سلام دوستان:72:
چه تمرینات و مهارت هایی لازم هست تا یه شخصیت درونگرا بطور آهسته به شخصیت برونگرا تبدیل بشه ؟
مرسی که همکاری میکنید :72::72:.
اگه توضیحات بیشتری هم لازم هست در خدمتتون هستم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان:72:
چه تمرینات و مهارت هایی لازم هست تا یه شخصیت درونگرا بطور آهسته به شخصیت برونگرا تبدیل بشه ؟
مرسی که همکاری میکنید :72::72:.
اگه توضیحات بیشتری هم لازم هست در خدمتتون هستم.
معمولا درون گراها اعتماد به نفس پائین تری نسبت به برون گرا ها دارند و استارت ماجرا کار کردن بر روی اعتماد به نفس است .
حال توضیح بده صبا جان که موضوع اصلی چیست و در مورد چه کسی صحبت می کنی و هدف از طرح از این سئوال و تاپیک چیست .
گاها تشخیص درون گرایی و برون گرایی کار ساده و راحتی نیست و مسائلی وجود دارد که نمودار ظاهر ی درون گرایی و یا حتی برون گرایی را نشان می دهد و...گاهی واقعا تشخیص کار راحتی نیست .
آنی جان مرسی که توجه کردید.:72:
موضوع خود بنده هستم که نمودی از شخصیت درونگرا میباشم که در ظاهر هیچ کدوم از نشانه های فرد درونگرا رو ندارم ولی خب دیگه ...
اعتماد به نفسم فکر کنم یه کم هم زیاد باشه :163:. کم حرف هم نیستم و کم رو و خجالتی هم نیستم :227:برای شروع ارتباط هم اصلا مشکلی ندارم:324: ولی 99 درصد موضوعات صحبتم مواردی غیر از خودم هست.
ایراد کار همین جاست که من براحتی نمیتونم در مورد خودم صحبت کنم و فقط شنونده فوق العاده خوبی هستم واسه دیگران .
یکی از تمرین هایی که خودم تشخیص دادم که ممکنه واسم مناسب باشه نوشتن هست.
خودم رو مجبور کردم زمان هایی که احساسات مثبت ندارم بنویسم.(البته خیلی کار سختیه )
شما چه تمرین های دیگه ای رو پیشنهاد میکنید ؟
در مورد اعتماد به نفس من با آنی موافقم
افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند گاهی از کمبود استعداد و توانایی لازم برای انجام برخی کارهاست گاهی هم اینطور نیست .یعنی هستند کسانی که توانایی و استعدادهای خوبی دارن اما توان بروزش رو ندارن.در هر دوی این حالتها فرد درونگرا و منزوی میشه .اما کسانی که اعتماد به نفس بالایی دارن لزوماً هم افراد توانایی نیستند که به خاطر توانایی های فوق العاده شون برونگرا باشن.
به نظر من باید اول به خودمون نگاه کنیم و ببینیم چه توانایی ها و استعدادهایی داریم ؛ نباید انتظار زیادی هم از خودمون داشته باشم.اگر توانایی های خودمون رو بشناسیم و با توجه به اونها تو زندگی هدف تعیین کنیم ، ا
نشاء الله که حتما به نتیجه و هدف دلخواه می رسیم و با شکست روبرو نمی شیم و سرخوردگی به دنبال نداره.
اما اگه بیش از حد توانی که داریم از خودمون انتظار داشته باشیم چون توانایی لازم رو برای انجام کارها و هدف دلخواه نداریم نتیجه خوبی نمی گیریم و اون وقت هم منزوی و گوشه گیر میشیم و هم نمی تونیم با دیگران ارتباط خوبی برقرار کنیم
اینه که ترجیح میدیم با کسی کاری نداشته باشیم و کسی هم با ما کاری نداشته باشه و تو لاک خودمون میریم
گاهی هم افرادی که در اطراف ما هستند (اعضای خانواده یا دوستان یا ...) از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند و زیادی مورد توجه دیگران هستند ، به نظر من خود این افراد هم میتونن برای بعضیها باعث پایین آمدن اعتماد به نفس و درونگرایی بشن و هم برای بعضیهای دیگه که یه وسیله تشویق و محرک برای بالا بردن اعتماد به نفس.
گاهی کسی از یه خوصیتی که داره و به نظر دیگران چندان خوشایند نیست ناراحته و در مقام مقایسه با دیگران خودش رو خیلی دست کم و پایین میگیره و این باعث درونگرایی و منزوی شدنش میشه
فعلا همینا به ذهنم رسید
موفق باشید:72:
اگر در حضور جمع سخت صحبت می کنی از آینه کمک بگیر و با آینه تمرین کن ( فکر نمی کنم صبا جون ما تا این حد مشکل داشته باشد )
خودت را نوازش کن . از توانایی هایت تعریف کن . از قد و هیکلت . از زیبایی های ظاهر ی و درونی ات و از موفقیت هایی که کسب کرده ای . از اهدافت . از چشم اندازهایی که به زندگی داری و..... همین تمرین را ببر جلوی چند نفر که با آنها راحتی . خودت را تائید کن . نوازش مستقیم و مثبت کن .
و بعد از مدتی در جمع تمام قد بایست و از خودت حرف بزن . مواظب باش از آن طرف بوم نیفتی که به خودشیفتگی متهم شوی :311:
نترس که دیگران ترا چطور قضاوت خواهند کرد و اگر حرف بزنی نظرشان در مورد تو تغییر کند و به تو برچسبی بزنند که با صبا واقعی زمین تا آسمان متفاوت است و .....مهم این است که خودت بدانی که کار و یا تعریف غیر مسئولانه ای از خود نمی کنی که وجود ندارد . خودت را تعریف کن . خیلی راحت و آسان .
باز مرسی آنی جان:72:
مساله من در برخورد با مسائل روتین اجتماعی و ... نیست. تو بیان افکار و عقایدم مشکلی ندارم تا صبح هم که بخواین میتونم از عقایدی که از درستیش مطمئن هستم در حضور جمع دفاع کنم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
من تو بیان مشکلاتم مشکل دارم.
ببخشید اینجوری میگم ولی من اصولا فکر میکردم که درد و دل کردن کار احمقانه ای هست . البته هنوزم در برابر خیلی ها بر این باور هستم. ولی این مساله که من مسائل و مشکلاتم رو به کسی انتقال نمیدم و حتی احساسات منفییم رو در شرایط واقعا بد پیش خودم هم انکار میکنم یه جورایی روی نگاه کلیم به زندگی تاثیر گذاشته.
من دنبال یه راهی هستم که نه یه شبه ولی بتونم به دیگران اعتماد کنم و مشکلاتم رو باهاشون مطرح کنم .(نه برای کمک گرفتن):325:
سلام صبای عزیزم
اینکه شما از مسائل خودتون برای کسی حرف نمی زنید از یک جهت خوبه و از یک جهت بد.
خوبی که داره اینه که توی دنیای امروز که آدم نمی تونه از نیت دیگران آگاه باشه ، گاهی دیده میشه که افرادی که راحت درد و دل می کنند بدون هیچ قصدی ، طرف مقابل که شنونده هست سوء استفاده می کنه و یا در مواقعی ممکنه به طعنه مواردی از حرف های طرف مقابل رو بیان کنه .
بدی که داره اینه که ممکنه شما رو به این روند عادت بده که اصلا حرف نزنید و از احساستون نگید که این خصوصا امروزه در اغلب زندگی های مشترک ایجاد مشکل کرده . بیان ناراحتی و مسائل و درگیری های فکری گاهی بهتر از حرف نزدن است و می تواند در مواردی مشکلی را حل کند .
افراد برون گرای هیجانی و احساسی معمولا علاقه زیادی به حرف زدن دارند از خودشان گرفته تا دیگران درباره همه صحبت می کنند و گاهی کوچک ترین مسائل زندگیشان را اطرافیان می دانند و معمولا توجهی ندارند که برای چه کسی حرف می زنند و به عواقب توجهی ندارند و در لحظه تصمیم می گیرند که همه چی رو بگن و.............
به شخصه معتقدم که اصلا درست نیست که همه در جریان کل زندگی یک شخص باشند و معمولا چنین افرادی ضربه این خصوصیت رو می خورند .
این که کل زندگی یک فرد کف دست دیگران باشه عواقب خوبی نداره . جز به ضرورت نباید درباره مسائل شخصی خود گفت و نه برای هر کسی .
پس می بینید که به نوعی باید تعادل ایجاد شود و موقعیت و ظرفیت افراد باید سنجیده شود .
اما چون در مورد درون گرایی گفتید و نیاز هست که بیشتر توضیح بدید که در چه مواردی و جزء کدام دسته درون گراها هستید
مطلبی رو میذارم شاید کمک کنه که بیشتر توضیح بدید.
ويژگي هاي کلي افراد درون گرا :
در بعضي افراد ؛ درون گرايي درصد غالب شخصيت آنان را تشکيل مي دهد ؛ يعني به طور کلي درونگرا محسوب مي شوند.
افرادي خونسرد و آرام و خوددارند و نوعي عدم تعلق خاطر يا سردي در روابط عاطفي شان درآنها به چشم مي خورد. اين افراد بيشتر اوقات ؛ خود را کنترل مي کنند تا افکار و احساساتشان بروز نکند. اين افراد بيشتر به ايده ها و پرسش هاي فلسفي ؛ بحث ها و نظريه پردازي و علم به خاطر علم ( علوم بنيادي ) علاقه مندند ؛ نه علوم کاربردي. به عبارت ديگر افرادي فکور و درون نگر هستند. آنها در پي سلامت و امنيت هستند ؛ حتي اگر باعث شود مقداري از هيجان زندگي را از دست بدهند. اينگونه افراد فقط خود را مرکز ثقل دنياي خويش مي بينند.
افراد درون گرا ترجيح مي دهند تعداد انگشت شماري دوستان مخصوص و صميمي داشته باشند.
درون گراها ار نظر صفات به چهار گروه تقسيم مي شوند :
1/ درونگراي متفکر :
اين گروه همه چيز را بر پايهء استدلال هاي منطقي بنا مي کنند و وقايع در نظرشان بي ارزش است و تنها به ارزش ها و فعاليت هاي نظري خود اهميت مي دهند. قضاوت و استدلال آنها اغلب صحيح ؛ ولي خشک و بي روح است. دانشمندان سختگير که دست به اختراعات مهم مي زنند ؛ اغلب به تيپ درون گراي متفکر تعلق دارند.
2/ درونگراي هيجاني :
اين افراد دنباله رو هيجان هاي خود هستند و اغلب خودخواه هستند. در برقراري روابط عاطفي بسيار محکم هستند ؛ اگرچه در ظاهر خونسرد و آرامند ؛ ولي دلير و پرشور ؛ غرق در دنياي دروني خود هستند. شعرا ؛ موسيقي دانان و هنرمندان از اين گروهند. زيرا معمولاً از واقعيات گريزانند.
3/ درونگراي حسي :
اين گروه افراد ؛ به پاسخ ها و عکس العمل هاي دروني خود توجه مي کنند و تنها بر مبناي حس و محسوسات دروني خود عمل مي کنند. اينان علاقه مند به جمع کردن اشياء عتيقه و کلکسيون هاي هنري هستند. زيرا از سر و کار داشتن با غيرمحسوسات دوري مي جويند.
4/ درونگراي خيالاتي يا ذهني :
اين تيپ افراد واقعيات را حس مي کنند ؛ اما براي کارهاي عملي استعداد چنداني ندارند. در مقابل شدايد مادي ؛ کم مقاومت هستند و اغلب در زندگي روزانه ؛ به علت کم تحملي ؛ عقب نشيني مي کنند و بيشتر پژوهشگر و اهل ديده اند ؛ و از عمل کردن به هر کاري ؛ حتي به ايده ها و نظريات خود عاجزند.
سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
به نظرم با ادامه این تاپیک مسئله شفاف تر شد. مشکل درون گرایی با برون گرایی نیست. چون بحث این دو پیچیده تر از این حرفهاست که به این سادگی بگوییم درون گرا یا برون گرا هستیم. و نیاز دارد ارزیابی دقیق تری انجام گیرد.
لذا اگر موافق باشیدعنوان تاپیک را اصلاح کنم.
اما در مورد بیان مشکلات با دیگران:
یکم :
شما در فاز اول باید به یک خودآگاهی در مورد مسائلت و اثرات مثبت یا منفی که روی روانت می گذارند به تشخیص مشخصی برسی.
چه چیزهایی ناراحتت می کنه، از چه چیزهایی متنفری، از چه چیزهایی آسیب می بینی، یا چه چیزهای بهت انرژی می ده، چه چیزهایی شادت می کنه، و چه آرزوها و اهدافی داری.
دوم:
ارزیابی که هدفت از برون ریزی هر کدام چیست.(گاهی افرادی بنا به شخصیتشان و تحمل و ظرفیتشان ، سریع هر احساسی را برون ریزی می کنند بدون توجه، و اکثر اوقات هم پشیمان می شوند و متوجه ناکارآمدی روششان می شوند)، اما شما که می خواهید از روی مهارت و انتخاب این کار را بکنید باید بدانید برای چه می خواهید مسائلی را برون ریزی کنید و به چه میزان؟
سوم:
الف) گاهی برونی ریزی برای کسب راه حل برای مشکلات هست.
لذا هر مشکلی متخصصی دارد و شما نیاز نیست که هرجا نشستید سفره دلتون را باز کنید و مشکلاتتون را ردیف کنید. مثلا مشکلات پزشکی شما هیج ربطی به زن دادشتون نداره که همه را برایش بیان کنی. همینطور درمان افسردگی و اضطراب مسئله تخصصی هست که باید روانشناس مشاوره دهد. یا مشکلات شیر دستشویی شما مربوط به تعمیر کار میشود.
ب ) اما گاهی هدف کسب راه حل نیست. بلکه ایجاد رابطه و صمیمیمت بیشتر هست.
چون خود افشایی (disclose) یکی از راههای صمیمی سازی هست. لذا در اینجا وقتی مسائل درونی خودت را برون می ریزید، صرفا برای ایجاد ارتباط صمیمی هست. و اینجا قید و محدودیت های جدی دارد.
ما جایی خودافشایی می کنیم که احتمال آسیب تقریبا صفر باشد، سوء استفاده نشود و تحت فشارهای بعدی قرار نگیریم.
مثلا:
اگر می خواهید صمیمیت خود را با همسرتان افزایش دهید، ممکن است به او بگویید. من گاهی فکر می کنم تو خسیس هستی و گاهی هم یواشکی پول از جیبت برداشته ام.
اما اگر همسر شما چنین ظرفیتی را نداشته باشد، علاوه بر اینکه صمیمیت شما بیشتر نمی شود و احساسات شما فروکش نمی کند، بلکه منجر به شعله ورتر شدن مشکلات شما و درگیری ها و بدبینی هایی می شود.
یعنی اینکه:
- یکی از شروط لازم برای بیرون ریختن مشکلات و احساسات ، شنونده هست. که بسیار مهم هست.
- دومین شرط اینست که شما چگونه به زندگی و ارتباطاتتان نگاه می کنید.
گاهی ممکن است از موضوعی نسبت به دوستت عصبانی باشی، او هم پذیرش داشته باشد و عصبانیت خود را نیز ابراز کنید. اما بعدا عذاب وجدان بگیری. که عصبانیت شما بی مورد بوده است و نسبت به دوستی که سودهای زیادی برای شما داشته می بایست نسبت به آن مشکل بی تفاوت می بودید.
لذا فقط مشکل این نیست که شما مسائلتون را بیرون بریزید، در گام بعد مهم اینست که خودتون هم نسبت به این موضوع تحت فشار قرار نگیرید. (نه از طرف خودتون و نه از طرف دیگران)
اما گاهی در سطوح ضعیف تر شما مسائل و احساساتی دارید که باید نزدیکانتان متوجه شوند تا تعاملشان را با شما شکل بدهند. اینجا باید صریح، شفاف و مصداق و دقیق و با کمال احترام بیان کنید.
مثلا خطاب به همسر:
عزیزم، اینکه دیشب جلوی مهمانها ازم تعریف کردی و گفتی همسرم خیلی محسنات داره و تک هست، خشنود شدم، اما وقتی گفتی «اما هیچ وقت یک آشپز خوب نیست»، احساس بدی پیدا کردم.
واکنش محترمانه و بیرون ریزی کنترل شده احساساتی که زیاد تکرار می شود مفید هست.
اما نحوه گفتن آنها بسیار مهم هست که به حوزه مهارتهای ارتباطی بر می گردد.
صبای عزیز این لینک رو هم مطالعه کنید، امیدوارم بتونه بهتون کمک کنه..
حرف زدن در مورد مشکلاتتان به شما کمک می کند
:72:
سلام به همگی و تشکر از پاسخ های مفیدتون:72::72::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
بازم از همتون تشکر میکنم که همراهی می کنید:72::72:
صبا بحثی وجود دارد به نام پیش نویس .نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
هر آنچه که در ما تکرار شود و به نوعی تو دنبال ریشه ی آن در گذشته باشی مربوط به پیش نویس است . طبیعی است که هر فتح و پیروزی و یا مشکلی در انسان یک منشا دارد به آن منشا پیش نویس می گویند و حال هر مسئله ای که در ما تکرار شود و به قول تو به گذشته وصل شود مربوط به پیش نویس است و سرخوردن ما در لحظات فشار در پیش نویس .
کافی است که با کمی دقت و کمک گرفتن کارشناسانه پیش نویس های زندگی ات را در بیاوری .
این در آوردن پیش نویس چه کمکی به تو می کند ؟!
اینکه در لحظات فشار تو در پیش نویس سر نمی خوری و می توانی از جایگاه بالغ تصمیمات دیگری بگیری و اجرایی کنی .
چرا که پیش نویس یک مشق کودکانه است و تو در کودکی آن را نوشتی و لزوما درست و بی غلط نیست . این پیش نویس برای همه ی انسانها وجود دارد و همه ی ما بر حسب میزان فشار با شیب بیشتر به سمت پیش نویس سر می خوریم .
تو در اصل در چنین شرایطی از جایگاه کودک در پی کسب نوازش هستی اما والد محترم درون تو پابرهنه به عرصه می اید و تو ی سر کودک می زند ! و او را دچار عذاب وجدان و متهم به بی صبری و ...می کند .نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
اشک و بغض تو در اصل اعتراض کودک است به والد .
چرا که کودک نوازش می خواسته ولی والد مانع آن می خواسته بشود . و زمانی که کودک نوازش و تائید را از بیرون می گیره نمی تواند احساس خوب و رضایت داشته باشد .
برای این والد سرسخت و مستبد منفی باید کاری بکنی
توجه کن صبانقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
تو از دو جایگاه می توانی اقدام به طرح سوال و جواب بکنی که چون ما تو را از نزدیک نمی شناسیم و نوع گویش و طرح سئوال - زبان بدن و میمیک صورت تو را نمی بینیم . شناخت و تشخیص این دو جایگاه کاملا بر عهده ی خود توست .
1- از جایگاه والد اقدام به سئوال و جواب می کنی که اسم آن می شود کنجکاوی و دانستن و در نتیجه حمایت وایجاد صمیمیت والدی
2- از جایگاه کودک اقدام به طرح سئوال و جواب می کنی که اسم آن می شود فضولی و دانستن و در نتیجه از جایگاه کودک ایجاد صمیمیت می کنی
تو از هر جایگاهی که این کار را انجام بدهی چون به کلمه ی " وسواس گونه " اشاره کرده ای در اینجا آلودگی داری که به احتمال زیاد این حالت و این آلودگی کار والد محترم توست که تو را منع می کند .
و در مرحله بعدی تو توقع داری که دیگران به شیوه ی تو عمل کنند و ایجاد رابطه منجر به صمیمیت کنند . به نوعی این مربوط به تمبر طلایی جمع کردن توسط تو است . در حالی که ما همان اندازه که خود اختیار دار افکار و احساس و اعمال خود هستیم دیگران هم چنین اختیاراتی دارند . تو برای خوشحال کردن خودت و به دست آوردن موقعیتی که دوست داری باید خودت اقدام کنی و در نهایت هم مسئولیت عملکرد خود را بپذیری .
کاملا اشاره دارم به همان قسمت از گفته ی اقای سنگ تراشان که
ما جایی خودافشایی می کنیم که احتمال آسیب تقریبا صفر باشد، سوء استفاده نشود و تحت فشارهای بعدی قرار نگیریم.
یعنی تو به نوعی خودت مسئولیت این خود افشایی را دانسته و آگاهانه بپذیری
این حالت مربوط به انکار است . تو در درون خودت ، خودت و افکارت را سانسور می کنی . در حالی که هر فکر و مسئله ای به معنای منفی بودن آن نیست . تو می توانی با استفاده از نیروی توانایی موثر خود و تجسم خلاق شرایط را به نفع خودت تغییر بدهی .نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
فکر کردن به صورت مسئله ترس ندارد کافی است تو به این باور برسی که هر مسئله ای حداقل یک راه حل دارد و تو هم اختیارات و حوزه ی تصمیم گیری مسئولانه داری و باید بالاخره یک راهی را انتخاب کنی و بروی و خودت را محدود به پاسخ صحیح نکنی . مهم تلاش کردن برای حل مسئله است نه رسیدن به پاسخ درست .
همه ی انسانها در اوج مثبت اندیشی لحظه هایی را نیاز دارند که با کل واقعیت خود رو به رو شوند و آگاهانه اقدام به مثبت اندیشی و موثر بودن بکنند چرا که نیاز است که تو موقعیت خود را درک کنی تا بتوانی نسبت به موقعیت و شرایط تصمیم درستی بگیری .
اگر به جواب درست رسیدی چه بهتر اگر هم نرسیدی دنیا به اخر نرسیده و این به معنای ناتوانی تو نیست .
به هر ترتیب فکر میکنم باید قدری روی زمینه های فکری و باوری خود بیشتر کار کنی . تو در پاره ای از مسائل کودک درون سرخورده ای داری و بسیار تحت کنترل فرامین والد محترم .