سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
من دختری 22 ساله هستم که در تمام مراحل زندگیم فقط به درس فکر می کردم و اکنون با رتبه تک رقمی در یکی از بهترین رشته های دانشگاه تهران در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هستم. در اشاره به یک بعدی بودن زندگیم همین بس که رتبه اول دوره کارشناسی شدم و حتی هم اکنون از همکلاسی هایم 2،3 سال کوچکترم.
مدتی است که به شناخت جنس مخالف فکر می کنم و علت عمده آن را هم در تنهایی حاصل از مهاجرت از شهرم می دانم و اینکه در دوستان و نزدیکان می بینم که هر کس همراهی دارد و من کاملاً پاستوریزه و به دور از هرگونه رابطه ای، دوران نوجوانی را بی هیجان سپری کردم و جوانیم نیز به همین طریق در حال گذر است.
اکنون که به فکر افتادم، احساس می کنم آنقدر در روابطم خشک و سخت گیر هستم که پسرها بدون اینکه سؤالی کنند، پاسخ منفی می شنوند و تلاشم برای برقراری ارتباط بی نتیجه است.
مدتی پیش پسری که هم شهریم و6 سال از من بزرگتر بود، به من پیشنهاد آشنایی بیشتر داد. 11 سال در تهران زندگی کرده بود و با وجودی که خانواده اش با دوست دختر داشتن به شدت مخالفند، راه خودش را انتخاب کرده بود تا زندگی آینده اش بی خطرتر باشد. با او قراری گذاشتم و ضمن اینکه از قبل به او گفته بودم اهل دوستی نیستم و او نیز گفته بود که تجارب زیادی دارد، از من خواست تا نوع دوستی را برایش تعیین کنم، مثلاً هم شهری، دوست عادی، دوست پسر، برادر، ... و به من اطمینان خاطر داد که هر کدام را که انتخاب کنم، بهترینش خواهد بود و می تواند تفکیک کند و در این مورد شک نداشتم.
من که از وضعیت فوق العاده وی در تحصیلات، موقعیت و روابط اجتماعی، درآمد و ... اطلاع داشتم، خیلی ساده انگارانه اما با بیان تردید خود پیشنهاد دوست پسر بودنش را پذیرفتم و او بلافاصله صورتش را پیش آورد تا ببوسمش که از این کار خودداری کردم و او گفت که از درسته که به خاطر مسائل پیش پا افتاده ی جنسی دوست انتخاب نمی کند، اما از من انتظاراتی دارد و اگر خودداری کنم، خود را جای دیگر ابراز می کند.
وقتی به خانه وی رفتم، در طی مسیر به او فهماندم که از انتخابم مطمئن نیستم و در خانه اش، وقتی تخت 2 نفره اش را دیدم، حسابی شکه شدم و قلبم به تپش افتاد و به صرافت افتادم که از انتخابم پشیمانم و می توانم براش فقط یه دوست عادی باشم. او که از حالت چهره من متوجه شد، بلافاصله عذرخواهی کرد و کاملاً عادلانه رفتار کرد و بعد به من پیشنهاد داد تا حداقل به عنوان خواهرش باشم تا قداستی داشته باشد و ازمن خواست تا با توجه به شناختی که ازش داشتم، برایش دوستی پیدا کنم.
اما هنوز دستانم را می گرفت و سعی در بوسیدنم داشت که به شدت پرهیز می کردم و او می گفت که من هیچ هوسی در این کار ندارم و تو را مثل خواهرم دوست دارم و این مسائل برای من عادی است، فقط می خواهم تو عادت کنی که در این دنیا دیگر با رسم قدیم زندگی کردن امکان دارد. هنوز بعد از چند روز که از ماجرا گذشته، تپش قلبم پایین نیامده، اصلاً اشتها و خواب ندارم و مدام به تفاوت هایی که در من و دیگران وجود داره فکر می کنم. فکر نمی کردم معنای دوست پسر داشتن حتما به روابط جنسی منتهی بشه و من که کاملاً در این مسائل خام بودم، با فردی برخورد کردم که همه وجودم پر از اضطراب شد، از اینکه نکنه من مشکلی دارم که نمی تونم احساساتم رو تخلیه کنم و اینقدر سخت و جدی هستم که مسخره ام می کرد و مرا کوچولو خطاب می کرد. با تمام جذابیتی که داشت، هیچ احساس خاصی در من به وجود نیاورد و هرکس جای من بود، به او علاقه مند می شد.
حال بر سر این راه مانده ام:
راه درست کدام است؟ او در همه مسائل زندگیش پیشرفت کرده بود و آرزوی خیلی از دختران، بودن با اوست. نماز و روزه اش ترک نمی شد و اهل دود و مشروب نبود، با وجودی که برای مهمانهایش که اکثراً افراد عالی مهمی بودند، شراب و سیگار در خانه نگه می داشت. برخلاف من احساسات خیلی قوی داشت و مطمئنا همسر آینده اش را راضی نگه می داشت. یک زندگی شاد و راحت، یا در چهارچوب قوانین افسرده و بدبین شدن؟ شاید برای شروع لقمه ی خیلی بزرگی برداشتم؟! آیا هر دو ما در مسیرمان افراط کردیم؟..
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی – مانده
خیلی متشکرم از 2 دوستی که زحمت کشیدند و وقت گذاشتند. با قرارگیری در این محیط جدید و مشاهده اطرافیانم داشتم به این نتیجه می رسیدم که خیلی عقب موندم و دنیای امروزی چیز دیگری می طلبه. هنوز هم کاملا به یقین نرسیدم که مسیر من درسته، اما حداقل متوجه شدم 2 نفر راه من را تأیید می کنند.
زمانی که در دنیایی به سر می بریم که اکثرا قبل از ازدواج رابطه داشته اند و آن هم از بدترین نوع ممکن ( یا بهتره بگوییم تا آخرین مرحله)، چگونه می توان به یقین رسید که همسر آینده ما مثل خودمان ساده باشد و در اثر زیاد دیدن، زیاده خواه و تنوع طلب نشده باشد؟! گاهی این فکر شیطانی به ذهن آدم می رسه که پس حالا که این طوره، ما هم همرنگ جماعت شیم!
خوشبختانه من دختر احساساتی، کم سواد و کودنی نیستم که فریب پسران سودجو رو بخورم، اما گاهی باید با مسائلی که اقتضای سن است، جنگید. همان کاری که در این مدت کردم و من بعد هم خواهم کرد، چون خلاف آن باعث بیماریم می شه!
اگر هرم مازلو را جایی دیده باشید یا درموردش مطلبی خوانده باشید، می بینید که نیازهای بشر مانند هرمی است که سطحی ترین و ابتدایی ترین آن ها مانند نیاز به غذا، امنیت، نیازهای جنسی و ... در نازلترین مرتبه قرار گرفته و همین طور که درجات آن بالا می آید، نیازهای عالی تری را شامل می شود. نیاز به محبت دیدن و محبت کردن، زیبایی شناسی، رسیدن به کمال و ...
آیا می شود بدون برطرف نمودن نیازهای ابتدایی، به درجات عالی و کمال رسید و این مراتب را جهش زد؟! زمانی که روحیه شاد و سرزندگی افرادی را می بینم که این گونه نیازهایشان برطرف شده، پاسخ را منفی می بینم. من به درجات علمی و ایمان خود می بالیدم، اما با دیدن لوح تقدیرهای آن پسر و سجاده و ... فهمیدم این ها هیچ تضادی با هم ندارند و حتی با آرامش یافتن درونی، انجام کارهای علمی و هنری و .. خیلی راحت تر می شه!
نظر شما عزیزان چیه؟
خواهش می کنم هر مطلبی هرچند کم و ساده که به ذهنتان رسید را با من درمیان بگذارید ومرا با سردرگمی رها نکنید.
ممنون.
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی – مانده
خیلی خیلی خیلی ممنون از راهنمایی هاتون.
خیلی خوشحالم که این سایت رو پیدا کردم.
من نه فریب ظاهرش رو خوردم، نه خونه اش تو بهترین نقطه تهران، نه ماشین های مدل بالاش، نه کتاب ها و مقالاتی که داشت، نه روابط عمومی قویش، نه ایمانش به خدا، نه سلامت جسمانیش، نه موقعیت اجتماعیش و دوستهای گردن کلفتش. به نظرم این فرد فقط یک مشکل داشت و اون هم این بود که روابط جنسی قبل از ازدواج براش یک مسئله کاملا عادی بود که شاید به نظر خیلی ها این اصلا مشکل نباشه اما برای من مهم بود.
لغتی که digitalman استفاده کرد، خیلی برام جالب بود: "قانون جذب". خیلی خوبه و حقیقت داره. من هم طبق قانون دفع (!) به این آقا فهماندم که اهلش نیستم و چه قدر جالب و خوب که دیگه ازش خبری نشد. فکر می کنم منتظر تغییر عقیده من ماند و من با کمک شما دوستان عزیز راه خودم رو پیدا کردم و دیگه سراغش رو نگرفتم. این تجربه هرچند می تونست برای من گرون تموم شه اما با توجه به تدابیری که اتخاذ کردم و همچنین خود اون طرف که شخصیت فهمیده ای بود، تجربه تلخی نشد و باعث رشد من شد. ارزش خودم رو فهمیدم و متأسفانه دیدم چه قدر، چه قدر، چه قدر زیادن افرادی که ارزش خودشون رو نمی دونن و با رضایت کامل همه وجودشون رو در اختیار دیگران قرار می دن. لااقل در مورد افراد با تحصیلات عالی در بهترین مراکز همچین فکری نمی کردم.
در مورد صحبت های sorena_arman باید بگم که این قدر دختر بی اعتقاد زیاد شده که پسرا دیگه لازم نیست برای برطرف کردن نیازهای جنسیشون هیچ تلاشی کنن و کسی رو مجبور به این کار کنن یا به قول شما رامش کنن. دخترهایی رو می شناسم که با رضایت کامل این کار رو انجام می دن. خصوصا فردی با شرایط ایشون. پس چه دلیلی داره به دنبال افرادی باشن که نه تجربه ای داشتن و نه ...(مسائلی که مطرح کردنشون جالب نیست.)
در مورد صحبت های pooarot باید بگم من 2 روز تمام مریض شدم، به یک نقطه خیره می ماندم و خواب و خوراک نداشتم، چرا؟ چون از صحت حرف های این آقا اطمینان داشتم. منظور من تناقض بین لوح با سجاده نبود، بلکه بین لوح و سجاده با تخت 2 نفره...! و این امکان داشت. این فرد، فرد منحصر به فردی است که فکر می کنم هنوز به خاطر محیط سالمی که در آن رشد کرده و خانواده محترمی که داره (همون طور که گفتم همشهری بودیم)، بعضی مسائل شرعی را رعایت می کنه و تکلیف خودش رو کامل مشخص نکرده. از این ناراحتم که مطمئنم تا چند سال دیگه نه به نماز و روزه اش افتخار کنه، نه به شراب نخوردن و سیگار نکشیدنش... من از این شکه شده بودم که مهمان هایش که آن ها را مهم خطاب کردم، افراد عالی مرتبه کشور هستند و سمت های مهمی دارند و باور این حقیقت تلخ انقدر برام سخت بود که به خودم شک کردم، به پاکی خودم. وقتی دیدم این پاکی برای آن ها مسخره و بی ارزش است، اعتقادات و ارزش هام زیر سؤال رفت و به این نکته فکر کردم که نکنه همه همین طورین؟؟!!!
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
فقط میتونم بگم از اینکه مدتهاست قرآن نخوندم شرمنده ام، اما من همچین جسارتی نکردم که بخوام دین رو با افراد بشناسم.
من فقط یه سرک به اون طرف ماجرا انداختم و از آنچه دیدم ناراحت شدم.
دیگه نه دختری چون فاطمه پیدا میشه و نه پسری چون علی.
تهران شهر کثیفیه. چند ماه بیشتر نیست اینجا مهمانم، اما پسرهای زیادی دیدم که شماره بدهند و شماره بخواهند، حتی چند مورد بدون هیچ ترس و واهمه ای و صریح پیشنهاد سکس دادند که واقعا شکه شدم.
من دیشب در راه تهران بودم، به خاطر جسارت و دست درازی 2 پسر به دختری که در اتوبوس جلوشان نشسته بود، ساعت ها در پاسگاه معطل شدیم و نتونستم به کلاس امروزم برسم. در این چند وقت، این بار سومه که همچین حادثه ای را می بینم و این خیلی تأسف باره. برای رهایی از استرس حادثه ای که در نزدیکیم اتفاق افتاده بود، هزینه ی بیشتری کردم و تاکسی ترمینال گرفتم تا با امنیت بیشتر به محل اقامتم برسم. راننده که مرد جوان خوش تیپی بود و خودش مسئول تاکسیرانی آنجا بود، سر صحبت را باز کرد و من که از کودکی یاد گرفته ام با غریبه ها حرف نزنم، جواب نمی دادم یا کوتاه .. ناگهان خودش را معرفی کرد و دستش را به سمت عقب دراز کرد و منتظر ماند تا من هم دست بدهم. هاج و واج مانده بودم و با خود فکر کردم اینجا ایرانه؟! با لبخند پرسید قابل نمی دونید؟ سری به نشانه افسوس تکان دادم. دستش را پس زد و گفت شاید دوست پسرت گفته با کسی دست ندی؟ باز جوابی ندادم و گفت دختری به زیبایی شما حتما طرفداران زیادی داره، این طور نیست؟! و باز هم سکوت کردم و صورتم را از نگاه هرزه اش برگرداندم. خلاصه، با تهدید من ساکت شد و من با داستان های جدید، دوباره وارد این شهر بی در و پیکر شدم. هر روز هزاران حادثه این چنین در انتظار ماست و ما باید بگوییم که در کشوری اسلامی هستیم و امنیت داریم!
از تمام دخترانی که شرایط من را دارند، خواهش می کنم فریب گرگ های خوش زبان را نخورند. اینان به محض اینکه بفهمند دختری در این ابرشهر تنهاست، هزار نقشه برایش می کشند و چه توجیه های زیبایی هم می کنند. چشم و گوشتان را باز کنید تا پشیمان نشید...
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
میخوام بیشتر بدونم. راهش چیه؟ چه طور میشه ارتباط داشت و فریب نخورد؟
رشته تحصیلی من طوریست که در آینده بیشتر با مردان باید ارتباط داشته باشم و از این بابت نگرانم.
نمی خوام کم کم به این باور برسم که بهتره کنج عزلت بگزینم، افسرده بشم و اطمینان نکنم. زمانی پدرم گفت، اینجا همه گرگند، یا باید خورده شوی، یا باید بخوری. حال تکلیف یک فرد ساده که هیچ کدام را نمی تواند بپذیرد، چیست؟! راه همزیستی مسالمت آمیز با این همه فساد چیست؟!...
راجع به این موارد ( آگاهی های اجتماعی و جنسی، نحوه اعتماد به جنس مخالف، خودشناسی،...) اگه کسی کتابی سراغ داره، ممنون میشم مطرح کنید.
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
نه، من نمی زارم کسی به مقدساتم توهین کنه، ممنون ازshad و sorena_arman. باید بیشتر روی نحوه فهامندن حد و مرزم به دیگران کار کنم.
اما واقعا نمی دونم چرا به قول teke.yakh هرچی پسر هفت خط و زرنگه، سر راه من قرار می گیره!
رامتین عزیز، من زیاد دیدم و خوندم، از زمانی هم که با این سایت آشنا شدم، اطلاعاتم بالاتر رفته، اما واقعا تا زمانی که در دل ماجرا نباشی، تجربه ای به دست نمیاری که کارآمد باشه. البته سعی می کنم هم ذات پنداری کنم تا تأثیر بیشتری روم بزاره و حتما لازم نباشه سرم به سنگ بخوره تا بفهمم سنگ سخته!...
راستش رو بخواید، گاهی واقعا احتیاج به یک پشتوانه و حامی می کنم، اما هیچ وقت غرور خودم رو نمی شکنم و احتیاجم رو به جنس مخالف ابراز نمی کنم. مثلا همون مورد اول (که نگذاشتم رابطه مان در حد همان یک دیدار بیشتر بشه) ، چون می دونست من احتیاج شدید به کامپیوتر دارم و از پس خریدش برنمیام، به زور می خواست لپ تاپی رو به من هدیه بده. اما قبول نکردم، چون این یعنی وابستگی و مدیون شدن و هزار مدل توقع طرف مقابل (شاید هر دختری جای من بود از وضعیت اقتصادی خیلی خوبش سواستفاده میکرد). من افکارم آنقدر تر و تمیز است که نه خودم می تونم سر کسی کلاه بزارم، نه به ذهنم نمیرسه کسی بخواد از من سواستفاده کنه و زمانی که مدتی سپری می شه و به ماجرا فکر می کنم، معنای حرکات و حرف هاشون رو می فهمم! مسلما این ناشی از بی تجربگیه.
این رو هم می دونم که وقتی آدم تنهاست، خیلی ها با نقشه تکیه گاه به آدم نزدیک می شن و ما هم که در یک خلا عاطفی قرار داریم، سریع دل می بندیم...
آخه، از طرفی هم این روزا خیلی میگن کسانی که قبل از ازدواج تجربه نداشته باشن، ازدواج موفقی نخواهند داشت و شکست می خورن. نمی تونن همسر مناسبی باشن، چون شناخت درستی از جنس مخالف ندارن. شما با این موضوع موافقید؟! نمی خوام آینده ام به خطر بیفته. البته این را هم شنیدم که بهتره قبل از ازدواج رابطه جنسی برقرار بشه تا افراد بفهمن ارضا می شن یا نه، ممکنه کسی سردمزاج باشه و نتونه با فردی گرم مزاج زندگی کنه یا بالعکس و خیلی از آمار طلاق به خاطر نارضایتی جنسی هست. حتی اگه این مورد دوم حقیقت داشته باشه، مثل اینه که به من بگن برو خودت رو زنده به گور کن!
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
واي، دوستای گلم، چه قدر منو خوشحال کردید!!!
الان کاملا مطمئن شدم که تنها نیستم. هنوز هم آدمایی هستن که ارزشها رو به عدم ارزش تبدیل نکرده باشن. آخه هر طرف که نگاه می کنم، چیزی رو میبینم که دوست ندارم! از بس این جمعیت سردرگم زیاد شدن و دوست دارن همه رو به درد خودشون دچار کنن. وحشتی بیشتر از شب اول قبر به سراغم اومده بود!
امروز کتابی با عنوان "دختران خوب به آسمان می روند دختران بد به همه جا" رو دیدم و کمی از اون رو خوندم. مطالبش خیلی با عنوانش نمی خونه، اما عنوانش هم جالبه. فکر کنم جواب خیلی از سؤالای من توش نوشته شده. در مورد خودشناسی و خودباوری زنان و تله های ارتباطی و ... به دخترخانم ها پیشنهاد می کنم یه نگاه بهش یندازن. مثلا نوشته بود میل به محبوب واقع شدن و عدم اعتماد به نفس باعث میشه زنها زمان زیادی را صرف پیدا کردن یک حامی کنند و از ابراز وجود خود و شناساندن ارزشهای درونی خود بپرهیزند و این باعث سرخوردگی میشه...
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رامتين
tak-bo'di عزيز واقعا نمیدونم چجوری بگم فقط این واقعیت رو بگم در مورد اینکه بعضی از مواقع نیاز به یک هم صحبت از جنس مخالف خودت رو احساس میکنی یک حس کاملا درسته چون اتفاقا من هم بعضی از مواقع چنین حسی دارم ولی برای روشن شدن مطلب می خوام خودم رو مثال بزنم که فکر نکنی کسی تو این شرایط نبوده خود من تا حالا با توجه به شرایطی که داشتم می تونستم چندین دوست دختر داشته باشم همانطور که خیلی از دوستام دارن ولی من معتقد به یک اصول و مبانی خاصی هستم که به دین هم ربطی نداره و اون وجدان انسانه من وجدانم قبول نمی کنه که با یک دختر به خاطر ارضاء نیاز عاطفیم برای یک مدت زمانی دوست بشم بعد از اون که نیازم رفع شد اون دختر رو تنها بگذارم،دختری که در این مدت آشنایی ممکنه به من وابسته شده باشه و بعد از این مسئله بخاطر من دچار یاس و ناامیدی بشه و ضربه روحی بخوره،شاید خیلیا براشون مهم نباشه ولی من نمی تونم اینرو قبول کنم،پس می خوام بگم من هم این احساس رو داشتم ولی جلوی خودم رو گرفتم و مطمئن باش هر پسري اين حالت رو داره ولي اگر بخواد قيد وجدانشو بزنه براحتي با يك دختر ارتباط بر قرار ميكنه و دختر هم ناخواسته وارد يك رابطه خيلي خطرناك ميشه كه عواقبشو نميدونه
ممنون از این که این قدر پیگیر و با دقت جواب منو دادید..
این خویشتن داری شما قابل تحسینه! کاش همه همین طور بودن و باشن...
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
اما این یه حقیقته که چه بخوایم، چه نخوایم جامعه داره به این سمت پیش میره و نمی شه جلوش رو گرفت. همین باعث میشه این اقلیت معتقد احساس خوبی از زندگی به سبک خودشون نداشته باشن. پس بهتره هدفمند و با برنامه ریزی این دوره گذار طی بشه تا مشکلات ناشی از اون کمتر بشه. داشتن رابطه به منظور شناخت بد نیست، اما با تعیین مرزها، با شناسایی معضلات و اقداماتی که در جهت پیش گیری از اون باید انجام بشه.
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pooarot
سلام بچه ها
درسته این مشکل به جامعه خیلی مربوطه ولی به نظر من به خونواده هم برمیگرده اگه یه دختر به خونوادش مثلا برادرش به عنوان یه حامی نگاه کنه یا یه خواهر بتونه تا حدودی نیازهای احساسی برادرشو بر طرف کنه احساس نیاز به این رابطه کمتر میشه.
تا حدودی درسته، اما جنس این نیازها کاملا متفاوته.
دوستی داشتم که مادر، پدر و برادرش ناز همه عالم رو ازش می خریدن وهیچ گونه مشکلی هم نداشت، اما باز دنبال چیز دیگه ای بود و خب خیلی از پسرای بیچاره رو امیدوار می کرد برای برطرف کردن نیاز عاطفی خودش و همین که می دید فرد دیگه ای هست که نازش رو بخره، کهنه می شد دل آزار!
متأسفانه بعضی برای رفع این نیازشان وجدان خود را می خوابانند. خدا کنه این جور افراد سر راه آدم قرار نگیرن
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
بچه ها، شما تا حالا به اين فكر كردید كه ممكنه روزی ازدواج ازبین بره؟!!
یعنی آدما دیگه نیازی به پایبندی به زندگی مشترک و همیشه در کنار یک نفر بودن رو احساس نکنن و حتی براشون مسخره باشه؟!
فکر کنم بعضی کشورا دارن به این سمت پیش می رن،
یه کم با وسعت نظر جواب بدید!
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
ممنون اما من هیچ اشتباهی مرتکب نشدم، حق دارم به دنبال حقیقت بگردم! وحتی حق دارم در این مسیر به بیراهه برم و برگردم. خود من مسئولش هستم و کسی نمی تونه منو سرزنش کنه.
من در این مدت فهمیدم که این یک حقیقت است که مدل ازدواج داره تغییر می کنه و به سمت غربی شدن داره پیش می ره. بگذارید یک بار هم از دید این افراد با این قضیه برخورد کرد. نباید این قدر تحجر داشت. من وارد مکالمه های زیادی با این افراد شدم تا از طرز فکرشان خبردار بشم، هم دختر و هم پسر، همه دارای مدارج عالی تحصیلی و موقعیت های خوب. پزشک، دامپزشک، مهندس،... نمی شه مثل کبک سرمون رو زیر برف کنیم، یه نگاه که به دور و برمون کنیم، می بینیم قریب 50 درصد آدما قبل از ازدواج رابطه دارند، دوست دختر یا پسر دارند و این رابطه در حد یک دوستی عادی نیست، بلکه اختلافات دو جنس باعث می شه تا به رابطه جنسی کشیده بشه و البته تمام این ها با خواست هر دو طرف هست. هیچ اجباری در کار نیست. اصلا به این تفکرات دست و پاگیر هیچ اعتقادی ندارند و هیچ خطری دختر را تهدید نمی کند، چون کاملا منطقی پیش میرن و هیچ ترسی از بدنامی ندارند، حتی به نظرشون آدامیی مثل ما مشکل دارن و عقب مونده هستن. معتقدن نمیشه چشم و گوش بسته رفت پای سفره عقد نشست، باید تجربه کرد تا به بلوغ ازدواج رسید. حتی این تنوع طلبی که درموردش حرف زدیم، باور دارن که در آدمایی که با بی تجربگی ازدواج کردن، بیشتره چون تازه بعدش می فهمن که شاید سرشون کلاه رفته باشه، شاید این انتخابشون بهترین نبوده و بعد از ازدواج سر و گوششون می جنبه، پس بهتره در دوران مجردی تمرین کرد تا با چشم و گوش باز انتخاب کرد و پشیمون نشد. حتی این مواردی که باهاشون صحبت کردم، کاملا به تعهد بعد از ازدواج معتقد بودن و خیلی هاشون که متأهل بودن، از ازدواجشون راضی بودن و از اینکه قبل از ازدواج رابطه داشتن، هیچ احساس ناراحتی یا پشیمونی نمی کردن و خیلی هم خوشحال بودن. حتی وقتی از متخصصان در این مورد پرسیدم، گفتن که خیلی از مشکلات جنسی در افرادی که رابطه ندارن و خویشتن داری می کنن، به وجود میاد، چون فاصله بین سن بلوغ و سن ازدواج بالا رفته و این مشکل با رابطه حل میشه، اما نمیزارن ما این موارد رو مطرح کنیم، چون نه مردم دوست دارن و نه جامعه.
اگر راه اونا هم اشتباه بود، ازدواج های ناموفقی داشتن.
البته تمام این مواردی که مطرح کردم، فقط در بین افراد داری سطح علم و فرهنگ و شعور خیلی خیلی بالا بود. برای افراد عامه این روش خیلی خطرناکه، چون منجر به فساد و آشفتگی و هرج و مرج می شه. یک سری قوانین برای آدمای خاص هست و هرکسی توانایی درک اون رو نداره. یک تفاوت فرهنگی و یک فاصله شدید بزرگ، که باعث میشه به خیلی چیزا شک کنیم.
حالا من احساس می کنم مثل یه اسکیمو می مونم که اگر بخواد وارد استوا بشه، به جای این که یخش باز شه، بی شک می میره.
خدا خودش به دادمون برسه. من که نفهمیدم راه درست چیه. هر چی بیشتر می بینم و می پرسم و بحث می کنم، بیشتر گیج می شم.
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
ممنون از نظر.
همون طور که گفتم، اینا نظرات من نبود. من نه تا به حال عاشق شدم و نه دوست پسر داشتم، در تمام عمرم هم با هیچ پسری گرم نگرفتم و به هیچ کس راه ندادم. پس لزومی نداره با حالت تهاجمی با من برخورد بشه، من خودم رو یکی از پاکترین دخترا می دونم.
این جا هم در نقش یک محقق بودم، نه یک فرد قربانی از نسل سوخته یا یک فرد مشتاق برای دوست پیدا کردن! اما خیلی ناراحت بودم که در حین مکالمه واقعا بعضی جاها کم میاوردم و هیچ دلیلی برای اعتقاداتم نمی دیدم، احساس می کردم فقط کورکورانه دارم پیروی می کنم و هیچ منطق و دلیل علمی پشت این قضیه نیست. نمی دونم کتاب سینوهه رو خوندید یا نه؟ دقیقا همون حالتی که به سینوهه دست داد، وقتی فهمید خدایش دروغی بوده و یک سری مسائل اجتماعی و منافع افراد بالادست باعث شده اعتقادات بسیار محکمی در بین عامه مردم شکل بگیره و خود مردم مثل سد محکمی در مقابل اون بایستند و تمام اعتقاداتش پوشالی بوده، به من دست داد. خب لازمه ی ایمان شک هست. تا شکاک نبود، نمی شه مؤمن خوبی شد. من برای به دست آوردن این ایمان به نظر همه احتیاج دارم، چه شما و چه افرادی که در آن سوی قضیه ایستادن. اونا کاملا منطقی یا حتی خیلی تخصصی و علمی دلایل اعمالشون رو برای من توضیح دادن اما متأسفانه از شما فقط احساسات می بینم و تحجر...
می تونیم این سؤال رو از خودمون بپرسیم که چرا وقتی تو یه جامعه امنیت کم می شه، همه مجاز هستند اسلحه با خودشون حمل کنند، چیزی که در زمان معمولی جرم محسوب می شه.
یا مثلا چرا دست دادن خانم ها و آقایون بعضی جاها ناپسنده و بعضی جاها دست ندادن بی احترامیه؟! با همین یه مثال کوچیک می شه دید قوانین همه جا صدق نمی کنه و افراد خاص با فرهنگهای خاص، سبک های خاص زندگی دارند. چرا در برخی مناطق جنوب کشور دخترا روبنده می اندازن و بعضی جاها به حجاب هیچ اعتقادی ندان و هیچ کدوم هم با این قضیه مشکلی ندارن و راضی هستن؟! یا همین یک مثال کوچیک میتونه ثابت کنه سبک زندگی آدما با هم فرق می کنه و هر جا قانون خاص خودش رو داره.
مدل غربی شدن یعنی همین که اولین تماس جنسی با همسر نباشه، داشتن سکس قبل از ازدواج. البته این آدما به نسبت آدمای معتقدی بودن، خدا و پیامبر رو قبول داشتن، نماز و روزه رو هم، و در ضمن اونا هم اعتقادات خاص خودشون رو داشتن از جمله این که رابطه جنسی فقط باید با دوست دختر یا دوست پسر برقرار بشه و خلاف اون یعنی بی بند و باری، به نوعی اونا هم حد و مرزی داشتن، اما متفاوت از تعاریف ما. مثلا یکیشون از پارتی های همسایه شان که موسوم به "سکس پارتی" یا "استخر پارتی" بود، شاکی بود و میگفت این یعنی نهایت بی بند و باری و فساد. پارتی که در آن هر کس تنها دعوت می شد، آن جا با هم آشنا می شدن، همدیگر را انتخاب می کردن، ... و فردای آن روز اصلا همدیگر را نمی شناختند! پس هر کدام از ما برای خودمان ارزش هایی داریم و به آن وفاداریم، حال اینکه در چه جایگاهی قرار گیریم و راه درست را انتخاب کنیم، عملیست ظریف و حساس که باید همه مدل را دید و از بین آن درست را انتخاب کرد....
شما هم اگر الان دور و بر خودتون رو بهتر ببینید، این آدما رو به وفور می بینید. همون طور که من الان که نسبت به این مطلب آگاه شدم، توی شهر خودم هم این روش رو زیاد می بینم. این مسأله خاص تهران نیست، هرچند اینجا بیشتره.
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
سنم رو قبلا گفته بودم، 22
رشته ام رو نمی تونم بگم، چون میترسم توسط دوستان شناسایی بشم!
فکر کنم حدس شما درسته. راحش چیه؟!
دیگه نمی تونم. همش تو فکرم. از هر کی و هر چی می پرسم، احساس می کنم راه جدیدی پیش پام به وجود میاد که تا به حال بهش فکر نکرده بودم. این همه تنوع و تضاد تا کی؟! من کجای این دنیا هستم!؟ می ترسم نهیلیست بشم به خدا!!!
RE: سخت گیری بیش از حد در مسائل عاطفی به خاطر اعتقادات قدیمی
سلام
متاسفانه در كشور ما بهره گیری از متخصصین بسیار كم هست.
از مهندسی و پزشكی گرفته تا علوم سیاسی و علوم انسانی و ....
مثلا شما به دوست خود یا فامیل خود بگویید از صبح در كمرم دردی احساس می كنم ،نمی دونم چه كار كنم. می بیند در اكثر موارد شما را راهنمایی می كنند، آن هم در مسئله پزشكی كه كاملا تخصصی هست. و كمتر كسی می گوید این یك مسئله تخصصی هست و لطفا شما به یك پزشك متخصص مراجعه كن.
در علوم انسانی این مسئله رایج تر است. و همه به سادگی ابراز نظر می كنند. و مبنای نظراتشون هم تجربه شخصی خودشون یا اطرافیانشون هست.
در همه دنیا اكنون جامعه شناسی ، علوم سیاسیَ، روان شناسی یك شاخه علمی هست و بر اساس تحقیقات و تائید فرضیه ها صحبت می كنند. لیكن هنوز هم كه هنوز است افراد در مسائل مهم زندگی كه مربوط به یافته های روانشناسی می شود روی تجارب شخصی خود بیشتر از تحقیقات صورت گرفته پافشاری می كنند.
شما در هر شهری هستید، یك زحمتی بكشید به مراكز مشاوره محل سكونت خود مراجعه كنید. و ازمشاوران در مورد پرونده های كه مسئله طلاق یا شكست در زندگی مطرح شده بپرسید ، تا بیشتر به رابطه قبل از ازدواج و شكست بعد از ازدواج پی ببرید. (چرا كه هنوز این ارتباطات ناپخته هست و طرفین هیچ گونه كنترلی روی احساسات انفجاری خود ندارند.)
اینكه یك زوجی اطراف من« سنتی ازدواج كردند» یا پس از «دوستی و عشق بازی» ازدواج كردند و موفق شدند كافی نیست. و باید جامعه آماری بررسی شود.
به هر حال آنچه با توجه به محیط فرهنگی كشور ،ما مشاوران شاهد هستیم نتیجه عكس دادن ارتباطات دختر و پسر هست. یعنی از آنجا كه چنین ارتباطاتی تخصصی نیست و به طرف احساس گرایی می رود ،شناختها تحریف شده و وابستگی ها بالا می رود، بعد هم اگر ازدواج صورت گیرد مشكلات زناشویی شروع شده و شدت می یابد در حالیكه توقعات نسبت به هم در مقایسه با قبل از ازدواج افزایش یافته است.(بگذریم خیلی از این ارتباطات قبل از اینكه به ازدواج منتهی شود به شكست عاطفی و بدبینی می انجامد)
بله شاید در جاهای دیگر دنیا رابطه دختر و پسر باشد،اما دختر این پسر را مثل كالای قاچاق در درون خود حبس نمی كند و به خانواده های یكدیگر با توجه به فرهنگشون معرفی می شوند. اما اینجا در خفا شكل می گیرد(در اكثر مواقع)،بعد كم كم احساسات بالا می گیرد و یا شكست عاطفی قبل از ازدواج یا سوء ظن و مشكلات شدید بعد از ازدواج ... البته استثناءهمیشه هست.
شما یك گشت و گذار در سئوالات ارتباط دختر و پسر یا مشكلات خانواده در این تالار بزنید، در اكثر مواقع دوستی و آشنایی بوده ولی یا به ازدواج ختم نشده و آسیب به طرفین زده یا اگر ازدواج صورت گرفته مشكلات بعدی داشته است.
باز هم می گویم همیشه درصدی انجراف از این موضوع هست كه اگر دقت كنید بر می گردد به مهارتهای طرفین در راستای كنترل احساس و منطق گرایی و هماهنگی با خانواده ها....
به هر حال فردی كه به این دوستی ها اعتقاد داره دنبالش هم میره و مسئولیت تبعاتش هم را می پذیره وهمچنین عكس این قضیه....
فكر كنم نزدیكترین مفهوم به جمله آخرم را بتوان در این موضوع بسطش داد:
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=2430&pid=21678#pid21678