یه دختر جوون هستی یعنی چی خودکشی ؟
این چه عنوانیه
عزیزم توکلت به خدا باشه تا اون رو تو زندگی داری و بهش توکل می کنی هیچ مشکلی نیست که نتونی حلش کنی .
کمی آروم تر باش و سعی کن اگر نمی تونی برای خانوادت حرف بزنی پیش یه مشاور بری و اونجا حرفات رو بزنی
آروم تر باش . اینجا می تونی با ما حرف بزنی و تو آرامش بگی که مشکلت با خانوادت چیه
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
شما ميتوني با رفتار متعادل و مناسب با همسايه ها و اشنايان بهشون ثابت كني كه نه مشكل رواني داري و نه قصد خودكشي يا كشتن پدر و مادرت...
سعي كن روابطت رو علي رغم حرف و حديث هايي كه راجع بهت هست با دوستان و اشنايان حفظ يا تقويت كني...
مراقب باش كه واكنش تند و بي منطق به رفتارهاي خانوادت يا كسايي كه حرف اونارو باور كردن وضعيت تورو بدتر ميكنه...
اين ارامش رو كسب كن تا در مرحله بعدي بتوني در كمال خونسردي و ارامش با خانوادت صحبت كني و ازشون بخواي كه اين مشكل رو حل بكنن...
هيچ مادري طاقت ديدن رنج و عذاب دخترش رو نداره پس سعي كن كانال ارتباطي با مادرت رو دوباره پيدا كني و ازش كمك بگيري...
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
با درود
سر بی گناه پای دار میره اما بالای داره نمیره.
parnaz88عزیز هرچند من نمی تونم وضعیت فعلی شما رو درک کنم ولی به نظر میرسه خیلی سختگی کشیدی که به چنین فکری افتاده ای.
اصولا مردم حافظه ذهنی کوتاهی در مورد حوادث محیطی خود دارند...قطعا بعد از گذشت مدتی آنان نیز این مهم را فراموش خواهند کرد
اما سوالم از شما اینه که چرا با خانواده ات درگیر شدی؟ زیاد اذیت میشی؟
چرا وارد این قضایا شدی؟
بدرود:72:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام.
می تونی تو شهرتون مشاوره بری؟
من فکر می کنم بهتره کسی که هم "امین" باشد و هم "قدرتمند"، این قضیه رو کامل بدونه.
برای جلوگیری از آسیب های احتمالی بعدی، بهتره یه نیروی قدرتمند (از دید مردم شهرتون که بتونه در موقع لزوم ازت دفاع کنه) و درستکار و امین پیدا کنی.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام،خوش اومدي:43:،من از حرفهايي که زدي کمي شوکه شدم،راستش باورم نشد خانواده آدم قصد همچين کاري رو داشته باشن مگه اينکه اتفاقاتي افتاده باشه،از شما خواهش دارم ابتدا کمي راجع به خودتون،خلق و خوي هاتون ،در مورد خانوادتون و رفتار اونها با شما يه کم توضيح بدين و اصلا به ما بگيد بحثتون سر چي بود که کار به جاهاي باريک کشيد ؟چرا شما بايد با خانوادتون اينجوري نزاع کنيد يا برعکس؟چه اتفاقي افتاده که شما يا خانوادتون رو اينقدر عصباني کرده؟و خواهشا سعي کنيد درست تصميم بگيريد و اگه شد مشاوره از افراد مجرب اينکار حتما بگيد،ما بي صبرانه منتظر حرفها و درد دلهاي شما هستيم:305:...
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
به نظر من بهترين كار مشاوره گرفتن از يك مشاور خوب است.
فعلا هم نبايد كاري كني كه درگيري جديدي در خانواده ايجاد شود. چون هر درگيري جديدي به ضرر شخص شماست و سعي كن تا جاي ممكن با خانواده كه احتمالا دركت نمي كنند كنار بيايي:305:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
هر چی گفتن مثل یه دختر خوب بگو چشم تا آب ها از آسیاب بیفته.
در ضمن مشکل تو با خانواده ات را بگو. چرا با اونها درگیر می شوی این ها را بگی بهتر می تونیم کمک کنیم.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام پرناز عزیزم
به جمع همدردهای مهربون خوش اومدی گلم:43:
یه دختر به سن تو در اوج جوانی چرا باید انقد منفی فکر کنه و خودش رو اذیت کنه ؟
عزیزم هیچ کس بی مشکل و بی غم و غصه نیست اینو مطمئن باش اما چون آدمها شخصیتهای متفاوت و سلایق و خواسته ای متفاوتی دارند ، مشکلتتشون هم با همدیگه متفاوته و حتی کسی که به نظر ما ممکنه خیلی آروم و خوش و خرم برسه ممکنه مشکلاتی بسیار بزرگتر از ما داشته باشه اما به قول شاعر :
خند بر لب میزنم تا کس نداند راز من!
می بینی عزیز دلم خیلی ها با سیلی صورتشون رو سرخ نگه میدارن و به روی خودشون نمیارن .
خواهر خوبم ما شما رو درک میکنیم اما باید با وجود مشکلات هیچ وقت امید و توکلت به خدا رو از دست ندی و در مقابل مشکلات ریز و درشت زندگی کم نیاری .
گلم این مشکلات ما رو آبدیده میکنه و مثل زغال سنگ که سالها باید فشرده بشه تا به الماس گرانبها تبدیل بشه ما رو مقاوم میکنه .
عزیز دلم طبق روایت : مومن باید همیشه غمش تو دلش باشه و شادیش تو چهره اش نمایان باشه البته نه اینکه ریاکار باشه ها اون یه چیز دیگه ست.
خواهر عزیز بهتره تا جایی که راه داره و مشکلی پیش نمیاد به ما بگی چه اتفاقی افتاده که کار به اینجا کشیده ؟
در مورد مشکل اگه صحبت بشه خودبخود کوچک به نظر میرسه و سبک میشی .البته با هرکسی هم نباید هر حرفی رو بزنی و سفره دلت رو باز کنی اما عزیزم اینجا همه ما نسبت به همدیگه گمنام هستیم و میتونیم راحت خودمون رو تخلیه کنیم
اگه حرف نزنی مریض میشی و خدای نکرده باید بری دکتر آمپول بزنی ها گفته باشم:43:
اینجا همه همدرد هستند پس حرف بزن عزیزم ما منتظریم
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
راستش چند دفعه اومدم که باهاتون حرف بزنم ولیحرف زدن برام خیلی سخته . مشکلات من که از خیلی وقته و جود داره ولی چیزی که منجر به این ماجرا شده اینه که من حدود دو ماه قبل از عید یه جایی کلاس میرفتم . اونجا به استادمون که یه مرد متاهل بوده و شمارشو به همه بچه های کلاس داده بود و بچه ها باهاش تماس تلفنی داشتنو منم یکی از اونا بهش سر یه مشکلی زنگ زدم اونم مشکلو برام حل کرد و بعد گفت که اگه تو درس مشکلی دارم میتونم ازش بپرسم . منم واسه امتحان سوالامو ازشون میپرسیدم . از طریق اس ام اس .که مادرم متوجه اس ام اس های زیاد من میشه و از برادر م میخواد موضوع رو چک کنه برادرم هم گوشیم رو برمیداره شمارورو پیدا میکنه و زنگ میزنه به استاد . داخل پرانتز بگم من خودم آدم فوق العاده حساس به مبادی ادب و اخلاقم و حتی یکبار هم با بی ادبی با استاد حرف نزدم . گفتم که مادرم مشکوک شد که من با کسی دوستم و برادرم هم زنگ زد به طرف و اون توضیح میده که نه من دوستش نیستم . استادشم و چون خواهرت دختر خیلی خوب و مودبی در کلاس بوده و خودش خیلی مقید هست من حاضر شدم که تو درساو مشکلاتش کمکش کنم و گفته که حتما" شما خانواده خیلی خوبی هستین که خواهرت اینقدر مقید به خانوادست و... . ولی در مقابل این همه تعریف عکس العمل خانواده من این بوده که رفتن پیش استاد و تا میتونستن از من بد و بیراه گفتن وخیلی مسائل بدی که اینجا نمیتونم بگم و حتی تو خونه خیلی حرفای بدی نسبت به من میزدن اینکه قصد فلان کارو داشته . آبروی مارو برده ... منم بعد از فهمیدن این کارو شنیدن این حرفا زدم به سیم آخر و باهاشون حسابی در گیر شدم . حتی تا همین حالا هم برادرم با استاد دوسته ولی تو خونه به من مشکوکن وبعد از درمودن حرفای ناجور از در و همسایه میخوان برای راحتی از شرم منو بندازن تیمارستان .و برای اینکه استاد رو هم با خودشون هم عقیده کنن خیلی حرفای چرند و افتضاحی در باره من زدن . به من بگین تو رو خدا شما جای من بودین چیکار میکردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
پرناز جان شما چند خواهر و برادر هستين؟
تا به حال به اين فكر نكردي كه چرا مادرت و پدرت با بقيه بچه هاشون درگير نشدن و به تو گير دادن؟
بحث تيمارستان و ... بيشتر شبيه شوخيه...من بعيد ميدون كه خانواده اي جگر گوششون رو ببرن تيمارستان...شايد خواستن كمي بترسوننت...همين...
راه حل اين مشكل دست خودته...تو ميتوني با تغيير رفتارت و كم كردن خشونت و عصبانيتت توي خونه همه چي رو ارووم كني...
در غير اين صورت برو پيش يه مشاور خوب اگه لازم شد خودش با خانوادت هم حرف ميزنه...
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
نقل قول:
بعد که خانواده دیدن هیچ جوری نمیتونن کاری کنن که اوضاع حل بشه میخوان یه کاری کنن که من دیونه بشم و یا منو بندازن دیونه خونه یا اینکه خود کشی کنم و از دست این مسئله راحت بشن منم که این موضوع رو فهمیدن فعلا" کاملا" سکوت کردم و اصلا" ناراحتی هامو بروز نمیدم که نگن من دیونم . شما رو به خدا بگید من چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تنها امیدم به راهنمایی شماست.
نقل قول:
مادرم مشکوک شد که من با کسی دوستم و برادرم هم زنگ زد به طرف و اون توضیح میده که نه من دوستش نیستم . استادشم
نقل قول:
چون خواهرت دختر خیلی خوب و مودبی در کلاس بوده و خودش خیلی مقید هست من حاضر شدم که تو درساو مشکلاتش کمکش کنم
نقل قول:
عکس العمل خانواده من این بوده که رفتن پیش استاد و تا میتونستن از من بد و بیراه گفتن وخیلی مسائل بدی که اینجا نمیتونم بگم و حتی تو خونه خیلی حرفای بدی نسبت به من میزدن اینکه قصد فلان کارو داشته . آبروی مارو برده ... منم بعد از فهمیدن این کارو شنیدن این حرفا زدم به سیم آخر و باهاشون حسابی در گیر شدم
نقل قول:
تو خونه به من مشکوکن وبعد از درمودن حرفای ناجور از در و همسایه میخوان برای راحتی از شرم منو بندازن تیمارستان .و برای اینکه استاد رو هم با خودشون هم عقیده کنن خیلی حرفای چرند و افتضاحی در باره من زدن . به من بگین تو رو خدا شما جای من بودین چیکار میکردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام پرناز،
ابتدا پاسخ سؤالی که در آخر پرسیدی رو میدهم،
مسلما خودمون رو نمیکشتیم یا به خودکشی فکر نمیکردیم...:163:
درست همان کاری رو میکردیم که شما داری میکنی، به دنبال راه حل منطقی مشکلمون میگشتیم...:104:
بعد از خواندن صحبتهای شما، متوجه شدم، که یک حلقه مفقوده این وسط هست،
راستش موضوعی که شما عنوان کردی کمی مبهم هست...
آیا رابطه شما با این استاد خارج از سئوالات درسی هم بوده؟ چون جایی اشاره کردی، این استاد به برادرت در مورد کمک در درسها و مشکلات گفته؟
چه جور مشکلاتی؟
راستش عکسالعمل خانواده شما، در نگاه اول بسیار غیر منطقی به نظر میرسه؟
حال، این میتواند به دو علت باشد،
یک، شما به علت فشار روحی که در حال حاضر دارید، همه مساله را برای ما باز نکرده اید...
دو، شما در گذشته برخورد و رفتاری داشته اید که در حال حاضر سبب جبهه گیری و پیش داوری خانواده نسبت به شما شده...
یک سوال، آیا شما، سابقه رابطهای داشته اید که الان سبب این بر خورد تند خانواده شده؟
سعی کنین، خونسرد باشین و کمی با تمرکز بیشتر و فکر آرامتر، از بیرون به این موضوع نگاه کنین...:82:
کامران
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام
بنظر بنده هم شما فقط قسمت کوچیکی از ماجرا رو اونم خیلی کلی و مبهم توضیح دادین
عزیزم اینطوری نمیشه مشکل رو متوجه شد و راهنمایی داد
اینجا کسی شما رو نمیشناسه
نترس
بگو همه چیز رو.حتی جاهایی رو که خودت هم اشتباه کردی بگو
در اینصورت بهتر میتونی نتیجه بگیری
واضح تر بگو:72::72::72:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
این که میگی روم نمی شه که مشکل حل نمی شه.
همه چیز را بگو و مطمئن باش کسی شما را نمی شناسه و همه فقط می خوان کمکت کنند.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
سلام parnaz88عزیز من هم از خوندن این مسایل شوکه شدم. به نظرم شما می تونید از همین استادتون کمک بخواید به یک طریقی که کسی نفهمه تا بخواد اذیتت کنه باهاش تماس بگیر و بگو که چه اتفاقاتی افتاده و خانواده چجوری باهات در گیر شدن حتی به نظر من خجالت و کنار بذار و راحت بهش بگو که چه چیزایی و بهت نسبت می دن از دوستی برادرت و استادت کمک بگیر و بخواه که اون وارد میدون شده و کمکت کنه از خدا می خوایم که کمکت کنه به حق مولد کعبه که نزدیکه.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
پرناز خانوم چرا به جای دفاع ازخودت و آروم صحبت کردن با مشاجره و داد وبیداد پیش رفتی همین باعث شده که منطق نباشه و شاید زود جوش آوردنت موجب این بدبینی شده .اگه قبل از اینکه این اتفاقها واست بیفته با مادرت صحبت میکردی خیلی بهتر بود . همین الان چی... بشین با مادرت صحبت کن در ضمن مظلوم نمایی کمکت میکنه نه لحن تند و حق به جانب :46:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
منظورم از مسائلی که اینجا نمیشه گفت . چیز خاصی نیست منظورم یکسری مسائل شخصی و جسمی بود . و اینکه من تا حالا هم با کسی دوست نشده بودم که سابقه بدی داشته باشم . رابطه هم با استاد آنچنان خارج از مسائل درسی نبوده و خیلی با هم محترمانه حرف میزدیم . راستش حدود یه سالی بود که برادر بزرگترم تلاش عجیبی برای خراب کردن وجه من تو خونه و فامیل میکرده اونهم سر یه مسئله خصوصی اش که ازش مطلع شده بودم . فکر کنم خیلی از این بابت میترسیده که من به دیگرون بگم که چه کاری کرده . تنها پیش زمینه ای که وجود داشته همین بوده وگر نه من هیچ لغزشی نداشتم . اما شاید این مرحله اول رو تو جیه کنه . بعد که استاد بهشون گفت من دختر خوبی هستم با بقیه فرق دارم اونا رفتن از من بد گفتن . و البته علت دیگرش هم میتونه این باشه که خانواده من آدمای کم رویی هستن و شاید واسه این صحبت کردن با یه مرد غریبه که از من این همه تعریف میکنه براشون عجیب بوده اما با همه این دلایلی که برای خودمو شما میارم نمیتونم اینو تو جیه کنم چرا از من بد گفتن حتی اگه به رابطه ما مشکوک باشن باید میرفتن به اون بد و بیراه میگفتن تا دیگه با من حرف نزنه نه اینکه برن از من بد بگن . همین بود که نتونستم مسئله درک کنم و باهاشون درگیر شدم .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
معلومه خیلی تحت فشار روحی هستی
آرام باش که بهترین عکس العمل و تصمیمها در آرامش اتخاذ میشه .
عزیزم نیازه به اتفاق خانواده ات به یک مشاور حضوری مراجعه کنی . با اوصافی که گفتی ، نیاز به خانواده درمانی هست و این کاریه که از طریق مجازی تحقق پیدا نمی کنه .
نگران نباش حل میشه ، مهم اینه که خودت به خودت مطمئن باشی ، مردم فراموش کارند وقتی بعد از مدتی رفتارت متعادل و صحیح باشه و در درون آرام و در مقابل وجدانت خیالت راحت باشه ، مطمئناً خدا خودش تألیف قلوب می کنه . و رفتارات معرف تو به متعادل بودنت خواهد شد .
در یک کلام در مورد شما همه چیز بسته به رفتار متعادل و درست خودت و توجه نکردن به حرف و حدیث دیگرانه . و در مورد خانواده و رفتارشون با شما مشاوره حضوری ( خانواده درمانی ) نیازه که بهتره روی آن متمرکز بشی و تلاش کنی که عملی بشه .
.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
به خانواده درمانی و مشاور چندان امیدی ندارم اصلا" منو درک نمیکنن . تا حالا سه تا مشاور رفتم . هیچکدوم حرف منو نمیفهمن . اولی که یه خانوم جوون بود هی میگفت من اصلا" نمیفهمم . من اصلا" باور نمی کنم . ولش کردم رفتم پیش یه آقا گفت که خانواده تو یه مشکل ارثی داره و تو باید با این مسئله کنار بیای .و بدونی که یه خانواده معمولی نداری ونمی تونی هر کاری بکنی . پیش آخریشم که پیشتر از یک ساعت وضعیتمو توصیف کردم با یه نگاه تحقیر آمیزی بهم نگاه کرد و یواشکی گفت معلوم نیست چیکار کرده که خانوادش اینقدر باهاش بدن .انگار رو کره زمین هیچکس نیست وضعیت منو بفهمه . نمی دو نم چیکار کنم .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
پرناز جون اینطور که معلومه شما راهی جز تقیه نداری:311:
جدا از شوخی،خانمی من نتونستم مشکل شما رو خوب متوجه بشم.تو ذهنم یه جورایی مبهمه.فکر کنم بخاطر همینه که بچه ها هم چیزی نمیگن.
همونطور که میگن نصف جواب یه مسئله تو صورت مسئله ست.من به شخصه صورت مسئله تو ذهنم جا نیفتاده.
مسائلی که تعریف کردین کمی غیر طبیعیه بعضی جاهاش.اینو خودتونم تو پست#17 گفتین.
شما از رفتار ها و کارهایی که خودتون انجام دادین،از عکس العملهای خودتون خیلی کم و کلی گفتین.
به اصطلاح خوب شرح حال ندادین.
اما با دید کلی که نسبت به مشکلتون پیدا کردم میتونم بگم:
امیدوارم مشکلتون مثل بقیه با صبوری و گذشت و درایتی که ان شاا... به کار میگیرین حل بشه.
سعی کنین زود در مقابل اشتباهات دیگران عکس العمل احساسی نشون ندین و بیشتر در مورد درستی افکار و رفتار خودتون فکر کنین.بهر حال نباید به اصلاح دیگران امید بست.
از روی صحبتهاتون بنظرم میاد رفتار شما هم در ایجاد و تشدید شرایطتون عاری از اشتباه نبوده و در دامن زدن به مشکلتون سهم بزرگی داشته.باید بیشتر دقت کنین و سعی کنین آروم باشین و در موقعیتهای عصبی حرفی نزنین و کاری نکنین.درسته اشتباه از سوی دیگران هم هست و همیشه خواهد بود.ولی عکس العمل اشتباه شما به ضرر خودتون خواهد بود عزیزم.
موفق باشی:72::72::72:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
1)گفتی یک سری مسایل شخصی و جسمی رو با استادت مطرح کرده بودی.
میشه بیشتر توضیح بدی؟
آیا مشکل جسمی خاصی داری؟
2)اون مشاور آقایی که گفته بود " خانواده تو یه مشکل ارثی داره و تو باید با این مسئله کنار بیای .و بدونی که یه خانواده معمولی نداری ونمی تونی هر کاری بکنی " احتمالا بیشتر از بقیه وضعیتت رو فهمیده.
چرا الان که کمی وضعیتت جدی تر شده نمیری پیشش؟
اگر کسی واقعیت رو (حداقل از دیدگاه تو) بدونه، مسلما اگر اتفاق بحرانی خاصی خواست اتفاق بیافته، به کمکت میاد، و اون روی سکه رو (حرف های تو) بقیه از زبان شخص سوم می شنوند. شخص سومی که خودش مشاوره و بنابراین حرفش قابل قبول واقع می شه.
تنبلی نکن و حتما یک سر برو پیشش.
آینده قابل پیش بینی نیست. اگر اوضاع بدتر بشه، تو نیاز داری به یک نقطه ی اتکا.
علاوه بر این، اون آدم می تونه کمکت کنه، عکس العمل هات به گونه ای باشه که اوضاع بحرانی نشه.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
فکر کردم شما هم منو تنها گذاشتین .تواین مدت که جوابمو نمیدادین خیلی حس بدی داشتم .هر جای مسئله که واستون مبهمه بصورت سوال ازم بپرسین . من نمیدونم واقعا" چه چیزی براتون سواله . راستش من خودمم نمی دونم اطرافیانم از من چه انتظاری دارن . احساس می کنم هیچ شخصیتی ندارم . فقط میدونم که نباید از خانوادم الگو برداری کنم . وقتی میرم بیرون هر از گاهی میشنوم که دارن درباره من حرفای بدی میزنن . خیلی حالم به هم میریزه ماهیچه هام سفت میشه .نفسم به شماره میفته تعادلم به هم میخوره . تو خونه هم روزی چند بار اینجوری میشم برای اینکه نمیدونم باید چی کار کنم و گاهی هم این حرکاتم جلب توجه میکنه .حتی کلمه های جنایتکار . قاتل رو از زبونشون میشنوم چون که بهتون که گفتم داداشم رفته بهشون گفته من شبا مثل دیونه ها بالای سرشون راه میرم و میخوام بکشمشون .به مادرم هم که میگم باهام بیاد بیرون میگه وقتی مردم تور و نمیخوان منم نمی خوامت .
هر از گاهی خوابای خیلی خیلی و حشتناک میبینم . میبینم که اومدن منو ببرن بکشن . یه چیز افتضاح هم مونده اینکه این آخری که پیش مشاور رفتم اصلا" حرفامو باور نکرد و فکر کرد من میخوام مزاحمش بشم .البته کاملا" تقصیر خودش بود من هی مراعات میکردم که چه کلمه هایی رو بکار برم اما خودش هی کلمات زشت بکار میبرد و به من میگفت بگو منظورت اینه ؟ یا هی سوال میکرد به من میگفت که بگو آره یا نه اینقدر گفت که حال خودش بد شد .البته چیزی نگفتا من از حالتاش فهمیدم . حالا واسه متهم کردن من میگه اگه میخواد خودکشی کنه چرا قرص نمی خوره؟ منم واسه حل شدن موضوع رفتم به منشیش گفتم که آدرس یه مشاور خانوم رو بهم بده اونم آدرس همون خانومی که قبلا" پیشش میرفتمو بهم داده حالا میخوام برم پیشش و بگم چند تا قرص بهم بده . بعدشم تا آخر عمر پیش هیچ مشاوری نرم . امیدوارم اینجوری قضیه حل بشه . ولی خواهشا" شما دیگه تنهام نگذارین .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
دوست عزیز همه اینجا دوست دارن بهتون کمک کنن اما راستش باهاتون میخوام روراست صحبت کنم واقعا شرایط عجیب غریبی دارین...واسه همین هم کمک کردن سخته....
ولی یه راهکار میتونین با خونوداتون حرف بزنین؟ دردل هاتون بگین؟ بالاخره کسی پیدا میشه مگه نه؟ خواهری برادر بزرگتری..عمه ای خاله ای نداری که بتونی باهاش حرف بزنی...که بتونی دردل هاتو بگی؟
میتونی با مشکلت به شکل یه مسئله ریاضی برخورد کنی که باید حلش کنی؟ و دیگه به شکل منفعلانه بهش نگاه نکنی که ببینی میخوان چی به سرت بیارن؟
بهرحال ما فرض میکنیم که تو میخوای بهت کمک بشه ...واسه همین به پستهات ادامه بده ... ممکنه چند روزی جواب نگیری...این طبیعت فروم هست....ضمنا میتونی گاهی یه تلنگر هم به تاپیکت بزنی:163:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
راستش اولی که موضوع به در و همسایه کشیده نشد بود . مادر و خواهرم ازم طرفداری میکردن . اما وقتی که موضوع به بیرون از خونه و حرفای مردم کشیده شد . همه نه تنها پشتمو خالی کردن بلکه برای آبروی خودشون هی می خوان منو از خودشون جدا کنن . وحتی بندازن تیمارستان . و علنا" هم اعلام می کنن که برای ما اصلا" مهم نیست چه بلایی به سرتو بیاد ما فقط به فکر خودون هستیم . در مورد خاله و عمه و .. من بزرگترین استرسم سر اینه که اونا از این موضوع چیزی بفهمن . راستش من خودمم از افکار و عقاید خانوادم سر در نمیارم . اول که پیش استادم از م بد گفتن .وقتی که میگفتیم چرا خواهرم یا مادرم میگفت چرا این کارو کردی بابام میگفت . خوب من رفتم گفتم چرا اون ازش دفاع نکرد. چرا حرف منو باور کرد ؟ یا اینکه میگفتن چرا چهرشو توبیرون خراب کردی میگفت چهرش تو بیرون برای من هیچ اهمیتی نداره به خودش مربوط میشه . وقتی هم میگفتن که اینجوری که تو ازش حرف زدی دیگه نه میتونه ازدواج کنه و نه بره سر کار میگفت حرف مردم مهم نیست من باید بگم خوب یا بده اگه ن بگم خوبه همه میگن خوبه و میان باهاش ازدواج میکنن و بهش کار میدن و اگه من بگم بده هیچکی نمیاد باهاش ازدواج کنه و بهشم کار نمیدن . پس از این به بعد باید هر کار من گفتم بکنه و هر چی من خواستم انجام بده تا من بگم خوبه . بعدشم که کار به حرف مردم کشیده شد حتی گفتش به خاطر آبروی خودم میرم میگم حرف شما درسته تا دیونه بشه و بره تیمارستان . چون همه میگفتن باباش مشکل داره دخترش دیونه شده .و فهمیدم که به چند نفر هم گفته . منم تا این موضوع رو فهمیدم دعواها و عکس العملهای تندمو کنار گذاشتم و به شما پناه آوردم که بهم بگید چی کار بکنم .حالا شاید موضوع براتون کمی بازتر شده باشه .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
پرناز عزیزم
کاری که تو کردی و باعث شده این جریانات پیش بیاد فقط صحبت با استادت بوده؟
خانمی
میشه دقیقتر بگی از کجا شروع شد این رفتارهای خانواده ت با تو؟
گفتی برادرت میخواد تلافی کنه
یعنی اونا به این راحتی و به حرف برادرت اینکارا رو میکنن؟
عزیزم بگو ببینم رابطه ت با استادت در چه حد بود؟اون مسائل جسمی و...اینا رو هم که بگی بهتر میشه
اینجا کسی شما رو نمیشناسه.بگو تا بهتر درک کنیم شرایطتو و کمکت کنیم
مثل من پراکنده حرف میزنی
یه سری مسائل رو که بنظرم مهم هم هستن داری از روش رد میشی
گلم بگو.خیلی به فکرت هستم.دوست دارم کمکت کنم
:72::72::72:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
استادم قرار نبود هیچ مشکل جسمی ای رو برام حل کنه . گفتم من یه مشکلی داشتم که یه چیز خصوصیه ولی برادرم رفته اونو به استادم گفته . اصلا" چیزی نیست که بخواین بهش فکر کنید . روابطم هم با استادم چیز خاصی نبود من فقط ازش سوالای درسی میپرسیدم . اما اونا فکر کردن من اونو دوست دارم . در مورد برادرم هم باید بگم متاسفانه بله همین طوره پدر و مادرم و بخوص پدرم حرفاشو مثل آیه های قران قبول دارن . و علت اینکه اون میخواد این کارو بکنه اینه که من همه کثافت کاری هاشو به مادرم میگفتم تا اصلاحش کنه ولی مادرم اصلا" واسش مهم نبود چون داداشمو خیلی قبول دارن . و همه این کارا رو هم میکرده که منو دیونه کنه و کسی حرفای منو باور نکنه . و اون راحت کاراشو بکنه.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
پرناز جان
گفتی چند وقته سعی میکنی عصبی نشی و بهانه دستشون ندی
کار خوبی میکنی.سعی کن آرومتر باشی
این تغییر رفتارت نتیجه ای هم داشته در تعاملت با خانواده؟
اگه مثبت بوده چرا همینطور ادامه نمیدی؟اونا هم در طی زمان نظرشون عوض میشه.نه؟
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
برای اینکه ما درک درست تری از موقعیتت و رفتارها و عکس العمل های خانوادت داشته باشیم، لازمه هر روز بیای برامون بگی چه اتفاقاتی افتاده ، چه حرف هایی زده شده و چه عکس العمل هایی دیدی و چه کارهایی کردی.
این جوری می فهمیم باید چه کارهایی انجام بدی و بهترین عکس العمل چی می تونه باشه.
من نقاط تاریک (مجهول) زیادی می بینم، فکر می کنم دلیل سکوت بقیه هم همینه. اطلاعاتمون کمه و نمیشه راه نمایی کرد
منتظریم عزیزم.:72:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
یعنی توی فامیل یه فرد امین نیست که مشکلتو بهش بگی؟
نمیتونی با خواهرت یا مادرت مثلا بری پیش مشاور؟
دیگه اینکه خوب بهرحال آدم میمونه دیگه شرایط بدجوری تو همه...مثلا وقتی میگه پیش چند تا مشاور رفتی و ... یعنی اینکه توی شهر نسبتا بزرگی زندگی میکنه و توی شهرهای بزرگ حرف در و همسایه اینقدر مهم نیست.... فامیل شاید ولی حداقل توی محیطهای بزرگ آدم واسه حرف همسایه همچنین واکنشهائی نشون نمیده...مثلا میشه محله رو عوض کرد عوض اینکه خونواده دخترشونو بندازن تیمارستان.....یا این مسئله پیش میاد که ایا اصلا شرایطت رو صادقانه داری میگی؟ یا نه... و کلی مسئله مبهم دیگه....
سناریوئی که پیش روی منه مجموعه ای از کارکترها هستند که هیچکدومشون نرمال نیستند حتی مشاورش....خوب ازون ور میمونم چی بگم دیگه.....
ممکنه حق با تو باشه و واقعا شرایطت عجیب غریب باشه وقتی دوستان کامل از شرایطت و امکاناتت آگاه شدن اونوقت میتونن بهت پیشنهاد بدن ...
مثلا الان موضوع مشاوره رو منتقی شد........... موضوع فایلم منتفی شده....موضوع خواهر و برادر و همسایه و ... هم منتفی شده...اگه ما ازینا مطمئن بشیم و فرض کنیم تو تک و تنهائی بازهم کلی راه حل میشه داد فقط اول باید شرایط مسئله ت و زوایاش روشن بشه بعد راه حل میدیم فعلا میخوام بیشتر امکاناتتو واسه حل مسئله بسنجیم فرض ما هم اینه که تو میخوای بهت کمک بشه...
بهرحال ازین فروم میتونی با دوستات دردودل کنی درسته که مجازی هستیم ولی پشت این کاراکترهای مجازی آدمای واقعی اند.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
راستش قبل از اینکه خانوادم برن بیرون قضیه دیونه شدن منو بگن . خیلی راه حل ها تو ذهنم بود و خیلی کارا می خواستم بکنم . ائل گفتم میرم با همسایه ها خیلی دوست و قاطی می شم حتی باهاشون صحبت میکنم . رک و راست که ما یه مسئله کوچیک خانوادگی داشتیم و حل شد . گفتم میرم با فامیلا صحبت میکنم . گفتم حسابی درس خون میشم فوقش تا چند ماه دیگه نتیجشو میبینم و خیلی کارای مثبت دیگه اینجوری وجه خوبی بدست میارم و بد بینی مردم از بین میره . و خیلی کارا می خواستم بکنم .و هنوز خیلی اعتماد به نفس داشتم . اما همه این تصمیمات وقتی به هم ریخت که دیدم خانوادم پیش دستی کردن و همه جا دارن میگن که دیونه شده .تو خونه این کارو میکنه و اون کارو میکنه . میترسه از خونه بیاد بیرون . میگه می خوام از اینجا برم . میخواد ما رو بکشه .اینجوری شد که موضوع روز به روز بزرگتر شد و به همه جا کشیده شده یعنی خانواده من به جای اینکه بزنن تو دهن هر کی این حرفو میزنه رفتن منو از خودشون جدا کردن و هر کس یه چیزی گفت و مسئله بزرگ شد .منم دیدم همه دارن درباره من حرف میزنن دیگه از هر دری نا امید شدم . و اعتماد به نفسمو از دست دادم .و دچا افسردگی شدم .
و حتی پدرم گفت میرم میگم هر چی شما میگید درسته تا دیونه بشه . منم دیدم اینجوریه گفتم بهتره به هیچ کس چیزی نگم و کسی رو وارد نکنم تا بابام برگرده بهش بگه آره درسته . در ضمن ما تو شهر بزرگی نیستیم اما قضیه تعویض شهر پیشنهاد شد ولی من موافق نیستم چون این کار بیشتر شک بر انگیزه . من میخوام بمونم وثابت کنم
اونا اشتباه میکنن اما نمیدونم چیکار کنم .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
عزيزم شايد مسائلي كه از نظر تو كوچك و بي اهميت هستن اين پازل قاطي پاتي رو تكميل كنن...اين مشكل خانوادگي كوچولو كه ميگي چي بوده؟
چرا حرفاتو ميخوري؟؟اينجا كسي نميخواد تورو اذيت كنه اگه راحت حرف نزني كسي نميتونه كمكي بكنه...
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
منظورم این بود که اون اولا که سر و صدای دعوامون رفت بیرون و برام حرف در اومد همون موقع می خواستم برم بیرون با همسایه های نزدیکتر صحبت کنم که خجالت نکشیدین که حرف بی خود زدین (منظورم حرفایی که دربارم میزدن ) و بگم مگه هر کی با مادر و پدرش دعواش بشه یعنی مشکل اخلاقی داره .بالاخره هر کی تو خانوادش مشکلایی پیش میاد(منظورم اینه که خانوادم رفتن به استاد از من بد گفتن و منم باهاشون دعوام شد ) حالا یا اینقدر تند یا نرم تر از این خلاصه میخواستم باهاشون صحبت کنم .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
عزیزم هنوز دیر نیست
تو بازم میتونی در عمل ثابت کنی حرفای خانواده ت اشتباه بوده
حتی به خود خانواده ت
عمل تو و تغییر رویه در عمل میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه عزیزم
نا امید نشو
برو تو جامعه،بر عکس چیزی که اطرافیان انتظار دارن و نشون بده حرفایی که در موردت زده شده اشتباه بوده
اینم در نظر داشته باش که زمان خواهد برد و امیدتو از دست نده
سعی کن تاثیر گذار باشی
به ما هم خبر بده
موفق باشی خواهر گلم:72::72::72:[size=small]
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
چند تا سوال برای من پیش اومد، جواب بده. مرسی:
اولا می خواستم بدونم چند سالته؟
کنکوری هستی یا نه؟
گندکاری های برادرت را هم میشه کمی باز کنی؟
برادرت تک پسره که این قدر قبولش دارن؟
سواد پدر و مادر و خواهر و برادرت چقدره؟
شغل پدر و مادرت چیه؟
دایی یا عمو یا خاله ی با سطح فکری بالا نداری؟ (مثلا من خودم پدر و مادرم سواد زیاد ندارند ولی دایی هام خیلی باسواد و با فکر بالا هستند و در زندگی کلی به من کمک کردند.)
این سوالها را بگو تا بیشتر بشناسیمت:303:
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
تو قرار بود هر روز بیای از وضعیتت و حرف ها و اتفاقات بگی.
تا نگی، ما نمی فهمیم وضعیت تو دقیقا چیه و نمی تونیم راهنمایی کنیم.
پس بگو.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
ببين دوست عزيز به نظر من بهتره از اول همه چيز رو با حوصله و جزئيات تعريف كني چون ما درست و حسابي نفهميديم كه شما چي ميگي ؟
شما خيلي از مسائل رو نميگي كه شايد به نظرت گفتنش اصلا مهم نيست و كم اهميته ولي شايد همونها مهم باشه .... نميدونم چرا خجالت ميكشي ؟ شايد براي مشاور ها هم همينجوري تعريف كردي كه گفتن ما هيچي نميفهميم ؟
آيا همه ي مشكلات تو با خانواده ات از اونجايي شروع شد كه اونا فهميدن تو به استادتون اس ام اس ميدي ؟
يا اينكه از موقعي شروع شد كه تو فهميدي برادرت كارهاي ناشايست ميكنه ؟ و به مادرت لو دادي ؟
ببين شايد مشكلت از اونجايي شروع شده كه تو فهميدي برادرت چيكار ميكنه و اونم به خاطر نفوذي كه توي خونوادتون داره و اينكه پدر و مادرت اون رو بيشتر از تو قبولش دارن و بهش اعتماد دارن ، از اين موقعيتش سو استفاده كرده و تورو پيش اونها بده كرده تا از خودش بدتر به نظر بياي و حرفات رو باور نكنن
عزيزم اينجا كسي تورو نميشناسه و نخواهد شناخت .... اگه راحت همه چيز رو بگي ، مطمئن باش كه توي حل مشكلت قطعا كمكت ميكنه
اصلا بايد بگي توي چه خانواده اي زندگي ميكني ؟ وجهه ي اجتماعيتون چه طوره ؟ خانواده ي پولداري هستين يا متوسط ؟ديد مردم نسبت به خانواده تون چه طوره ، تو فقط اشاره كردي كه خانواده ات علي الخصوص مادرت خيلي كمرو هستش كه اين كمرويي به نظر من خيلي غير عاديه !!! علت اين كمرويي چيه ؟ آيا توي سابقه ي خانواده تون چيز خاصي وجود داره ؟
بايد بگي مشكل برادت چي بوده ؟ و اينكه موقعيت اون توي خانواده تون چه جوريه ؟ رفتار تو با خانواده ات چه طوره ؟ آيا خانواده ات مشكل خاصي دارن ؟
شايد تو فكر بكني همين كه در مورد مشكلت حل بزني كافيه ولي خوب عزيزم اينجوري كار به هيچ جايي نميرسه چون به نظر ميرسه كه اين مشكل يه جورايي ريشه اي تره !!
نميدونم ولي خيلي سوالها بي جوابه !!! والا من به خاطر يه مشكل كوچيك 10 برابر اون متني رو كه شما نوشتين ، واسه بچه هاي سايت مينوشتم كه كمكم كنن!! ولي شما يه مشكل خيلي بزرگ دارين و خيلي مختصر نوشتين ،اونقدر مختصر كه هيچ كس درست و حسابي وضعيت شما رو نفهميده و اكثرا با اين وضعيت نميتونن كمكتون كنن
در ضمن يه نكته ي مهم اين كه لطفا پراكنده صحبت نكنين و مختصر ننويسين ، يه جورايي خيلي آشفته اين
سعي كنين يه كمي قوي تر باشين و به سوال بچه ها جواب بدين مطمئن باشين دونستن جواب اين سوالها واسه كمك بهتون لازمه
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
حق با حنانه...
ببين قبلا كسي توي خانواده شما بوده كه باعث تمركز همسايه ها و فاميل بشه...يعني مثلا خدايي نكرده كسي حرف براش در بياره يا ...
يه مشكل به اين بزرگي بدون زمينه هاي قبلي ايجاد نميشه...سر 4 تا اس ام اس و ...هيچ مادري هيچ پدري با دخترش اين كارو نميكنه...
علاوه بر سوالاي حنان كه ميخوام تك به تك بهشون جواب بدي اخرين سوالم رو هم ميپرسم(ميگم اخرين سوال چون اگه جوابي به اين سوالاي حنان و بقيه ندي ديگه واقعا كاري از دست بچه ها بر نمياد )
شما قرص و داروي خاصي مصرف ميكني؟خواهشا اگه حتي 6 ماه پيش هم ميخوردي بگو...
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
دوستان عزیز
لطفاً کمی آرام باشید و خود دار ، در نظر داشته باشید پرناز تحت فشار روحی است ، مواظب باشیم که ما وی را بیشتر تحت فشار قرار ندیم چون آشفتگی را بیشتر می کنه ، اجازه بدیم ایشون فعلاً همینطوری که بیان می کند حرفش را بزند ، ایشون نیاز داره به آرامش ، و ما اگه می تونیم در این جهت که آرام باشه لازمه کمکش کنیم .
پرناز عزیز!
درکت می کنم و می دونم در شرایط سختی قرار داری ، اما نشون دادی دختر توانا و مقاومی هستی و اگر کمی صبور باشی و عجله نکنی مسئله را به خوبی مدیریت خواهی کرد .
مشاور هم قطعاً هیچ شناخت قبلی و دشمنی باهات نداشته
مطمئناً اگر حتی از حرفشون هم ناراحت شدی جلسات مشاوره را ادامه بدی به خودت کمک خواهی کرد و بالاخره تو را خواهند فهمید و راهنمائیت خواهند کرد .
توصیه می کنم ، مشاوره را با یک مشاوره مورد تایید ادامه بدی بسیار بسیار کمکت خواهد کرد و نیاز جدی شماست .
به اندازه ای که مشاوره حضوری می تواند برات مفید باشد ، یک فضای مجازی نمی تونه ، چون در این فضا محدودیتهایی هست که ممکنه باعث بشه مسئله شما خوب درک و تشخیص داده نشه یا راهنمایی حرفه ای داده نشه ، و اینجاست که مراجعه حضوری به روانشناس بالینی ضرورت پیدا می کند .
.
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
ببینید دوستان ما یه خانواده 8 نفره هستیم . من یک خواهر و 4 برادر دارم . توی خانواده برادر بزرگترم خیلی روی پدر و مادرم تاثیر میزاره و روی همه ما من خودمم قبلا" به حرفاش گوش میدادم چون فکر میکردم خیر و صلاح خانواده رو می خواد و حرفاش به نفع ماست اما بعد از اینکه واقعا" شناختمش باهاش قهر کردم و دیگه به حرفاش گوش ندادم و.پدر من ادم فوق العاده سخت گیریه من توی مدرسه بچه درس خون و زرنگی بودم ولی موقع کنکور به خاطر فشارهایی که پدرم میاورد بسیار عصبی و حساس شدم وبه جای در خوندن مدام در حال دعوا و مرافعه با پدرم بودم و به همین دلیل دانشگاه خوبی قبول نشدم و پدر من هم فقط آدمایی که درسخون باشن رو قبول داره به همین دلیل از اون موقع رابطه خوبی با هم نداریم نه اینکه دعوا کنیم ولی زیاد باهم حرف نمیزدیم و پدرم علا" همه جا و به همه میگفت کهمنو قبول نداره منم با این موضوع تقریبا" کنار اومده بودم .من یه برادر دارم که 2 سال از من بزرگتره اون رفتار پدرم با اونم بد بود ولی اون نتونست طاقت بیاره و کارش به جنون و تیمارستان کشیده شد . پدرم نسبت به امور ما بسیار بی تفاوت هست و زندگی ما زیاد برا ش مهم نیست . تا قبل از به تیمارستان رفتن برادر م هم مدام با مادرم دعوا و مرافعه داشتن و به هم وصله های ناموسی نظیر چیزی که به من چسبوندن میچسبوندن .
پدر من بسیار آدم بد بین و حساسی هست . از دیگران انتظار احترام و محبت بیش از حد داره و کوچکترین مخالفتی که باهاش بکنی فکر میکنه قصد جونشو داریم . در واقع من حرف دکتر رو در موردش که گفته یه مشکل ارثی داره قبول دارم . به من هم وقتی بیرون میرفتم مشکوک بود فقط تا اینحد که میگفت با دوستاش میره خیابون گردی و ولگردی . اوضام اینجوری بود تا اینکه من فهمیدم برادرم از مواد مخدر استفاده میکنه با ترس و لرز و ناراحتی فراون رفتم به مادرم گفتم . اما اونا مشکل رو به خودم نسبت دادن یعنی گفتن من هم مثل برادرم دیونه شدم و اصلا" حرف منو باور نکردن . برادرم هم تا این موضوع رو فهمید شروع کرد خانواده رو نسبت به من مضنون کنه و چون پدرم هم با من سابقه مخالفت و دشمنی داشت بهش بسیار کمک میکردو حرفایی که اون میزد رو تکرار میکرد و برای تاییدش دلیل و برهان میاورد . البته این هم به دلیل طرفداری های زیاد از حد مادرم بود. کمکم این دید و نظر عمومیت پیدا کرد .(نظراتشون هم این بود که من بدرد هیچ کاری نمیخورم . هیچکس از من خوشش نمیاد و... )منم چون میدونستم برادرم برای من نقشه کشیده تنها سکوت میکردم و خودمو به نشنین میزدم . مادرم هر از گاهی ازم دفاع میکرد ولی پدرم اصلا" تازه قند هم از این حرفا توی دلش آب میشد . تا اینکه مسئله اس ام اس شروع شد واولین کسی که عکس العمل نشون داد مادرم بود . بعد از اینکه برادرم با استاد تماس گرفت و استاد از من تعریف کرد و گفت شما یه خانواده خوب هستین و خواهرت خیلی ب فکر خانوادست و ... مادرم گفت ما که خانواده خوبی نیستیم چرا بهش گفته ما خانواده خوبی هستیم .حتما" میخواد گولش بزنه و مارو بکشه و با هم فرار کنن و خواستن با بد گفتن از من پیش استاد جلوی این تصمیم رو بگیرن . باید بگم که این حرفا تو خونه ما خیلی رواج داره و برادر بزرگترم رو هم از ترس جونشون انداختن تیمارستان ومن نه تنها بعید نمیدونم بلکه مطمئن هستم وقتی بابام میگه واسه آبروی خودم میخوام بندازمش دیونه خونه حتما" راست میگه .
-
RE: دختری در آستانه خود کشی
وضعت روشن تر شد ... به این به شکل یه مسئله نگاه کن که باید حلش کنی سعی کن قوی باشی و کم نیاری....راجع به اینکه چگونه واکنش بدی و چطوری ازین مشکلات رها بشی میتونی اینجا از دوستات کمک بگیری...یه سوال آیا توی خونواده نزدیک کسی رو نداری که بهش اینا رو بگی و از اونم کمک بگیری؟... دیوونه بودن یه نفر با حرف که نمیشه اونا نمیتونن تو رو همین جوری بندازن تیمارستان اینو مطمئن باش چون اون تیمارستان دکتر داره و میتونه و اونه که تصمیم میگیره... پس اینقدر نگران نباش و سعی کن سنجیده عمل کنی...مشکلت قابل حله...