-
حسودي
سلام. ببخشيد من نمي دونم كجا بايد سوالمو مطرح كنم. راستش خواهر شوهرم حامله است و يه پسر12 ساله هم داره. ديروز خبر دادن كه اوني كه تو شكمشه دختره. نمي دونم چرا وقتي شنيدم دختره خيلي ناراحت شدم. يعني يه حس حسودي عميقي بهم دست داده. اصلا تا حالا فك نمي كردم اينقدر حسودم. نه اينكه خودم دخترو دوست داشته باشما نه فقط چون خودشونم دختر مي خواستن ناراحتم.در ضمن من يه پسر سه ساله دارم و فعلا قصد بارداري مجدد ندارم.
مشكلم اينه كه چه طوري مي تونم اين حس حسودي رو از خودم دور كنم. ممنونم.
-
RE: حسودي
دوست عزیز خوش آمدگویی منو بپذیر:72:
خواهر خوب شما که خودت بچه داری، چرا از وجود یه نی نی کوچولو که خدا خواسته به وجود بیاد و نعمت زندگی تو این دنیا رو بهش هدیه کرده ناراحتی ؟
به جای این حس ناخوشایند زندایی خوبی باش و خدا رو شکر کن که آرزوی یه زن و شوهر رو برآورده کرده و بهشون یه دختر عطا کرده.
به حکمت این کار فکر کن عزیزم.
اون پدر و مادر خیلی دختر دوست داشتند برای همین حتما به درگاه خداوند دعا کردن و خدا دعاشون رو مستجاب کرده .تو باید از این واقعه درس خوبی بگیری و به ارزش ارتباط صمیمانه با خدا بیشتر پی ببری.اگه از این زاویه نگاه کنی حسادت که یک رزیله است از وجودت دور میشه .
به جای حسادت اگه تو هم دختر دوست داری میتونی ضمن اینکه از داشته های اونها ناراحت نیستی از خدا بخوای به تو هم دختر بده؛ این یعنی غبطه خوردن که با حسادت فرق داره.
تو حسادت تو دوست داری کسی چیزی نداشته باشه و به جاش تو داشته باشی اما تو غبطه دوست داری هم دیگران داشته بان و هم تو .این بهتر نیست.
درسی که باید از حسادت آموخت :
دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند.
شگفتا که شرط عدالت هم همین است؛ انسانی که بر سر راه پیشرفت دیگران خار توطئه می افکند و چاه زوال حفر می کند خود زودتر از دیگران در آن گرفتار می شود.
زهر حسادت ابتدا کام شخص حسود را تلخ می کند، وی را از درون دچار سوز حقارت، عقده و خشم می کند، انگاه دامن اجتماع را می گیرد.
کثیری از رفتارهای نابهنجار و خطرساز اجتماعی همچون تخریب، آدم ربایی، اهانت، قتل و ... از آبشخور حسادت سرچشمه می گیرد.
قرآن کریم، این کتاب معرفت و زندگی نیز بر این نکته انگشت تاکید نهاده، حسادت را به منزله تهدیدی خطرزا برای جامعه بر می شمرد:
قل اعوذ برب الفلق... و من شر حاسد اذا حسد(فلق/5)
بر مبنای این آیه، حسادت، آنگاه که جامعه عمل می پوشد راهی جز پناه بردن به دامن امن الهی باقی نمی ماند.
سرّ مساله این است که حسود آرزوی زوال نعمت دیگری را در سر می پروراند، و این آرزو تا زمانیکه به اقدام عملی مستقیم منجر نشود، بی خطر است، اما زنگ مصیبت آنگاه به صدا در می آید که شخص حسود برای رهایی از عذاب کشنده درونی خود مجبور شود آستین تخریب بالا زده کمر بر زوال نعمت دیگری بربندد.
و اینجاست که فاجعه شکل می گیرد و فرزندان نامشروع رفتارهای نا بهنجار اجتماعی تکثیر می شوند.
آری! به دامان امن خدا پناه بریم و این کلام الهی را آویزه گوش جانمان کنیم که مباد از زمره کسانی باشیم که: "أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ..."
"یا نسبت به عطا و فضل الهی به مردمان رفتار حسدورزانه پیشه می کنند"(نساء/54)
-
RE: حسودي
ممنونم از لطفي كه كرديد. راستش خواهر شوهر من خيلي منو اذيت كرده برا همين دلم مي خواد هيچ چي باب ميل اون نباشه. وگرنه غير از اون به كس ديگه اي حسودي نمي كنم. هميشه منتظرم خدا جواب همه بديهايي كه به من كرده رو بده. البته خداي نكرده فكراي بدي نمي كنم ها. مثلا هميشه از خدا مي خوام بچه سالمي بهش بده و خيلي هم راجع به بارداري بهش اطلاعات مي دم ولي وقتي مي بينم همه زيادتحويلش مي گيرن حسوديم مي شه. در اين موردم فك مي كنم خدا هم با وجود همه رفتاراي بدش تحويلش گرفته .
-
RE: حسودي
ferferi عزیز
تو که دختر به این مهربانی هستی و دلت نمی آید برای بچه اش اتفاقی بیفتد او و رفتارهای بدی که با تو کرده بزن به پای نادانی و بی مهارتی و بی تجربه بودن او .
بچه دار که بشود روابط شما کلی با هم خوب می شود چرا که تو تجربه خوبی در بچه داری و می توانی به او کمک کنی و راهنمایی کنی و با رفتار خوب خودت او را از رفتارهای گذشته اش شرمنده کنی . قطعا روزهایی که خودت باردار بودی تو هم مورد توجه دیگران قرار گرفته ای .
حالا اجازه بده دو زار هم خواهر شوهرت کاسبی کند و نوازش بگیرد . :311:
خودت بهتر می دانی که این نوازش ها در اصل مال نی نی کوچولو ست و چقدر برای رشد روانی و احساسی نی نی خوب است .
یک نی نی کوچولوی نازنین که می تواند عاشق زن دائی جونش باشد :46:و بچه های تو هم می توانند او را حمایت کنند و جمع خانواده تان بزرگتر و پرقدرت تر می شود :104:.
به نیمه ی پر لیوان فکر کن مهربان خانم .
-
RE: حسودي
خواهر عزیز ، این شیطان لعین هست بهانه به دست ما میده که تا به دیگران یا حسادت کنیم یا هر رفتار بد دیگه ای داشته باشیم.خداوند عادل مطلقه و حق هیچکس رو نمیذاره پایمال بشه پس نگران بدیهایی که به تو شده نباش و نذار تو هم خدای نکرده مرتکب خطا بشی.
ببین دوست داری کسی که اصلا بچه نداره یا دلش پسر میخواد به گل پسر تو حسودی کنه ؟؟
هم خوبی برای همیشه باقیه و هم بدی. پس شما سعی کن مثل اون به کسی نباشی و بدیهاش رو هرچند سخته اما با خوبی جواب بده همونطوری که تا حالا بهش خوبی کردی و بهش اطلاعات مربوطه در مورد بارداری دادی و مطمئن باش خدا جواب نیکیهات رو به بهترین وجه میده و ممکنه خودت اصلا متوجه نشی کی و کجا!
-
RE: حسودي
با سلام و عرض احترام
به تالار همدردي خوش آمديد. اميدوارم با كسب آگاهي و تلاشي كه انجام مي دهيد بتوانيد آنطور صحيح هست و تمايل داريد زندگي كنيد.
لينك ذيل مي تواند به شما كمك كند:
-
RE: حسودي
دست همتون درد نكنه. واقعا خيلي زحمت كشيدين.
من خيلي زن آرومي هستم برا همين بعضي وقتا بعضي آدما رو مثلا خواهر شوهرمو سواري مي دم. شايد اون گناهي نداشته باشه. هر چي بهم گفته فقط در جوابش لبخند زدم اون هم فك مي كنه خيلي ادم بي خيالي هستم. اينو چندين بار ازش شنيدم كه تو چقدر بي عاري. در حالي كه خودم سوختم و نتونستم جواب بدم. مي دونين چي مي گم؟ خيلي دلم مي خواد عروس خوبي باشم ولي وقتي ياد بديهاش ميافتم سعي مي كنم خودمو زياد بهش نزديك نكنم.
وقتي خواهر شوهرم سيسموني پسر منم كه مامانم گرفته بود نگاه مي كرد چه ايرادايي كه نگرفت. الان كه بچش مي خواد بدنيا بياد حتما بهم مي گه از كالسكه و روروئك و غيره من استفاده كنه ولي من تصميم دارم بهش ندم.نمي دونم درسته يا نه؟
-
RE: حسودي
من اگر جای تو بودم کمکش می کردم و به بهانه ی ورود همین بچه کلی شادی و خوشحالی را وارد زندگی ام می کردم .
چه اهمیت دارد که در گذشته چه اتفاقی افتاده تازه خودت هم خوب می دانی که مشکل از خودت است که به موقع جواب ندادی . هزار جور میشه با مردم تا کرد . حتما که کار نباید به دعوا بکشه . اگر به شوخی هم شده بود جوابش را می دادی امروز از جایگاه کودک دست به لجبازی و حسادت نمی زدی .
به هر ترتیب مهم نیست . تو کاری را بکن که خودت را خوشحال می کنه فقط دقت کن زیاده روی نکنی .
اما به نظر من می شود به بهانه ی بارداری خواهر شوهرت تو و همسرت و ...کدورتها را دور بریزید و لذت زمان حال را ببرید .
این دنیا آنقدر کوتاه ست که فردا را که دیده . قدر لحظه ی حال را باید دانست .
-
RE: حسودي
خواهر عزیز آروم بودن و اینکه آدم سرش به کار خوردش گرم باشه و تو زندگی دیگران دخالت نکنه خیلی خوبه اما باید مرقب باشید دیگران از این رفتار خوب شما سوء استفاده نکنند و دور از جان شما آدم رو بی عار خطاب نکنند یا نگن فلانی اصلا تو باغ نیست و ...
پس ferferi عزیز درسته که انسان باید با دیگران با روی باز و گشاده رفتار کنه اما در عین حال باید عزّت نفس هم داشته باشه تا اجازه نده دیگران به هر بهانه ای ازش سوء استفاده کنند. منظورم اینه که هر جا و هر زمان کسی به شما خدای نکرده توهین یا بی احترامی کرد درست نیست مقابله به مثل کنید و مثل خودش بدیهاش رو با بدی جواب بدید و در عین حال نباید اجازه بدید هر کسی هرچی دلش خواست به شما بگه و هیچ جوابی هم از شما نگیره1
گاهی میشه با یه خوبیه حساب شده یا یک حرکت مناسب مثل یک نگاه پرمعنا جوابی بدید که تاثیرش فوق العاده ماندگار باشه!
-
RE: حسودي
فرفری عزیز:72:
چنان با عزت نفس و وقار با دیگران زندگی کن که اونها همیشه به حال شما غبطه بخورن.
برخوردهای مناسب نسبت به رفتارهای اونها رو باید فرابگیرید ، در کنار اونها باید رفتارهای ناپسند مثل حسد ، عجب و تکبر رو هم از خودتون دور کنید. هم گناه بزرگیه و هم باعث آزار دادن خودتون میشید.
میشه به کتب اخلاقی در این زمینه مراجعه کنید و یا لینک زیر رو در خصوص راههای درمان حسادت ببینید:
http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=11519&Su bjectID=78648
در خصوص سوالتون ، بنظر من قبل از اینکه اونها ازتون درخواست کنند که كالسكه و روروئك را از شما بگیرن، شما بعد از اینکه با همسرتون راجع به کالسکه و... صحبت کردید پیشنهاد استفاده از اینها رو به خواهر شوهرتون بدید.
اگر متقابلا او هم جواب این خوبی رو با خوبی داد که فبها و به خواستتون رسیدید ، ما اگه با بدی جواب داد چیزی از ارزشهای شما کم نمیشه و بدون اینکه بعدها بخواهید این رو به رخش بکشید ، رفتارهای صحیح و همراه با متانت از خودتون نشون بدید.:104:
-
RE: حسودي
روزي زن داداش من به من گفت كه يكي از همسايه هاشون در مقابل اون و ساير زن هاي همسايه خيلي قيافه مي گيره و همش از طلا و ... مي گه و اين قدر از خودش تعريف مي كنه كه همه ي زن هاي همسايه از اون بدشون مياد. من به زن داداشم گفتم كه مي خواي تكنيكي به تو بگم كه حالش را بگيري و سرجاش بشوني:305:
گفت :چي؟
من گفتم يك بار جلوي همه ي زناي ديگه كه داره با حرفاش حالتون را به هم مي زنه مستقسم بهش بگو كه من و اين خانومها خيلي از اين اخلاق تو بدمون مياد و تموم اين جمع خانوما با تو مشكل داريم. با اين اخلاقت حال همه را مي گيري.
زن داداشم هم اين حرف را در اون جمع مستقيما به او گفت.:163:
بعد از يك هفته كه ديدمش گفت كه اون زن بعد از اون ماجرا اخلاق بدش را كنار گذاشت و در ضمن به همه گفته بود كه اصلا از گفتن اون حرفا قصد ناراحت كردن بقيه را نداشته.
الان زن داداشم با اون زن خيلي صميمي تر از گذشته شده اند و خانوادگي با هم مسافرت مي روند.
اون زن هم به زن داداشم گفته كه از وقتي با شما دوست شده ام راحت تر با مسائل و مشكلات زندگي كنار ميام و شما يك خواهر خوب براي من هستيد:72::72:
خاطره ي دوم در مورد خودم است. من يك دايي دارم كه با برخي از حرفاش ادم را كوچيك مي كنه. دايي ام 40 سالشه و من 24. اخرين باري كه اون حرفا را زد من تا صبح ناراحت بودم و شب نخوابيدم. فردا با خودم گفتم كه بايد همه چيز روشن شود و من به خانه ي دايي ام زنگ زدم و گفتم دليل اين كه شما به من از اين حرفها مي زنيد چيه؟
اونم به من گفت: دايي جان من اصلا منظوري نداشتم و در مورد اون دفعه ي قبل هم كه به شما اون حرف را زدم مي خواستم از شما عذرخواهي كنم ولي موقعيت پيش نيامد.او همه ي اين حرفها و معذرت خواهي ها را جلوي خانواده اش به من گفت.خلاصه اين قدر گفت ببخشيد كه من به گريه افتادم و خودم از او معذرت خواهي كردم.
از اون روز به بعد نظرم در مورد دايي ام عوض شد و كسي كه فكر مي كردم كه آدم خودخواه و نامردي است در نظر من به مردي با شخصيت و دوست داشتني تبديل شد.
خوب منظورم از گفتن اين خاطرات چه بود؟
[b][i][u][color=#FF0000]اين بود كه گاهي وقتها خواهر شوهر شما از گفتن خيلي از حرفها اصلا منظوري نداشته. اون ديو و ازدهايي كه براي خودتون از او ساخته ايد خودش اصلا خبر نداره.
من مثل بقيه ي دوستان توصيه نمي كنم كه او را ببخشيد. اين كار غلطي است. اگر الان او را ببخشيد و به او كمك كنيد و او دوباره با كارهايش شما را اذيت كند در اين صورت باز شما هستيد كه ناراحت مي مانيد. راه كار من همان است كه خودم رفتم. خيلي دوستانه در يك خلوت دو نفره به او بگوييد كه من از اون كار اون روز تو خيلي ناراحت شدم و احساس مي كنم كه تو مي خواهي با اين كارها مي را اذيت كني. ميشه دليل خود را از اين حرفها بگي. يا فلان روز هم از فلان كار تو ناراحت شدم دليلت چي بود؟
خانوم از او براي خود يك غول نسازيد. من با دايي خود از 15 سالگي تا 24 سالگي مشكل داشتم فقط به اين دليل كه همه چيز را در خودم ميريختم و ناراحتي مي كشيدم و حالا ناراحتم چرا زودتر با او صحبت نكردم.
[size=large]غول ميدهم كه اگر از اين راه برويد او به صميمي ترين دوست شما تبديل مي شود و گرنه تا آخر عمر بيهوده مي سوزيد.يك بار براي هميشه همه چيز را روشن كنيد و منظورش را بپرسيد.
-
RE: حسودي
ممنونم كه كمكم مي كنين.
من چند سال اول خيلي عروس خوبي برا مادرشوهرم بودم. يعني بهم زنگ مي زدن مي گفتن كار خونه داريم بيا كمكمون كن. از در كه وارد مي شدم تا وقتي خارج مي شدم فقط ازم كار مي كشيدن و دريغ از 5 دقيقه استراحت. تا اينكه وقتي پسر من به دنيا اومد پدرمو در اوردن.پسرم يه كيست مادرزادي روي ابروش داشت وقتي خواهر شوهرم شنيد زنگ زو وبعد از كلي خنديدن و مسخره كردن گفت اين چرك شكم توئه كه تو سر بچه جمع شده. و كلي كاراي ناراحت كننده ديگه كه روم نمي شه بهتون بگم. بعد از اون ماجراها يه دعواي اساسي در گرفت و من از اون به بعد تغيير روش دادم. اونا هم تقريبا الان خيلي بهتر شدن. زياد فضولي نمي كنن. ولي دل من شكسته.ديگه نمي تونم رفتاراي بدشونو از ياد ببرم. مي خوام همانطوري كه اينا زمان بچه دار شدن من اين بلا ها رو سرم اوردن سر خودشون بياد. چه بي احتراميها كه به مادرم نمي كردن. واقعا نمي دونم چي بگم.
-
RE: حسودي
من خيلي زن آرومي هستم برا همين بعضي وقتا بعضي آدما رو مثلا خواهر شوهرمو سواري مي دم. شايد اون گناهي نداشته باشه. هر چي بهم گفته فقط در جوابش لبخند زدم اون هم فك مي كنه خيلي ادم بي خيالي هستم. اينو چندين بار ازش شنيدم كه تو چقدر بي عاري. در حالي كه خودم سوختم و نتونستم جواب بدم. مي دونين چي مي گم؟ خيلي دلم مي خواد عروس خوبي باشم ولي وقتي ياد بديهاش ميافتم سعي مي كنم خودمو زياد بهش نزديك نكنم.
اینها را که خواندم به این نتیجه رسیدم که مقصر واقعی شما هستید و نا اون. البته ببخشید که من رک میگم آخه می خوام به شما کمک کنم. شما نباید ناراحتی خودتان را پنهان کنید. یک مسئله ی خطرناک دیگه:
[color]وقتي خواهر شوهرم سيسموني پسر منم كه مامانم گرفته بود نگاه مي كرد چه ايرادايي كه نگرفت. الان كه بچش مي خواد بدنيا بياد حتما بهم مي گه از كالسكه و روروئك و غيره من استفاده كنه ولي من تصميم دارم بهش ندم.نمي دونم درسته يا نه؟ [/color] خب می دونید نتیجه ی این کار فقط اینه که همه می گن این دیگه کیه واسه ی یه کالسکه چه کارا که نمی کنه. آخه اونها از توی دل شما که باخبر نیستند.
[color]پسرم يه كيست مادرزادي روي ابروش داشت وقتي خواهر شوهرم شنيد زنگ زو وبعد از كلي خنديدن و مسخره كردن گفت اين چرك شكم توئه كه تو سر بچه جمع شده[/color]
اینو که خوندم خیلی دلم به حالت سوخت که چرا در مقابل این مسئله کوتاه اومدی و به قول خواهر شوهرت چرا این قدر پوز کلفتی؟
حالا می خوام نظرات دیگران را تحلیل کنم: ani گفته:
[color]من اگر جای تو بودم کمکش می کردم و به بهانه ی ورود همین بچه کلی شادی و خوشحالی را وارد زندگی ام می کردم .[/color]
من این نظر را قبول ندارم زیرا شما دوباره به او کمک می کنید. پس از مدتی دوباره او با برخی از کارهای خود شما را تحقیر می کند.:163:
[color]ani گفته :چه اهمیت دارد که در گذشته چه اتفاقی افتاده[/color]
این هم از نظر من غلطه: خیلی هم اهمیت داره که در گذشته چه اتفاقی افتاده است. می دونید چه اتفاقی افتاده؟ شخصیت شما خرد شده این مهم ترین چیز برای شماست. و نباید کم بگیریدش.
حرفای دیگران:
[color]دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند.
یک نی نی کوچولوی نازنین که می تواند عاشق زن دائی جونش باشد .
پس شما سعی کن مثل اون به کسی نباشی و بدیهاش رو هرچند سخته اما با خوبی جواب بده [/color]
در همه ی موارد بقیه شما را به گذشت و یا به فراموشی و یا به خوبی کردن پیشنهاد می دهند در حالی که من مخالفم:324:
حالا را ه حل من::305:
من اگر جای شما بودم اول از همه خودم را بیشتر دوست می داشتم و سعی می کردم که یاد بگیرم که من مهم ترین آدم در این دنیا هستم. هیچ کی حق نداره به من توهین کنه.
دوم کالسکه را به او می دادم و او را در بچه داری هم کمک می کردم.
سوم یه وقت که فقط خودم و اون در اتاق می بودیم به او با مهربانی می گفتم که می خواهم با تو صحبت کنم، خب حالا چی می گفتم؟ اینا رو:
شما: خواهر شوهرم من یه چند تا سوال برام پیش اومده می خواستم بپرسم:
خواهر شوهر: خب بپرس.
شما: من از برخی از برخوردهای تو با خودم ناراحتم، برام سواله که چرا این جوری با من برخورد میکنی؟
خواهر شوهر: مگه من چی گفتم؟
شما: یادته اون روز به من گفتی کیست بچه ات چرک شکمته! من اون روز خیلی ناراحت شدم. یا اون روز یادته فلان برخورد را با من کردی خیلی ناراحت شدم و کلی گریه کردم:302: می خواستم ببینم چرا با من این جوری رفتار می کنی؟
خواهر شوهر: .............؟
نمی تونم پیش بینی کنم که اون چی میگه ولی احتمالا میگه منظوری نداشته و وقتی تو ناراحتی ات را ابراز نمی کردی من اصلا فکر نمی کردم ناراحت بشی قول میدم از این به بعد بهتر رفتار کنم.
بعد از این قضیه به شما قول میدم کلی آرامش می گیرید و از دست خودتان ناراحت می شوید که چرا به جای که از این روش بروید کلی تا حالا درد کشیده اید؟
[color]مقصر شمایید. چرا فکر می کنید باید در مقابل دیگران همیشه شما ببخشید.[/color]
در ضمن من این چند روز درگیر امتحانای دانشگاهم بودم و نتونستم جواب بدم ولی همش به این فکر می کردم که چطوری به شما خواهر خوبم کمک کنم. از این راه حل استفاده کن و نتیجه را به ما هم بگو آخه خیلی دلم می خواد ببینم دیگه احساس بدی نداشته باشی. اگر بیشتر هم در این زمینه سوال داشتی حتما همیج جا بنویس من باز هم روزهای دیگه به این جا میام تا ببینم چی کار کردی. برام مهمه. من با شمام تا این مشکل کاملا حل شود.
من خيلي زن آرومي هستم برا همين بعضي وقتا بعضي آدما رو مثلا خواهر شوهرمو سواري مي دم. شايد اون گناهي نداشته باشه. هر چي بهم گفته فقط در جوابش لبخند زدم اون هم فك مي كنه خيلي ادم بي خيالي هستم. اينو چندين بار ازش شنيدم كه تو چقدر بي عاري. در حالي كه خودم سوختم و نتونستم جواب بدم. مي دونين چي مي گم؟ خيلي دلم مي خواد عروس خوبي باشم ولي وقتي ياد بديهاش ميافتم سعي مي كنم خودمو زياد بهش نزديك نكنم.
اینها را که خواندم به این نتیجه رسیدم که مقصر واقعی شما هستید و نا اون. البته ببخشید که من رک میگم آخه می خوام به شما کمک کنم. شما نباید ناراحتی خودتان را پنهان کنید. یک مسئله ی خطرناک دیگه:
وقتي خواهر شوهرم سيسموني پسر منم كه مامانم گرفته بود نگاه مي كرد چه ايرادايي كه نگرفت. الان كه بچش مي خواد بدنيا بياد حتما بهم مي گه از كالسكه و روروئك و غيره من استفاده كنه ولي من تصميم دارم بهش ندم.نمي دونم درسته يا نه؟ خب می دونید نتیجه ی این کار فقط اینه که همه می گن این دیگه کیه واسه ی یه کالسکه چه کارا که نمی کنه.چقدر ندید پدیده. آخه اونها از توی دل شما که باخبر نیستند.
پسرم يه كيست مادرزادي روي ابروش داشت وقتي خواهر شوهرم شنيد زنگ زو وبعد از كلي خنديدن و مسخره كردن گفت اين چرك شكم توئه كه تو سر بچه جمع شده.
اینو که خوندم خیلی دلم به حالت سوخت که چرا در مقابل این مسئله کوتاه اومدی و به قول خواهر شوهرت چرا این قدر پوز کلفتی؟
حالا می خوام نظرات دیگران را تحلیل کنم:
ani گفته:
من اگر جای تو بودم کمکش می کردم و به بهانه ی ورود همین بچه کلی شادی و خوشحالی را وارد زندگی ام می کردم .
من این نظر را قبول ندارم زیرا شما دوباره به او کمک می کنید. پس از مدتی دوباره او با برخی از کارهای خود شما را تحقیر می کند.
ani گفته: چه اهمیت دارد که در گذشته چه اتفاقی افتاده.
این هم از نظر من غلطه: خیلی هم اهمیت داره که در گذشته چه اتفاقی افتاده است. می دونید چه اتفاقی افتاده؟ شخصیت شما خرد شده این مهم ترین چیز برای شماست. و نباید کم بگیریدش.
حرفای دیگران:
دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند.
یک نی نی کوچولوی نازنین که می تواند عاشق زن دائی جونش باشد .
پس شما سعی کن مثل اون به کسی نباشی و بدیهاش رو هرچند سخته اما با خوبی جواب بده.
در همه ی موارد بقیه شما را به گذشت و یا به فراموشی و یا به خوبی کردن پیشنهاد می دهند در حالی که من با همه ی این نصیحت ها مخالفم. چون باز شما از او ناراحتی های مجدد خواهی دید و حالا حالا ها باید غصه بخورید تا شاید یه روزی اون به این نتیجه برسد که با شما بهتر رفتار کند.:302:
[size=large]حالا را ه حل من:
من اگر جای شما بودم اول از همه خودم را بیشتر دوست می داشتم و سعی می کردم که یاد بگیرم که من مهم ترین آدم در این دنیا هستم. هیچ کی حق نداره به من توهین کنه.
دوم کالسکه را به او می دادم و او را در بچه داری هم کمک می کردم.
سوم یه وقت که فقط خودم و اون در اتاق می بودیم به او با مهربانی می گفتم که می خواهم با تو صحبت کنم، خب حالا چی می گفتم؟ اینا رو:
شما: خواهر شوهرم من یه چند تا سوال برام پیش اومده می خواستم بپرسم:
خواهر شوهر: خب بپرس.
شما: من از برخی از برخوردهای تو با خودم ناراحتم، برام سواله که چرا این جوری با من برخورد میکنی؟
خواهر شوهر: مگه من چی گفتم؟
شما: یادته اون روز به من گفتی کیست بچه ات چرک شکمته! من اون روز خیلی ناراحت شدم. یا اون روز یادته فلان برخورد را با من کردی خیلی ناراحت شدم و کلی گریه کردم می خواستم ببینم چرا با من این جوری رفتار می کنی؟
خواهر شوهر: .............؟
نمی تونم پیش بینی کنم که اون چی میگه ولی احتمالا میگه منظوری نداشته و وقتی تو ناراحتی ات را ابراز نمی کردی من اصلا فکر نمی کردم ناراحت بشی قول میدم از این به بعد بهتر رفتار کنم.
بعد از این قضیه به شما قول میدم کلی آرامش می گیرید و از دست خودتان ناراحت می شوید که چرا به جای که از این روش بروید کلی تا حالا درد کشیده اید؟
مقصر شمایید. چرا فکر می کنید باید در مقابل دیگران همیشه شما ببخشید.
در ضمن من این چند روز درگیر امتحانای دانشگاهم بودم و نتونستم جواب بدم ولی همش به این فکر می کردم که چطوری به شما خواهر خوبم کمک کنم. از این راه حل استفاده کن و نتیجه را به ما هم بگو آخه خیلی دلم می خواد ببینم دیگه احساس بدی نداشته باشی. اگر بیشتر هم در این زمینه سوال داشتی حتما همیج جا بنویس من باز هم روزهای دیگه به این جا میام تا ببینم چی کار کردی. برام مهمه. من با شمام تا این مشکل کاملا حل شود.
این قدر برام مهمه که با این که کلی خوابم میومد ساعت 3 نصفه شب با چشمان پر از درد و خواب آلودگی این همه مطلب براتون نوشتم.
-
RE: حسودي
tesokeجان دستتون درد نكنه واقعا خيلي زحمت كشيديد كه تا ساعت 3 شب بي خواب موندين.
منم مثل شما فك مي كنم چون رفتار خواهر شوهرم همانطوريه كه شما نوشتين. هروقت كه زياد تحويلش مي گيرم بيشتر تحقيرم مي كنه. ولي وقتي يه كم خودمو مي گيرم بهتر مي شه. يعني از اونايي نيست كه يه روز از كاراي بدش پشيمون بشه چون سرشار از اعتماد به نفسه. مدركش ديپلمه ولي همش فكر مي كنه دكتره. مي گه اگه ازدواج نكرده بودم الان دكتر بودم. بعدش هيچ هنر و لياقتي نداره ولي وقتي حرف مي زنه آدم فكر مي كنه خيلي هنرمنده. تنها هنرش خريدنه. اينو مي نداره بيرون مي ره يكي ديگه مي خره.البته اينا به من مربوط نمي شه فقط خواستم كمي از تاريخچش گفته باشم.
ايني كه بهم گفت چرك بدنت رو سر ني نيت جمع شده خيلي خيلي ناراحت شدم. چون از طرفي از ظاهر بچم نگران بودم و اينكه دكتر گفته بود با بالا رفتن سنش اونم بزرگ مي شه. و از طرف ديگه هنوز نمي دونستم كه اون يه غده خوش خيمه. البته تو 4 ماهگي با عمل جراحي اونو برداشتن و الان جاشم مشخص نيست. واين گفته اون در ان زمان خيلي بهم برخورد. نشستم و تا مي تونستم گريه كردم. اصلا نمي تونستم تحمل كنم. وقتي شوهرم اومد و منو تو اون حال ديد دليلشو پرسيد و منم گفتم. زنگ زد به خواهر شوهرم گفت چرا اين طوري گفتي؟ 5 دقيقه طول نكشيد كه با مامانش جيغ و داد كنان وارد خونمون شد. هر چي از دهنش در اومد بهم گفت. گفت كه حرفاش اهميتي نداره كه. واقعيته تو هم يه ديوونه اي . منم ديگه نتونستم تحمل كنم و منفجر شدم . عوض جواب دادن يه سيلي به صورتش زدم كه اين سيلي لعنتي شد ضعف بزرگي از من و تا ابد در خاطره ها موند. مي دونم كه خيلي كار اشتباهي كردم كه بهش سيلي زدم چون به ضرر من همه چي تموم شد ولي افسردگي بعد از زايمان بود كه منو وادار به اين كار كرد.اصلا نتونستم خودمو كنترل كنم. خلاصه پدرشوهرم به بابام زنگ زد و فرداش همه به خونه پدر شوهرم رفتيم و من به خاطر كاري كه كرده بودم زبونم كوتاه بود و قضيه با كوتاه اومدن من و آشتيمون تموم شد. هرچند تا 4 ماه خواهر شوهرم حتي جواب سلاممو نمي داد. كه پدرشوهرم بهم گفت يه روز شيريني بخر برو خونشون تا باهات اشتي كنه منم حرفشو زمين ننداختم و اين كارو كردم.
از اون موقع تا چند ماه پيش خيلي رفتارش با من خوب شده بود يعني اصلا مشكلي با هم نداشتين ولي الان دوباره بدزبونياش شروع شده. فك كنم دليلشم اينه كه ما خونه نو گرفتيم و به زودي اسباب كشي مي كنيم. اونا خونشون 2 برابر خونه ماست ولي همينم برا من زياد مي بينه. خيلي پست فطرته. خونه مادرشوهرم به ما نزديكه عوض اينكه بگن بيار بچتو نگه داريم تو برو وسايلتو بسته بندي كن مي گن به مامانت بگو بياد بشينه پيش بچه تو هم كاراتو بكن. خيلي پرروان به خدا.
ببخشيد كه سرتونو درد آوردم اينا حرفاي دلم بود كه گفتم. قضاوت با شماست.
-
RE: حسودي
در هر صورت به نظر من بهتره با خودش تنهایی صحبت کنی
بهش بگو می خوای برای این مشکل یه راه حل پیدا کنی.یه راه حل دو نفره.
شما: خواهر شوهر، من دوباره می بینم که تو داری با برخی از کارات منو تحقیر می کنی.
خواهر شوهر: متلا کدوم کارا؟
شما: فلان و فلان و ... .
در جواب این کار دو حالت وجود داره؟
حالت اول:اون از این کارا معذرت خواهی می کنه و میگه منظوری نداشته و شما هم احتمالا می بخشین.
حالت دوم: اون میگه خوب کاری می کنم که اینا رو میگم و دوباره هم می گم.:311:
در این مورد شما باید از شوهرتون که هواتون را داره کمک بگیرین. مثلا یک شب که رفتین خونه ی پدر شوهر و مادر شوهر تون از قبل با شوهرتون هماهنگ کنین و بگین که امشب می خواین با اونها در مورد رفتارای خواهرش صحبت کنین.از شوهرتون هم قبلا بگین که می خوام فلان کار و فلان کارش را بگم و فلان حرفاش را، تا شوهرتون از قبل بدونه می خواد در چه زمینه ای از شما طرفداری کنه.
شما اول باید پدر شوهر و مادر شوهر تون را یه جوری قانع کنین که حق با شماست و خواهر شوهرتون داره شما را تحقیر می کنه.
خوبی این کار می دونید چیه؟
شما در واقع دارین برای خودتون یار جمع می کنین. حداقل اگر پدر و مادر شوهرتون را راضی نکردین که طرف شما را بگیرند در این صورت احتمالا می فهمند که شما مقصر نیستید و از او هم طرفداری نمی کنند.
اولین گام اینه که یه جوری دل اونها را با خودتون همراه کنید.
البته همه ی این کارا وقتیه که در گام اول شکست بخورید و خواهر شوهرتون به خاطر اون کارا از شما معذرت خواهی نکند.
یه چیز را همش یادتون باشه:
شما مجبور نیستین همیشه ببخشین. همیشه گذشت کردن فقط کار آدمای ضعیفه.
پس نبخشین ولی معقولانه قضیه را به نفعتان تمام کنید و گرنه با صورتی زدن کارا را به ضررتان می شود.
-
RE: حسودي
ممنونم كه اين قدر زحمت مي كشيد. چيزي كه مطمئنم و يكي دوبار تجربه كردم اينه كه خواهرشوهرم خيلي كم ظرفيت و انتقاد ناپذيره. يعني شك ندارم كه اگه بخوام مسائلي رو مطرح كنم فورا قشقرق به پا مي كنه و منو به شدت محكوم مي كنه. اصلا اصلا اهل معذرت خواهي و اين بحثا نيست. چون فوق العاده مغروره. انگار از دماغ فيل افتاده. من كم كم دارم قبول مي كنم كه نمي تونم رفتارشو نسبت به خودم تغيير بدم. برا همين بيشتر اوقات بي خيالشم. ولي بعضي وقتا به شدت از حرفاش ناراحت مي شم ولي اصلا نمي تونم جواب خوب و متينانه اي بهش بدم.
از طرفي هم خانواده شوهرم عاشقشند. چون اون يكي يه دونه دخترشونن و 3 تا برادرن. تو خونه خودشون و پدرشوهرم حرف حرف خواهرشوهرمه. خيلي ازش حساب مي برن. براهمين آدماي احساساتي و بي منطقين. دوسش دارن چون دخترشونه نه اينكه واقعا خوب باشه.
دوستاي خواهر شوهرم وقتي منو مي بينن مي گن خدا كمكت كنه كه خواهر شوهرت اينه. تقريبا تو فاميلشون همه خوب مي شناسنش و شنيدم كه وقتي بهش سيلي زده بودم خالش ماجرا رو شنيده بود و گفته بود حقش بود كه سيلي بخوره با اون حرفايي كه بهش زده. انگار عوض همه فاميلو من در اورده بودم. همشون خوشحال بودن. اونا وقتي منو مي بينن خيلي بهم محبت مي كنن چون شاهد همه بديهاي خواهر شوهرم هستن.
ببخشين كه زياد بود. اگه ممكنه بازم كمكم كنين. اگه سوالي هم داشتين در خدمتم.
اجرتون با خدا
-
RE: حسودي
به نظرم میاد مشکل کمی پیچیده است:302: حریف قدری داری که باید باهاش دست و پنجه نرم کنی:163:
من فردا باید پروژه یکی از درسها را تحویل استاد بدم نمی تونم روی جواب فکر کنم از طرفی هم نمی خوام همین جوری سرسرکی جوابی داده باشم.
من دو تا سوال دارم:
1) چند نمونه از برخوردهای او را به همراه جواب و عکس العمل خودتون بنویسین.
2) اگر شما هم برخوردی کرده اید که فکر می کنین او از دست شما ناراحت شده است، اونها را به همراه جواب او بنویسید. (بالاخره شما هم اشتباهاتی داشتین.)
3) به نظر شما توی فامیل چه کسانی طرفداران شما هستند و چه کسانی طرفداران او؟ از بستگان درجه یک و دو، موقعیت همه را معلوم کنید.کی تو تیم شماست وکی تو تیم اون.:325:
اینها را جواب بدین تا من بیشتر با صورت سوال آشنا بشم و بهتر بتونم جواب بدم.:82:
بالا را بدون ویرایش فرستادم. اینجا را بخوانید
به نظرم میاد مشکل کمی پیچیده است حریف قدری داری که باید باهاش دست و پنجه نرم کنی:311:
من سه تا سوال دارم:
1) چند نمونه از برخوردهای او را به همراه جواب و عکس العمل خودتون بنویسین.
2) اگر شما هم برخوردی کرده اید که فکر می کنین او از دست شما ناراحت شده است، اونها را به همراه جواب او بنویسید. (بالاخره شما هم اشتباهاتی داشتین.)
3) به نظر شما توی فامیل چه کسانی طرفداران شما هستند و چه کسانی طرفداران او؟ از بستگان درجه یک و دو، موقعیت همه را معلوم کنید.کی تو تیم شماست وکی تو تیم اون.
اینها را جواب بدین تا من بیشتر با صورت سوال آشنا بشم و بهتر بتونم جواب بدم.
-
RE: حسودي
ولی اگر همه میشناسنش که چه اعجوبه ای و حق رو به شما میدن خوب مسئله حله:
بیخیالش بشین و حرصشو نخورین .... نهایت اینه که یه بیمار روانی توی خونوادتون هست که همه رعایتش میکنن و کسی ازش نمیگیره...شما هم روش همینطور بزراین واسه خودش بگه....این مسئله ای نیست..........
یکی از مشکلات شما به نظر من اینه که مدام دارین به تنفرتون ازین خانم دامن میزنین و هر اتفاق خوبی که واسه اش بیفته شما رو ناراحت میکنه چون توی روانتون یه غده پر از چرک و تنفر ازین خانم دارین و هرچه اون خوشحالتر بشه این غده بدخیم تر میشه.....راهش اینه که کلا این غده رو بردارین.....اونم اینطوری که حس تنفر رو کنار برازین چون به خودتون لطمه میزنه ... ریشه این حسادت هم همین تنفر هست.....نمیگم دوستش داشته باشین نه ... اون به خودتون مربوطه و ظرفیت روحیتون ... ولی میتونین بیخیالش بشین.......نسبت بهش بی تفاوت بشین....خلاصه ریشه همه این مشکلات تنفر شما از خواهرشوهرتون هست....
-
RE: حسودي
چی شد جواب سوال ها را ندادین؟:300:
من هنوز منتظرم.
در ضمن با نظر نفر قبلی موافقم که باید این غده ی چرکی را از سرتون بیرون کنید ولی با بی خیال شدن اصلا موافق نیستم.
جواب سوالات مرا بدین و نترسین. ما این مشکل را حل می کنیم. به من اعتماد کنین. چند روزه که این مسئله فکر مرا هم مشغول کرده و به دنبال راه حل هستم.
جواب سوالهام را بدین تا بهتر کمکتون کنم.
-
RE: حسودي
-
RE: حسودي
و tesoke همچنان منتظر است ... :82:
-
RE: حسودي
سلام. بازم ازتون ممنونم. تو اين يك ماهي كه نبودم درگير اسباب كشي و مريضي پسرم بودم.
خواهر شوهرم نه يكبار كه هزاران بار بهم زخم زبون زده. وقتي مياد خونه ما همه كشوهاو كمداي ما رو باز مي كنه و به دقت مي گرده. نمي دونم دنبال چيه. واقعا از اين رفتاراش حالم به هم مي خوره.
يه بار دعوتشون كرده بودم خونمون مرغو درسته پخته بودم. رفت آشپزخونه كمي بعد اومد بعدش رفتم ديدم همشونو تيكه تيكه كرده. گريم گرفته بود ولي اصلا به روم نياوردم.
من ميرفتم كلاس زبان گفت همه كلاسارو خونه پدرت بايد مي رفتي. خودش بعد از من رفت كلاس رانندگي و نقاشي.
خواهر شوهرم واسه خودش ماشين داره .يه روز همسايشون اومده بود خونشون . به من گفتن شما چرا رانندگي نمي كنين؟ بلافاصله خواهر شوهرم جواب داد اون نمي تونه اخه مي ترسه.
از خانواده خودشون همشون غير از شوهرم و يه كمي هم مادرشوهرم طرفدار خواهر شوهرن. بعدش همه خاله ها عمه ها و همسايه هاشون طرف منن.
خودشون اونقدر طرف خواهر شوهرم هستن كه وقتي مهمون ميان خونمون عوض اينكه به من بگن دستت درد نكنه همشون به خواهر شوهرم مي گن. در حالي كه اون از جاش جم نمي خوره و فقط فضولي مي كنه.
بازم اگه سوالي دارين جواب مي دم.