RE: اختلاف بین من و شوهرم
همسرت در چه نوع خانواده ای بزرگ شده ؟!
از زندگی گذشته ی همسرت ،پدر و مادرش و...بگو .
تا بعد به زندگی امروز تو و او برسیم .
RE: اختلاف بین من و شوهرم
ما خیلی با خانواده همسرم رفت و امد ندارم و خیلی ازشون نمی دونم
ولی می دانم که خانواده ارامی نیستند و مشکلات زیادی دارند
همسرم فردی تحصیل کرده است و من گمان می کردم خانواده اش در زندگی ما تاثیری ندارند ولی اینگونه نبود و دخالت های زیادی در زندگی من داشته اند و شوهرم هم همواره در دعوای بین من و خانوادهاش طرف اونها رو می گیره و نهایت تمام دعواهای ما هم به این ختم می شه که باید طلاق بگیریم
و وقتی این راه پیشنهاد می شه من تسلیم تسلیم می شم و هیچ حرفی نمی زنم و گاهی هم التماس می کنم
چون نمی خوام با دم شیر بازی کنم ممکنه همسرم کاری کنه که هردومون پشیمون بشیم
من دو بچه هم دارم به خاطر اونها و به خاطر خودم دوست دارم زندگی ام حفظ بشه
ولی من هم ادم هستم و گاهی از دستم در می ره و عصبانی می شم
RE: اختلاف بین من و شوهرم
اختلافات شما بر سر خانواده ی همسرت است که منجر به بحث طلاق می شود ؟!
اگر اینگونه است تو تمبر جمع نکن .
اگر خانواده ای مشگل دار هستند چه لزومی دارد که ما هم به جمع جمیع مشگل داران بپیوندیم و بحث اضافه و یا درست کنیم؟! و کار را به جای باریک بکشانیم .
یا باور داری که این خانواده مسئله دار هستند یا باور نداری ؟ اگر باور داری رهایشان کن . به زندگی خودت و حفظ آرامش خودت و بچه ها متمرکز باش. تنها به آنها در حدی که مناسبات خانوادگی تعریف می کند احترام بگذار.
دخالت و اذیت و ..این دسته تصورات از طرف خانواده ی همسرت زمانی اتفاق می افتد که تو از خودت ضعف نشان دهی . اساسا کسی توانایی ناراحت کردن ما را ندارد مگر اینکه ما خودمان دلمان بخواهد از دست طرف ناراحت شویم . این اجازه را در روح و روان خودت به آنها نده . به آنها در درون بخند . برایشان دل بسوزان . ( اما خواهشا فقط دل بسوزان لازم نیست کار مهم تری انجام دهی مگر از تو طلب کمک بکنند در آن صورت با تشخیص خودت انتخاب کن که می خواهی کمک کنی یا نه .
در صورت تصمیم بر قبول کمک کردن هم نیاز به شهادت نیست نه در مورد این خانواده و نه در مناسبات دیگر .
زندگی کردن خیلی هم سخت نیست ما سختش می کنیم . راحت باش .
از حرف و تهدیدهای شوهرت هم نترس . ترس برادر مرگ است . از هر چیزی که بترسی اتفاق می افتد . خودت را در موقعیتی قرار نده که مجبور به عقب نشینی باشی حال یا با انگیزه ی ترس و یا هر دلیل دیگر .
وقتی ما نقطه ضعف داریم و بدتر از آن نقطه ضعفمان را به نمایش عمومی می گذاریم چه توقعی است که طرف مقابل دعوت به سلطه جویی و سو استفاده نشود ؟!!!
نترس . تو تلاش خود را برای بقای توام با آرامش زندگی ات بکن . 50 در صد ماجرا تو هستی . 50 در صد هم مردی است که در کنار تو زندگی می کند . پس اگر بخواهد و تصمیم بگیرد می تواند خواستش را عملی کند . پس ترس های تو کمکی به عدم تصمیم گیری های دیگران ندارد و مسلما بازدارنده نخواهد بود . اما به جهت حفظ آرامش خودت و بچه ها نترس اما کاری هم نکن که طرف مقابل را تحریک به حمله کنی .
RE: اختلاف بین من و شوهرم
ANI عزیز ممنون از توضیحاتت خیلی استفاده کردم
بله من موجود ترسوی هستم
می شه لطف بفرمایید و چند راهکار به من بدید تا بتونم با این ترسم مقابله کنم
و مهمتر از اون من نمی دانم با شوهرم وقتی راهکار طلاق را مطرح میکند چطور برخورد کنم و به او چه بگویم
متشکر از راهنمایی های مفیدتون
RE: اختلاف بین من و شوهرم
يك مقدمه:
طلاق يعني پايان و اغلب كساني كه از طلاق به عنوان يك راه حل استفاده مي كنند، به دنبال سريعترين راه براي حل مشكل مي گردند. در واقع حوصله حل كردن و يا حتي فكر كردن به مشكل خودشان را ندارند. براي همين به نظرشان سريعترين و بهترين راه حل (كه همان پاك كردن صورت مساله است) را پيشنهاد مي كنند.
يك نكته:
نسخه پيچيدن براي بقيه، مخصوصا در مورد زندگي كار راحتي است. اما واقعا نتيجه گرفتن از آن بسيار زمان بر و طاقت فرساست. طاقت فرساست چون همه ما درگير مشكلات مشابهي هستيم و مي دانيم با يك پاراگراف و چند تصميم و چند روز صبر و تحمل، "واقعا" چيزي عوض نمي شود. براي همين اغلب سعي مي كنيم "همدردي" كنيم.
راه حل پيشنهادي من (اگه مشكل خانواده همسرتون هستند):
اغلب خانمها، به مادر شوهر خودشون به چشم رقيب نگاه مي كنن و گاهي هم با توهين هاي خواسته يا ناخواسته همسر خودشون رو روي اين مساله حساس مي كنند. به هر حال مادر عزيز ترين آفريده ي خداست و پسر نمي تونه به مادرش محبت نكنه. متاسفانه اين احساس غلط رقابت عشقي توي خانمهاي ايراني هميشه مشكل سازه. مي دونم كه براتون غير ممكنه ولي اگه رابطه تون رو با مادر همسرتون بهتر كنيد و از اون با احترام (يا لا اقل بدون بي احترامي) ياد كنيد، احتمالا رابطه شما هم بهتر ميشه.
RE: اختلاف بین من و شوهرم
اول از همه خیر مقدم به mostafun . کم پیدا هستید آقا ؟! چه سعادتی که دوباره تشریف آوردید . به هر حال خیلی خوشحال شدم . امیدوارم روزگار به کام باشد .
و اما گرداب و ترس های او
منشا ترس ها عدم آگاهی و خیالپردازی و عدم حس اعتماد به نفس است .
شب و روز چه فرقی با هم دارد ؟چرا بعضی از شب می ترسند ؟ می ترسند تنها بخوابند ؟ می ترسند تنها دستشویی بروند و...چرا ؟!
چون در روز وسعت دید بیشتری داریم و احساس می کنیم که بر اوضاع و پیرامون خود تسلط کامل داریم . آیا واقعا اینگونه است ؟!!
و لی در شب به علت تاریکی ( دقت کن فقط تاریکی ) دید ما محدود می شود ( عدم آگاهی ) با محدود شدن دید ما کنجکاوی اینکه در اطراف و پیرامون ما چه می گذرد !!!! و در مرحله ی بعد از تاریکی در ذهن خیالپردازی می کنیم مثلا اگر دزد بیاید و..!! و شروع می شود شاخ و برگ دادن به موضوع اگر دزد بیاید و..!!! ( خیالپردازی )
و حس عدم اعتماد به نفس شکل می گیرد و ترس بزرگ تر می شود .
مثلا فردی که از شب می ترسد از هیولا و دزد و سرقت و آدم ربایی و قتل و.... حرف می زند . آیا واقعا همه ی اینها حقیقت دارد ؟! یا اگر حقیقت دارد آیا این مسائل کاملا منحصر به اتفاقات شب است ؟!!!
برای رهایی از یک ترس باید آن را ریشه یابی کنی درست مثل همین مثال شب و روز . اما شاید مجبور باشی به کودکی خود نیز سرک بکشی . شاید خیلی از ترسهای ما بازنوازی خاطره ای باشد از دوران کودکی .
مثلا پدرو مادر مشاجره کرده اند و من از نگاه یک کودک ناظر بر ماجرای مشاجره ی آنها بوده ام و برداشتهای خودم را در آن سن و سال از بحث طلاق و مشاجره ی پدر و مادر داشته ام و مشاجره ی آنها در کودکی در من احساس ترس کرده و این حس با من به بزرگ سالی هم آمده .
در حالی که واقعا علت در دوران کودکی این بوده که مثلا آنی دوست نداشته پدر و مادرش با هم نامهربان باشند و سر هم فریاد بزنند و .... آن ها هم هیچگاه از هم طلاق نگرفته اند اما همان خاطره ی یک مشاجره در ضمیر ناخودآگاه من جا خوش کرده و با کوچکترین احساس خطری ترس به سراغ من می آید .
بعضی از ترسها واکنش عادی و طبیعی نسبت به مسائل پیرامون ما هستند مثلا ترس از آتش سوزی . تو باید احساس خطر کنی تا از یک فضایی که در حال سوختن است و شعله ها قد کشیده اند و از دست تو هم کاری برای خاموش کردن آن بر نمی آید فرار کنی و.... می بینی احساس خطر و ترس در کنار هم در اینجا سازنده است .
اما ترسهای ناشناخته و دروغی . احساس خطرهایی که واقعی نیستند اما وجود دارند . آنها باید ریشه یابی شوند .
و اما همسرت
دوست ندارم وقتی صدای کسی را نمی شنوم و مسئله اش را نمی دانم حرفی بزنم چرا که حرف من نسبت به تعاریف تو معنا می یابد نه از دیدگاه مثلا همسرت .
اما اگر فرض را بر این بگیریم که تو درست درک کرده و انتقال داده باشی . افرادی که در جریان بحران های کوچک صحبت از جدایی می کنند این افراد اعتماد به نفس پائین دارند و حرفهای mostafun کاملا درست است . این دسته از افراد در خود توانایی مدیریت بحران را نمی بینند و بلافاصله کوتاه ترین راه را انتخاب می کنند تا سرپوشی برعدم توانایی های خود بگذارند .
به واقع هم شاید ناتوان نباشد و بیشتر کلمه ی نابلد درست تر هست .
این گروه نمی خواهند تلاش بیشتری بکنند و با مسائل جدید روبه رو شوند و راهکارهای جدید را امتحان کنند . به نوعی آنها اسیر ترس ها و حس عدم اعتماد به نفس و آلودگی های روحی خود هستند . ترس از پذیرش اشتباه - ترس از تغییر و پافشاری بر روی درست بودن باورها ی شخصی - ترس از اینکه حس کنند مثلا قدرت خود را از دست داده اند و....
توصیه می کنم به اتفاق همسرت به نزد مشاور و یا دکتر روانشناس بالینی مراجعه کنید و مسائل را ریشه یابی کنید . امروز شاید این مسائل به نظر کوچک و پیش پا افتاده باشد اما در مرور زمان بزرگ تر و ریشه ای تر می شوند و هر چه سن و سال بالاتر برود راه درمان و پیشگیری سخت تر می شود .
RE: اختلاف بین من و شوهرم
مشکل من با خانواده شوهرم به دلیل راهنمایی های غلطی است که به شوهرم می کنند که چطور با من برخورد کند . از این ناراحتم که خانواده همسرم سعی کرده اند مرا کوچک کنند و....
ولی همسرم هیچ وقت نفهمید من از چه چیزی ناراحتم و یا اینکه متوجه می شود ولی به روی خودش نمی اورد
در مورد ترس ها هم نمی دانم منشا واقعی این ترس ها چه می تواند باشد ولی یه چیز را به خوبی می دانم که من عاشق زندگی ام هستم من عاشق شوهرم و عاشق بچه هایم هستم من عاشق تمام اون چیزهایی هستم که توی این مدت بدست اورده ام با تمام وجودم دوستشون دارم و نمی خوام از دستشون بدم چون برای بدست اوردن هر کدوم از اونها بی نهایت تلاش و کوشش کرده ام
شاید وابستگی من به چیزهایی که خداوند لطف کرده و به من عطا کرده به حدی است که نمی توانم تصور کنم روزی یکی از اینها را نداشته باشم
ولی همسرم برای حفظ این زندگی در ظاهر تلاشی نمی کند و با هر دعوایی که بین من و خانواده اش می شود از کوره در می رود و بحث طلاق را پیش می کشد
نمی دانم چطور باید برخورد کنم تا به خودم و همسرم کمک کنم این مشکل حل بشه
RE: اختلاف بین من و شوهرم
سلام گرداب... دوستان توضیحات مفصل و خوبی دادند.. و جای بحثی نیست تنها چند نقطه اهمیت دارد:
یک: از آنجا که پسران در هر دوره سنی یک نوع احساس محبت و وابستگی نسبت به مادر خویش دارند این طبیعی هست که برای انتقال این حس از شیوه های مختلفی استفاده کنند.. اما اغلب افراد در انتقال این حس موفق نبوده و از راه های ناصحیح از جمله: (توجه و تکیه بیش از بر سخن مادر که تاثیر مستقیمی بر زندگی مشترک دارد) استفاده می نمایند.
دو: حال وظیفه ما به عنوان یک همسر در قبال این گونه افراد چیست؟؟
:305:
الف) عدم تایید و یا تکذیب مادرشوهر در پیش شوهر و دیگران... بخصوص در روابطی که بین خود و همسرتان دارید هرگز سعی نکنید که اشتباهات مادر و خانواده او را به ایشان گوشزد نمایید..
دقت کنید حتی وقتی همسرتان خود از مادرش و خانواده اش ناراحت است و از آنان انتقاد می کند شما نباید واکنش نشان دهید و یا او را همراهی کرده و در جهت عملکرد خانواده اش سخنی بگویید... این امر در تعریف مادرشوهر از زبان همسر نیز صادق است.. هرگاه همسرتان از مادرش تعریف می کنید شما آتیش تعریف را بیشتر نکنید.
ب)اغلب افرادی که تحت تاثیر کامل خانواده خویش هستند.... افرادی را شامل می شوند که خانواده از آنان انتظارات بالایی داشته ..تا حدی که استقلال عمل را از او گرفته اند.. به همین دلیل در اوایل دوران رشد همیشه در این گونه افراد نوعی "احساس گناه" و "جبران" زحمات خانواده تا آخرعمر دیده می شود. توصیه بر این است در این گونه موارد با احترام به حس همسرتان محبت زناشویی را به شکل گسترده تری ارائه دهید.
سه: دادن حس عزت نفس به همسر... تعریف و تمجید از او... گفتن سخنانی از جمله:: من همیشه به داشتن شوهری به مانند تو افتخار می کنم.... همیشه قدر زحماتت را می دانم... از اینکه مرا هم مانند خانواده ات دوست داری سرشار از عشق می شوم.
.................................................. ....................................
چهار: گرداب عزیز شما بجای اینکه به مقابله خانواده شوهرتان بپردازید و یا از توجه بیش از حد او ناراحت شوید باید به گونه ای عمل نمایید که ""خود جزئی از خانواده آنان بحساب آیید"" در این صورت در امان خواهید بود.
در ضمن حکم "طلاق" هرگز بدون دلایل موجه صادر نمی شود... نگران نباشید.
موفق باشید:72:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
متشکرم نقاب عزیز از راهنمایی ها و راهکارهای عملی مفیدتون
چشم 3 راه کار ارائه شده را به کار خواهم گرفت ولی راه کار چهارم قدری سخت است که من جزی از خانواده همسرم به حساب بیایم چون اصولا خانواده همسرم تمایل ندارند مسائل شان را دیگران بدانند
اما من هنوز نمی دانم به هنگام مطرح شدن این بحث از طرف همسرم چه کار باید بکنم اگه دوستان لطف کنند و راهنمایی ام کنند سپاسگذار می شوم:72:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
به نظر من منظور "نقاب" از جمله ي "خود جزئی از خانواده آنان بحساب آیید" اين نيست كه در "رازهاي" آنها شريك باشيد. همين كه در خنده و اندوه آنها شريك باشيد، در خودتان احساس بردگي نكنيد و وقتي خدمتي به خانواده همسرتان مي كنيد، فكر كنيد كه "دختر" آن خانواده هستيد؛ كم كم جزئي از آن خانواده مي شويد. كم كم مي بينيد از همه ي رازهاي زندگي آنها هم خبر داريد.
نمي دانم اين "رازهاي نگفته" واقعا چه ارزشي دارند؟ خانم من هم (:43:) دائم دنبال اين جور رازها مي گردد! :311:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
شما را به خدا قسم کمکم کنید
امشب دوباره با همسرم بحثم شد و دوباره تهدید به طلاق
و شب نخوابی من
و این بار اولین باری نیست که همسرم این مساله را مطرح می کند
ولی من خسته ام با این تن خسته چه کار کنم
من توان مبارزه را ندارم
من توان حفظ زندگی ام را ندارم
کمکم کنید تا خلاص شوم
از همگی عاجزانه تقاضا می کنم
یکی از دوستان در جایی نوشته است
تو هم حق انتخاب داری . طلاق خواستی بگیر نخواستی مبارزه کن . بگو طلاق نمی گیرم دندت نرم خرج من و بچه هام را باید بدهی و من سر جای خودم نشسته ام تو هم برو هر کاری دلت خواست بکن و...
ولی من توی این زندگی حق انتخاب ندارم این همسرم است که انتخاب می کند زندگی کند یا نه
من هم می خواهم حق انتخاب داشته باشم
پس لطفا کمکم کنید
RE: اختلاف بین من و شوهرم
شما هنوز نگفتيد سر چه مسايلي بگو مگو مي كنيد كه نهايتش كار به تهديد به طلاق ميرسه؟
1. اصلا شروع كننده ي بحث كيه؟ كار با بهانه گيري همسرتون شروع ميشه يا با شما. (مثلا اون از اوضاع خونه شكايت ميكنه يا شما از نداشتن بعضي از امكانات؟)
2. آيا محتواي گفتگوهايي كه توي دعواي شما رد و بدل ميشه، تكراريه و روي موضوع خاصي تكيه داره، يا اينكه جنبه ي بهانه گيري داره و هر دفعه موضوع متفاوتي داره؟
3. دعوا اغلب كجا شروع ميشه؟ سر سفره؟ موقع استراحت كردن آقا؟ توي خيابون يا توي ماشين؟ يا موقع خواب؟
4. آيا اصلا همسرتون الان مشكل شغلي يا مشكلي كه ايشون رو درگير خودش كرده باشه داره؟
در خاتمه صحبتهام ميخوام كه اين داستان زيبا رو هم مطالعه كنيد و حتما هم روش فكر كنيد:
http://www.hamdardi.net/thread-10874.html
RE: اختلاف بین من و شوهرم
عزیزم به نظر من شما نباید روی این کلمه حساسیت نشون بدی، نه روی این کلمه و نه روی خانواده همسرتون .
من احساس می کنم همسر شما از این کلمه به عنوان ضربه آخر استفاده می کنن تا شما دست از مشاجره بردارین. در واقع نقطه ضعف شما رو پیدا کردن و میخوان از طریق اون بحث رو تموم کنن.
شاید مثال درستی نباشه اما بعضی وقتها ما انسانها خودمون کاری می کنیم که باهامون مثل یه بچه برخورد بشه، مثلا فرض کنید که شما می دونید که فرزندتون خیلی دوست داره اون رو پارک ببرین برای همین هر وقت میخواین که فرزندتون کاری رو نکنه کو یا اونو تنبیه کنید بهش می گید که دیگه پارک نمی برمت، چون با شنیدن این جمله فرزندتون دست از اون کار بر می داره..
به جز این مواقع همسرتون چه برخوردی باهاتون داره؟
:72:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
خیلی متشکرم mustafun محترم از پاسخ تون
من در مورد خودم و مشکلم خیلی فکر کردم اساس ناراحتی من از اینه که چرا خانواده همسرم مسائلی را که برای دختر خودشان می پسندد برای من نمی پسندد ( البته توی پرانتز عنوان کنم که من اصلا و ابدا قصد تعریف و تمجید از خودم و شرایطم را ندارم ولی چون شما من را نمی شناسید پس می تونم بگم شرایط من ابدا قابل مقایسه با خواهر شوهرهام نیست با این حال اونها حتی حقوقی در حد دختران خودشان برای من قائل نیستند . اونها به نادیده نگاه داشتن حقوق من اکتفا نکردند و همواره سعی در تحقیر من داشته اند )
و مسائلی که در مورد من رعایت نمی شه مسائل کوچکی نیستند و حتی به هویت من حمله شده است
حتی به نحوه غذا خوردن من !!!!!!!
و اینقدر این گونه مسائل زیاد رخ داده که به نظر من حل مساله غیر ممکن شده
در پاسخ شاد محترم
شاد عزیز به فرض اینکه همسرم بخواهد مشاجره ها را تمام کند و بداند که من نقطه ضعف دارم و دوست ندارم طلاق بگیرم
ایا باید با من اینگونه برخورد کند پیش خودش فکر نمی کند با این حرف چقدر قلب مرا می شکند
با خودش فکر نمی کند سکوت من در مواقعی که حتی من مقصر نسیتم باعث یه خشم سرکوب شده می شود
در مواقع دیگر رفتار شوهرم با من خوبه و من ازش راضی ام
RE: اختلاف بین من و شوهرم
عزیزم، در هنگام مشاجره، کسی به طرف مقابلش فکر نمی کنه، یک مثل هست که می گن « توی دعوا حلوا خیرات نمیکنن» .. شخص اونقدر روش فشار هست که میخواد به هر طریقی شده به مشاجره پایان بده، فکر می کنید برای چی بعضی از آقایون هنگام مشاجره دست روی همسرشون بلند می کنن؟ برای اینکه احساس می کنن با این کار می تونن اون رو ساکت یا مطیع کنن، فکر می کنید اون لحظه می دونن که دارن چه آسیبهای هم به جسم و هم به روح اون شخص وارد می کنن؟
البته مسئله دیگه ای هم هست، اگه شما روی این کلمه حساسیت نشون ندین، امکان داره همسرتون دست به عمل دیگه ای برای پایان دادن مشاجره بزنه، مثلا حرفی بزنه که شما رو ناراحت تر کنه و یا خدایی نکرده دست روتون بلند کنه، به نظر من بهترین کار اینه که قبل از رسیدن به این مراحل بحث رو تموم کنید و در وقتی مناسب، وقتی که میتونید با آرامش با هم صحبت کنید در مورد مسئله ای که بینتون پیش اومده حرف بزنید..
:72:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
دختر خوب میشه به ما بگی که شما کنار خانواده ی همسرتون زندگی میکنید یا نزدیک محل زندگی خانواده همسرتون یا اینکه در هفته یا حتی در ماه چندین بار خانواده ی همسرتون رو می بینید و به چه مدت اونجا هستید؟
و اصلا چند سال هست که ازدواج کردید؟ و رابطه همسرتون با خانواده ی شما به چه شکل هست؟
آیا همسرتون هم دائم به دنبال این هستند که از رفتارهای خانواده ی شما ایراد بگیرند؟ یا همسرتون زیادی از خواهرشون و خانواده شون پیش شما تعریف می کنن؟
لطفا فکر کنید و با دقت پاسخ بدید. ممنونم
RE: اختلاف بین من و شوهرم
شاد عزیز
شما پیشنهاد دادید که من قبل از اینکه این بحث خیلی جدی بشه مشاجره رو تموم کنم
چشم این کارو می کنم می دونم که خیلی سخته ولی همین جا قول می دم که تمرین صبوری کنم
برام دعا کنید:323:
دل عزیز اگه اجازه بدی زمان دیگری به سوالات شما پاسخ بدم:72:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
نمی دانم چرا اینجوری شدم
یه روز تصمیم می گیرم که برای حفظ زندگی ام تلاش کنم یک روز به خودم می گم این زندگی ارزش حفظ کردن نداره
اگه به فرض 5 سال دیگه هم تلاش کردم و به نتیجه نرسیدم چی ؟ الان جدا بشم بهتره تا 5 سال دیگه
از طرفی دلم برای بچه هایم می سوزد نمی دانم اخر عاقبت انها به چه صورت خواهد شد
شدیدا بی خواب و بی قرار شده ام و نمی توانم امور روزانه ام را انجام بدم
احساس می کنم زندگی ام و سرنوشتم به بازیچه گرفته شده
خسته ام
RE: اختلاف بین من و شوهرم
گرداب عزیز
نیاز هست که تحت نظر مشاور قرار بگیری و ابدا به طلاق فکر نکن .
هنر در این است که زمینه های پیشرفت را در این زندگی پیدا کنی و به ارامش و امنیت برسی .
طلاق گرفتن هنر نیست و برای طلاق گرفتن هم هیچگاه دیر نیست .
افسرده شده ای .
قابلیت و توانایی های خودت و زندگی ات را نادیده گرفته ای در حالی که زندگی تو قابلیت این را دارد که به بهترین زندگی تبدیل شود باید زندگی ات را مزرعه ای فرض کنی که نیاز به رسیدگی دارد تا محصولی خوب در آن به عمل بیاید یادت باشد که کار نیکو کردن از پر کردن است .
راه حل مشگل تو کنار دست همان مشگل است کافی است که خوب و با دقت شناسایی کنی و برایش راه چاره ای بیندیشی .
کارهر مرد نیست خرمن کوفتن گاو نر می خواهد مرد هنر .
پس پر توان باش عزیزم .
نباید بیدی باشی که به هر بادی بلرزی.
مقاوم باش .
فرض کن طلاق هم گرفتی از این زندگی که بیرون بیایی تازه اول مشگلاتی است که هیچ شناختی از آن نداری و به نوعی دیگر باید پوست کرگدن داشته باشی تا از پسش بر بیایی .
نه اینکه طلاق گرفتن بد باشد . نه. به هیچ عنوان. اما راه حل مشگل زندگی تو طلاق نیست .در نتیجه فکر کردن به طلاق اشتباه ترین کاری است که در حق خودت و فرزندانت نسبت به شرایط زندگی می توانی انجام دهی .
موفق باشی و دکتر روانپزشک بالینی را فراموش نکن .
RE: اختلاف بین من و شوهرم
انی عزیز
متاسفانه من در شهر کوچکی زندگی می کنم و فقط یه مشاور توی شهر ما هست
وپیش اون مشاور هم چند ماه چند ماه پیش رفتم
خود مشاور هم طلاق گرفته و به من می گفت طلاق بگیر - من فکر می کنم صلاحیت مشاوره دادن به من رو نداره
برای همین ازتون می خوام به صورت انلاین بهم کمک کنید
RE: اختلاف بین من و شوهرم
متاسفم از اینکه در شهرتان مشاور مجرب و حاذق وجود ندارد .
ولی جدا اگر فردی نیاز به دکتر روانپزشک بالینی داشته باشد باید چکار کند ؟! فاصله ی تو تا شهر بزرگ بعدی چقد است ؟! آیا این امکان نیست که به شهری نزدیک و با امکانات بهتر پزشکی رفت و آمد روزانه یا هفتگی داشته باشید؟!
با توجه به شرایط محل زندگی ات
تو فعلا زمینه های تغییر را در خودت آماده کن و در اولین گام هم فکر طلاق را از سرت به کل بیرون کن و اعتماد به نفس و باور توانایی ها و مثبت اندیشی و مطالعه را در چرخه ی زندگی ات وارد کن تا قدم بعدی . :46:
RE: اختلاف بین من و شوهرم
RE: اختلاف بین من و شوهرم
عزیزم چرا به جدایی فکر می کنی؟ از حالا فکر 5 سال آینده ات رو نکن، به نظر من بهترین کار اینه که لحظه های الانت رو زندگی کنی، کاری کنی که هم به خودت خوش بگذره هم اطرافیانت. تو میدونی فردا چه اتفاقی می افته؟
من نمی گم برنامه نداشته باش، چرا داشته باش اما مثبت نه منفی، چرا فکر می کنی 5 سال دیگه شرایط طوری میشه که باید از همسرت جدا بشی (البته اگه به این قضیه فکر می کنی مطمئن باش همین اتفاق برات می افته). اما به نظر من 5 سال دیگه شما بهترین زندگی رو در کنار همسرت و فرزندانت داری، شما تونستی احساسات خودت رو مدیریت کنی، تونستی بهترین تصمیمات رو بگیری، همسرت و فرزندانت بهت افتخار می کنن. چون شما میدونید با هر کسی چطور باید برخورد کنید.
حتی خانواده همسرتون هم شما رو از صمیم قلب دوست دارن.. من فکر می کنم 5 سال آینده شما به این شکل پیش میره.
بهتره از حالت گرداب بودن در بیای، بهتره دریا بشی، اون چاله ای که زیر پای خودت کندی رو پر کن عزیزم، تا کی میخوای دور یه چاله بچرخی؟
:72: