دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام به همه دوستان
من بابک هستم 30 سال سن دارم لیسانس الکترونیک و در حال حاضر مسئول یک بخش در محیط کارم هستم راستش رو بخواهین دیگه خسته شدم از دست مادرم بخاطر اینکه اصلا عقاید مشترکی در زمینه انتخاب همسر نداریم و چون حالت خودخواهی داره میگه هر کسی که من میگم تو باید انتخاب کنی یا از بین اون کسایی که من میپسندم یکی رو انتخاب کن
حالا واقعا خسته شدم چون هر جا واسه خواستگاری میریم اونهایی که مامانم خوشش میاد من نمیپسندم و همچنین بر عکس،اصلا با هم هم سلیقه نیستیم بخاطر همین پروسه انتخاب همسر من خیلی طول کشیده
ضمنا بخاطر وضع مالیمون و اینکه همچی به نام مادرم هست به همین خاطر منم تهدید میکنه که اگر اون کسی که من میگم نگیری یا من نپسندم از همچی محرومت میکنم،هیچ چیزی بهت نمیدم و حمایتت نمیکنم
و چون الان تحت فشار هستم بعضی اوقات به فکرم میزنه که قید انتخاب همسر رو بزنم و یه دوست واسه خودم انتخاب کنم و کارهایی انجام بدم که یک عمر واسم جنبه گناه داشته و نمیخواستم طرفش برم:(:
بچه ها باور کنید موندم کمکم کنید بگید با مادرم و رفتارش چکار کنم دیگه واقعا خسته شدم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام بابک جان
ببین اول از همه میخوام که به این دو سوال دقیق جواب بدی؟
اول اینکه گفتی تفاوت هایی بین سلیقه تو و مادرت دز انتخاب همسر هست میشه دقیق بگی که بیشتر اختلاقتون سر چی هست ؟ایا از ظاهر اینهایی که مادرت میگه خوشت نمیاد؟یا تفاوت مذهبی یا ...خلاصه این اختلافی که بین سلیقه خودتون و مادرت هست رو بیشتر توضیح بده
دوم اینکه ایا الان کسی هست که به هر طریقی باهاش اشنا باشی و در ذهن یا دلت باشه ؟منظورم این هست که در دلت باشه یعنی یه وابستگی حتی کوچیک به یه خانمی داشته باشی یا در ذهنت یعنی کسی مد نظرت باشه که وجه تشابه زیادی با تو داشته باشه اما به خاطر مادرت از او صرف نظر میکنی؟؟؟
اگر هست ایا با مادرت در مورد او صحبت کردی ؟واکنش مادرت چه بوده؟
در گذشته چی؟ایا در گذشته کسی رو به مادرت معرفی کردی ؟واکنش او چه بوده؟دلیل مادرت برای مخالفت با کسی که تو میخواستی چه بوده؟
اگر دوست داشتی به سوالام جواب بدی سوال اخرم رو برای هم زمان حال و هم زمان گذشته جواب بده؟
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
محمد ممنون از پاسخی که دادی
راستش مادر من معیارهایی داره که برای من زیاد مهم نیستند مثلا اینکه میگه خانواده همسر آیندت نباید زیاد باشن حداکثر 2 تا بچه دوم اینکه از لحاظ مقام اجتماعی و وضع مالی جزو اقشار متوسط به بالا باشن حتی به عمو یا فامیلهای نزدیک اون خانواده هم حساسه که اونام در سطح خوبی باشن
ضمنا میگه باید از شهر خودت باشن که نخوای رفت و آمد شهر به شهر داشته باشی و از اینجور شرطها
ولی برای من زیاد همه این موارد مهم نیستند مثلا اگه تعدادشون هم بیشتر از 2 نفر بود اهمیت برام نداره ،یا از یه شهر دیگه باشه اما مادرم حرف خودش رو میزنه
در مورد سوال بعدیتم اینکه،آره من خیلی وقت پیش یه نفر رو معرفی کردم که دختر خیلی خوبی بود اما بخاطر اینکه 4 تا فرزند بودند ممانعت کرد
الان هم یکی از دوستای خانوادگیمون هست که من میدونم بهم میخوریم همچیش خوبه اما یه شهر دیگست که به خاطر همین مطلب راضی نیست و میخواد مخالفت کنه
حقیقتش رو بخواهی من همچین مادری رو هیچ کجا ندیدم که انقدر نظر پسرش براش مهم نباشه یا انقدر خودخواه باشه،اینم میدونم که اگه جلوش وایسم همون کارایی که گفتم رو اجرا میکنه
نمیدونم چجوری میتونم متقاعدش کنم که اولویت برای من اون چیزایی نیست که اون میگه
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلامی دوباره به بابک عزیز
تو در نوشته هات هیچ اشاره ای به پدرت نکردی ایا ایشون در قید حیات هستند؟ایا پدرت میتونه روی مادرت تاثیری بذاره یا ایشون هم هم رای مادرت هستن؟با این تعریفایی که از مادرت کردی من احساس میکنم که حتی اگه شما به رای مادرت هم عمل کنی ممکنه که بعد ازدواجت مادرت تمایل زیادی به دخالت کردن در زندگی شما داشته باشن که این چیز خیلی بدی هست.این معیارهایی هم که مادرت داره خوب خودت هم میدونی که معیارهای اشتباهی هست .
ببین داداش اینکه میگی ممکنه به گناه بیفتم و دنبال پیدا کردن دوست دختر برم ساده ترین و همچنین بیراه ترین راه ممکن هست که در نهایتش هیچ عاقبتی نداره جز سردرگمی و در نهایت عقب افتادن از زندگی .
اما شما الان 30 سالت هست و قاعدتا در این سالها باید یه پشتوانه مالی برا خودت داشته باشی.یعنی نباید زیاد وابستگی مالی به مادرت داشته باشی که به خاطر نیاز مالی به ایشون بخوای طبق نظر ایشون باشی.راستی از نظر خودت ایا امکان این نیست که به شهر دیگه ای بری مثلا همون شهری که خانم مورد علاقت هست.یا شهری که هزینه زندگی در اون کمترباشه تا زیاد وابستگی مادی به مادرت نداشته باشی (این برای این هست که گفتم اگه در تهرانی چون هزینه در تهران زیاد هست اما در شهرهای دیگه قابل تحمل تر هست ).ببین خود من دو تا از پسرعمه هام به همین دلیل چند سال اول ازدواجشون رفتن یه شهر دیگه و زیاد هم سختشون نبود.نمیدونم تا به حال به این موضوع فکر کردی؟
ببین داداش من سعی کن تو زندگی بهترین راه ممکن رو انتخاب کنی و نه کوتاه ترین راه رو .اینکه بیفتی دنبال دوست دختر اونم در این سنی که شما داری و اینکه شما الان کار داری و شرایط این رو داری که یه ازدواج خوب رو داشته باشی یه چیزی هست که ناشکری محسوب میشه.ممکنه که مادرت ناراحت شه و تو رو محرومت کنه اما این بهتر از این هست که یه ازدواج اجباری داشته باشی با کسی که هیچ تناسبی باهاش نداری و نهایتا یه زندگی بد رو تجربه کنی یا اینکه بدتر از اون بری دنبال کارایی که هیچ عاقبتی جز اتلاف وقت نداره. این رو بدون خیلی ها هستن که پدر و مادرشون هیچ کمک مالی نمیکنن اما دارن زندگیشون رو میکنن .گاهی اوقات نمیشه تو زندگی همه چیز رو باهم داشت اما باید در نظر گرفت که سعی کنیم که چیز بهتری به دست بیاریم و این رو بدون که پول رو میشه به دست اورد حتی شاید همین مادر بنا به ذات مادری اش بعد ها کمکت کنه اما کسی که با ما همطراز باشه رو شاید دیگه به این سادگی ها نشه به دست اورد و بعدها حسرت بخوری که چرا از این فرصتی که خدا بهت داد استفاده نکردی...
موفق باشی:72:
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
منم با نظر آقا محمد موافقم قدر پاكيتونو بدونين و به هيچ قيمتي (حتي با وجود نيييييييييييييييييييييييا ز زياد)از دستش ندين
يكم تحملتونو بيشتر كنين وبا آرامش اون دختر خانم رو به مادرتون معرفي كنين ايشالله درست ميشه
هر موقع هم ديدين ديگه دارين داغون ميشين بيشتر برا بچه ها بنويسيد تا آستانه ي تحملتون بره بالاتر
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام،
بابک جان،
من فقط یک راه حل به ذهنم میرسه، اونم با توجه به تجربه یکی از دوستان هست،
اگر واقعا روی انتخابت برای همسر آیندت مطمئنی، و فردی رو در نظر داری که مناسب شما هست، معرفی کن به مادرت،
و بعد خیلی راحت،با مادرت صحبت کن و بگو، که با توجه به وضعیتی که شما داری، با این مخالفتها و معیارهای سختی که شما شخصاً فکر نمیکنی مهم باشن،
ممکنه به گناه بیفتی و در این صورت، مادرتون هم به دلیل همین مخالفتها و سخت گیری ها، در گناه شما شریک خواهد بود ...
این موضوع رو صریحأ به ایشون اعلام کن!
این دقیقا راه حلی بود که برای یکی از دوستان جواب داد...
و من فکر میکنم، تاثیر گذار خواهد بود!
آخه با آتیش نمیشه شوخی کرد:300:
K
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
ممنون از پاسختون
محمد عزیز باید بگم آره من تهرانم و برام شهرستان زندگی کردن اونم یه شهر غریب خیلی سخته مخصوصا اینکه کارم و موقعیتم اینجا خوبه و نمیخوام از دستش بدم ولی اگر یک روزی مجبور بشم حتما این کار رو میکنم و میرم همون شهر
در ضمن اینم بگم که پدر من زیاد نقشی در تصمیم گیری های مادرم نداره درواقع خانواده ما بیشتر مادر سالاره،بخاطر همین من رو پدرم زیاد حساب نمیکنم
من الان خودمم قبول دارم که انتخاب یک دوست تو موقعیتی که من دارم اصلا درست نیست اما بعضی وقتا مسائلی پیش میاد که آدم رو به این فکرا مینداره متاسفانه
من میخوام دیگه آخرین اتمام حجتم رو با مادرم انجام بدم با نظر کامران هم موافقم اگر دیگه بازم اشکال گرفت هر گناهی بکنم دیگه پای مادرم هست چون من همه حرفم رو می خواهم باهاش بزنم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
بابک جان اینو بدون اگه الان نتونی واسه خودت و زندگیت یه صورت مستقل تصمیم بگیری مطمئن باش هیچ وقته دیگه هم نمیتونی...شما قراره یه عمر با اون خانم زندگی کنی نه مادرت...حالا حتی اگه با نظر وسلیقه مادرتم زن بگیری و زندگی مشترکت رو تشکیل بدی فکر نکن از دست دخالتهای مادرت خلاصی میشی....تازه اول مشکلاتته....
ممکنه شما با معیارهایی که مادرت درمورد انتخاب همسر داره بتونی کسی رو پیدا کنی ولی خیلی امیدوار نباش با معیارهای مادرت بتونی زندگی کنی...پس به دنبال کسی باش که دوست داری درکنارت باشه نه کسی که مادرت دوست داشته باشه درکنار شما باشه
بهتره شما به جای نحوه انتخاب همسر بشینی به نتیجه انتخابت فکر کنی
شما دوتا راه پیش رو داری:
1)با سلیقه مادرت زن بگیری و از حمایت اون برخوردار باشی
2)با سلیقه خودت زن بگیری وقید هر نوع حمایتی رو بزنی
حالا ببین عاقبت کدوم رو بیشتر می پسندی
اگه راه اولو انتخاب کنی باید بگم تنها حسنش اینه که از نظر مالی پشتته ...فقط از نظر مالی ....چون چنین آدمی حتی اگه عروس دلخواهشو پیدا کنه بعدا هم میخواد توی زندگی زناشویی براش همون عروس دلخواه باشه واز اونجایی که هر آدمی اخلاق ورفتار وعقیده خاص خودشو داره و دوست داره مستقل و بدون دخالتهای مادرشوهر یا هر کس دیگه زندگی کنه پس این اجازه رو نمیده واین میشه شروع جنگ اعصاب برای شما و خانومت
وسط این کشمکش شما فقط باید نقش یه میانجی گر رو بازی کنی که آخرش یه روز به ستوه میای وخدا میدونه که چی میشه
حالا اگه راه دومو انتخاب کنی...شما درکنار کسی هستی که از بودن درکنارش خوشحالی
کسیه که میتونی توی شادیها و غمها روش حساب کنی...کسیه که براش مهم نیست اول زندگی در رفاه کامل باشه...اون کسیه که انتخاب خودته ...سلیقه خودته و اگه درست انتخاب کرده باشی مطمئن باشه مشکلات دیگه هم خود به خود حل میشه ....ممکنه اول کار ماردت زیاد از این وضعیت خوشش نیاد و محرومت کنه اما بالاخره اون مادره و بعد از یه مدت باهاتون راه میاد...اون هیچ راهی نداره به جز اینکه همسر شما رو به عنوان عروس ومادر نوش قبول کنه...حالا اگه خیلی هم مادرت بی رحم باشه و از همه امکانات مالی برای همیشه محرومت کنه بازم مهم نیست مگه نمیگی وضعیت کاریت بد نیست پس خیلی با استقلال کامل و بودن در شرایط مطلوب فاصله نداری
حالا دیگه انتخاب باخودته
موفق باشی
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
meral عزیز ممنون که وقت گذاشتی و جواب دادی
اتفاقا منم به این موضوعاتی که گفتی فکر کرده بودم اما مادرم میگه تو توی معیارهای انتخابت چیزهایی رو نمیبینی که من دیدم،میگه من تجربم از تو بیشتره و بهتر میتونم انتخاب کنم حتی الان طوری شده که فقط خودش همراه با 2 تا از خاله هام میرن خواستگاری بدون من و خودشونم میگن طرف خوب نبود
میگه مطمئن باش وقتی ازدواج کنی اصلا تو زندگیت دخالت نمی کنم حتی اگر بهم سر هم نزنی ناراحت نمیشم برو و با زنت خوش باش
اما من نمیدونم واقعا بعد از اینهمه که رو من حساسیت داره میتونه اون زمان هم خودش رو کنترل کنه و دخالت نکنه
در هر صورت درسته که من الان عاشق کسی نیستم و اون فردی رو هم که در پست بالا گفتم خانوادشون رو و کمی خودش رو بخاطر اینکه دوست خانوادگی ما هستند میشناسم اما میخوام بازم حداقل انتخاب از خودم باشه
امروزم مادرم زنگ زد گفت میخوام برم فردا یک جایی خواستگاری که خیلی خانوادشون خوبه،میدونم الان داره تمام سعیش رو میکنه که از اون کسی که من گفتم از همه لحاظ انتخاب خودش بالاتر باشه که من دیگه نتونم حرفی بزنم و قبول کنم
ولی دلم نمیخواد آخرش به جایی برسه که از بین مادرم و همسر آیندم یکی رو انتخاب کنم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام سمیرا
ارتباط شما با مادرت بسیار با اهمیت است، نمی دانم نقاط قوت و ضعف مادرت چیست، چقدر تحصیلکرده است، در خانواده چقدر قدرت دارد؟، زندگی خودش چقدر به خاطر ازدواج با مشکل روبرو شده است؟، آیا مشکلات رفتاری یا روانی مثل وسواس ،اضطراب یا پارانویا دارد یا خیر؟
اگر در خانواده صاحب قدرت باشد حتی اگر در زندگی خودش دچار مشکل شده باشد ، با فرض اینکه از نظر روانی سالم باشد، شما به کمک بحث های عقلانی می توانید او را متقاعد کنید.
یک راه اینست که اصرار بر این امر نکنی و بگویی که حاضری نظر یک متخصص مثلا یک مشاور را به حکمیت بپذیری. در این صورت به اتفاق مادرت مراجعه ای حضوری به یک متخصص مشاور خانواده خواهید داشت و مسئله شما حل می شود.
اما اگر ایشان بر رای خود هست، غیر منطقی هم هست، از نظر روانی هم تعادل ندارد و بسیار ایده آل گراست و قصد دارد خواسته های عملی نشده خود را بر شما تحمیل کند، و هیچ یک از اعضاء خانواده هم نمی توانند او را متقاعد کنند، در اینجا یک مسئله مهم پیش می آید. آن ازدواج کردن شما نیست؟ بلکه مهم پس از ازدواج شماست. شما به خاطر مادر بودن ایشان، شاید از بسیاری از حقوق خودت مثل انتخاب همسر صرفنظر کنی، اما همسر آینده ات( هر کس که باشد) ، نمی تواند تحمل رفتار غیر منطقی مادرت را داشته باشد. در این صورت شما یا باید طرف مادرت را بگیری یا همسر آینده ات.
خلاصه اینکه: شما نه با دعوا و درگیری، بلکه با انعطاف پذیری، سعه صدر، استفاده از مشاور خانواده به صورت حضوری، و کمک گرفتن از سایر اعضاء خانواده در صدد جلب رضایت مادرتان باشید. ولی اگر به هیچ وجه با روشهای صحیح نتوانستید ایشان را مجاب کنید، برای آینده زندگی خودتون ( نه به خاطر این خواستگار)، باید یکبار برای همیشه مرز استقلال خودت را با خانواده پر رنگ کنی. ما همین طور که لازم است حقوق خانواده را رعایت کنیم، به آنها احترام بگذاریم و به آنها ظلم نکنیم. نیاز هست که ابراز وجود بکنیم ، استقلال رای ( همراه با مشورت و احترام) داشته باشیم و برای زندگی خود تصمیم بگیریم و انتخابگر باشیم. فراموش نکنید هیچ کسی در موفقیت یا شکست ازدواج شما در آینده مقصر نیست. و نمی توان این حرف را از شما پذیرفت چون مادرم اینگونه بود من چنین یا چنان کردم. لذا از هم اکنون مسئولیت انتخاب خود را پذیرا باشد. باز هم تاکید می کنم این به معنی جنگ و دعوا نیست. شما باید مهارتهایی را داشته باشید که میان این و آن ، راههای منعطف و میانه ای را انتخاب کنید. شما به چنین مسائلی و حل آنها ، حتی پس از ازدواج نیز نیاز دارید. مثل فامیل شوهر ، و.....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام سمیرا
ارتباط شما با مادرت بسیار با اهمیت است، نمی دانم نقاط قوت و ضعف مادرت چیست، چقدر تحصیلکرده است، در خانواده چقدر قدرت دارد؟، زندگی خودش چقدر به خاطر ازدواج با مشکل روبرو شده است؟، آیا مشکلات رفتاری یا روانی مثل وسواس ،اضطراب یا پارانویا دارد یا خیر؟
اگر در خانواده صاحب قدرت باشد حتی اگر در زندگی خودش دچار مشکل شده باشد ، با فرض اینکه از نظر روانی سالم باشد، شما به کمک بحث های عقلانی می توانید او را متقاعد کنید.
یک راه اینست که اصرار بر این امر نکنی و بگویی که حاضری نظر یک متخصص مثلا یک مشاور را به حکمیت بپذیری. در این صورت به اتفاق مادرت مراجعه ای حضوری به یک متخصص مشاور خانواده خواهید داشت و مسئله شما حل می شود.
اما اگر ایشان بر رای خود هست، غیر منطقی هم هست، از نظر روانی هم تعادل ندارد و بسیار ایده آل گراست و قصد دارد خواسته های عملی نشده خود را بر شما تحمیل کند، و هیچ یک از اعضاء خانواده هم نمی توانند او را متقاعد کنند، در اینجا یک مسئله مهم پیش می آید. آن ازدواج کردن شما نیست؟ بلکه مهم پس از ازدواج شماست. شما به خاطر مادر بودن ایشان، شاید از بسیاری از حقوق خودت مثل انتخاب همسر صرفنظر کنی، اما همسر آینده ات( هر کس که باشد) ، نمی تواند تحمل رفتار غیر منطقی مادرت را داشته باشد. در این صورت شما یا باید طرف مادرت را بگیری یا همسر آینده ات.
خلاصه اینکه: شما نه با دعوا و درگیری، بلکه با انعطاف پذیری، سعه صدر، استفاده از مشاور خانواده به صورت حضوری، و کمک گرفتن از سایر اعضاء خانواده در صدد جلب رضایت مادرتان باشید. ولی اگر به هیچ وجه با روشهای صحیح نتوانستید ایشان را مجاب کنید، برای آینده زندگی خودتون ( نه به خاطر این خواستگار)، باید یکبار برای همیشه مرز استقلال خودت را با خانواده پر رنگ کنی. ما همین طور که لازم است حقوق خانواده را رعایت کنیم، به آنها احترام بگذاریم و به آنها ظلم نکنیم. نیاز هست که ابراز وجود بکنیم ، استقلال رای ( همراه با مشورت و احترام) داشته باشیم و برای زندگی خود تصمیم بگیریم و انتخابگر باشیم. فراموش نکنید هیچ کسی در موفقیت یا شکست ازدواج شما در آینده مقصر نیست. و نمی توان این حرف را از شما پذیرفت چون مادرم اینگونه بود من چنین یا چنان کردم. لذا از هم اکنون مسئولیت انتخاب خود را پذیرا باشد. باز هم تاکید می کنم این به معنی جنگ و دعوا نیست. شما باید مهارتهایی را داشته باشید که میان این و آن ، راههای منعطف و میانه ای را انتخاب کنید. شما به چنین مسائلی و حل آنها ، حتی پس از ازدواج نیز نیاز دارید. مثل فامیل شوهر ، و.....
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
با نظر meral موافقم
انسان آزاد به دنيا اومده آزاد انتخاب ميكنه حتي اگه اشتباه كنه و شكست بخوره و دوباره تجربه كنه. متاسفانه در فرهنگ ما هنوز استقلال فرزند نيست و اين يكي از مشكلات ماست... انسان بايد اول براي خودش و عقايدش ارزش و احترام قائل باشه وقتي خودت براي نظرت احترام قائل نيستي و اجازه ميدي ديگران برايت تصميم بگيرن پس از ديگران نبايد اين انتظار رو داشته باشي كه به نظرت احترام بذارن حتي پدر و مادر
پدر و مادر حق بزرگي بر گردن ما دارن اونا ميتونن مارو در ازدواج راهنمايي كنن كه بهتر بتونيم تصميم بگيريم و انتخاب كنيم ولي دخالت اصلا !!!!!!!
به نظر من از همين الان حد و مرز و استقلال خودت رو پيدا كني. اگه صرفا هر چي مادرت گفت گوش بدي تا آخر زندگيت هم اين وضعيت ادامه داره و مادرت همش در حال دخالت كردنه حتي با فردي كه خودشم انتخاب كرده باشه تنها فرقش اينه كه ممكنه دخالتش از زماني كه خودت فردي انتخابي ميكني كمتر باشه و گرنه دخالت هست. پس بهتره فردي كه تو انتخاب ميكني باشه
بهتره از يه مشاور يا اقوامي كه ميدوني روي مادرت تأثير دارن كمك بگيري. اگه فكر ميكني از اين مسائل هم خوشش نمياد سعي كن فيلم ها و برنامه هايي كه در مورد اين موضوعه و ميتونه اين مطلب رو بهش نشون بده استفاده كن كه غير مستقيم و با يكم زمان روش تأثير بذاره.
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
بابک عزیز به نظر من بشین با ماردت صحبت کن و از معیارهات بگو وبخواه که ایشونم از ملاکاشون واسه انتخاب عروس بگن
خب درسته ماردشما هرچی باشه با تجربه تره وممکنه توی صحبتاشون نکاتی باشه که خیلی هم خوب وبه درد بخور باشه...سعی کن اون چیزایی که به نظرت منطقی میاد رو شما هم درنظر بگیری ...چیزایی که توی زندگی واقعا مهم باشن...اصل تفاهم شما باهمسرتونه نه اینکه همسر آیندت چندتا خواهر برادر داشته باشه خوبه؟؟؟اینا دیگه به قول معروف ایراد بنی اسرائلیه
مطمئن باش خود مادرشما هم نمیتونه عروسی صدردرصد مطابق ملاکهاشون پیدا کنن...اگه واقعا نظر مادرت راجع به خصوصیات همسر آینده شما اینه امکان نداره چنین عروسی رو پیدا کنن باید براشون بسازن!
بابک جان شاید شما به اندازه مادرتون تجربه نداشته باشی اما شما 30سالته ودیگه یه پسر کم وسن وسال وتوی اوج احساسات که نیستی؟؟؟؟من واقعا تعجب میکنم که مادرشما میرن خواستگاری اما بدون شما!!!ازمادرت بخواه شما هم به همراه اونا به خواستگاری بری تا بتونی شما هم اون خانواده رو با ملاکهای خودتون ومادرتون مقایسه کنید
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
بابک عزیز:72:
درنهایت و با هر روشی که میدانی سعی کن حتما حتما تائید مادرت رو داشته باشی . نه به خاطر جلب حمایتهای مادی ایشون ، بخاطر جذب محبت و دل ایشون. سعی نکن شما با ایشون سماجت کنی و به قیمت شکسته شدن دلشون به ازدواج برسی ، با هاش همراه شو و روی تشابهات فکریتون وقت بذار و اونا رو بطور غیر مستقیم به مادرت نسبت بده.
با ظرافت بهشون بفهمون که تصمیم گیرنده خودت هستی اما با کمک از نظرات مشورتی او
من با اطمینان بهتون میگم که با بدست آوردن دل مادر قطعا و حتما خیر خواهی دید.
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام
ببین بابک به عقیده من بیشتر مشکلات شما از این ناشی میشه که شما داری در زندگیت به شدت منفعل عمل میکنی .هم شما و هم پدر شما.و مادرسالاری که در خانواده شما است به شدت ممکنه روی زندگی شما در اینده وحتی درصورتی که انتخاب مادرت هم باشه تاثیر سوء بذاره.
به عقیده من مشکل تو این نیست که مادرت ممکنه تو رو محروم کنه مشکلت این هست که چون تمام عمرت تو و پدرت در مقابل حرفهای مادرت کوتاه اومدین حالا هم قدرت این رو نداری که حرف خودت رو بزنی و نظر خودت رو ابراز کنی.ببین همیشه یه جوری به ما تلقین کردن که انگار اقتدار یعنی تو روی هم وایسادن این رو بدون که اقتدار یعنی با اعتماد به نفس حرفت ر وبزنی و روش بمونی و ازش دفاع کنی و در کنارش همیشه احترام مادرت رو حفظ کنی حتی اگه نظرتون کاملا با هم فرق داشته باشه .در کنارش این رو بدون که تو خودت شخصیت داری نظر داری و این حق رو داری که با همونی که دوست داری زندگی کنی و هیچکس نمیتونه این حق رو ازت بگیره.
یه نکته دیگه که به ذهنم میرسه این هست که تو تا به حال چون رابطه پدر و مادرت رو دیدی و با توجه به اینکه مادرسالاری هست در خانوادت ایا در حال حاظر میتونی مسئولیت یه زندگی رو به عهده بگیری .ببین توی تمام زندگی ها اکثرا روال بر این هست که خوب مرد باید یه مقدار اقتدار لازم رو داشته باشه(نه زورگویی) و همینطور بتونه نقش یه تکیه گاه رو برای زن داشته باشه.یعنی یه جورایی پناه یه زن باشه.ایا به نظرت تو این توانایی ها رو داری که بتونی مسئولیت یه زندگی رو قبول کنی .منظورم این هست که بعد ها پسرت نیاد یه جایی و مثه خودت بگه خوب من روی پدرم زیاد حساب نمیکنم !!!!!باید این توانایی رو در خودت زیاد کنی مگر اینکه خودت هم دوست داشته باشی که همسرت رئیس بشه و تو نقشی در تصمیم گیری ها و درزندگیت نداشته باشی و بخواهی در مقابل تمام حرفهای زنت موافقت کنی ...
این رو هم بدون همه ما در زندگی انواع راها روپیش رو داریم و دست و پامون رو کسی نبسته .این حرفی که زدی هیچوقت منطقی نیست گفتی: من میخوام دیگه آخرین اتمام حجتم رو با مادرم انجام بدم با نظر کامران هم موافقم اگر دیگه بازم اشکال گرفت هر گناهی بکنم دیگه پای مادرم هست چون من همه حرفم رو می خواهم باهاش بزنم
یعنی چی که هر گناهی بکنم پای مادرم هست تو عقل داری و قدرت داری فکر کردی فقط بری اتمام حجت کنی و مادرت هم بگه من حرفت رو قبول ندارم بعدش از فرداش بری دنبال دوست دختر این یعنی نهایت سعیت رو کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ببین این یعنی در زندگی تا به حال هم منفعل عمل کردی یعنی هیچوقت با اقتدار زندگی نکردی و یعنی ممکنه بعدش هم به خاطر همین رفتارت با هر همسری که داشته باشی دچار مشکل بشی....
این دختری م که انتخاب کردی اگه فاصله شهرتون کم باشه که هیچ مشکلی نیست اگه هم زیاد باشه اگه مشکل فرهنگی و اداب رسومی نباشه مشکلی نیست حالا من نمیدونم چقدر میشناسیسش ایا فقط از روی خانوادش که دوستتون بودن یا اینکه باهاش یه راه ارتباطی هم داری و باهاش در تماس بودی و با معیارهاش اشنا هستی؟اما به هر صورت هیچوقت سر اجبار با کسی که هیچ سنخیتی باهاش نداری و جذبش نمیشی ازدواج نکن چون هم زندگی خودت و هم زندگی اون بنده خدا رو نابود میکنی و سعی کن مقتدر تر باشی .:72:
[/color]
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
خيلي آقا محمد عالي گفتن
شما بايد يه جايي ديگه مستقل شدنتون رو كامل شون بدين و اينم بدونين هر كي مسيول عمل خوووووووووووووودشه و هيچ عذري مثل اينكه چون مادرم باهام راه نيومد مطلقا ممنوعه بازم تاكيد مي كنم مطقاااااااااا:305:
به نظرم شما خودتون مورد هاي كمي رو برا انتخاب در نظر گرفتين حتي همين خانم رو هم خوب نميدونين كه بهم مي خورين يا نه و شايد اين دليل اينه كه قاطع تر عمل نمي كنين
به نظرم اول خودتون چند نفري رو كه مي پسندين را بر حسب الويت به مادرتون معرفي كنين حتما ايشاله موردي پيدا خواهد شد كه هم نظر شما رو تامين كنه و هم مادرتون رو
مطمين باشين
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
واقعا ممنون از همتون "mohammad,negar,baby,setare,نعمت یعنی ما"
الان یه خبر جالب بهتون بگم و اون اینکه همون دختری که مامانم میگفت خیلی خوبن و این دیگه از همه بهتره بعد از اینکه خواستگاری رفتن البته بدون من،گفت که نپسندیده
واقعا جالبه میدونستم که نمیتونه انتخاب کنه چون من مادرم رو میشناسم و میدونم چقدر مغروره
امشب من با مادرم یکم صحبت کردم و بهش گفتم میخوام تحقیقات رو در مورد اون دختری که میخوام شروع کنم،اولش خیلی جا خورد اما فکر میکنه من الکی میگم و زیاد جدی نگرفت
اما من واقعا میخواهم این کار رو انجام بدم همه حرفهایی رو که زدید خوندم و میخوام کمی به خودم استقلال رای بدم،باید امتحان کنم ببینم چی میشه و میدونم بسیار هم سخته
مخصوصا برای من که تا حالا اینجوری رفتار نکردم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سخته ولي حتماااااااااااااااا مي تونين(البته با دعاهاي ما:))
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
تشکر
آره همتون واسم دعا کنید موفق بشم ولی حتما نتیجش رو براتون می نویسم
فکر کنم تجربه خوبی باشه
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
خوشبختي يك مقصد نيست كه در جستجوي آن باشيم بلكه يك مسير است
ممكن است در اين مسير باشيم پس نه حسرت ديروز و نه در انتظار فردا(فقططططططططططط براي امروز)
اميدوارم با تصميم به استقلالي كه گرفتين هر چه زودتر مسيرتون هموارتر بشه انشاالله
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
دوست خوب پس زودتر نتيجش رو بنويس
ما همه منتظريم
موفق باشيييييييييييي:104: