-
اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام
دوستاي خوبم . چند ماهي هست که به اين سايت ميايم و ميبنم که چطور دوستان وقتي کسي مشکلي داره بهش کمک ميکنند . امروز ميخواهم منم مشکل زندگيم بگنم تا دوستان کمکم کنند . خيلي خسته هستم از زندگي .
اول از خودم شروع ميکنم متولد سال 65 هستم دو سال شاغلم حقوقمم خوبه و چند ماهي هست که ازدواج کردم . فاصله بين عقد وازدواج هم حدود 3 ماه بود.
مشکل اصلي من با شوهرم اينه که من از سيگار متنفرم ولي اون با اين که به من قول داده بود ترک ميکنه اما ترک نکرده مشکل ديگه اي که با شوهرم داره اينه که اون خيلي دروغ ميگه و ولخرجه و من نمي فهمم پولاشا کجا خرج ميکنه من و اون هر دو شاغليم . اما من خرجي خودمو خودم ميدم چه بسا که تو خيلي موارد من به اون پول ميدهم .تو دوران عقد يک دفعه تو جيب هاي شلوارش قرص ترک اعتياد پيدا کرديم خيلي ناراحت شدم اما بهم گفت تو مدتي که توعسلويه کار ميکرده يه مقدار کم اعتياد پيدا کرده اما بعد ترک کرده (همسرم حدود 5 سال اونجا کار ميکرده و الانم دوسال از عسلويه اومده و تو يه شرکت ديگه نزديک شهر خودمون کار ميکنه )الانم همه ترس من اينه که اون دوباره اعتياد داشته باشه . مشکل ديگهاي که دارم اون خيلي کم براي من وقت ميگذاره در مقابل خانوادش . همس من کارش شيفتي 2 روز روزکار 2 روز عصر کار و 2 روز شب کار .2 روز که روز کاره اون يک ساعت از من زودتر مياد خونه اما وقتي که من ميام خوابه و بعد هم بعد از 2 يا 3 ساعت بيدار ميشه ميشينه پاي تلوزيون. روزهاي که عصر کار هست شبا ساعت 12:10 مياد خونه من بخاطر اون تا ساعت 1 يا 2 بيدار ميمونم . و صبح هم که خودم ساعت 6 بايد بيدار شم که برم سر کار شب کاري ها که علناً نيستش و من تنهام شب. نکته جالبش ينجاست اگه روزهايي که که من خونه نيستم اگه من کاري داشته باشم آقا خوابش مياد و نميره اون کاره انجام بده اما کافي که مامانش يا يکي ديگه از اعضا خانوادش زنگ بزنه فوراً ميره و کارهاي اونا را انجام ميده .و وقتيم اعتراض ميکنم جوابهاي الکي ميده يه نکته ديگه هم که هست خونه برادر شوهرم با ما حدود 15 دقيقه فاصله است با ماشين مادر شوهر وقتي که ظهر ها من نيستم خونه و اونم مياد خونه برادر شوهرم به شوهر زنگ ميزنه که ناهار بره اونجا با اينکه من براي شوهر ناهار درست کرده ام . و اونم ميره خونه اونها اما جالبش به اينا عصر ها که من ميام و شوهرم برميگرده خونهخونه اصلاً زنگ نميزنند که تو هم بيا شب خونمون .ممنخيلي ناراحت ميشم . به مادر شوهمم يه بار گفتم که چرا وقتي من نيست به شوهرم ميگيد بياد اونجا اما وقتي من هستم هيچي نميگيد . (من از مشروب بدم مياد اما ممشروب تو خونه برادر شوهر همشه هست .)و من فکر ميکنم اون بيشتر بخاطر اين مسائل ميره خونه اونها. خ.اهش ميکنم کمک کنيد
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
دوست عزيز اول اينكه خوش اومدي....اميدوارم مشكلت حل بشه...
قبل از همه چي بهت توصيه ميكنم حساب درامدت رو از خرجي خونه خونه و شوهرت جدا كن....درامدت رو مگر در موارد خاص و استثنائي به مصارف خونه تزريق نكن....
اين تاپيك هم ميتونه در اين مورد كمكت كنه....
http://www.hamdardi.net/thread-8704.html
در ثاني خوشبختانه شما و همسرت اول راه هستين و ميشه با كمك مشاور خانواده سريعتر اين مشكلات رو حل كرد...
مشكلي كه شما توي اين تاپيك نوشتي در واقع مجموع چند مشكل هست كه به نظرم بهتره تفكيك بشه ...
ولخرجي همسرت...
دروغگويي همسرت....
اعتياد و سيگار كشيدن...
كمبود هاي عاطفي و ...در سالهاي اول ازدواج...
عدم اطمينان كافي از جهت مشرب خوردن همسرت...
وابستگي به خانواده....
در اخر هم اگه مايل باشي و اطلاعات بيشتري از سن همسرت و نوع روابط و نحوه اشنايي و ...كلا راجع به زندگيت بدي بهتر ميشه كمك كرد...
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام پاييز باراني گرامی...به تالار همدردی خوش آمدید:72:
معلوم هست که در طول این مدت زندگی مشترک تجربه های بسیاری از محیط کسب کرده اید و البته با صبوری تا بدین جا ادامه داده اید...اما ما وقتی تحت فشار هستیم معمولا تصمیم های نادرستی می گیریم بنابراین باید این صبوری و انعطاف پذیر خود را حفظ کرده و گسترش دهی.
ان چنان که مشخص است شما ویژگی ها و خصوصیات مثبت فراوانی دارید از جمله:: صبوری.. قدرت استقلال...حمایت مالی...عشق ورزی ....اعتماد.. انعطاف .و از همه مهم تر دوست داشتن همسر
بنابراین با ویژگی هایی که دارید می توانید بسیار عالی از عهده مسائل روزانه خود برآید. که این خصوصیت بزرگی است ولی همین ویژگی اگر زیاده از حد و یک طرفه باشد به زندگی زناشویی آسیب می رساند. چگونه؟؟
شما در این مدت اجازه ندادید همسرتان مسئولیت زندگی و خانواده خود را برعهده گیرد. اگر توجه کرده باشید خود می گویید حتی پول مورد نیازش را از من می گیرد...
می گویید> غذا برایش تهیه میکنم اما در جایی خارج از خانه و خانواده غذا را صرف می کند.
می گویید>فکر می کنم معتاد است ولی هرگز به آن صورت به چالشش نمی گیرید
می گویید>دروغگو و ولخرج است اما تنها به گفتن بسنده می کنید.
این می شود که همسرتان از برعهده گرفتن مسئولیت زندگی فرار می کند....و فرار از بار مسئولیت عواقب آسیب زای دیگری از جمله::اعتیاد....بیکاری... را به دنبال دارد.
درواقع از همسر خود یک فرد تنوع طلب ساخته اید...
بنابراین شما علاوه بر ویژگی های مثبتی که دارید در مقابل از خود ضعف بسیاری نشان می دهید.
ضعف هایت چیست؟؟
اول>> ترس از دست دادن و خارج شدن کنترل همسر........ که همواره شما را از برخورد جدی و مناسب بدور می سازد
دوم>>دلسوزی خارج از حد برای اصلاح همسر........
سوم>>برعهده گرفتن وظایف مربوط به همسر..... شما طوری اقدام کرده اید که کارهای خانه با شماست....گاهی خرج و مخارج شوهرتان را نیز می دهید....در واقع به تنهایی مسئولیت پذیرفته اید. و هر کس هم جای همسرشما بود دیگر نه به خانوده و همسر توجه داشت و نه مسئولیتی برعهده می گرفت.چون شما هم نقش شوهر را دارید هم نقش زن.
.................................................. ............
توصیه::
:305:
پاییز بارانی گرامی اگر قصد دارید زندگی خود را حفظ کنید و همسرتان را دوست دارید از انجام کارهای زیر بپرهیزید.::
:305:
1>> دلسوزی بیش از حد نسبت به همسر...........اگر با شما غذا را صرف نمی کند اصلا ناراحت نشوید شما با اشتهای کامل غذای خود را بخورید و هیچ اصراری به ایشان نکنید. در این صورت رفته رفته خودشان محفل گرم خانواده را به بیرون ترجیح خواهد داد.
2>ترس(از دست دادن) ........همینک زمانش فرا رسیده با پرورش استعدادهای خود زمینه را برای خودآگاهی و عدم وابستگی ایجاد کنید.
3>به فکر خود نبودن(عدم ارزش گذاری مثبت)..........تنها وظایف خود را انجام دهید حتی اگر در زندگی روزمره و در خانه دچار مشکل شوید...بگذارید یکبار دیگر او مسئولیت بپذیرد.
.......................
حرف آخر>> با همسر خود به یک مشاور خانواده مراجعه نمایید. اگر همسرتان موافق به مراجعه به مشاور خانواده نبود خود به تنهایی نزد او بروید.
موفق باشی.
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
:324::323:
دوست عزيزم دروغ خيلي مساله بزرگي است خيلي مراقب باشيد
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
دوست عزیز به نظر من همسر شما هنوز اعتیادش رو ترک نکرده برای همین به شما دروغ میگه و ولخرجی میکنه دوستانه سر این قضایا باهاش صحبت کنید و حتما مشاوره هم برید
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام دوستاي گلم ممنون بابت نظرتون .
همسر من متولد 1358 .من و همسرم ازطريق خاله شوهرم که با هم همکار هستيم آشنا شديم . شوهر من روابط عمومي خيلي خوبي داره نميدونم چي شده که بعد از آشنايي با وجود خواستگاراي زيادي که داشتم مخمو زد . خانواده من با اين ازدواج مخالف بودند (نمي دونم اين که ميگن خود کرده را تدبير نيست )نتيجه کار منه . من م.قع ازدواج اومدم بين پول و دوست داشتن دوست داشتن انتخاب کردم چون ماههاي اول آشنايي شوهر خيلي خوب بود بعد که وابسته شدم و عقد کردم فهميدم اشتباه کردم . شوهرم اول ميگفت به دايي و عموش پول قرض داده و قبل از ازدواج پولامو بهم برميگردنند. اما اين اتفاق با اينکه ما الان 4 ماه ازدواج کرديم اتفاق نيفتاده . شوهرم دوران مجردي به خانواده خودش خيلي کمک کرده و خانوادهالش بهم گفتند که ما پولهاي که براي خانوادش خرج کردهع به اون بر ميگردونند .اما الان بعد از ازدواج اونا هنوزم رو کمکاي همسرم حساب ميکنند. مشکل ديگهاي که وجود داشت شوهر من دست چک نداشت اما من داشتم و مبراي بعضي از موارد من چک دادم و الانم از حساب من پولها کسر ميشه . در مورد صحبت دوستم که گفته بود چرا عکس العملي از خودم نشون نمي دهم . بايد بگم من خيلي بهش ميگم که چرا همش من بايد خرج کنم و در جواب ميگه که من زن شاغل گرفتم که تو خرج زندگي کمک کنه چون حقوق خودم نمي کشه .
من شوهرم دوست دارم خيلي باهاش حرف ميزنم شوهرم عاشق بچه است اونم دختر چون خواهر نداشته . بهش ميگم بخاطر دختري که قرار تو آينده بياد يکم به فکر زندگيش باشه سيگار نشه ،ولخرجي نکنه .اون در مقابل ميگه بهم وقت بده تا کم کم سيگار ترک کنم . يا ميگه چون تو قر ميزني من سيگار ميکشم منم ميگم خودت ميدوني من رو دود چقدر حساسم پس رو اعصابم راه نرو . من همون روزاي اول آشناي بهش گفتم من هيچوقت نه بخاطر پول نه مريضي ... ترکش نمي کنم اما اگه يه روزي بفهمم سراغ سيگار يا دود رفته ترکش ميکنم . شما بگيد چي کار کنم چند وقتي به طلاق فکر ميکردم اما وقتي مطالب تو سايت خوندم يکم نظرم عوض شد .ميخواهم هم به خودم و هم به همسرم کمک کنم اما نمي دونم چجوري . تازگي ها خيلي حساس شدم. چند بار با مادر شوهر دردو دل کردم که من ميخواهم به شوهرم کمک کنم اما تاثيري نداره . مادر شوهرم 3 تا پسر داره و همسر من وسطي هست و بين اين سه تا شوهر منو بيشتر دوست داره و هميشه هم ميگه و 2 تا پسر ديگشم اين قضيه را ميدونند .بخاطر همين شوهرم خيلي به طرف مادرش کشش داره . ولي مادر شوهر م در مقابل کارهاي ميکنه که لج منو در مياره .
تو دوران عقد چند جلسه مشاوره رفتيم اما همسرم سر سري موضوع را گرفت محي ط کار من و همسرم جوري هست که هر جند وقت يک بار طب صنعتي ما ميرويم و تست عدم اعتياد هم گرفته ميشه . وقتي بهش ميگم که تو پولارا شايد باي قرص خرج ميکني بهم ميگه که خودت که ميدونهي اگه معتاد بودم تو تستا نشون ميداد.
اما من ه اين حرفش اطمينان ندارم چون ميدونم راههايي هست که اگه انجام بدهند نتيجه تست عدم اعتياد نشون ميده . خلاصه خيلي داغونم . کمکم کنيد.
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
دوست عزیزم سلام
من هیچوقت برای تا÷یک دیگران نظر نمیدادم به این دلیل که فکر میکنم اساتید زیادی اینجا هستن که میتونن خیلی کاملتر و بهتر از من دیگران رو راهنمایی کنن و خودم رو در حدی نمیدیدم که بخوام در مورد چیزی نظر بدم که در تخصص من نیست من همیشه اینجا از کمک دوستان استفاده کردم........ولی در مورد شما چون بعضی از مشکلات شما رو به شخصه تجربه کردم دوست دارم اونها رو با شما در میون بذارم:
اول از همه باید بگم که واقعا درکت میکنم و باهات همدردی میکنم.امیدوارم مشکلاتت زودتر حل بشه.ببین عزیزم تو اول باید خونسرد باشی و با عصبانیت به قضیه نگاه نکنی.من هم مثل تو چندین بار به طلاق فکر کردم ولی بعد متوجه شدم که طلاق آخرین راهه و خیلی راههای دیگه هم وجود داره برای حل مشکل. در مورد سیگار کشیدن همسرت اونطور که من تجربه کردم هیچ کاری از تو ساخته نیست مگر اینکه شوهرت واقعاخودش بخواد ترک کنه .با مطرح کردن این موضوع فقط اعصاب خودت رو خرد میکنی و اون بیشتر لج میکنه.در مورد اعتیادش هم اول باید کاملا مطمئن بشی از یه راهی که همسرت متوجه نشه بعد اقدام کن.
و در مورد مخارج خونه هم شما از همون اول باید تکلیف حقوقت و نحوه ی خرج کردنش رو با همسرت روشن میکردی و حالا که اینجوری شده من فکر میکنم که باید کم کم از یه راهی جلوی تزریق اون pool رو به داخل خونه و خرجی خونه جدا کنی.
و در رابطه با دروغگویی همسرت هم باید بگم که خیلی از افراد از دوران کودکی به خاطر تربیت غلط از سوی والدین این عادت زشت رو کسب میکنند و بعضی افراد هم بعد از ازدواج به خاطر ترس از واکنش طرف مقابلشون دروغ میگویند شاید مواردی بوده که همسرتون با شما صادق بوده و شما به این دلیل که اون موضوع آزارتون داده واکنش بدی نشون دادین و این باعث شده همسرتون برای نرنجاندن شما دروغ بگوید.
دوست من همیشه توکلت به خدا باشه و صبور باش .در زندگی مشترک همیشه مشکل وجود داره مهم نحوه ی برخورد و روبرویی با اونه.با آرزوی موفقیت و خوشبختی.
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام
ديشب با همسرم در مورد ماه آينده ، مخارجش و قسط ها داشتيم صحبت ميکرديم .همسرم ماه پيش به خانواده اش پولي قرض داده بود و قرار بود قسمتي از اون پول تو ارديبهشت و قسمتي ديگه را در خرداد به ما برگردونند (قرض دادند پولشم بدون مشورت با من بود با اينکه ميدونست خودمون به اون پول احتياج داريم .)واين باعث شد خودمون قسمتي از قسطهامونو نتونيم در فرودين ماه بدهيم . و ديشبم به من گفت که خانوادهاش نمي توانند پولا را برگردونند و ما بايد کمکشونم کنيم و تو هم بايد اين ماه کمک کني تا قسطها را بديم و منم خيلي ناراحت شدم چون با اين وضعيت علناً هيچ پولي برايمون نمي مونه حتي براي مخارج خونه نمي دونم چي کار کنم من الان اين ماهم دارم از پس اندازم تو خونه خرج ميکنم. اگهخ هم پول ندم بداخلاق ميشه و لج ميکنه ونمي دونم چي کار کنم بخدا. به من ميگه چند ماه کمکم کن .منم ميگم نميشه که من از همون روز ازدواج دارم کمت مي کنم من از وقتي ازدواج مکردم از خيلي مخارجم دست کشيدم من تو دوران مجردي بيشتر براي خودم لباس ميخردم حتي موقعي که سر کارم نمي رفتم و لي الام مجبورم با اينکه خودم سر کار ميرم از خيلي از خواسته هام بخاطر همسرم بگذرم .به نظر شما چي کار کنم .
:323:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
دوستان عزيز سلام
من هم تقريبا مشكلات مشابه اين دوست عزيز دارم . يك سوال دارم ،
در زندگي مشترك وقتي طرف مقابل پولي براي خرج كردن نداره چطور ما مي تونيم از تزريق در آمدمون به خانواده جلوگيري كنيم؟
مثلا وقتي گوشت نداريم و يك بچه كوچولو غذا مي خواهد چطور درآمدمو نو خرج نكنيم . يا فرضا شارژ ساختمونو نديم و هرروز جوابگوي مدير ساختمان باشيم و بسياري مسائل ديگه كه خود شما عزيزان بهتر ميدونيد. من هم اوايل ازدواج سعي ميكردم شوهرم را بد عادت نكنم ولي وقتي ديدم همه زندگي لنگ مونده مجبور شدم خرج كنم.
واقعا ما بايد چطور از اين مخمصه نجات پيدا گنيم؟
مرد هاي بيخيالي كه مطمئن هستند در آمد همسرانشون خوبه و جور آنها را مي كشند؟
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
منم با مهناز موافقم چي کار ميشه کرد وقتي شوهرمون بدون مشورت با ما پولهاشو قرض ميده با اينکه ميدونه بهش پس نميدند. بدبختي من اينه که چکهاي که بابت وسايل داديم از حساب خودمه . :302:
من دوست دارم به شوهر کمک کنم و تنهاش نزارم اما از اينکه بد عادت بشه ميترسم . وعصبي ميشم.چند وقتي هست که خيلي حساس شدم. يکه نکته ديگه من ماشين خودمو بعد از زدواج آورم در صورتي که همسرم ماشيني نداشت . اين کار و کردم که کمکش کنم و تو هزينههاي زندگي حداقل پول کرايه تاکسي زياد ندهيم .اما الان جوري هست که سويچ ماشينم به خودم نميده . من رانندگيم زياد خوب نيست چون زياد پشت فرمون نميشينم . اما هر وقت بهش ميگم بيا با هم بريم تا من رانندگي کنم اکثراً بهانه مياره .
حالا ميخواهم يکم از ويژگي هاي خوبه شوهرمم بگم که نگيد که نامردم . شوهرم تو کارهاي خونه کمکم ميکنه اما غذا را نه اگه خونه غذا نبود از بيرون ميگيره .گاهي وقتا هم مهربونه .کاش ميشد مثل روزهاي اولش اخلاقش بود.
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
اولا شما سعي كن ديگه دسته چك نگير چون هميشه به افراد توصيه ميشه مراقب خرج كردن چك ها باشن...قانون چك در سالهاي اخير خيلي تغيير كرده مراقب باشيد...:305:
ثانيابه نظر من بشين تمام مخارج روزمره رو بنويس تا امار دستت باشه بعد يه روز بدون جنگ و دعوا بشين با شوهرت بررسي كن كه چه قدر از درامد خونه به دوش تو هست....اينطوري خودش هم متوجه ميشه كه چه قدر كمك بيخود به خانوادش و ...به هزندگيش ضربه ميزنه....
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام
گلم من همه اين کارا را کردم نشستم همه قسطا را تا چتد ماه آينده روي برگه نوشتم .اما ميگه نميتونم بهپدر مادرم کمک نکنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پاييز باراني
سلام
گلم من همه اين کارا را کردم نشستم همه قسطا را تا چتد ماه آينده روي برگه نوشتم .اما ميگه نميتونم به پدر مادرم کمک نکنم.
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
حالا هيچ كدوم از راهها به جواب مطلوب نميرسه پيشنهاد ميكنم با هر ترفندي كه ميتوني براي مشاوره با يه مشاور خانواده راضي ش كن...اگه دست رو دست بذاري اين پسر مهربون و خانواده دوست كار دست خودش و زندگيش ميده:163:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام دوستان کسي مشاور خوب در شهر اصفهان سراغ داره شرکتي که من توش کار ميکنم . مشاوره زياد داره اما نمي خواهم کسي از محيط کارم مشکلمو بفهمه .
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
پاییز بارانی عزیز
سلام
به توصیه های نقاب گوش کردید؟
ایشون خیلی خوب به شماراهنمایی دادند
کجای کار هستی الان کدام مراحل رو گذروندی؟
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
پاييز باراني عزيز
سلام ،
مشكلت رو خوندم درواقع بعضي از آنها شبيه مشكلات خودم هست . شوهرمن از اول فقط روزي 2يا3 نخ سيگارمي كشيد اونم هيچوقت تا الان جلوي من اينكارو نكرده ولي من همون اوايل ازبوي سيگار فهميدم كه سيگار مي كشه آخه من آلرژي بسيارزياد به بوي سيگار دارم وازسيگارمتنفرم . هرموقع به شوهرم مي گفتم سيگار نكش همين دونخي رو كه مي كشي بزار كنار . مي گفت خيلي راحت مي تونم اين كارو بكنم ولي من هميشه مواظبش بودم ، ونسبت بهش بدبين بودم تا اينكه كارم به اينجا رسيد . بهت پيشنهاد مي كنم كه سعي كن تا مي توني بهش محبت كن وباعشق و مهربوني ازش درخواست كن كه ديگه سيگارنكشه . اگه زياد بهش گير بدي ولج كني اونم بيشتر لج مي كنه . ازت خواهش مي كنم اشتباهات منو تكرار نكن . خيلي دوست دارم زمان به عقب برگرده تا بتونم اشتباهاتم رو جبران كنم . وسعي كن توي مسائل مالي زياد از خودت مايه نذاري كه براي شوهرت به صورت يه عادت دربياد وديگه كاري به خرج خونه و بقيه مسائل مالي نداشته باشه . اميدوارم كه موفق باشي وبتوني از پس مشكلت بربياي .
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
هر چي باهاش حرف ميزنم فايده نداره تازه بهم ميگفت عروس اولي گردنبندشو فروخته يک ميليون به مادر شوهرم کمک کرده . منم به شوهرم گفتم من تو طلاهاي هم عروسم هيج کمي نديدم آخه هم عروس من عادت داره هرچي طلا داره را همش استفاده ميکنه .ميگه چند ماه بهم کمک کن .
نمي دونم بهش پول نمي دم عصبي ميشه .
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام دوستاي گلم دلم خيلي گرفته
ديروز عصر تو خونه مادر شوهرم دعوامون شد اون آخر سر به پدر مادر م بد گفت واز اين حرفا منم به مادرش . من ديروز بهش گفتم نرو خونه مادرت اونم ميگفت بايد برم هم موهامو اونجا کوتاه کنم و تشکاي مامانمو بگيرم من ناراحت بودم وگفتم بهش احتياج دارم که بريم خونه و با هم بريم بيرون آخه آخر پدر مادرم به اتفاق فاميل دارند براي تفريح ميرند کاشان. شوهر من هم اون دو روز عصر کاره.چون تعطيلاتن عيد هم بخاطر شيفتي بودن اون جايي نرفته بوديم و منم اين اولين سالي بود که عيدها مسافرت نمي رفتم و خيلي ناراحت بودم . اما گفت ميره منم از سر کار با سرويس هاي اون شهر رفتم خونشون و بهش گفتم که سويچ ماشينو بهم بده. اما دعوامون بيشتر سر اين بود که دوباره يکي از دروغاشو فهميدم . بهم گفته بود که نزديک به 5 ميليون از دايي و عموش طلبکاره اما مادرش گفت همچين چيزي وجود نداره.وخيلي چيزاي ديگه مامانش کفت از اول زندگي چرا اينقدر دعوا ميکنيد منم گفتم آخه پسر شما همش به من دروغ ميگه شوهرم هم به من گفت که مثل بابات پولکي و خيلي حرفهاي بد تر ..خلاصه من از خونه زدم بيرون تا سه ساعت که به من زنگ نزد اونم وقتي ديدم چقدر بيخيال ، با کارت تلفن چند دفعه زنگ زدم به موبايلش گوشيو بر نداشت يه دفعه هم زنگ زدم خونه مادرش ککه مادرش برداشت و قطع کردم و تا بالاخره بهم زنگ زد اون موقع من ديگه تو آژانس بودم و ميرفتم شهر خودمون .بهم گفت بيا خونه و ازم معظرت خواهي کن گفتم نميام .من رفتم خونه و فکر ميکردم مياد خونه اما هر چي منتظر موندم نيومد . بارون بدي ديشب ميومد و من هم از سر درد و قلب درد داشتم ميمردم ساعت 11 بهش زنگ زدم ديدم خونه مادرش هنوز و خواب بوده بهش گفتم بيا خونه اما گفت نميام گفتم تنهام دق ميکنم تا صبح ميگفت تو بيا .گفت سرم درد ميکنه نميام 2 دفعه زنگ زدم هرچي بهش ميگفتم بيا نميومد . بهش گفتم تو غيرت نداري اگه نياي خونه زنت اينجا داره دق ميکنه حتي مادرتم نمي گه برو پيش زنت اگه نياي فردا صبح ميرم و تقاضاي طلاق ميدهم اماميگفت من اونجا ميخوابم خلاصه تا ساعت 12 که نيومد خونه بعد رفتم تو کارت تلفني شماره خونشونو گرفتم گفتم اگه نياي تا صبح تو خيابونم زير بارون خلاصه 15 دقيقه بعدش مادرش زنگ زد که اومد.
شب اومد خونه اما نه سلام کرد نه حرفي زد رفت يه تشک برداشت و تو پذيرايي خوابيد بهش گفتم من فر دا صبح برم خونه مامانم اينا، گفتم يا بگو (بله يا نه) و لي اون اصلاً براش محم نبود و صبحم که رفت سر کار اصلاً بهم محل نذاشت. من ديشب به خانوادم چيزي نگفتم که دعوامون شد به نظر شما بگم؟ۀ
خواهش ميکنم نظرتونون بگيد دارم ديونه ميشم امروزخودم مجبور بودم بيام سر کار عصر نميدونم چي کار کنم برم خونه وسايلمو بردارم برم خونه مامانم اين ...نميدونم مخم هنگ کرده .آقاي سنگ تراش کمکم کن؟
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
آخه دختر خوب چرا اینقدر رفتارهای احساسی از خودت نشون میدی؟ می دونی وقتی نوشته هات رو خوندم، یاد دوران نامزدی خودم افتادم، اون موقع که پیش مادرشوهرم اینها با شوهرم دعوام میشد؟ اون موقعه که نمی اومد خونمون و باز به هزاران بهانه بهش زنگ میزدم و باز اون سرباز میزد و من بیشتر بیشتر از این که در حضور خانواده اش بهم بی اعتنایی و یا حتی تحقیرم کرده، ناراحت میشدم و باز از سر ناراحتی مدام ازش انتقاد میکردم و اون هم عصبانی تر و این چرخه ی معیوب باز و باز تکرار میشد؟! و من هر روز ناراحت تر و پریشان تر از اینکه این زندگی چقدر در حقم ظلم میکنه و من باید یه جوری از این زندگی فرار کنم؟!!!
می دونم چه حالی داری؟ می فهمم که دیشب تا صبح چی کشیدی؟ و الان به این فکر می کنی که اگر امروز به خونه ی مادرم نرم، اون شاید دوباره این کارها رو تکرار کنه و یا شاید هم به این موضوع فکر می کنی که یه جورایی بخوای روی همسرت رو کم کنی و نشون بدی که می تونی بدون اون زندگی کنی و یا شاید هم در قلبت احساس می کنی که غرورت شکسته شده و باید یه جورایی تلافی کنی؟
اما...
اما دوست خوبم هیچ کدوم از این احساسات زود گذر نمی تونه شما رو به مقصد و هدف اصلی نزدیک کنه و همسرت رو به خونه ی شما و به محبت شما برگردونه و اون چیزی که میتونه این وسط به شما کمک کنه اینه که باور کنی این زندگی ارزشش رو داره که بخوای بخاطرش خودت رو کنترل کنی.
پس در وهله ی اول به خودت مسلط باش، نیازی نیست به این فکر کنی که به همسرم زنگ بزنم یا نه و یا اصلا نیازی نیست که به این فکر کنی که اون چرا بهم زنگ نزد و یا به ماجرای دیشب! به نظر من امروز شما به خونه ی خودتون میرید، شام هم درست می کنید البته اگر می تونید که با هم غذا بخورید و به خودتون هم می رسید، کاملا در کمال آرامش! همسرتون که به خونه اومد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، اما خب اگر دوست دارید می تونید یه کم باهاش سنگین باشید، اما نه به صورتی که اصلا باهاش حرف نزنید، به رفتارهای خودتون هم دقت کنید نه به رفتارهای همسرتون، اگر واقعا می تونید امشب حرفی از مساله ی دیشب نزنید و سعی کنید که از روی محبت به همسرتون نزدیک بشید و بعدا توی یه موقعیت مناسب حتما با مهارت و سیاست مدارانه پای موضوع اون روز رو به وسط می کشونید و تنها هم از احساسات خودتون میگید، این که اون روز خیلی بهت احتیاج داشتم، اینکه دوست داشتم با هم باشیم، دوست داشتم با هم بریم کاشان، اینکه وقتی نبودی ترسیدم، اینکه چون فکر می کردم تو می تونی آرومم کنی دلم می خواست باهم بریم بیرون و تمام احساسات واقعی که داشتید رو براش بیان می کنید.
مطمئنم که با این روش بهتر و زودتر به نتیجه ی دلخواهتون می رسید و البته می تونید خیلی زیرکانه حرف حساب و کتاب رو هم بکشید وسط بدون اینکه حرفی از پدر و مادر همسرتون به میون بیاد.
شما باید بتونید که عاقلانه تر برخورد کنید تا همسرتون هم عاقلانه تر برخورد کنن.
تمام سعیت رو بکن مطمئنم که می تونی :46:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام من چهارشنبه رفتم خونه باهام خيلي سنگين بود اول که بالش تو پتوشو برداشت و رفت تو يه اتاق ديگه خوابيد حالش خوب نبود . ساعت هشتو نيم بلند شد براش چايي درست کرده بودم وسوپ. بعدشم براش شام درست کردم بهم گفت چرا اومدي خونه نرفتي خونه بابات گفتم من خونه دارم .خلاصه معده درد داشت شبم با هم رفتيم دکتر اومديم خونه و شوهرم بعدش خوابيد.پنجشنبه شوهرم عصر کار بود. و من هم تنها خونه بودم وقتي زنگ ميزد ازم ميپرسيد بابات اينا کي ميان ميري خونشون .منم ازش مي پرسيدم برم يا نه .ميگفت هر جور دوست داري خيلي بهم برميخورد . چون نگفت بمون .شب خانوادم اومدن خونمون. و با هاش منطقي صحبت کردند و ازش سوال کردند اشکال کار کجاست اونم ميگفت اخلاق من بده و من به مادرش بي احترامي کردم .منم گفتم روزه اول من سه تا شرط برات گذاشتم دروغ بهم نگي اهل سيگار نباشي و سراغ دودم نري .حالابيخيال اين مسئله ميشم که چقدر در مورد اوضاع ماليت بهم دروغ گفتي اما خواهش ميکنم تو زندگي دروغ نگو . گفتم دلم شکسته محبت ميخواهم از تو و خانوادت . تا يادم نرفته اينم بگم که من پسر عموم و خانومش که نزديک ما زندگي ميکنند همون شب اومدند خونمون و جلو مامانم اينا گفت نمي خواهي ما را دعوت کني اصفهاني شدي مگه ؟(به شوخي )منم براي فردا ظهر دعوتشون کردم چون بعد از عروسي اولين نفري بودند که ما را دوت کردند و ما هنوز نتونسته بوديم دعوتشون کنيم. ساعت 12:45 اومدخونه و رفته بود دست و صورتشو بشوره دختر خالهاش به همراهش زنگ زد و گفت که مادر همسرم کار داره و من گفتم که شوهرم فعلاً نمي تونه جواب گوشي بده بعد ميگم زنگ بزنه . قراز شد گوشي به مادر همسرم بده که ايشون صحبت نکردند و خاله همسرم صحبت کرد و گفت براي فردا ظهر دعوتيد منم معضرت خواهي کردم و گفتم که براي فردا مهمون داريم . اما شوهرم وقتي کارش تمام شد اومد و گفت که بايد فردا بريم و منم بهش گفتم که فردا مهمان داريم و اونم ميگفت دعوتمون کردند من ميرم .
ببخشيد بابت غلط هاي املايي .حواسم نبود چک کنم .
شب بعد از صحبت کردند شوهرم گفت اگه اخلاق تو درست نکردي برو خونه بابات چون خيلي غر ميزني منم گفتم تو دروغ نگو وسيگار نکش منم اخلاقم خوب ميشه . . خلاصه فردا شد و مهمون دعوت کردم و جلوي پسر عموم و خانومش خيي هواي شوهرمو داشتم و بهش ميرسيدم . ....
راستش ديشب که شوهرم اومد و خونه و باهاش خوب حرف ميزدم وسط حرفا ازش پرسيدم که کي سيگارشو ترک ميکني . اون در جوابم گفت بايد فکرامو بکنم منم گفتم يه فرصت يه ماهه بهت ميدم که بين زن و زندگيت و سيگار يکي انتخاب کني اونم گفت اول سيگار دوم سيگارو سومي نگفت اشک تو چشام جمع شده بود وقتي ديد خيلي ناراحت شدم گفت بين پيپ و قليون و سيگار يکيو انتخاب کن گفتم هيچکدوم گفت نميشه . خلاصه اينطور که فهميدم همسر من اهل ترک کردن سيگار نيست به نظر شما چي کار کنم .
:323:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام عزیزم
ببین کمی مهرمونتر با شوهرت باش کسی که سیگار میکشه هیچ وقت یکماهه ترک نمیکنه بهش محبت کن خانوادش مثل خانواده خودت بدون درست منم از سیگار خیلی بدم میاد ولی با شوهرت مدارا کن و بدون هر چی بیشتر بهش بگی ترک کن اون بدتر میکنه بهترین راه اینه که بهش محبت کنی و بیخیال سیگار بشی و بهش بگو خودت میدونی سلامتی خودت به خطر میافته به سیگار کشیدنش بی تفاوت باش وسعی کن تو خونه بذله گو و شیطون باشی و با شیطنت لااقل مدتی که تو خونس یادش بره سیگار بکشه در ضمن معده درد شوهرت عصبی باید باشه مشخص هست که خودخوری داره.توکل به خدا کن ایشالا درست میشه
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
شوهرم وقتي که من خونه هستم جلو من سيگار نمي کشه . اون حتي موافعي هم که شاد بوده سيگار کشيده. اي خدا مکمک کن. دنبال يه مشاور خوب ميگردم تو شهر اصفهان:324:
شوهرم وقتي که من خونه هستم جلو من سيگار نمي کشه . اون حتي مواقعي هم که شاد بوده سيگار کشيده. اي خدا کمک کن. دنبال يه مشاور خوب ميگردم تو شهر اصفهان:324:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
من يه سوال داشتم من قبل از عيد تو قسمت مشاوره با مدير همدردي يه سوال پرسيدم شمارهاي هم که براي خودم انتخاب کردم 1365 بود ولي هرچي ميگردم جواب سوالم پيدا نمي کنم .کسي ميتونه کمکم کنه
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پاييز باراني
من يه سوال داشتم من قبل از عيد تو قسمت مشاوره با مدير همدردي يه سوال پرسيدم شمارهاي هم که براي خودم انتخاب کردم 1365 بود ولي هرچي ميگردم جواب سوالم پيدا نمي کنم .کسي ميتونه کمکم کنه
سلام چرا کسي جواب منو نمي ده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2 روز قبل با شوهرم خوب بودم و اگرم حرفي هم که ميزد و بدم مي اومد چيزي نمي گفتم . اما امروز که مادرش دوباره زنگ زد تا بره خونه برادرش و مادرش راببره خونه خودشون . عصبي شدم .خيلي ميخواستم جلو خودمو بگيرم اما نمي شه همه رفتارهاي بد مادش به يادم مياد.:302:
خيلي سخته فراموش کردن گذشته مخصوصاً وقتي ميبينم که خوانونده من چقدر براي شوهرم ارزش ميگذارند و لي خانواده او اينطور نيستند
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام انگار کسي منو تحويل نمي گيره . حداقل مدير همدردي جواب سوالمو ميداد که اون سوالي خصوص پرسيدم جوابش چي ميشد.
اما من هنوزم مشکلاتم به شما ميگم . پنجشنبه شب عروسي بود و اون روز من خونه بودم و شوهرم سر کار بود ساعت 4 که از سرکار اومد يهو به من گفت که من ميخواهم برم دنبال مامانم و از فولاد شهر بيارمشون عروسي ( ولي در صورتي که قرار بود پسر دايش اينکارو بکنه ) و ميدونست که من نوبت آرايشگاه دارم و به من گفت که الان ميبرمت اما برگشتن خودت بيا من خيلي ناراحت شدم چون زن پسر عمومم اونجا بود (از اينکه ميديدم شوهرم برام ارزش قائل نيست ) منم بهش گفتم خوب پسر داييت ميارشون يا چرا اون برادرت که نزديکتر مسافتش نمياره اونا را.خلاصه من رفتم آريشگاه اون رفت دنبال خانوادش و منم رفتم آريشگاه اما هنوز نرفته زنگ زد که خانوادش خودشون مياند منم بهش گفتم که کارم طول ميکشه از ما گفتن و از شوهرم نشنيدن چون دقيقاً نيم ساعت بعد دم در آريشگاه بود و همش بوق ميزد که اعصاب همه خورد شده بود و منم کارم نصف کاره ول کردم وقتي از آرايشگاه اومدم بيرون و خواستم سوار ماشين بشم بهم گفت که عقب بشين چون کرباتش خراب ميشه و منم حسابي آبروم جلو خانم پسزر عموم رفت و جالب تر اينکه شوهر من که اينقدر عجله داشت خودش آماده نشده بوداما من گوش ندارم و جلو نشستم تازه با دمپاي اومده بود دنبال من و رفتيم خونه تا آماده شد . وقتي هم که رفتيم عروسي اولش که پيش خانوداش نبود خوب بود اما همين که خواستيم بريم پيش اونا شروع کرد به فحش دادن و قتي هم که رفتيم پيش خانوادش فوراً رفت تا مشروب بخوره :302: بعدش سيگار کشيد نمي دونيد چقدر گريه کردم اولش باهاش قهر بودم اما بعدش يکم باهاش هم محلي رقصيدم و هم فارسي تا موقع شام شد بعد که از شام برميگشتيم ديدم آقا سيگار به دست با برادرش و دوست دختر برادرش و دختر خالش دارند حرف ميزنند فقط بهش گفتم متاسفم برات (اما نه جلو جمع)
من که حسابي عصابم داغون شده بود رفتم يه گوشه نشستم بعد گير داد که بيا بريم برقصيم بهش گفتم حالم خوب نيست نمي تونم اما خودش رفت و با دخترا رقصيد وقتي اين حرکتشو ديدم رگ قيرتم به جوش اومد داشتم ديونه ميشدم رفتم دستش گرفتم بهش گفتم نرقص اما اون گفت ميخواهم برقصم منم بهش گفتم منم ميرم و از عروسي اومدم بيرون 15 دقيقه تو ماشين نشستم ديدم ازش خبري نشد ديگه با ماشين راه افتادم وقتي حرکت کردم ديد دارم ميرم اما زنگ نزد وقتي رسيدم خونمون بهش زنگ زدم که من رسيدم بازم تحويل نگرفت 20 دقيقه بعد تازه زنگ زد کجايي منم تحويلش نگرفتم . لباسامو عوض کردم و رفتم تو پارکينگ که ماشينو جابجا کنم که يهو رسيد و از يقه مانتوم گرفت و سرم کوبند به در ورودي ساختمان بعدم با ماشين رفت هر چي بهش زنگ زدم که کيفه پولم تو ماشينه و پول ندارم کليد خونه هم تو ماشينه و نمي تونم برم خونه محل نذاشت به پدرش زنگ زدم به مادرش زنگ زدم هيچکدوم تحويل نگرفتند همش ميگفتند برو خونه تا صبح تا شوهرت برگرده هرچي اشک ميريختم که که کليد خونه ندارم هيچ کدومشون محل نمي ذاشتند به همراه دو تا برادراش زنگ زدم به خونه برادرش اما اونا جواب ندادند . خلاصه مجبور شدم ساعت 2 شب با تاکسي تلفني رفتم خونه مادرم اينا .ساعت 2:45 رسيدم وقتي زنگ خونه را زدم و در باز کردند . حسابي شوکه شده بودند . فرداي اون روزم هيچ کدوم از خانوادش زنگ نزد تا بالاخره به مادرم گفتم که زنگ بزنه و بگه تا کيف پولمو بيارند آخه همه مدارکم توش بود (مدارک سر کارم) و تکليف منم مشخص کنند پدرش گفت دوشنبه ميآييم اونجا . من خيلي ناراحتم چون شوهرم ميتونست بياد يا زنگ بزنه اما اين کارو نکرد تا امروزم هنوز نرفته خونمون قرار شده کيفمو و ماشينو ببره و بزاره خونه من ديروز نتونستم برم سر کار چون لباسي نداشتم و مجبور شديم با پدرم رفتيم کليد ساز اورديم.اين 3 روز همش با قرص آرامش بخش خودمو آروم ميکردم . کمکم کنييد خواهش ميکنم ميخواه جدا بشم
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
پاییز بارانی عزیز سلام
یک نگاه کوتاه به ارسالخای اخیرت بنداز خانومی
خیلی بهم ریخته ای تو این حالت اصلا نمیتونی رابطه ای که درش هستی رو مدیریت کنی و روی همسرت تاثیر گذار باشی
شما باید اول خودت رو اروم کنی تا بتونی شخص دیگه ای رو از اشتباهاتش باز داری
اولا که تو عصبانیت تصمیم نگیر یعنی خیلی راحت و با عجله نگو می خوام جدا بشم چون این تصمیم از روی فکر نیست بلکه بسته به شرایطی که درش هستی و ممکنه خیلی زود پشیمون بشی پس صبر کن تا آروم بشی
رفتارهای شوهر شما پر از اشتباهات فاحشه ولی بیا منکر این نشیم که شما هم شدیدا بی سیاست و عجولانه تصمیم میگیرین
خروج شما از عروسی و اون نوع برخورد اصلا درست نبوده باید صبر میکردین و در عروسی کاری میکردین که همسرتون انقدر در کنار شما بهش خوش بگذره که دیگه نره دنبال همصحبتی با کس دیگه ای یا سیگار کشیدن و رقصیدن کنار اشخاص دیگر باید ناراحتیتون رو نگه میداشتین تا در خلوت به همسرتون بگید نه این که کاری کنید همه بفهمند و از شما نقطه ضعف بگیرن
شما با دست خودتون نقاط ضعفتونو به خانواده همسرتون نشون دادین و بدترین راه رو برای جلب توجه همسرتون انتخاب کردین
با این روش نه تنها نمی تونید ایشون رو به راه راست هدایت کنید بلکخ خ.دتونم ارزش و احترامتونو از دست میدین
شما به جای اینکه تعادلتونو از دست بدین و این طوری برخورد کنید میتونستید خودتون پیش قدم بشین برای اینکه همسرتون رو اونقدر سرگرم کنید که از کنارتون تکون نخوره نه اینکه با لجبازی بهش بگین من نمی رقصم تو هم نرقص
بهتر اول چند روز خودتو آروم کنی و حسابی به نکات ریزی که در همسرت هست دقت کنی و باید ببینی در چه زمان هایی همسرتون بیشترین تا ثیر پذیری رو از شما دارن و سعی کنید خودتونو مقاوم تر از الان بکنید
فعلا رو خودت کار کن
ببخشید اگه حرفام یکم تند بود
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
من هم با بلوم عزیز کاملا موافقم، دختر خوب باز هم عجله کردی؟ چرا اینقدر به فکر نظرات دیگران هستی؟ پیش دختر عموم، پیش خانواده اش، آخه شما باید اول احترامت رو پیش همسرت ببری بالا تا بعد خودش کم کم احترام شما رو پیش همه خواهد داشت. همسر شما نقطه ضعف شما و حساسیت های شما رو دونسته و حالا یا آگاهانه و یا ندونسته داره شما رو پیش دیگران به اصطلاح بی احترام میکنه؟ در ثانی شما اگر اونقدر متین و با احترام باهاش برخورد می کردید نیازی نبود که منتظر احترام از طرف همسرتون پیش خانواده اش باشید، خود اونها حتما در مقابل رفتارهای پسرشون و شما، حتما شما رو انتخاب می کردند، اما شما با یه جورایی ببخشید رفتارهای بچه گانه تون باعث شدید که خانواده ی همسرتون هم ارزشی برای شما قائل نباشند!
یادمه وقتی من هم توی دوران نامزدی رفتارهای مشابه رفتارهای شما رو داشتم، منتها با یه تفاوت! و اون اینکه اون قدر عاقلانه و محترمانه با خانواده ی همسرم برخورد کرده بودم که اگر حرف و حدیثی هم پیش مییومد این همیشه همسرم بود که از طرف خانواده اش سرزنش میشد بابت رفتارهاش! من نمی خوام بگم که این رفتار درست بوده اما می خوام بگم که تمام احساسات و عصبانیت هات رو درک می کنم و خوب لحظه به لحظه ی احساست رو می فهمم، اما عزیز دلم، داری راه رو اشتباه می ری؟
چرا همش بحث، چرا همش انتقاد، چرا کاری نمی کنی که محبوب قلب همسرت باشی؟ چرا به این موضوع فکر نمی کنی که هدفم این باشه که تمام قلب همسرم رو مال خودم کنم، نیازی نیست که وقتی می خواد بره دنبال مادرش اینها، قصه بخوری یا دعوا کنی؟ کافی بود بگی ( با یه ناز و عشوه ی زنونه): آخه! من می خواستم وقتی از آرایشگاه برمی گردم ببینی که چه شکلی میشم؟ دوست داشتم تو اولین نفری بودی که من رو می دیدی؟ اما خوب، اگه کار داری برو! شب می بینمت! خودم آژانس می گیرم می یام! فقط یادت باشه که خیلی دوست داشتم اگه می تونستی خودت بیای دنبالم! با یه لبخند!همین کافی بود که اگر این دفعه نشد، دفعات بعد به تو بیشتر اهمیت بده!
در ضمن اون موقعی که اومد دنبالت، کافی بود بری بیرون یا نه پشت تلفن با دو تا کلمه قربون صدقه رفتن و بعدش هم گفتن این جمله که عزیز دلم! شما هم برو آماده شو، من هم به آرایشگره میگم که عجله داریم زودتر آماده ام کنه! بعدش یکدفعه می ریم مراسم، باشه، فدات شم!
مهم نیست که دیگران چی فکر می کنن، مهم اینه که خودت توی زندگیت خوشبختی رو احساس کنی! اگر به چشم دیگران و در ظاهر هم خوشبخت باشی اما در باطن وجودیت از زندگیت ناراضی باشی، مطمئن باش که موفق نمیشی و همیشه احساسات بدی خواهی داشت؟! چرا اینقدر سریع عصبانی میشید و از کوره در میرید! وقتی توی ماشین نشستید کافی بود که از کت و شلواری که یا لباسی که انتخاب کرده، تعریف می کردید، از حسن سلیقه اش! و یا حداقل با زبون شیرین بهش می گفتید که به نظرت چه شکلی شدم؟
وقتی رفتید پیش خانواده اش، چرا شما سعی نکردید که با خانواده اش با احترام تر و صمیمی تر برخورد کنید و همین طور رفتار مبنی بر احترام و عشق با همسرتون پیش اونها داشته باشید؟
کافی بود موقع رقصیدن از اینکه کنار همسرتون هستید ابراز خوشحالی می کردید! و می خندیدید به جای قهر کردن!
درسته که رفتارهای همسرتون مناسب نبوده، اما آیا فکر نمی کنید که اگر این رفتارها رو انجام می دادید حتما حتما پایان اون شب بهتر از این وضعیتی بود که شما برای ما توصیف کردید؟
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
از دوستاي عزيزم delو bloom ممنون بابت نظراتون .
منم تو ماشيون که بوديم باهاش خوب حرف ميزدم . ميدونم من لجم از اين ميگيره اون خيلي بي مسئوليت حالا هم که قهريم باز از من پول ميخواهد .تازه ديروز اومده بود خونه اول که پولهاي تو کيفم برداشت بعدشم گفتم ماشين بزار اما دوباره ماشينم برد . نمي دونم چي کارش کنم . من نسبت به مشروب و سيگار خيلي حساسم .نمي تونم بيخيال اين موردا بشم :302:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
دوست خوبم فکر می کنی با دعوا و لج بازی و همین طور طعنه و کنایه این مشکلاتت برطرف میشه؟ شما باید بتونی خیلی عاقلانه و با سیاست و همین طور درایتت این مشکلاتت رو برطرف کنی و اولین و بهترین راه حل همینه که شما بتونی به خودت مسلط باشی! باید بتونی خودت رو کنترل کنی تا بتونی روی همسرت و رفتارهاش هم یه کنترل عاقلانه و منطقی داشته باشی!
شما نباید بهش زنگ می زدید، حالا که کار به اینجا کشیده بود شما باید منتظر می موندی تا همسرت دنبالت بیاد و همین طور چند روز بهش فرصت می دادید و همین طور به خودتون تا بتونید بهتر و بیشتر فکر کنید در مورد مسائلتون!
من فکر می کنم با ادامه ی این روند نه تنها شما و همسرتون روز به روز از هم دورتر میشید بلکه خود شما هم روز به روز از هدفتون هم دور میشید و مسائل بی اهمیت و حاشیه ای هست که تمام ذهنتون رو پر میکنه و بعد از یک مدت دچار حالات افسردگی و خستگی میشید!
پس بهتره یه کم بیشتر فکر کنید، بهتره یه لیست بنویسید از مواردی که واقعا توی زندگی شما وجود داره و باید که اصلاح بشه! و بعد برای خودتون اولویت بندی کنید که چه چیزهایی اولویت بیشتری خواهد داشت!
بعد هم حتما یه لیست از ایده آل های ذهنی خودتون و مواردی که دوست داشتید حتما توی زندگی تون باشه رو بنویسید و البته فراموش نکنید که این لیست رو هم باید اولویت بندی کنید!
حالا شما یه لیست دارید از لوازمات و ابزارهایی که دارید و یه لیست از مواردی که می خواهید داشته باشید! باید حتما روشی برای پیاده سازی و رسیدن به این موارد وجود داشته باشه و البته هر مشکلی راه مخصوص به خودش رو می طلبه! شما با دلخوری، دعوا کنایه و طعنه و دوری و خودخوری و همین طور بی احترامی به جایی نمی رسید همین طور که در این مدت نتونستید چیزی رو عوض کنید، پس باید خیلی عاقلانه فکر کنید و تصمیم بگیرید!
شما باید حتما یه لیست هم از ویژگی های خوب همسرتون داشته باشید و روشهایی برای تقویت این ویژگی ها!
خواهش می کنم خیلی دقیق بشین و فکر کن و در این مدت هم سعی نکن که با همسرت مثل یه دشمن برخورد کنی! بهتره ابتدا فکر کنی و بعد خیلی قاطعانه و البته با رعایت حد و حدود زندگی زناشوئی به سمت همسرت بری و مثل یه دوست ازش بخوای که خوب به حرفهات فکر کنه و بهش فرصت بدی!
و البته گذر زمان و صبوری شما بسیار بسیار می تونه تاثیر گذار باشه!
امیدوارم که بتونی با قاطعیت یه زندگی خوب و پایدار رو برای خودت و همسرت بسازی!؟:46:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
پس بهتره یه کم بیشتر فکر کنید، بهتره یه لیست بنویسید از مواردی که واقعا توی زندگی شما وجود داره و باید که اصلاح بشه! و بعد برای خودتون اولویت بندی کنید که چه چیزهایی اولویت بیشتری خواهد داشت!
بعد هم حتما یه لیست از ایده آل های ذهنی خودتون و مواردی که دوست داشتید حتما توی زندگی تون باشه رو بنویسید و البته فراموش نکنید که این لیست رو هم باید اولویت بندی کنید!
حالا شما یه لیست دارید از لوازمات و ابزارهایی که دارید و یه لیست از مواردی که می خواهید داشته باشید! باید حتما روشی برای پیاده سازی و رسیدن به این موارد وجود داشته باشه و البته هر مشکلی راه مخصوص به خودش رو می طلبه! شما با دلخوری، دعوا کنایه و طعنه و دوری و خودخوری و همین طور بی احترامی به جایی نمی رسید همین طور که در این مدت نتونستید چیزی رو عوض کنید، پس باید خیلی عاقلانه فکر کنید و تصمیم بگیرید!
شما باید حتما یه لیست هم از ویژگی های خوب همسرتون داشته باشید و روشهایی برای تقویت این ویژگی ها!
خواهش می کنم خیلی دقیق بشین و فکر کن و در این مدت هم سعی نکن که با همسرت مثل یه دشمن برخورد کنی! بهتره ابتدا فکر کنی و بعد خیلی قاطعانه و البته با رعایت حد و حدود زندگی زناشوئی به سمت همسرت بری و مثل یه دوست ازش بخوای که خوب به حرفهات فکر کنه و بهش فرصت بدی!
و البته گذر زمان و صبوری شما بسیار بسیار می تونه تاثیر گذار باشه!
امیدوارم که بتونی با قاطعیت یه زندگی خوب و پایدار رو برای خودت و همسرت بسازی!؟:46:
دوست گلم از راهنماييت ممنون . ميخواهم اينکارهاي که گفتي انجام بدهم .امايه سوال من قبلاً خيلي با هاش در اين مورد صحبت کردم و چون ميدونستم عاشق بچهاست بهش گفتم بخاطر فرزندي که در آينده داريم بيا و دست از اين کارهات بردار( دخترمون ناراحت ميشه اگه ببينه باباش اينکارا رو ميکنه)خودشم ميگه قبول دارام اما فقط در حد حرف .
دوست گلم من واقعاً نسبت به سيگار و مشروب حساسم نمي دونم چجوري حساسيتمو کم کنم يه مدت به سيگار کشيدنش کاري نداشتم اما صبرم تموم شد .
يه نکته ديگه تينکه همسر من فکر ميکنه چون من شاغلم بايد همه جوره کمکش کنم و سعي نمي کنه سختي بکشه مثلاً امروز زنگ زده و ميگه پول نداريم ميخواهم سکه را بفروشم و ماشينو ببرم تعمير گاه منم بهش فتم اون سکه را برادرم داده و من خيلي دوستش دارم تازه 10 هم حقوق ميگيريم چند روز صبر کن اما مي گه سکه را بفروشم . به نظر شما چي کار کنم
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
عزيزم شما شوهرت رو عادت دادي كه با پشتوانه ملي شما تمام برنامه ريزي هاشو انجام بده...اون جايي كه بايد محكم باشي كوتاه مياي(موقعي كه سكه هديه برادرت رو ميخواد بفروشه)....جايي هم كه بايد كوتاه بياي و ملايمت نشون بدي(مثلا شب عروسي وقتي همسرت ازت ميخواست باهاش برقصي...) محكم و با اقتدار هستي....
سعي كن تا حدي سيستم رفتار خودت رو عوض كني مي بيني كه سيستم زندگيت هم دگرگون ميشه...
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
شما بهتر از هر کس دیگه ای همسرتون رو می شناسید و روشهایی که بتونه روی همسرتون تاثیرگذار باشه! شما می تونید بفهمید از چه راهی می تونید همسرتون رو تحریک کنید به اینکه مسئولیت پذیرتر باشه!
ببینید برای مثال: می تونید از حقوق خودتون برای منزلتون خرج نکنید! می تونید با محبت و نزدیک تر کردن خودتون به ایشون به این سمت ( یعنی دادن مسئولیت) بکشونیدشون! می تونید با تحریک غیرتشون در مواقعی مثل موردی که مثال زدید: مثلا: " واقعا! عزیز دلم! اگر همسری که من انتخابش کردم، با فروش هدیه ی برادرم، می خواد تکیه گاه من باشه! حتما باید یه فکر دیگه کنم!" یا اینکه " قربونت برم واقعا فکر می کنی همه ی مشکل ما اینه که این سکه رو بفروشیم؟ با لحن خوبی بهش بگو، واقعا این سکه رو خیلی دوسش دارم، اما اگر اینقدر احتیاج داری که با فروشش کارت راه میافته مساله ای نیست! یا بهش بگو: واقعا مرد من نمی تونه کاری کنه که پول تعمیر یه ماشین رو در بیاره؟ یا با تشویق کردنش به همون موضوعی که خودتون اشاره کردید، یعنی به دختردار شدن و اصلا به زندگی آینده تون، با اینکه من روی تو حساب می کنم، اینکه دوست دارم ببینم برای زندگی تلاش می کنی؟" ببینید شما می تونید و می دونید که به قول معروف رگ خواب همسرتون چی هست! پس یه تلاش کنید و مطمئن باشید که می تونید!:43:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
عزيزم شما شوهرت رو عادت دادي كه با پشتوانه ملي شما تمام برنامه ريزي هاشو انجام بده...اون جايي كه بايد محكم باشي كوتاه مياي(موقعي كه سكه هديه برادرت رو ميخواد بفروشه)....جايي هم كه بايد كوتاه بياي و ملايمت نشون بدي(مثلا شب عروسي وقتي همسرت ازت ميخواست باهاش برقصي...) محكم و با اقتدار هستي....
سعي كن تا حدي سيستم رفتار خودت رو عوض كني مي بيني كه سيستم زندگيت هم دگرگون ميشه...
عذر ميخوام اشتباه تايپي رو دير متوجه شدم و امكان ويرايش نبود...
منظورم پشتوانه مالي بود نه ملي:311:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام دوستاي گلم نميدونيد چقدر خوشحال ميشم که به فکر من هستيد .:72:
ديشب پدر و مادر شوهرم اومدند خونه مامانم اينا که به اصطلاح مشکلات ما را حل کنند . مادر شوهرم يکسري دروغ ها گفت که من از تعجب نزديک بود شاخ در بيارم و تقصيرات گردن من ميانداخت و باور کنيد شايد اگه تا حالا يکم دلگرمي داشتم نسبت بهشون الان واقعاً ديگه ازشون بدم مياد يک سري دروغهاش که تقصير شوهرم بخاطر حرفاي که به مادرش زده بود و تعدادي از حرفاشم از خودش در آورده بود . ديشب بخاطر حرف پدرم اومدم خونمون اما دلم ديگه به زندگي گرم نيست . بهشون ميگم شوهرم سيگار ميکشه مادرش ميگه من نديدم تا حالا . در جواب ميگم خودتون که تو راه برگشت از شيراز ديديد که ميکشي.( مادرش واقعاً ميدونه سيگار ميکشه اما به روي خودش نمياره حتي ميدونسته که قبلاًهمسر من اعتياد داشته ولي بازم به روي خودش نمياره )از دست مادرشوهرم خسته شدم و ازش بدم مياد:324:
مادرشوهر من انتظار داره هر وقت که اراده کرد ما پيشش باشيم يا هر هفته جمعه ها مثل اون پسرش خونش باشيم اين خانم درک اينو نداره که من کارمندم و فقط يک پنجشنبه و جمعخه را براي استراحت دارم :316:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام کار خوبی کردی برگشتی خونه خانومی
مادر شوهرت رو بیخیال شو مهم خودتو شوهرتین
احترامشو نگه دارو سعی کن بهش بی احترامی نکنی ولی نزار حرفاش تعادلتو بهم بریز و از حرفاش گذار رد شو منتظر نباش اونا بهت کمک کنن خودت باید به خودت کمک کنی سعی کن حالا که برگشتی یکم آروم باشی و با سیست تر برخورد کنی
باید آروم باشی تا بتونی زندگیتو آروم کنی
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام bloom عزيز نمي دونم چطور باسياست عمل کنم :302:
يعني ميترسم دوباره هيچي بهش نگم و دوباره کارهاي قبليشو تکرار کنه . يکم کمکم ميکني
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
به نظر من در شرایط فعلی شما هرچه بیشتر به سیگار کشیدن همسرتون حساسیت نشون بدین ایشون بدتر میکنن
برای اینکه با روش درستی نسبت به کار همسرت اعتراض کنی باید با یک مشاوره صحبت کنی ولی حداقل اینو میدونم که داد و بی دادو قهر کردنو و هرشب سر این مسائل بحث کردن نتیجه ی عکس میده به نظرم یه مدت خودتو به همسرت از لحاظ روحی نزدیک کن و بزار به آرامشی که در کنار شما داره عادت کنه وبجای اینکه به سیگارو مشروب پناه ببره ترجیح بده که به آرامشی که شما براش بوجود آوردین پناه بیاره
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام دنبال يه مشاور خوب تو اصفهان ميگردم اما نمي دونم پيش کي برم . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/:305:
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
سلام خسته شدم از اين همه بي مهري خيلي خسته ام
من 3 روزي بود که دندون درد داشتم ديروز ظهر که با همسرم تماس گرفتم و اون خونه بود بهش گفتم خودم ميرم دندون پزشکي اما اون گفت بيا با هم بريم (صبح اصلاً با هم خوب برخورد نکرد وقتي با هم تلفني حرف ميزديم)عصر که اومدم خونه ديدم تازه ساعت 5 داره ناهار ميخوره بهش گفتم که تا ساعت 6 بيشتر وقت ندارم بريم معاينه اما اون گفت که بيا فيلم ببينيم اگه ميديدي دندونت درد ميکرد خودت از سر کار ميرفتي من خيلي ناراحت شدم و لباسهام پوشيدم رفتم دکتر .خواستم با ماشين برم کليدهاي ماشينو برداشت. ( انگار نه انگار که اين ماشين ماله منه نه اون)حتي بهم زنگ نزد تا خودم زنگ زدم دنبالمم نيومد خيلي ناراحت بودم(بعد از دندون پزشکي رفتم دکتر پوست) وقتي اومدم خونه تازه طلبکارم بود که ما پول نداريم نون بخوريم تو رفتي دکتر پوست اول يکم غر زد .بعدش آروم نشد
اما امروز هم ظهر هم رفت خونه مامانش اينا با اينکه ميدونست من ناراحت ميشم .ميگيد من چي کارکنم با اين شوهر
-
RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي
فکر می کنی اگر شما هم مثل اون لج کنید چه اتفاقی می افته؟
اصلا به این سوالم هم پاسخ بدید که اگر شما هم از حرکت کردن در این زندگی بایستید و غم و غصه بخورید به جایی می رسید؟
ببین دختر خوب! فکر کن به راه هایی که می تونی توی این زندگی برای جذب کردن همسرت به سمتت به کار ببری؟ به نظرت اصلا روشهایی وجود داره که شما ایشون رو به سمت خودت بکشونی؟ معلومه که وجود داره! همون رفتارها و خلق و خویی که باعث شد همسرت به خواستگاریت بیاد و شما رو انتخاب کنه!؟ خوب فکر کن چی بوده؟
شما یه زن هستی و سرشار از قدرت زنانه! پس می تونی!
خوب اصلا حالا که همسرم به من به قول شما بی مهری میکنه! خودم به خودم محبت کنم! خودم خودم رو خوشحال کنم! من نباید روحیه ام رو از دست بدم و یا بی حرکت بایستم، من قدرت این رو دارم که این زندگی نو پا رو بسازم!
دوست خوب، خوب به حرفهام فکر کن و حتما دوست دارم که جواب سوالهام رو اگر البته دلت خواست بدی؟! ممنونم