با سلام و خسته نباشید به همه ی دوستان خوب تالار...............سال نو رو به همه تبریک میگم............
نمیدونم از کجا شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/خیلی دلم گرفته........
اگه یادتون باشه بعد از مشکلاتی که توی poste قبلیم گفتم شوهرم بیکار شد.وحالا اصرار داره که دیگه توی ایران نمیتونه زندگی کنه و باید بریم خارج از کشور.......من همیشه با زندگی در خارج مخالف بودم.و وقتی به شوهرم گفتم نمیام خیلی ناراحت شدو گفت من برای کار نمیخوام بریم که میخوام اونجا ادامه تحصیل بدیم دو تایی.....اونجا فقط آدم میتونه ترقی کنه و .......................دلایل مخالفت من هم زیاد بودن که البته به شوهرم نگفتم همشو .فقط بهش گفتم من دلم برای خانوادم تنگ میشه و طاقت دوریشونو ندارم............
یکی از اون دلایلی که گفتم اینه که چون سن من و همسرم کم بود موقع ازدواج(من19 ساله و همسرم 21و الان هم 3 سال از ازدواجمون میگذره)هنوز درست از هم شناخت ÷یدا نکردیم و نمیتونم بهش اعتماد کنم که در خارج از کشور با مسایلی که اونجا هست زندگی کنیم دلیل دیگه ام هم اینه که همسرم هنوز از لحاظ مالی خودشو اثبات نکرده و به استقلال کامل نرسیده و دلایل دیگه....................2 روز قبل همسرم با عموش که خارج هست تماس گرفت و مثلا میخواست باهاش مشورت کنه......عموش مخالف رفتنمون بود ولی شوهرم میگفت :عمو ما حتما میخوایم بیایم زنم راضی نیست بیاد نهایتش هم اگه نیومد جاش خونه ی باباشه خودم میام.........(یادم رفت بگم که شوهرم عشق خارجه و همیشه میگفت بیا بریم ولی تا جواب منو میشنید دیگه هیچی نمیگفت ولی اینبار خیلی جدیه.................)
اگه بدونید وقتی اینا رو شنیدم چقدر ناراحت شدم .اول میخواستم برم خونه ی بابام ولی برای حفظ زندگیم خودمو کنترل کردم و نرفتم......موندم ولی تا الان با هم قهریم تا حالا قهرمون اینقدر طولانی نشده بود..........نمیدونم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی خیلی ناراحتم.توی این 2 روز شوهرم همش با ذوستاش میره بیرون و من تنها توی خونه اشک میریزم...........همش به من میگه تو منو درک نمیکنی....آخه اگه درکش نمیکرم که توی این همه سختی که توی زندگی داشتیم باهاش نمیموندم.......دوستش دارم و میدونم مردی مثل اون وقتی بیکاره چقدر داره زجر میکشه .......میترسم واقعا خارج رو به من ترجیح بده و منو ترک کنه و بره......................کمکم کنید...........مثل همیشه........