چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام من حدود یک سالو نیم پیش عقد کردم و بعد از یک سال مستقل شدم
از یک طرف خوشحالم که بیشتر مشکلاتی رو که اینجا دیدم ندارم از طرفی ناراحت
پدر همسر من روحانی هستن.ولی از بسیاری جهات خشک مذهبی نیستن.مثلا ماهواره دارن.ترانه تا حدی گوش میدن ولی از بسیاری جهات خیلی خشکن.مثلا در رعایت حریم ها از قبیل اضهار زبانی و عملی محبت به اطرافیان حتی بچه های خودش و یا صحبت در مورد احساسات درونی و مشکلات عاطفی با اینکه قلب صافی دارن
خانواده همسرم دوپسر و دو دختر دارن و فقط دختر بزرگتر شوهر کرده و همسرم فرزند ارشد هست
شوهرم اقتدار مردانه خیلی کم داره و همین هم قسمت زیادی از مشکل ما رو ایجاد میکنه
خانواده همسرم در اصل بخاطر شرایط پدرشوهرم و غریب بودن در این شهر خیلی منزوی و در نتیجه متفاوت با ما هستن
خانواده همسرم و مخصوصا پدرش خیلی به مرد سالاری اعتقاد دارن.این طرز فکر اونا در مدت عقدکنان هم مشکلاتی برامون ایجاد کردsize][size=x-large].
پدر شوهرم بخاطر محدودیت و بیماری خیلی از خانواده ش کم میذاره و من و همسرم باید این کمبود رو جبران کنیم
ایجاست که صدای من در میاد و این اجازه رو نمیدم که همسرم از روی ترس و دلسوزی این کارها رو تبدیل به وظیفه بکنه
و با اینکه پیش اونا من نمیذارم متوجه بشن که من باعث میشم همسرم وفق مرادشون رفتار کنه.با رفتارهای تابو شوهرم متوجه میشن
چند روز پیش طی اتفاقی دلشون پر شد و هر چی داشتن به همسرم گفتن:اینکه تو مرد نیستی و ما رو ول کردی چسبیدی به اونا.زنت نمیذاره واسه ما کار ی کنی.زنت و خانواده اش میخوان تو رو بکشن سمت خودشون از ما دور کنن.به ما اهمیت نمیدی[size=large] تنهایی نمیای خونه ما تا اگه حرف خصوصی داشتیم بهت بگیم:320:از زنت میترسی.....
داشتم سکته میکردم.تلفنی اینا رو گفتن.گرفتم با باباش حرف زدم گفت مادر تو به چه حقی تو زندگی شما دخالت میکنه؟[/]چرا همیشه باپسرم میای اینجا نمیذاری تنها بیاد؟؟؟؟؟[/[/size]
درسته عصبانیتشون فروکش کرد اما حرف دلشونو زدن موضوع ظاهرا حل شد اما اگه من بازم مثل قبل باشم وضع بدتر میشه
من بدم میاد کسی بهم زور بگه و دوست دارم استقلال بیشتری داشته باشم و مجبور نباشم به حرف غیرمنطقی کسی گوش بدم[size=large]
کمک کنید با این طرز فکر پدرسالارانه اونا چطور کنار بیام در صورتیکه همسرم خودش بامردسالاری مخالفه اما خیلی ترسو و دلنازکتر از اینه که اضهار استقلال و مردانگی بکنه
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
Lvlahtab عزيز سلام و تبريک بخاطر عضويتت تو خانواده بزرگ و پر از دوستان خوب همدردي
عزيزم همونطور که خودتون گفتين هيچ کدوم از اين مشکلات ماها رو ندارين و اين خيلي خوبه و بايد خدا رو شکر کنيد روزي هزاران بار، البتهدرست من متوجه نشدم منظورت از کمک چطوريه؟ و تا چه حد همسرتون کمک ميکنه؟ از کل حرفاتون عزيزم ناراحت نشي ولي به نظرم شما داريد يه مقدار شلوغش ميکنيد منم يه زنم مثل شما همسر منم گاهي تنهايي ميره خونه باباش اينا يا بعضي مواقع باباش يا مامانش زنگ ميزنه و کارش دارن و حرف خصوصي دارن و ميره اونجا بدون من ولي به من بعد يا قبلش ميگه راجع به موضوعي که کار دارن بصورت کلي بهم ميگه ، براي من همين قدر کافيه که منو تو جريان گذاشته و پاپي موضوع نميشم مگه اينکه خودش جزئياتش رو بهم بگه و اينو بگم اگه من رفتاري مثل شما با همسرم بکنم نه تنها خوب نميشه بلکه بدتر لج ميکنه تازه اين تا آخر عمرش تو ذهنش ميمونه که همسرم ميخواد رابطه منو و خانوادم رو خراب کنه ، عزيزم چه اشکالي داره همسرتون بره پيششون؟ چه اشکالي داره بهشون کمک کنه؟ اينو ميذاري به حساب اينکه همسرت اقتدار مردانه نداره ؟اين درسته که با هزار اميد و آرزو بچه بزرگ کني و اونوقت يکي مثل ما نذاريم تو وقت احتياج به داد پدر و مادرشون برسه؟ خودت رو بذار جاي پدر و مادر همسرت و بعد تصميم بگير؟ اين رو هم بگم ببين کمک کردن همسرت تا چه حده و آيا اين به زندگي شما لطمه ميزنه؟ مثلا حرفاي اونها باعث ايجاد دعوا بين شما ميشه که اگه اينطور بود ميتوني همسرت رو متوجه اين موضوع بکني که اگه ميره اجازه همچين کاري رو نده ولي خوب همسرت رو از رفتن هم محروم نکنو يا کمکش از نظر ماليه که خوب اون رو هم بسنج آيا خودتون بيشتر احتياج دارين و داره اين کار رو ميکنه؟ آيا کمکي که همسرتون ميکنه بهتون ميخوان برگردونن که چه اشکالي داره؟ ويا دارن سوء استفاده ميکنن؟ همسر منم به برادرش کمک مالي کرد ولي حالت قرض که داره کم کم بهمون ميده، از طرفي برادرش اوايل ازدواجمون هم همچين کاري کرد و به همسرم کمک کرد، پس هيچ اشکالي نداره ، ولي هيچ وقت نه خودش با خانوده خودش و نه من با خانواده خودم اينجوري نيستيم که اجازه بديم سوء استفده بکنن چرا که هر دومون داريم براي هر قرون اون پول زحمت ميکشيم و مينجوري هم از دستش نميديم،عزيزم سرت رو درد نيارم حساسيتت رو بذار دور و منطقي فکر کن و ببين تا چه حد کار همسرت درسته و نه از ديد يه عروس،:305::43:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
بعضي از مردها جرات نه گفتن به خانوادشون رو ندارن و با بي سياستي ايجاد حساسيت ميكنن و باعث ميشن همسرشون روي تمام خدمات و كمك هاشون به خانوادشون حساس بشه...
همسر شما نه اولين مرده كه اينجوريه نه اخرين....پدر محترم من بعد از بيست و چند سال زندگي هنوز نتونسته اين مشكل رو حل كنه:311:
ايجاد تعادل بين زن و خانواده پدري شاهكار هنري يك مرد به حساب مياد كه معمولا مردهاي ايراني از اين هنر بي نصيب هستن....يا كلا خانواده رو ميذارن كنار....يا انقدر از خودشون و زنشون مايه ميذارن كه زندگي به كامشون تلخ ميشه....
اما در مورد اينكه تنها بره خونه مادرش يا نه خب حق داره من جاي شما بودم ميذاشتم هر وقت ميخواد بره خونه مادرش اما به قول دوستمون بعدش بهم گزارش كنه....چون ميميرم از فوضولي:303:
در مورد روابط مادرشوهر و عروس هم اين مثل رو بنويس بزن به ديوار "دوري و دوستي"
موفق باشي:46:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام عزیزم :72:
به تالار همدردی خوش اومدی
اولین و مهم ترین نکته : هیچ وقت نگذار حریم ها از بین بره و حرمت ها شکسته بشه . ( نگذار شرایطی پیش بیاد که خانواده همسرت و شما روتون به روی هم باز بشه و حرف هایی زده بشه که شرایط رو سخت تر کنه )
عزیزم این رو بدون که اگر یک مرد به خانواده خودش اهمیت بده و براشون ارزش قائل باشه قابل اعتماد تره و به احتمال قوی برای همسر خود هم ارزش قائل میشه .
هیچ وقت خودت رو بین همسرت و خانواده اش قرار نده . این درسته که با سیاست های خاصی نباید اجازه دخالت در زندگی رو به هیچ یک از خانواده ها داد ، اما به هیچ وجه معنی اون قطع رابطه نیست . بنابراین سعی نکن که مانع ارتباط همسرت با خانوادش بشی .
اگر مشکلتون اینه که همسرتون با توجه بیش از اندازه به اونها ، از شما غافل میشه راهش این نیست که با خانواده همسرت درگیر بشی بلکه این مسئله رو باید با همسر خودت حل کنی . همسرتون رو متوجه کنید حالا که ازدواج کردن در درجه اول نسبت به شما وظیه دارند بعد خانواده . و بگید که اگر رضایت شما را بدست بیاره و برای شما کم نگذاره شما هم مخالفتی با خدمت به خانوادش نداری اما نباید انقدر درگیر اونها بشه که از شما غافل بشه .
مشکلتون رو بیشتر شرح بدید .
آیا کلا با ارتباط همسرتون با خانوادش مشکل دارید ؟
یا اینکه همسرتون برای شما کم میذاره ؟
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
خیلی ممنون دوستای عزیزم.میدونین من از همون دوران نامزدی به تنها رفتن همسرم با خونه باباش حساسم و تا فکرش رو هم میکنم مضطرب میشم.یک دلیلش اینه که میترسم حرفی در مورد من بزنن یا بدون اطلاع و نظر من تصمیمی بگیرن.اینا به کنار مساله مهمتر اینه که اگه خانواده ش چنین کاری کنن اصلا قدرت مخالفت حتی تو جزیی ترین مسایل رو هم نداره.نمیتونه حرفشو رک و محترمانه بگه آخه اضطراب بیمارگونه(تقریبا)داره و دلیلش همینه.اگه من از طرف عکس العمل شوهرم در مقابل خواسته های غیر منطقی مطمئن بودم فکر نمیکنم این مسئله ساده باعث استرسم میشد.خداییش خانواده ش اهل بدگویی و دارای سوئ نیت نیستن فقط طرز فکرشون در بسیاری مسائل با ماها خیلی متفاوته و میترسم صحبتهای خصوصیشون با شوهرم در همین زمینه ها مشکل ساز بشه وگرنه به عمد قصد آزار کسی رو نمیکنن
درضمن من و همسرم عاشقانه همدیگرو دوست داریم:43: و اون اصلا واسه من کم نمیذاره ولی بحثهامون همیشه روی تفاوت فرهنگی خانواده هاست
بیشتر اوقات دوست دارم واسه خوانواده ش کارایی بکنم مادی یا معنوی.منظورم برای ابراز محبته.ام حد و مرز ها رو نمیدونم وهمین مانع میشه حتی به ندای درونم گوش کنم و جلو خودمو میگیرم تا اونا پرتوقع نشن
حتی تو تنها رفتن شوهرم پیش خانواده ش.نمیدونم تا چه اندازه کافیه؟چند وقت یکبار؟
همش میترسم نکنه لطفهامون تبدیل به وظیفه بشه؟:163:نه اینکه با منت کاری کنم ها.فقط نمیخوام با ایجاد انتظار بیجا در آینده مشکل ساز بشه.چکار کنم خیلی حساسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
عزيزم بهش اعتماد كن...همسر شما حق داره 4 كلمه خصوصي با مادرش حرف بزنه...چرا بايد تصميمي بر عليه شما بگيرن؟يا راجع به شما بد بگن؟خوش بين تر باش...به قول آني عزيز شما داري از كائنات درخواست ميكني كه خانواده همسرت بر ضد شما عمل كنن!!
مثبت فكر كن...شما تا حد توان و ظرفيتت به خانواده همسرت رسيدگي و محبت كن...اگه ديدي داره باعث سو تفاهم ميشه(فعلا كه نشده...)يه فكري ميكنيم...
خودتو بذار جاي همسرت ايا ايشون حق دارن شما رو از صحبت خصوصي با خواهر يا مادرت منع كنن؟قطعا اين حق رو ندارن....پس شما هم كمي ازادي عمل به ايشون بده تاخودشو نشون بده و اعتماد شما رو هم به خودش جلب كنه
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام
به همدردی خوش اومدی
معلومه خیلی به فکر آرامش زندگیت هستی ، این خیلی خوبه و جای تحسین داره .
اما نیازه که برای این کار تدبیر به خرج بدهی ، چطوری ؟
خانم گل
انحصار طلبی مرد رو بیشتر فراری میده . اگر شما آزادی رو از او سلب کنی بیشتر از خود شما دور خواهد شد .
مشکل اصلی در اینجا " ترس " شماست ، ترس از نتیجه ، که باعث میشه به جای اعتماد به همسر ، اعتماد به نفس او را از او بگیری .
بگذار آنچه از آن می ترسی پیش بیاید ، آنوقت با آن مدبرانه برخورد کند .
اگر انرژیت را صرف احتمالات پیش نیامده کنی ، رفته رفته دچار تحلیل روانی خواهی شد و همین هم رفتارت را به سوی ناآرامی سوق می دهد که تبعات منفی دارد و یه وقت چشم باز می کنی می بینی گره های کور بسیاری به زندگیت زدی و نمی دونی از کجا شروع شد . من الآن بهت می گم از همین جا شروع می شود.
تفاوت فرهنگی شما ها لزوماً معناش درست بودن فرهنگ خانوادگی یکی و غلط بودن فرهنگ خانوادگی دیگری نیست .
صرفاً یک تفاوته ، که میشه بینشون تعادل ایجاد کرد .
مثلاً شما اونچه که عادات و آداب اونهاست و در زندگیت مشکل ایجاد نمی کنه رو بپذیری ، مثل این مورد که همسرت گاهی با خانواده اش خلوت کنه . ایشون هم متقابلاً همینطور عمل کند . که پیداست همسرت با شما و فرهنگ خانواده شما کنار آمده ، پس شما هم قدمی در این جهت بردار.
خانمی !
مشکل اصلیت " ترس " است ، پس " نترس "
نیاز اصلیت "سازگاری مثبت " است پس این مهارت مهم را " بیاموز "
خواهی دید که جلوی آسیب وارد شدن به زندگیت از این روزنه گرفته خواهد شد .
موفق باشی
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
[b]ممنونم بچه ها
میدونید چیه؟خیلی علاقه دارم به ترسم غلبه کنم و گاهی حتی دلم رو به دریا میزنم اما...
اما الان برعکس گذشته هروقت هم من از همسرم میخوام تنهایی بره خونشون اون اینکارو به هیچ وجه نمیکنه
من اوایل از روی احساسات دوست نداشتم تنها بره الانم دوست ندارم اما بروی خودم زیاد نمیارم و گاهی هم که من جلو احساسم رو میگیرم اصلا قبول نمیکنه و میگه اگه تنها بره حوصله ش سر میره و از این حرفا
واقعا هم خونشون اونقدر سوت و کوره که دل آدم میگیره.بیچاره حق داره
حالا من چطور از پس ترسم بربیام و سو تفاهم خانواده ش رو هم برطرف کنم؟آخه فکر میکنن من نمیذارم بره
در ضمن بقول دوستان دوری و دوستی.من نمیخواستم طوری بشه که تو روی من این حرف رو بزنن و احساس حقارت میکنم و فکر میکنم به شخصیتم توهین شده.وقتی قرار میشه بریم اونجا حس بدی دارم و مضظربم.مخصوصا بعد از اون جریان
لطفا کسایی که حرفامو میخونن و حس میکنن حتی یک جمله هم میتونن کمکم کنن اونو دریغ نکنن.مخصوصا اوناییکه تجربه مشابه من دارن.ممنونم
همتونو دوست دارم:43:
سلام باران جان خوشحالم on هستی.همین یه ربع پیش با هزار خواهش شوهرمو فرستادم خونشون
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
دوست عزیز
در این مورد سربه سر همسرتون نذارید ، اونو در عمل آزاد بذارید اگه دوس داشته باشه سر بزنه به پدر ومادرش ، بره اگه هم تمایلی نداره شما اصرار نکنید.
هیچوقت هم سعی نکنید روابط فرزندی (با پدر ومادرش ) رو زیر سوال ببرید. اینو بدونید که هر کی جایگاه خودشو داره.
صرف ابراز علاقه نشون دادن همسرتون به مادرش بمعنای عدم علاقه مندی به شما نیست:72:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
[b]
حالا من چطور از پس ترسم بربیام و سو تفاهم خانواده ش رو هم برطرف کنم؟آخه فکر میکنن من نمیذارم بره
در ضمن بقول دوستان دوری و دوستی.من نمیخواستم طوری بشه که تو روی من این حرف رو بزنن و احساس حقارت میکنم و فکر میکنم به شخصیتم توهین شده.وقتی قرار میشه بریم اونجا حس بدی دارم و مضظربم.مخصوصا بعد از اون جریان
سلام عزیزم
خوشحالم از این که میبینم قبول داری که می ترسی و سعی در از بین بردن اون داری .
با مثبت اندیشی میتونی بر ترست غلبه کنی . افکار منفی رو از خودت دور کن و این ذهنیت رو که حس می کنی که اونها پشت سرت بدگویی می کنند رو از بین ببر .
به همسرت اعتماد داشته باش . مشکل اصلی همینه که به همسرت اطمینان نداری و فکر می کنی که اگر از تو بد بگن تاثیر می گیره . این فکر رو دور بریز و بهش اعتماد کن . مگر نگفتی که عاشقانه همدیگرو دوست دارید ، پس این عشق رو تقویت کن و به عشقت ایمان داشته باش که کسی نمیتونه خرابش کنه .
این که چطور خانواده همسرت باور کنند که شما مانع تنها رفتن همسرت به اونجا نیستی بیشتر کار همسرتونه نه شما . همسرتون باید گاهی به خانواده اش بگه که شما میگی تنها برو اما خودش دوست نداره تنها بره ، و شما هم گاهی بین جمعشون با شوخی و خنده میتونی این رو بیان کنی. اما از همسرتون بخواید که چندبار تنها بره تا ذهنیت ها از بین بره . البته گذر زمان و عکس العمل نشون ندادن شما هم کمک میکنه . زیاد نگران این موضوع نباش .
فکر نمی کنم که خانواده همسرتون همیشه با شما اینطوری برخورد کرده باشند ، اون یک بار هم عصبانی بودند و شما هم خودت را قاطی مسائلشون کردی . شما خیلی عادی برخورد کنید ، طوری که انگار اتفاقی نیفتاده ، و مثل سابق بهشون احترام بگذارید و سعی کنید رفتاری نداشته باشید که تنش ایجاد کنه و خودتون رو وارد مسائلشون نکنید .
در کل انقدر خانواده همسرت رو برای خودت بزرگ نکن . اینکه اضطراب می گیری ، می ترسی و.. به دلیل ذهنیت هایی است که از خانواده همسر برای خودت ساختی پس این ذهنیت ها رو از بین ببر و بدون که تو یک زندگی مستقل داری که تا خودت نخوای کسی نمیتونه خرابش کنی . به زندگی خودت برس ، انقدر به اونا فکر نکن .
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
عزيزم لازم نيست با اجبار تنها بفرسيتيش....
هدف مادرش اينه كه تنها با پسرش حرف بزنه....وقتي با هم رفتين خونشون اگه حس كردي كه دارن با هم ارووم حرف ميزنن خودت اون مكان رو ترك كن....
مثلا اگه اونا توي اشپزخونه هستن تو دائم صداش نكن كه بياد بشينه كنار تو برو توي نشيمن و تلويزيون ببين...
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
[size=medium][b]سلام دوباره به دوستای مهربونم
بلاخره دیروز موفق شدم شوهرم رو تنها بفرتم خونشون.تصمیم گرفته بودم تا اینکارو نکردم کوتاه نیام و تونستم اراده کنم
با هزار تا خواهش فرستادم بره.آخه طبق معمول نمیرفت.خواستم بخاطر آرامش تو زندگیمون اینکارو بکنه
خیلی خوب شد.اومدنی گفت مادرش ازش خواسته زودتر برگرده پیش من و منو تنها نذاره.به همسرم گفته حس میکنم خانمت بی حال و کمی افسرده شده و ازش خواسته بیشتر بهم برسه و اینکه از حرفای تند باباش ناراحت نشه و زیاد جدی نگیره.:326:این حرفا واقعا آرومم کرد و یه حس اطمینان قلبی در من ایجاد کرد.خیلی خوشحال شدم و سبک مثل پرنده:310:
[color=#9370DB]ولی ازتون میخوام کمک کنید تا این مشکل رو دراز مدت حل کنم.منظورم طرز کنار اومدن با مسئله مرد سالاریه.البته همونطور که گفتم همسر من باهاش مخالفه و این مسئله در تعامل ما با خانواده ش گاهگاهی مشکل ساز میشه.من فقط تا جایی میتونم اونو نادیده بگیرم که در حد حرف باشه و در عمل لطمه ای به زندگیمون وارد نکنه.ولی گاهی خواسته های پدرش غیرمنطقیه ولی ما مجبور میشیم عمل کنیم وگر نه...:101:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم . حالا دیدی که ذهنیت هایی که داشتی بی پایه و اساس بود .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
ولی ازتون میخوام کمک کنید تا این مشکل رو دراز مدت حل کنم.منظورم طرز کنار اومدن با مسئله مرد سالاریه.البته همونطور که گفتم همسر من باهاش مخالفه و این مسئله در تعامل ما با خانواده ش گاهگاهی مشکل ساز میشه.من فقط تا جایی میتونم اونو نادیده بگیرم که در حد حرف باشه و در عمل لطمه ای به زندگیمون وارد نکنه.ولی گاهی خواسته های پدرش غیرمنطقیه ولی ما مجبور میشیم عمل کنیم وگر نه...:101:
عزیزم امیدوارم از من ناراحت نشی اما به خدا مشکل شما مشکلی نیست ، توصیه می کنم یک سری به مشکلات مراجعین دیگه بزنی و ببینی که چه مشکلاتی میتونه تو زندگی وجود داشته باشه . بنابراین قدر زندگیت رو بدون .
مسئله پدر سالاری اون هم وقتی که همسرت اینگونه نیست خیلی روی زندگی شما تاثیرگذار نخواهد بود . بازم میگم خانواده همسرت رو برای خودت بزرگ نکن . مگه نگفتی گاهی پس چرا انقدر روی این گاهی ها تمرکز کردی .
عزیزم تمرکزت رو روی زندگی خودت و همسرت بگذار . خود شما ، فکر و نگرشتون بر زندگیتون تاثیر مستقیم داره نه عوامل بیرونی .
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
مهتاب جان اوضاع خوبه؟
مادر شوهرت قانع شده كه شما مانع رفتن همسرت به خونه پدرش نميشي؟
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام دوستای مهربونم
اوضاع که خدا رو شکر خوبه.بقول باران من در مقایسه با دیگران مشکل خاصی ندارم.بخاطر همینه که هر وقت مطالب دیگران رو تو سایت میخونم خدا رو همش شکر میکنم
میدونید چیه؟مشکل من چند جانبه اس.یه طرفش خودمم.یه طرفش شوهرم و طرف دیگه خانواده شوهرم.ولی من اینجا فقط رو یه تاپیک یعنی اختلاف با خانواده همسر صحبت میکنم
همونطور که گفتم پدر شوهرم روحایه.بیماری قند و تنفسی داره.هز نظر مالی بیشتر اوقات خوبن.انتظار کمک مالی ندارن اما انتظارات دیگه شون اذیتم میکنه.
اونا خودشون نمیتونن زیاد گردش برن و این باعث ایجاد انتظار از ما میشه.نمیدونین سر سیزده بدر چه دعوایی شد.
تابحال سیزدهبدر گردش نرفتن اما امسال از ما انتظار داشتن.اونم جالبه باباش میگفت پسرم باید میومد مادر و خواهرشو میبرد میگردوند.اونم جدا از جمع عروس و خانواده ش آخه اونا نامحرمن.میبینین؟هم باید لطف کنیم هم واسمون تکلیف تعیین کنن اینطور کنین اونطور کنین.من مگه چه گناهی کردم ؟گفت بهم تو هم اگه میخواستی با اونا میرفتی اگه نه تنهایی میموندی پیش خانواده ت.من ازدواج نکردم که تو روزهای خوشی شوهرم هزم جدا باشه.خوب اونا که تا امسال 13بدر نرفته بودن.یهو چطور شد؟اونم با اون زور گفتنا.این فقط یکی از مثالها بود.
اونا انتظار دارن شوهرم به من و خانواده م محل نذاره و زور بگه.عین خودشون.عین دامادشون.تازه عصبانیت پدرشوهرم از اینکه ما نزدیک اونا خونه نگرفتیم فروکش نکرده.میگه باید نزدیک ما باشین اگه من یهو نصفه شبی مریض شدم زود بیاین.این خودخواهی نیست؟باران جان گفتی روی گاهی تمرکز نکنم.اما اگه این گاهی خونه گرفتن باشه و بحرفش گوش بدیم تا آخر اذیت میشیم.یا اگه سیزده بدر باشه که سالی یه باره چی؟من میگم تعادل رو رعایت کنیم.انگار تابحال کسی با طرز فکرهای ما رو ندیدن.
حق هم دارن آخه با کسی که رفت و آمد نمیکنن ببینن.
دیگه اینکه انتظار دارن بدون در نظر گرفتن رفتار فرد مقابل بهش خوبی کنیم.حتی اگه توهین کرده باشه.البته اگه این فرد مقابل عروس باشه...
بدون دعوت بریم مهمونی.عروسی...خودمونو سبک کنیم.فقط دو تا از فامیلاشون واسم پاگشا گرفتن.بقیه رو خودمون حتی بدون اینکه اطلاع بدیم رفتیم تا مبادا به زحمت بیفتن
تو جمع خانوادگی نباید با مانتو برم چون دامادشون چادر دوست داره
خلاصه اینکه این وسط همه مهمن جز من
خانواده ما بیشتر از اونا به رسم و رسوم پایبندن.اما اونا فقط رسمهایی رو بلدن که به نفع خودشونه
عقاید خودشونو نباید به من تحمیل کنن.وظیفه من عمل به خواسته های شوهرمه نه اونا
اگه به جزئیات بپردازم حوصله تون سر میره
من تحمل حرف زور شنیدن رو ندارم.من دوست دارم به عقاید خودم عمل کنم
چکار بکنم نه با اونا درگیر بشم نه خودمو نادیده بگیرم؟چه سیاستی بکار بگیرم؟:303::325:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام بچه ها
درسته مشکل من بنظر جزئیه
اما ازتون میخوام منو بی جواب نذارین
شاید راهنماییهای الان شما به یه مشکل جزیی جلو مشکلات بزرگتر آینده رو بگیره
قرار نیست همیشه بعد از اینکه مشکل جدی شد به کسی کمک کنیم.موقعی که شاید کار خاصی جز آروم کردن فرد مقابل نخواهیم داشت
اون موقع خیلی دیره
چون زمان هیچوقت به عقب برنمیگرده تا آدم حتی بعضی اشتباهات کوچیکشو جبران کنه
پس لطفا درخواست منو نادیده نگیرین
اگه به کمکتون احتیاج نداشتم ازتون نمیخواستم
من حرفامو و اتفاقات بد زندگیمو به اطرافیانم نمیگم
یعنی صلاح رو در این میبینم
اینجا تنه جاییه که میتونم حرف دلمو بگم
مگه اسم اینجا تالار همدردی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:324:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
مهتاب جون سبك هيچ دو خانواده اي مثل هم نميشه ...بايد بيخيال باشي...اين بيخيال شدن كار اسوني نيست خود من هم هنوز نتنستم با تفاوت هاي خانوادگي سازش كنم!!با اينكه اصلا خجالتي و گوشه گير نيستم اما از مهمون بازي اصلا خوشم نمياد از الان عزا گرفتم كه سه روز اخر هفته كه تهرانم هر روز يه جا مهمون هستم!!
خب اينه ديگه...بايد تحمل كرد...چاره چيه؟ http://www.postsmile.com/img/emotions/174.gif
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
مگه اسم اینجا تالار همدردی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/b]:324:
سلام عزیزم
همین پست شما نشان دهنده سطح توقعات شماست. عزیزم اگر از توقعاتت کم کنی زندگی برات آسون تر میشه .
ببین عزیزم اینها فقط مشکل شما نیست . اکثریت این مشکلات رو با خانواده همسر دارند اما یکی این مشکلات رو برای خودش بزرگ می کنه و دیگری نه و بیشتر تحمل می کنه این بستگی به سطح سازگاری هر فرد داره .
شما ریز بین هستید و خیلی به جزئیات فکر می کنید و این نتیجه ای نداره جز اعصاب خوردی برای شما . اکثرا این مشکلات رو دارند و طبیعی هم هست چون هر کدوم از دو خانواده متفاوت هستند با افکار و عقاید متفاوت و نه شما نه هیچ فرد دیگری موفق نخواهد شد که خانواده ای رو تغییر بده . یکی از دلایلی که ازدواج سبب رشد یک انسان میشه همینه که باعث میشه فرد سطح سازگاریش رو بالا ببره و در بسیاری از موارد از خود گذشتگی کنه .
همسر شما هم این توانایی رو نداره که دو خانواده رو اداره کنه بنابراین شما نترس چون تعادل به وجود خواهد اومد . شما دیگه به این مسائل فکر نکن ، سازگاریت رو بالا ببر به قول غزاله عزیز بی خیال شو .
ببینید اگر شما مثال میزنید تا ما بهتر متوجه مشکلات شما بشیم باید بگم که من زندگی رو دیدم که علاوه بر این که شوهر باید به خانواده خودش خدمت می کرد و این یک وظیفه براش به حساب میومد ، خانواده شوهر در یک شهرستان دیگه بودند که از تهران دور بود و در اولین روزهای زندگی مشترک خواهرشوهر و برادرشوهر و مادرشوهر به نوبت میومدن و سه ماه میموندند و میرفتن بعد از یک ماه برمی گشتند و دوباره........
در یک خانه زندگی کردن هرچند موقتی و چند ماهه خواه ناخواه سبب دخالت هایی در ریزترین مسائل زندگی شخصی و حتی نوع اداره خانه و زندگی میشد .من از خیلی از جزئیات نگفتم شما خودتون تا عمق مسئله رو بخونید .
آیا شما این مشکلات رو داشتید ؟ میتونید لمس کنید که چنین چیزی اون هم در اوائل زندگی چقدر تحملش سخته ؟؟؟
این مثال رو زدم که بدونید که همه از این دست مشکلات دارند .
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
مگه اسم اینجا تالار همدردی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/b]:324:
سلام عزیزم
همین پست شما نشان دهنده سطح توقعات شماست. عزیزم اگر از توقعاتت کم کنی زندگی برات آسون تر میشه .
سلام باران جان و غزاله عزیز
اول از همه ممنون از توجهتون
باران گلم من میدونم خیلی به جزئیات گیر میدم و خیلی ها اینو میگن بهم
شاید هم پر توقع هستم.تا بحال خوب بهش فکر نکردم
باران جان شما فکر میکنی منظورم از درخواست همدردی شماها اینه که منو تایید کنین
نه عزیزم اینطور نیست
من نمیخوام خودمو گول بزنم
شاید گاهی گوشزد ایرادها و قانع کردن فرد به اینکه اشتباه میکنه هم اونو آروم کنه
میدونم مشکلم کوچیکه.درسته میتونست خیلی بدتر باشه ولی در هر حال اعصابمو خرد میکرد
اما الان با کمکای خدای خوب و شما دوستای مهربونم خیلی آرومترم و نا تنها مسائل قبلی رو بهتر هضم میکنم گاهی خودم سعی میکنم با بیشتر مهربونی کردن به اطرافیان و افکار مثبت و کاهش سطح توقعاتم از بعضی دلخوریها پیشگیری هم بکنم
میدونید چیه؟راستش گاهی فکرای منفی بازم میاد سراغم
منظورم اینه که افکار مثبتم درونی نشده و گاهی نمیتونم بیخیال بشم و از حقم بگذرم
اصلا میدونین چیزای دیگه ای هم باعث بزرگتر جلوه کردن مشکلاتم واسم میشه که جاش تو این تاپیک نیست
مثل عدم دلگرمی به پشتیبانی همسرم و حس تنهایی و...
شاید اگه بدونین بیشتر بتونید کمکم کنین
سر اولین فرصت یه تاپیک در اختلاف زن و شوهر ایجاد میکنم
راستی اگه حرفی داشتین تو جواب این ارسال حتما بفرستین دوستای گلم منتظر تاپیک بعدی نمونین
منتظر خوندن نظرات سازنده تون هستم
خسته شدم.روز از نو .روزی از نو...!
سلام دوباره
یادتونه گفتم موفق شدم همسرمو تنهایی بفرستم خونشون؟
متاسفانه از اون روز تا حالا دیگه تنها نمیره.هر قدر خواهش تمنا میکنم نمیره
از یه طرف دوست داره زود زود بره خونشون حداقل دو روز در میان از این ور تا اون ور شهر باید بریم
اما من هم از روی احساس هم از روی عقل صلاح نمیبینم اینقدر برم خونه اونا
در هر حال اون بچهشونه دوست دارن همیشه ببیننش اما این واسه من خیلی زیاده
حالا کمتر شده قبلا یک روز در میان میرفتیم خیلی حرفا شنیدم تا اونو کردم دو روز در میون
همین زیاد رفتنا باعث شده همیشه با اکراه برم.تا روز رفتن خونه اونا میرسه تپش قلب میگیرم.مضطرب میشم.اما وقتی کمتر میرم اشتیاق بیشتری پیدا میکنم
هر وقت میگم من میخوام کمتر برم شوهرم خیلی ناراحت میشه.نمیتونین تصور کنین چقدر .تا مرز گریه هم میره
چکار کنم بچه ها؟:223:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
سلام بچه ها
نمیتونم حرفها و رفتارهایی رو که از طرف پدر و مخصوصا مادر همسرم دیدم فراموش کنم
البته الان مشکلی نداریم
مادر شوهرم با اینکه انسان ارومیه باز در مقابل عروس مادرشوهره و این قلقلکهای زنانه رو کاریش نمیشه کرد
اینبار میخوام اشتباه خودمو بگم و ازتون راهنمایی بخوام
حرفهایی رو که مادرشوهرم میزنه همیشه به حساب خودم مینویسم
همش فکر میکنم از ساده ترین حرفهاش قصد منفی داره و میخواد نیش و کنایه بزنه
البته بگم مادرشوهر من محتاطه
نیش و کنایه هاش هم خیلی غیر مستقیمه
همین باعث شده به سادهترین رفتار و حرفش حساس بشم نکنه میخواسته چیزی برسونه به من
منم خیلی افراطی بدبین شدم بهش
کوچکترین حرفش منو به فکر میندازه
اونقدر فکر میکنم که عصبانی میشم دیوونه میشم
یه جور وسواس فکری گرفتم نسبت بهش
گاهی دلم به حالش میسوزه
گاهی ازش متنفر میشم
گاهی سعی میکنم منطقی به موضوع نگاه کنم و میگم به خودم که هیچ ادمی کمال مطلق نیست و مادر شوهر منم یه انسانه و ممکنه اشتباه کنه.به خودم میگم با شرایطی که اون بزرگ شده و درش زندگی کرده همین سطح فکری انتظار میره و اینکه باید از بعضی اشتباهاتش بگذرم و بعضی رو نادیده بگیرم.
میگم بخاطر خدا و زندگی مشترکمون بهتره بعضی چیزا رو تحمل کنم.اینطوری اون دنیا ارامش خواهم داشت و ارامش اخرت برام مهمتره
اما فقط چند دقیقه دوام میاره
طرز فکر منطقی و مثبت رو باید واسه خودم درونی کنم اما نمیشه
وقتی مثل خوره فکر حرفاش به جونم میفته میخوام دق دلیمو روش خالی کنم
اونموقع هیچ چیز ارومم نمیکنه.شده یه جور عقده
بچه ها من خیلی پرخاشگر شدم.خیلی زود عصبانی میشم مخصوصا اگه فکرم مشغول به اینا باشه
مامانم خیلی نگرانمه
از یه طرف چون حرفامو اصلا بهش نمیگم
از طرف دیگه از رفتار ظاهریم میفهمه درونم مشکل دارم
میگفت یه روانشناس اخیرا تو tv گفت اگه کسی نتونه حرفشو بزنه پرخاشگر میشه و اینطوری مشکلش بروز میکنه
خودم هم خیلی عذاب میکشم
خیلی وقتا از مادرشوهرم بدم میاد
اگه ببینم ازمون انتظار کوچکترین کاری رو داره ازش متنفر میشم
مثلا اون روز به شوهرم گفته بود بریم با تو و خانمت واسه خواهرت کفش بخریم.گفته خیلی جاها رو گشته پیدا نکرده
اینو با کلی مقدمه چینی و غیرمستقیم از خودم هم خواست.اما من خیلی ناراحت شدم
انگار نباید از ما انتظاری داشته باشن
میدونم غی منطقی فکر میکنم
کمک کنید:72::72::72:
RE: چطور با حس مردسالاری در خانواده شوهرم کنار بیایم؟
دوست عزیزم مشکل شما تقریبا شبیه مشکل من هستش اینکه همسران هر دوی ما میخواهند رئیس باشند و ما به دنبال یک زندگی مشترک هستیم از آنجایی که هنوز در آغاز راه هستیم و برای تغییر دادن اوضاع هنوز دیر نیست...
لطفا به هر نتیجه ای که رسیدی مرا هم در جریان بگذار ... ممنونم
نتیجی که من گرفتم این بوده:
با مادر شوهرم هرچه قدر هم ازش متنفرم صمیمی و دوست باشم چون کلید کوک شوهرم دست اونه(متاسفانه)
به هیچ عنوان در مورد خانواده اش حرف نزنم اینکه نمیام خونشون و چرا اینو گفتن و.... چون این نوع خانواده ها مدام در ترس هستند که عروس پسرشون رو ازشون جدا کنه و مدام توی گوش پسره هم اینو میخونند بذار بهت اعتماد کنند که همچین قصدی نداری.
من که بعد از یک عالمه کشمکش به این نتیجه رسیدم. شما هم به نظر من با روی خوش هر وقت میخواد بره خونه پدر و مادرش باهاش برو و بعد طوریکه نفهمه در طول زمان این رفت و امد رو کم کن...
و یادت باشه که هیچ چیز ارزش اینو نداره که شما خودتو به خاطرش مریض کنی و زندگی زناشویی ات را به خطر بندازی