-
ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
واقعا علت اصلي اختلافات با خانواده ي همسر (به صورت عمومي) چه چيزايي هست؟ اين قبيل مسايل همه جاي دنيا هست؟ يا فقط توي ايران ديده ميشه؟ آيا اين رفتارها طبيعيه؟ ژنتيكه؟ خلاصه اگه كسي اطلاعاتي در اين مورد داره، من كه خيلي خوشحال ميشم بدونم.
ضمنا هدف من از باز كردن اين بحث، پرداخت به كليات و يه نگاه از بالا به موضوعه (فارغ از بحث هاي موردي)
تقريبا همه ي زوجها با مشكل اختلاف با خانواده ي همسر مواجه هستند. چه به صورت جزئي كه خودشو با غر غر و طعنه و كنايه نشون ميده، يا خيلي جدي كه با دعوا و مرافعه و ... همراهه.
براي شروع، من بعضي از اين علتها رو از نگاه خودم مي نويسم:
1. ناديده گرفتن استقلال در زندگي (همون دخالتهاي بيجا)
2. احساس توهين (به خاطر بي توجهي به يك طرف) (مخصوصا در اوايل زندگي كه طرفين هنوز خودشون رو عروس خانوم و آقا داماد مي دونن و فكر مي كنن همه بايد مثل پروانه دورشون بچرخن!)
3. رقابت عشقي (فكر مي كنم بيشتر توي رابطه عروس و مادر شوهر خودش رو نشون مي ده)
4. فرهنگ بسيار زشت "غيبت كردن" در مجالس زنانه و بيان حكايتهاي پندآموز! و چاره ساز !! از ماجراهاي مادرشوهر و جاري و عروس و ... كه توي يه دوره ي 20 ساله (حداقل)، آموزشهاي مكفي رو به دخترخانمي كه قراره پاشو توي خونه ي بخت بذاره؛ ارايه ميده !! (به نظر من اين مورد رو بايد جدي گرفت، چون ظاهرا دخترها با اين فرض پاشون خونه ي شوهر مي ذارن كه بزرگترين دشمن اونا مادرشوهرشونه :311:)
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
mostafun گرامی! رابطه شما با همسرتون همه جوره عالیه حالا فقط مونده اختلاف با خانواده همسر؟
بنده فکر میکنم اگر همسران همدیگر را کامل پذیرفته باشند و مشکلات اساسی و ریشه ای نداشته باشند و از طرفی برای استقلال زندگیشون ارزش قائل باشند اختلاف با خانواده همسر نمیتونه خیلی خودنمایی کنه به شرطی که دو نفر با هم هماهنگ باشند.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
ارتباط دو طرف با هم هيچ ارتباطي به ارتباط طرفين با خانواده هاي همديگه نداره.....مثال عيني از خانواده اي دارم كه زوج هيچ مشكلي با هم ندارن و تنها موضوعي كه باعث بحث و جدل ميشه وابستگي شديد حاج اقا به خانواده گرام(پدر مادر خواهر برادر خواهر زاده برادر زاده و......)هست....متاسفانه اين موضوع بعد از بيست و چند سال زندگي مشترك هنوز حل نشده......:325:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
... بنده فکر میکنم اگر همسران همدیگر را کامل پذیرفته باشند و مشکلات اساسی و ریشه ای نداشته باشند و از طرفی برای استقلال زندگیشون ارزش قائل باشند اختلاف با خانواده همسر نمیتونه خیلی خودنمایی کنه به شرطی که دو نفر با هم هماهنگ باشند.
همون قدم اول كه "كامل پذيرفته شدن" باشه، خودش يه جور ايده آل گراييه. ضمن اينكه در مورد "استقلال" هم خيلي كم پيش مياد كه انسانها صد درصد مستقل باشند. پس مشورت چي؟ منتها وقتي پاي خانواده همسر به ميون مياد (هر چند پيشنهاد منطقي و درستي داده باشند) ديگه اسمش مشورت نيست، دخالته!
هماهنگي كامل هم به نظر من يه چيز ايده آله. بالاخره جلوي لجبازي هاي كوچيك رو كه نميشه گرفت!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ارتباط دو طرف با هم هيچ ارتباطي به ارتباط طرفين با خانواده هاي همديگه نداره...
من كاملا با اين جمله مخالفم. حداقل براي خيلي از مردها كه خانواده شون خيلي براشون اهميت داره.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
سلام
ما انسانها خیلی وقتا با بستگان درجه یکمون مثل خواهر وبرادر که از اول با هم بزرگ شدیم و در شرایطی تقریبا یکسان رشد کرده ایم اختلاف سلیقه داریم ...پس تاحدی طبیعیه که در زمان ازدواج وقتی با طرف وخانواده اش که اونا هم مجموعه ای از سلایق وعقاید خاص خودشون رو دارن ، اختلاف سلیقه پیدا کنیم .....حالا فرض کنید خانواده ها مشکلات دیگری مثل دخالت و رقابت عشقی و.....(که خودتون بالا گفتید) هم برای زوجین بوجود بیاورند....فکر می کنم همینا کافیه برای اختلافات
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
[quote=mostafun]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ارتباط دو طرف با هم هيچ ارتباطي به ارتباط طرفين با خانواده هاي همديگه نداره...
من كاملا با اين جمله مخالفم. حداقل براي خيلي از مردها كه خانواده شون خيلي براشون اهميت داره.
ميشه راجع به دليل مخالفتتون بيشتر توضيح بديد؟من متوجه منظور شما نشدم.....
من ميگم خوب بودن يا بد بودن ارتباط عروس و مادر شوهر يا مثلا داماد و خانواده زن ربطي به رابطه خود زن و شوهر نداره...براي اين حرف هم مثال دم دستي از خانواده اي كه اشراف كامل به زندگيشون دارم اوردم...
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
اگه منظور شما اين باشه كه رابطه ي بد عروس با مادرشوهرش، تاثيري توي رابطه ي زن و شوهر نداره (يعني با وجود اين اختلاف، اون دوتا خوب و خوش با هم زندگي مي كنن)، بايد بگم به نظر من اينطور نيست.
يه مثال مي زنم:
من خانواده ي خودم رو (همسر و بچه) رو جزئي از خانواده ي پدري خودم مي دونم. در حالي كه نسبت به خانواده ي همسرم همچين حسي ندارم (يعني خودم رو جزو اونا محسوب نمي كنم). شايد همسرم هم به صورت متقابل يه همچين حسي داشته باشه. براي همين هم توي ارتباطات با پدر و مادرم، به همسرم به چشم يه خواهر (:311:) نگاه مي كنم. به اين معني كه انتظار دارم بدون منت از خود گذشتگي داشته باشه و ....
با اين مقدمه اگه همسر من (كه هنوز از نظر عاطفي خودش رو جزء خانواده ي من نمي دونه) با موقعيتهايي به نفع اونها و به ضرر خودش مواجه بشه (مثلا خريدن آناناس براي اونا در حاليكه تا حالا براي خودشون نخريده!)، نميشه ازش انتظار از خودگذشتگي يا فداكاري داشت و مطمئنا جبهه مي گيره. خوب اين يعني اختلاف بين زن و شوهر ديگه!
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نه منظور من اينه كه خوبي رابطه زن و شوهر دليلي براي خوب بودن رابطه عروس و مادر شوهر نيست يعني.....هر زن و شوهري كه رابطه اشون خوب باشه امكان داره رابطه عروس مادر شوهري خوب يا بد داشته باشه.....متوجه منظورم شدين؟
آخ كه اين روزا چه قدر سخت ميتونم منظورم رو به اطرافيانم بگم:303:
با اين طرز فكر شما بديهي هست كه خانم شما هم نسبت به خانواده خودش همين حس رو داره...دليلي نداره همسر شما خودش رو جزئي از خانواده شما بدونه....چون واقعا اين طور نيست....
اين جمله برام جالب بود كه شما در جمع خانواده خودتون خانمتون رو مثل خواهر ميبينيد!!:325:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
به نظر من، خود زن و مرد هستن که رابطه همسرانشون رو با خانوادشون شکل میدن، خیلی مهمه که هر کدوم چطور برخورد کنن. به عنوان مثال، این من بودم که احترام همسرم رو پیش پدر و مادرم بالا نگه می داشتم، تا اونها به همسرم به چشم پسرشون نگاه کنن، و همچنین طوری برخورد می کردم که همسرم هم پدر و مادرم رو مثل پدر و مادر خودش دوست داشته باشه، تا وقتی که پدر و مادرم زنده بودن، رابطه همسرم با اونها بهتر از رابطه اش با من بود.
و حالا هم همسرم هست که به رابطه بین من و پدرو مادرش کمک می کنه تا یه رابطه دوستانه دو طرفه برقرار باشه، نمیگم که خود عروس و داماد و یا پدر و مادرها نقشی ندارن اما نقششون کمتر هست.
:72:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
ببخشید که به موضوع تاپیک مربوط نمی شه ...
سلام شاد عزیز
من واقعا شوکه شدم
مگه پدر ومادرتون؟!؟!؟!!!!!!!!!!
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
به نظر من بعضی از دلخوری هایی که توی اوایل دوران نامزدی یا حتی اوایل ازدواج و بعضا تا بعد از چند سال زندگی مشترک به دلیل عدم آگاهی ها پیش میاد، باعث میشه که عروس یا داماد و احتمالا پدر و مادر دو نفر همیشه با احساسات بد با همدیگر برخورد کنن، و البته باز هم شاید ریشه ی این دلخوریها هم از اون باور قدیمی شکل میگیره که هیچ مادرشوهر یا مادرخانمی خیر داماد یا عروسش رو نمی خواد.
و البته میشه به بعضی از عدم مهارت ها در بزرگترها و نداشتن شناخت از نسل جدید و روابط و رفتارها و منش و برخوردها هم اشاره کرد.
که در مورد موضوع اول خودم رو مثال میزنم، اینکه مادرشوهرم همیشه توی دوران نامزدی بخاطر دخترش مانع میشد از اینکه من و همسرم در یه اتاق بخوابیم و شاید 70 درصد مشکلات کوچیک و بزرگ بین من و همسرم دخالت ها و حساسیت های ایشون بود و با اینکه امروز 20 ماه از زندگی مشترک من و همسرم میگذره و مادرشوهرم مثل یه دختر با من برخورد میکنه و شاید خیلی هم خوب باشه اما من نمی تونم هیچ وقت ببخشمش و اون رو مثل یه مادر برای خودم بدونم چون احساس می کنم ظلم بزرگی در حق من و همسرم روا داشتند.
در مورد موضوع دوم هم باید خواهرشوهرم رو مثال بزنم که مادرشوهرشون چون دختر ندارند از عروسها انتظار دارند که همیشه تمام و کمال کارها و خونه تکونی ها و آشپزیهاشون رو عروسهاشون انجام بدن و در صورت نادیده گرفتن این موضوع از طرف عروسها به شکل دلخوری و خودخوری و بعضا حتی تیکه و بحث هم پیش میروند.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
. . . اما من نمی تونم هیچ وقت ببخشمش و اون رو مثل یه مادر برای خودم بدونم چون احساس می کنم ظلم بزرگی در حق من و همسرم روا داشتند.
. . .
به نكته ي مهمي اشاره كرديد. به نظرم يكي از كشدار شدن اختلافات همين "نبخشيدن" و ظاهرا "غير ممكن بودن" اونه.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
درسته نبخشیدن باعث خیلی از کدورتها میشه... با اینکه درحال حاضر رابطه ام با خانواده همسرم خوبه، اما هنوز نتونستم پدر همسرم رو ببخشم، نه اینکه نتونم، فعلا نمیخوام، نمیدونم چرا اما دوست ندارم اونو ببخشم..
این خیلی مهمه که زن و مرد در هر شرایطی پشت هم رو داشته باشن، این باعث میشه که خانواده ها حد و مرز رو نگه دارن و با عروس یا دامادشون با احترام برخورد کنن.
بله چشم بارانی عزیز، متاسفانه حدود 10 ماهی میشه که این اتفاق افتاده..
:72:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
به نظر من یکی از دلایل اختلاف چگونگی برخورد دختر یا پسر با خانوداه خودش در حضور همسرش هست. بارها دیدم آقایونی و خانوم هایی رو که حتی بعد از سال ها زندگی مشترک وقتی خانواده خودشون رو می بینند اصلا یادشون میره همسری هم دارند. خب مسلمه که اغلب همسرشون هم نمی تونه این رفتار و بی محلی رو تحمل بکنه و ناخوداگاه کینه خانواده همسرش رو به دل میگیره و دلش می خواد کمتر اون ها رو ببینه.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
ببخشید من چون به شخصه با هیچ یک از افراد خانواده ی همسرم مشگل ندارم ( آنها را نمی دانم و اگر هم بدانم ، نمی توانم برای تغییر دیدگاه شان کاری بیش از آنچه انجام داده و می دهم انجام دهم ) پس با تعاریف خودم هر یک از آنها را به نوعی دوست دارم و ........به همین دلیل از جایگاه بی مشگلی و دلائل بی مشگلی به موضوع تاپیک نگاه کرده و پاسخ داده ام .
بسیاری از ارتباطات و اختلافات در نتیجه ی تمبر جمع کردن و توقع داشتن است . اگر دست از این دو کار مخرب برداریم زندگی تا حد زیادی شیرین می شود و این بحث محدود به خانواده ی همسر و غیر همسر و خودی و نخودی :311: و...نمی شود .
من به شخصه یاد گرفته ام که
احترام و حفظ آن در هر رابطه ای حرف اول را می زند .
من یاد گرفته ام که
جایگاه خود را در هر رابطه ای کاملا شناسایی کنم . یعنی من به عنوان یک عروس و یا زن برادر و مادر خوانده در رابطه با خانواده ای تعریف می شوم که یک سوی آن پسر و برادر و پدر خانواده است در نتیجه جایگاه و نوع رابطه کاملا شناسایی شده است .
یعنی من خودم را دختر خانواده و یا خواهر و یا مادر واقعی این افراد نمی دانم در نتیجه توقع پذیرفته شدن با جایگاه دیگر را ندارم .
مسائل این خانواده به من ارتباط ندارد اما اگر در جایی نیاز به کمک و هم فکری من داشته باشند به دلیل امتیاز گرفتن بیشتر نیت و قصد شهادت نمی کنم .
بلکه موقعیت را کاملا شناسایی می کنم و نسبت به موقعیت و شرایط و به دلیل اینکه خودم در صورت پذیرش یا عدم پذیرش راحت تر و خوشحال تر هستم اقدام می کنم .
فهمیده ام و یاد گرفته ام قضاوت دیگران برای من مهم نباشد . چرا که هر قضاوتی دلیل بر درست و صالح بودن و یا نادرست بودن وناصالح بودن من نیست و برچسب های دیگران برایم حائز اهمیت نیست و خودم هم اهل برچسب زدن نیستم و هر روز در این رابطه تمرین بیشتری می کنم که از قضاوت و انتخاب برچسب پرهیز کنم .
یاد گرفته ام که از جایگاه و شرایط دیگران به مسائل نگاه کنم و حق و حقوقی که باید داشته باشند را برای آنها در نظر بگیرم و به حق و حقوق طرف مقابل با هر جایگاهی احترام بگذارم .
یاد گرفته ام الزام دوست داشتن و علاقه ی همسرم دلیل بر اپیدمی علاقه خانوادگی آنها نسبت به من نیست . آنها حق دارند بر مبنای دلائل و نوع دیدگاه خود از من خوششان نیاید همانطور که من ممکن است بعضی از آنها را دوست نداشته باشم اما همیشه دلیلی برای یک ارتباط محترم و حدو مرز دار وجود دارد و آن حضور همسرم در کنار من است .
فهمید ه ام که نباید خودم را با همسرم در مورد مسائل و مشکلات خانواده اش هماهنگ کنم . شاید همسر من دوست داشته باشد به فردی از اعضا خانواده اش بیش از اندازه امتیاز بده و یا از فردی از افراد خانواده اش امتیاز های بسیاری را سلب کند و حتی دست به قطع رابطه بزند . اما منطق من از یک سیستم متعادل و چهار فصل پیروی می کند پس خودم را در شرایط نامتعادل و غیر متعارف همسرم و خانواده اش قرار نمی دهم و همان اعتدال همیشگی را برای روابط خود حفظ می کنم .
یاد گرفته ام هر چه در گذشته اتفاق افتاده را به دست فراموشی بسپارم و تنها ما حصل و نتیجه و نتایج درسی را با خودم به آینده راه بدهم . در نتیجه اشتباهات انسانها را ببخشم نه به دلیل آنکه آنها لایق بخشش هستند بلکه به این دلیل که خودم لایق آرام هستم . پس در هیچ رابطه ای سعی نمی کنم لیاقتهای خودم را فراموش کنم و بیش از لیاقتهای دیگران به لیاقتهای خودم در نوع فکر ،عمل و احساس توجه می کنم .
زندگی شیرین است .
و در یک جمله ی خلاصه
اگر بفهمیم که با علم و مهارت و مواد ماکارونی نمی توان آش درست کرد و احساس کرد که فسنجان خورده ایم . همه چیز حل است :311:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
چقدر این پستهای خانم آنی آموزنده و زیباست واقعا قبطه میخورم که چرا من مثل شما فکر نمی کنم.
اما بنظر من ریشه برخی اختلافات با خانواده همسر به روابط خانوادگی خود آنها هم بستگی دارد. ببینید در خانواده من با اینکه همه از همدیگر رضایت 100 درصد ندارند و گاهی اختلافهای اساسی هم دارند اما رفتار مادر بزرگ و پدربزرگم بعنوان بزرگان فامیل مانع هر گونه برخورد مستقیم و لفظی و بقول معروف جنگ و جدل می شود برای همین هم تمامی فامیل من همیشه در طول تاریخ :311:بایکدیگر رفت و آمد داشته اند و هیچگاه قطع ارتباطی بینشان بوجود نیامده مثلا حتی وقتی شوهرخاله من بدلیل فوت خاله ام ازدواج مجدد کرد هنوز که هنوزه با آن خانم در جمع ماست البته مادربزرگم گریه های پنهانی زیادی می کند اما تاکنون به اونها بی احترامی که نکرده هیچ مانند خاله ام با او رفتار میکند.
اما در مورد قوم شوهرم:160:از زمانی که شوهر من حدود 35سال قبل که بدنیا اومده اونها با خواهر و برادرهاشون قهرهای طولانی مدت بر سر ارث و میراث داشته اند. از 8 سال پیش من و شوهرم هم به این جو وارد شده ایم بنظر من گذشته یک خانواده و عدم وجود ریش سفیدها و بزرگان مفید در فامیل باعث میشه تا مثلا مادر شوهر و پدرشوهر من با شوهرم که بچه شان است هم قهر کنند چه برسه به عروس.:302:
یکبار شنیدم مادربزرگ شوهرم به مادرشوهرم می گفت نگران نباش منم با پسرم و دخترم قهر هستم بیخیال باش. اشکالی نداره آدم با بچه هاش قهر باشه.
بنابراین نتیجه:
گاهی اختلاف با خانواده شوهر یا زن ربطی به زن یا شوهر نداره بلکه مرام خانواده حکم می کنه اینجور قطع رابطه ها صورت بگیره
و اونوقت خدا به دادمون برسه:311:
متاسفانه من با خواهرهای شوهرم رابطه خوبی داشتم اما از عید نحص پارسال که فحشهای پدرشوهرم راشنیدم اونها هم به این میراث خانوادگی پشت نکردند و اونها هم با منو شوهرم قهر کردند چندین بار هم ما باهاشون تماس گرفتیم اما قهره قهراند درست عین بچه ها:163:
پس گاهی قهر و اختلافهای ارثی هم پیش میاد و مقصر عروس یا داماد نیست تقصیر ژنهای معیوبه که به ارث میرسه:310:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
[align=justify]سلام آقا مصطفی:72:
اولا خوشحالم که باز هم دارید از تالار همدردی نهایت استفاده رو جهت شیرین تر شدن لحظات زندگیتون می برید.
سلام ما رو هم خدمت همسر محترمتون برسونید. البته اگر خودشون این تاپیک رو می خونن (چون همچین چیزی یادم هست که یکبار اشاره کردید ایشون هم به تالار سر می زنن) مستقیما بهشون سلام می کنم و بابت داشتن همچین همسری که تا این حد مسائل ریز و درشت زندگی مشترک رو پیگیری و تحلیل می کنند، بهشون تبریک می گم.
و تولد فرزندتون رو هم تبریک می گم. مطمئنا الان دیگه حسابی شیرین و خوردنی شده!!:43: و با شیطنت هاش دوری از خانواده و فامیل رو برای هردوتون قابل تحمل تر کرده.:72:
و اما در مورد موضوع این تاپیک:
بهتر نیست به جای بررسی کلی مسئله، بیشتر پیرامون شرایط خودتون توضیح بدید؟ چرا که با توجه به ویژگی های فرهنگی و تربیتی و شخصیتی و ... ریشه اختلافات در هر خانواده ای متفاوته. و مسلما با سوال کلی ای که شما پرسیده اید، ما هم دچار کلی گویی خواهیم شد و احتمالا نتیجه منسجم و قابل اتکایی از تاپیک گرفته نشه.
بنابراین من منتظر می مونم تا اگر صلاح می دونید بیشتر توضیح بدید و بتونیم مسئله رو دقیق تر بررسی کنیم. :72:
[/align]
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
متاسفانه من با خواهرهای شوهرم رابطه خوبی داشتم اما از عید نحص پارسال که فحشهای پدرشوهرم راشنیدم
تمبر و برچسب ؟! خودت به جمله ای که نوشتی توجه کن !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
اونها هم به این میراث خانوادگی پشت نکردند و اونها هم با منو شوهرم قهر کردند چندین بار هم ما باهاشون تماس گرفتیم اما قهره قهراند درست عین بچه ها:163:[
وقتی باور داشته باشی که آنها از یک میراث خانوادگی پیروی می کنند ،،خوب می کنند دیگر . اینها باورهای توست که اتفاق می افتد . جای تعجب نداره که در روند ایجاد رابطه با آنها دچار مشگل باشی .
قهر کار کودک است پس تو باید آنتی تز آن را یاد بگیری تا ثابت کنی که مانند آنها بچه و کودک نیستی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
پس گاهی قهر و اختلافهای ارثی هم پیش میاد و مقصر عروس یا داماد نیست تقصیر ژنهای معیوبه که به ارث میرسه:310:
اگر یک خانواده ای آلودگی والدی دارد من و تو چرا باید خودمان را درگیر آلودگی های آنها بکنیم؟! شاید قرار است یک روز تو هم مثل مادر بزرگ شوهر ت بی خیال قهر با فرزندت و یا عروس و دامادت شوی و...؟!
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
خانم آنی:
من و شوهرم بعد از عید بسیار زیبای پارسال :311:که حسابی سورپرایز شدیم:227:رابطه مون رو با خواهرهاش حفظ کردیم چون یکی از خواهرها و شوهرش زمانیکه این حادثه زیبا:311:رخ داد خانه مادرش بود اومد دم در و از من عذرخواهی کرد (بابت حرفهای :311:زیبای پدر بزرگوارشون)!بعدش هم تابستان شد .به همین دلیل بعد از امتحانات بچه هاشون حتی بدون اینکه بپرسند من کاری دارم یا نه(اون زمان مشغول انجام پایان نامه ارشد و نمونه برداری هام بودم) خودشون تشریف آوردند و ما هم تا حد ممکن در 80متر خانه همه 8 نفرشان را به هر طریقی بود پذیرایی کردیم!!هفته بعدش برای تشکر تماس گرفتند و بیان کردند که خیلی به آنها خوش گذشته اما این تماس رفت تا امروز!!!!!!!!!!با یکی از خواهرهای شوهرم 2 بار تماس گرفتیم خیلی عادی برخورد کرد اما آن یکی اصلا محل نمیداد. البته برچسب نمیزنم اما جهت آشنایی بیشتر باید بگم قبض تلفنشون همیشه فقط آبونمانش میاد:163: یعنی حتی 1 تماس هم با کسی نمیگیره در هر صورت به ما هم پاسخی نداد. آنتی تز من از راه دور فقط همین می تونست باشه نمیدونم به همه گفته اند ما از پدر اجازه نداریم با برادرمان رابطه داشته باشیم:160: منم دلیل دیگری جز این تز ژن معیوب پیدا نکردم.
باور کنید این ژن ارثی است. اگه باور ندارید از خانم دکتر تالار بپرسید:311:
البته برادرشوهرم خارج از کشور زندگی می کند و دوری مسیر باعث شده اون توی این شرایط رابطه اش را با ما حفظ کنه گرچه بابت این کار اون هم حرفهای زیبایی شنیده:43: اما رابطه اش را همچنان حفظ کرده.:72:
در هر صورت از همه خواهرا . برادرها و پدرها و مادر ها می خواهم مستقل فکر کنند.
یعنی نتیجه گیری من از اینهمه پرگویی اینه که :
- گاهی عدم راهنمایی صحیح بزرگترها و هیزم گذاشتن اونها میتونه روابط همسر و خانواده اش را دچار مخاطره کنه.
- عدم استقلال فکری توسط افراد و ترس از مقامات بالا (مانند پدر شوهر من:300::300:) هم میتونه ارتباطها رو کم رنگتر کنه
و اما پیروز این کشمکشها کسی است که بتونه راه خودشو جدا کنه و به زندگی اش بپردازه.
به امید روزی که دیگه توی تالار هیچ بحثی از روابط تیره بین زن و شوهرها و خانواده ها نباشه و فقط از تجارب زیبامون برای هم بنویسیم. به امید آنروز:323:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
با تشكر از همگي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
[align=justify]
. . . و اما در مورد موضوع این تاپیک:
بهتر نیست به جای بررسی کلی مسئله، بیشتر پیرامون شرایط خودتون توضیح بدید؟ چرا که با توجه به ویژگی های فرهنگی و تربیتی و شخصیتی و ... ریشه اختلافات در هر خانواده ای متفاوته. و مسلما با سوال کلی ای که شما پرسیده اید، ما هم دچار کلی گویی خواهیم شد و احتمالا نتیجه منسجم و قابل اتکایی از تاپیک گرفته نشه.
بنابراین من منتظر می مونم تا اگر صلاح می دونید بیشتر توضیح بدید و بتونیم مسئله رو دقیق تر بررسی کنیم. :72:
[/align]
اتفاقا من هم دنبال همين كلي گويي هام. در واقع من هم گرفتار نوعي از همين اختلافات هستم. منتها هر دوطرف (مادر من، همسرم و مادرش) معتقدند كه اين قبيل اختلافات بين همه هست. خوب تاحالا اين نكته ي خوب ماجراست. اما قسمت ناخوشايندش اينه كه با وجود اينكه قبول دارن اين اختلافات ناگزيره، اجازه مي دن كه توي زندگي تاثير بذاره.
حالا من دنبال اينم كه ببينم واقعا اين اختلاف (شامل دخالت كردن، اختلاف سليقه، طعنه و كنايه و ...) اصولا ناگزيره و جزو لاينفك همه ي زندگيهاست؟ اگه اينطوره چطور بايد با اون كنار اومد؟
نمي خواستم بحث خصوصي بشه، اما يه مثال از خودم مي زنم:
يكماه بعد از تولد دخترم (:43:) ما به زادگاهمون برگشتيم. ظاهرا اونجا همسرم از طرف مادرم اونجور كه مي بايد (!؟) مورد توجه قرار نگرفته (مثلا براش جگر نخريدن به سيخ بكشن) يا يه همچين مواردي (در حالي كه از نظر من رفتارشون كاملا عادي و خوب بود، تاجايي كه مثلا مادرم با دست خودش براش آبميوه مي گرفت).
اين شده به عنوان يه مساله برامون كه تقريبا هر وقت راجع به خانواده هامون صحبت مي كنيم، دوباره مطرح ميشه.
سوال من اينجاست:
آيا اين طرز نگرش طبيعي هست و من فقط بايد اونو مديريت كنم؟ يا اينكه بايد به فكر چاره اي براش باشم؟
هر چند من مورد خاصي رو مطرح كردم، اما دوست دارم كماكان به صورت عمومي به اين بحث پرداخته بشه.
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
هر دوطرف (مادر من، همسرم و مادرش) معتقدند كه اين قبيل اختلافات بين همه هست. خوب تاحالا اين نكته ي خوب ماجراست. اما قسمت ناخوشايندش اينه كه با وجود اينكه قبول دارن اين اختلافات ناگزيره، اجازه مي دن كه توي زندگي تاثير بذاره.
حالا من دنبال اينم كه ببينم واقعا اين اختلاف (شامل دخالت كردن، اختلاف سليقه، طعنه و كنايه و ...) اصولا ناگزيره و جزو لاينفك همه ي زندگيهاست؟ اگه اينطوره چطور بايد با اون كنار اومد؟
نمي خواستم بحث خصوصي بشه، اما يه مثال از خودم مي زنم:
يكماه بعد از تولد دخترم (:43:) ما به زادگاهمون برگشتيم. ظاهرا اونجا همسرم از طرف مادرم اونجور كه مي بايد (!؟) مورد توجه قرار نگرفته (مثلا براش جگر نخريدن به سيخ بكشن) يا يه همچين مواردي (در حالي كه از نظر من رفتارشون كاملا عادي و خوب بود، تاجايي كه مثلا مادرم با دست خودش براش آبميوه مي گرفت).
mostafun گرامی در مورد اول باید عرض کنم که اصلا اینگونه نیست که اینگونه اختلافات در همه زندگیها وجود داشته باشد و ما نیز ناگزیر باید خود را به آن بسپاریم! نه! بنده اینرا قبول ندارم. مثلا بنده علیرغم نوع خاص زندگی ام مادر شوهر بسیار مهربانی داشتم ( خدا رحمتشان کند) و ما با هم مشکلی نداشتیم. البته در یکی دو مورد آنهم اوایل زندگیمان سوء تفاهماتی از طرف ایشان ایجاد شد که با گذشت بنده موضوع برای همیشه فیصله پیدا کرد تا آنجا که ایشان حتی با دختران خود جرو بحث داشتند اما نصیب من فقط مهربانی ایشان بود:227:
و اما موضوع دوم یعنی عدم توجه مادرتان به همسر زائوی شما: ببینید اگر همسر و مادر همسر شما معتقدند به آنچه که بطور کلی برای همه اتفاق می افتد ناگزیر است، خوب پس حتما باید اینرا نیز بدانند که در عرف ما این مادر زن است که باید دخترش را در ایام زایمان و پس از آن مراقبت و نگهداری کند نه مادر شوهر! و حالا هر کاری هم مادر شوهر کرده به حساب لطف ایشان بگذارند. پس یا به عرف و باور کلی جامه تن بدهند یا به عقل و منطق! که البته به سیخ نکشیدن جیگر را نمیتوان غیر منطقی و غیر عقلی دانست! والله بنده نیز فکر نمیکردم همچین مراسمی باید حتما انجام شود!
اینکه ما در یک موضوعی مثل ضعف ارتباطی و عدم مهارت کافی در ارتباط با خانواده همسر بیاییم و از خودمان سلب مسولیت کنیم و بگوییم خوب همه جا اینطوریست، به نظر بنده فقط یک طورایی ماست مالی کردن ضعف ها و معایب ماست و نه راه حل.
من گاهی از اینکه مادر شوهر ندارم حرصم میگیرد!:302: خدا انشا الله همه مادر پدر ها را حفظ کند:323:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
[align=justify]با سلام:72:
mostafun عزیز احتمال زیادی می دم که خودتون به نکاتی که به نظر من رسیده اند، توجه داشته اید، با این وجود شاید تکرارشون خالی از فایده نباشه.
1::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
من خانواده ي خودم رو (همسر و بچه) رو جزئي از خانواده ي پدري خودم مي دونم.
همونطور که خودتون اشاره کردید، یکی از اهداف اصلی ما از ازدواج رسیدن استقلال ه.
اگر شما هنوز (در لایه های زیرین فکرتون) خودتون رو زیر مجموعه ای از خونواده سابق می بینید، این نشون دهنده ی یک نقص بزرگ در نگرشتونه.
امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید.
حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته.
و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه.
بنابراین به جاست که یک کنکاش جدی در خودتون، احساسات، و افکارتون داشته باشید و این مورد رو خیلی دقیق و عمیق بررسی کنید.
2::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
براي همين هم توي ارتباطات با پدر و مادرم، به همسرم به چشم يه خواهر (:311:) نگاه مي كنم.
(و دیدم جای دیگری همین توصیه رو به یکی از دوستان کرده بودید که سعی کنه خودش رو دختر خونواده همسرش ببینه.)
mostafun عزیز، من با این نگرش شما موافق نیستم. و فکر می کنم همین نگرش انتظاراتی رو در شما ایجاد می کنه که اون انتظارات ریشه ی خیلی از اختلافات موجود می شن. یا حداقل می تونن باعث برداشت شما از درجه بحرانی بودن برخورد های موجود باشن.
مادر کسیه که جسم ما در جسمش پرورده می شه، کسی که 9 ماه از خونش تغذیه می کنیم، و به این شکل رابطه بسیار عمیق عاطفی و احساسی ای بین مادر و فرزند شکل می گیره.
وقتی یک نوزاد به دنیا میاد، صدای مادرش رو می شناسه و بهش واکنش مثبت نشون می ده. و این درحالیه که این حالت رو حتی نسبت به پدرش هم نداره.
و شما هرگز هرگز نمی تونید انتظار داشته باشید مادرتون برای همسرتون مثل مادر باشه.
نه تنها همسر شما نمی تونه این حس رو نسبت به مادرتون داشته باشه، بلکه مادر شما هم همون احساس رو نسبت به همسر شما نداره.
به همسرتون نگاه کنید که چطور دخترتون رو جزئی از وجود خودش حس می کنه، چقدر احتمال می دید ایشون در آینده همین حس رو نسبت به دامادتون هم داشته باشه؟ و به دخترتون نگاه کنید که چطور عمیقا لبریز از عشق مادرشه، چقدر احتمال می دید در آینده بتونه همین حس رو نسبت به زن دیگری داشته باشه؟!
به همین شکل اون رابطه ای که بین خواهر شما، و مادرتون هست، بین همسر و مادرتون "وجود نداره". و این ارادی هم نیست که شما یا خانمتون بتونید بوجود بیاریدش.
و همین مسئله، با در درجات متفاوت، برای بقیه اعضاء فامیل هم برقراره.
بنابراین بهتره واقع نگر باشیم. تا احساسات و انتظاراتمون بر مبنای واقعیات شکل بگیرن، و خیلی از مشکلات ریز و درشت زندگی از میان برداشته بشن.
3:: کمال گرا نباشید. انتظار نداشته باشید زندگیتون خالی از "هر نوع" دلخوری ای باشه.
دقت کنید که ما خیلی وقتها از مادر خودمون هم بابت یک سری مسائل جزئی دلخور می شیم. و به بهانه های مختلف به یادآوری اون دلخوری ها می پردازیم.
حتی بهترین فرزندان هم برای والدینشون ایده آل نیستند، و پدر و مادر ها هم برای بچه هاشون همینطور.
پس نه انتظار داشته باشید همسرتون 100% از خونواده شما راضی باشه، و نه انتظار داشته باشید خودتون 100% از خونواده همسرتون راضی باشید.
4:: درسته که اختلاف نظر همه جا هست، اما انسان ها با توجه به روحیات و ویژگی های شخصیتشون موضع گیری های متفاوتی دارند.
شما باید تمام تلاشتون رو بکنید که همسرتون رو کاملا بشناسید و بعد با توجه به ظرفیت ها و اخلاقیات و روحیات ایشون، انتظاراتتون رو بنا کنید.
بعضی از اشخاص کلا نسبت به دیگران خیلی باگذشت و مهربونن. اینها سریع فراموش می کنند که کی برای من چیکار کرد یا نکرد! اما بعضی دیگه اینطور نیستند، از اینها نباید انتظار داشته باشیم که نسبت به یک شخص خاص رفتار متفاوتی داشته باشند.
:72:[/align]
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
. . .
حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته.
و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه.
. . .
.
درسته كه از خيلي جهات مستقل شديم، اما از نظر عاطفي كه نمي تونيم مستقل بشيم. اين محبت رو هم كه نميشه فقط توي فكرمون داشته باشيم. بالاخره يه جايي خودشو نشون ميده، اما به نظر من به معناي عدم استقلال نيست. من توي زندگي اصلا به نظر پدر و مادرم وابسته نيست (نمونه بارزش هم انتخاب رشته، شغل، محل زدگي و . . .) اما به بعضي از نظريات اونا (كه از نظر من كم اهميت هستند، مثل رفتن به فلان مهماني) احترام مي ذارم. آيا اين نشانه ي وابستگي و عدم استقلاله؟ من همين انتظار رو هم از همسرم دارم. يعني دوست دارم اون هم به پدر و مادر خودش توجه كنه و حتي جلوي دخالتهاي "كوچولو" ي اونا رو هم نمي گيرم و حتي ناراحت هم نمي شم.
من فكر مي كنم بعضي وقتها "لجبازي" و "مخالفت" به بهانه ي حفظ استقلال زندگي مي تونه خودنمايي بكنه. در حاليكه من به چشم "احترام به حرف بزرگتر" به اين مساله نگاه مي كنم.
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
. . . و شما هرگز هرگز نمی تونید انتظار داشته باشید مادرتون برای همسرتون مثل مادر باشه.
. . .
.
من همچين انتظاري از مادرم ندارم. اما از همسرم چرا! (شايد خودخواهي باشه) شايد چون خودم در برابر پدر و مادر همسرم همچين نگاهي دارم (نه از نوع خيلي عاطفي، ولي مثلا خيلي از كارها رو مثل پسر خدشون براشون انجام ميدم) بدون اينكه توقع داشته باشم اونا به من توجه خاصي بكنن (شايد چون يك مرد هستم همچين احساسي دارم)
.
[quote='philosara' pid='101605' dateline='1267268837
. . . کمال گرا نباشید. انتظار نداشته باشید زندگیتون خالی از "هر نوع" دلخوری ای باشه.
بعضی از اشخاص کلا نسبت به دیگران خیلی باگذشت و مهربونن. اینها سریع فراموش می کنند که کی برای من چیکار کرد یا نکرد! اما بعضی دیگه اینطور نیستند، از اینها نباید انتظار داشته باشیم که نسبت به یک شخص خاص رفتار متفاوتی داشته باشند.
[/quote]
.
من كمال گرا نيستم (لا اقل اينطور فكر مي كنم). اما به مطلب خوبي اشاره كردي كه احتمالا خودم يه تاپيك براش ايجاد كنم با عنوان "چطور گذشت كنيم و بديهاي طرف مقابلمان را فراموش كنيم؟"
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
بچه ها نوشته ی من چون با نوشته ی آقا ی مصطفی همزمان شده بود، به همین دلیل چندین بار تکرار شده!
از این بابت شرمنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!:311:
بچه ها نوشته ی من چون با نوشته ی آقا ی مصطفی همزمان شده بود، به همین دلیل چندین بار تکرار شده!
از این بابت شرمنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!:311:
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
سلم بچه ها
بیاین این تاپیکو از نو شروع کنیم
بنظر من مختصر مفید ریشه اختلافات با خانواده همسر ته تهش یه چیزه:
احساس مالکیت دو نفر بر سر یک نفر
والسلام
:72::72::72::72::72::72:
lol
sorry
با اجازه اومدم حرفمو اصلاح کنم
شاید این درست تر باشه:
حس مالکیت دو (یا چند)نفر بر سر یک نفر
-
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
-
به نظر من یکی از دلایلش اینه که خونواده ها باور ندارن بچه هاشون مستقل شدن و فکر میکنن هنوز همون دختر و پسر مجرد و بی تجربه هستن که همیشه احتیاج به کمکشون دارن.
یکم اگه خونواده ها بچه ها روبه حال خودشون رها کنن تا بتونن با شرایط زندگی جدید کنار بیان و خودشون رو از زمان مجردیشون جدا کنن مشکلات کمتره
من و شوهرم تا وقتی که هر روز خونواده هامون رو ببینیم و باهاشون تعامل داشته باشیم همش دعوا داریم اما وقتی هفته ای یک بار میبینیم همو روابطمون خیلی بهتره
-
مهتاب جون دقیقا زدی تو خال