RE: من و این " گا هی ها "
یک خواهش از دوستانی که مطلب حقیر را می خوانند
به واقع برای پیدا کردن پاسخ این مطلب را منتشر کردم . خب این هم یک نوع مشکل است حتما که نباید اختلاف با همسر و یا دوست دختر را و یا چه و چه داشته باشیم این هم یک نوع مشگل است که اسمش را هر چی که می خواهید بگذارید ، مختارید ، مشگل روحی ، روانی و یا هر چی ، پس لطفا برای یافتن پاسخ یاریم دهید بنا براین ضمن تشکر خواهشا فقط با کلیک کردن روی تشکر بسنده نفر مائید
RE: من و این " گا هی ها "
جناب پندار عزيز...راستش نميشه دقيقا مشكل رو از بين اين متن زيبا پيدا كرد .....زير ديپلم بنويسين تا همه بتونن به راحتي مشكل رو لمس كنن و راه حل ارائه بدن....
ابهام در طرح مشكل باعث ميشه افرادي كه متن رو ميخونن نتونن درست راه حل بدن.....مثلا شك ميكنم جوابي كه ميدم واقعا راه حل اين مسئله بود يا اشتباه گفتم....
به همين دليل به تشكر بسنده كردم كه مبادا راهنمايي بي ربطي كرده باشم....
شاد باشيد......:72:
RE: من و این " گا هی ها "
سلام
جناب پندار شما کلامتان را مبهم و بدون روشنی بیان کرده اید ، حق بدهید که دوستان نتوانند انتظار شما را برآورده کنند .
اما بنده با وجود این ابهام تصور می کنم لب کلام شما را گرفته باشم .
به نظرم این وضعیت حکایت از یک مدل رفتاری دارد که بهتره بگم حاکی از احساسی محور بودن شماست . که باعث می شود به رویاها پناه ببرید . چه این رویاها مرور خاطرات تلخ و شیرین در یک بستر زمانی خاص باشد ، چه تصوریری از خواسته های برنیامده یا آرزوهادر پیش رو ، و به گونه ای مشغولتان می کند که گاه گذر زمان را هم متوجه نمی شوید و چه بسا گاه قلم به دست مشغول امری بوده باشید بعد از گذر زمانی می بینی که مرغ روحتان کجاها که پرواز نکرده و.... . چنان تحت تاثیرتان قرار می دهد که هر بار که آنهارا ورق زده و می خوانید گویی همین الآن اتفاق افتاده و برای اولین بار با آن مواجه شده اید ، از خوشایندهایش لبخند بر جانتان می نشیند و از تلخهایش اشکها می ریزید .
در هر حال اگر درست متوجه شده باشم ، باید بگم شما لازمه تمرین کنید و تمرکزتان را بر روی واقعیتها آن هم در زمان حال متمرکز کنید با اولویت بندی بر مبنای اهم و مهم و به تدبیر آنها بپردازید و به جرأت می گویم این کاملاً اکتسابی و قابل حصوله ، این را از کسی می شنوید که با همین دنیای تخیل و رویاها و به تعبیر خاص خودم سینمای ذهنی تا حد زیادی آشناست و با آگاه شدن از کارکردش و عوارض عدم کنترلش آنرا در مهار و کنترل آورده ، بلکه مورد بهره برداری قرار داده و از این حیث ثمراتی از آن دیده . و حاصل آن شده این که واقع بینی چنان محور می شود که هم زمان حال را بیشتر در می یابید ، هم این که تسلط شما بر قوای ذهنی چنان می شود که اختیارش از کف شما خارج نشده و هر موقع و هرمدت زمانی که خود بخواهید و بر آن احاطه داشته باشید به کارش می گیرید و جالب تر این که تاب تحمل رویاهای بیهوده ، بخصوص آرزوهای دور و دراز و دور از دسترس را نداشته و تا ذهن مشغول آن می شود ، بخش خود آگاه آن فعال شده و از چنگ اوهام رهایتان می سازد .
نمیدانم از میان کلام مبهم شما پیام اصلی شما را دریافتم و یا خیر ؟ اگر اشتیباه متوجه شده ام ، هم ، آگاه فرمایید ، هم ، لطفاً کلام در ورشنی و وضوح آورید تا منظورتان راحت تر دریافت دوستان شود .
RE: من و این " گا هی ها "
سلام
پندار عزیز،باید مثال عملی و ساده و شفاف بزنید :
یک نمونه را به عنوان مثال به نقل از یک مراجع می آورم که سئوال شفاف هست:
نقل قول:
احساس تنهایی می کنم، فکر می کنم همسرم مرا دوست ندارد و مرا برای خودش می خواهد، چون هر وقت چیزی که می خواهد گوش نکنم مرا طرد می کند، این فکر را در مورد خیلی ها می کنم. گویا این دنیا برایم فقط درد و رنج هست. با کارفرمایم اختلاف دارم، با دوستم اختلاف دارم، با هر کس که تعامل مستقیم دارم مشکل دارم ، اما وقتی تنها هستم، یا فکر می کنم یا از دور با کسی که نمی شناسم مرتبط می شوم کمتر مشکل پیدا می کنم. یا ......؟!!!
حالا لطفا سئوال خود را با جملات ساده ، با مثال و مصداق عینی ذکر کنید
RE: من و این " گا هی ها "
سوالم همان است که پرسیدم ، این " گاهی " ها که همچون علامت سوال بزرگی در ذهنم ، مدام در آمد و شد هستند و مرا چون آدمیان مسخ شده به زل زدن وا میدارند ، زل زدن به در و دیوار ، نوشته ها و عکس هایم ، حتی زل زدن به صفحه مانیتور کامپیوترم ، یک کلام به همه چیز و همه کس زل زده ام و بعد، اشک است که بی محابا و نا خوانده و سر خود ، وارد این معرکه می شود ، شاید این حالت به نوعی احساسی بودن را القا نماید ، آنچنانکه فرشته مهر بان گفته است ، احساسی محور بودنم ، کلید معمای من است که اگر هم چنین باشد خلاف میل من است.
البته تجربه اینگونه بودنم را یک بار دیگر هم داشته ام ، بعد از عمل قلبم ، درست بعد از بهوش آمدن دیر هنگام بعد از عمل ، نمی دانم شاید این بار هم برای دو سکته پیاپی باشد که داشتم.
راست میگویئد پرسشم مبهم است اما به حقیقت سوگند که همینم که گفتم ، به همین دلیل احساس می کنم گير كرده ام . آن لالوها {وسط مسط ها ی گاهی ها ) ، و بنا دارم با کمک شما یاران به چرایی اینگونه شدنم دست یابم و اقرار می کنم که در لا بلای پاسخ فرشته مهر بان روز نه ای به اندازه سو سو زدن روشنایی در قعر چاه ، یافتم ،
چقدر شرمنده ام که با قلم و زبان الکنم طرح مشگل کردم ، اما بطور مثال اگر ، مشگلم از نوع سر درد و یا نقص عضوی که درد را به جانم می کشاند ، بود ، حکما همان می کردم که جناب سنگتراشان گفته اند ، یعنی یک راست می رفتم به سراغ درد که میدانستم از کجاست ، اما به واقع ، گویی درد من همان درد بی در مان باشد ، با این تفاوت که من خود همان دردم که نه درمان و نه درد را نمی دانم چیست،
اما از پاسخ جناب سنگتراشان ضمن تشکر تمام قد به این مهم دست یافتم که این مونس و یار و همدم اهالی این محفل انس ،در اثر مداومت و غرق شدن در مشکلات اعضای محفلی که خود بانی اش بوده اند ، همه ی آنچه را به نام مشکل از یاران خود در تالار می بیند ،تنها در یک قالب قرار می دهند ، قالب اختلافات زناشویی طرفه آنکه برای رفع ابهام از مشگل حقیر ، نقل قولی از اختلافات رایج زناشویی را مثال آوردند شاید حق با ایشان باشد که این روز ها همه معضلات روحی مردمان این آب و خاک ، ریشه در تعاملات خانوادگی دارد اما گمان من چیز دیگریست .
بهر روی از همه پاسخ های دوستان ممنون و سپاسگزارم
RE: من و این " گا هی ها "
به نظر میرسه با توجه به شرایطی که دارید . به نوعی عنان زندگی از کفتان خارج شده و در روز مکرر دچار حالت بهت و خالی بودن می شوید ، که این خیره شدنها حکایت از آن دارد . البته لازمه بیان کنید آیا این خیره شدنها همراه با پرواز مرغ خیال شما به این طرف و آنطرف و مرور خواطر و وقایع است ، یافقط خیره شدن است و نوعی خلاء ؟؟
RE: من و این " گا هی ها "
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
به نظر میرسه با توجه به شرایطی که دارید . به نوعی عنان زندگی از کفتان خارج شده و در روز مکرر دچار حالت بهت و خالی بودن می شوید ، که این خیره شدنها حکایت از آن دارد . البته لازمه بیان کنید آیا این خیره شدنها همراه با پرواز مرغ خیال شما به این طرف و آنطرف و مرور خواطر و وقایع است ، یافقط خیره شدن است و نوعی خلاء ؟؟
شاید بهتر باشد که بجای پرواز مر غ خیال بگویم تکرار " گاهی ها " مرا به دنبال گذشته و حال و آینده می برد ، گاهی دلشاد ( آن هم بی دلیل ) گاهی غمگین شدن بی مناسبت ،و گاهی زل زدن در خلا بی توجه به گذشت زمان.
نمی دانم شاید همه اینگونه بودنم برای توفیق اجباری در استراحتی باشد که دو سکته اخیر باعث خانه نشینیم گردید
RE: من و این " گا هی ها "
به نظر من وضعیت جسمی شما و به خصوص داروهایی که مصرف می کنید بی تأثیر نیست .
شما نیاز به مراجعه حضوری به مشاور دارید و حتماً این اقدام را داشته باشید .
اما عجالتاً به شارز روحی خود بپردازید به شکل درست ، و سعی کنید گره به گره های زندگیتان نیفزایید و گره های ایجاد شده و انباشت مانده را با تحلیل در پی باز کردن برآیید .
نمی دانم که کارتان با صنم به کجا کشید ، اما با شناخت نسبی از شما میشه احتمال داد جدایی و رها کردن ایشان نیز بعداً شما را گرفتار خوره روحی خواهد کرد .
جناب پندار سعی کنید در مواجهه با مشکلات از آن فرار نکنید و در پی پاک کردن صورت مسئله برنیایید که نمونه عوارضی که عنوان داشتید را به دنبال دارد .
فرار از مشکل و حذف صورت مسئله به جای حل آن ، ضعف اعتماد به نفس و در نتیجه تضعیف خود باوری و احساس بی کفایتی را بطور غیر محسوس ، ایجاد یا تقویت می کند و هر کدام از این عوارض تبعات رفتاری ای دارد که خود عوارض روحی دیگری می آفریند .
در حالی که برعکس این راعمل کردن ، رشد و قوت می آفریند و سلامت روان را بدنبال دارد .
یک باز نگری در روش و منش و خانه تکانی ای از این حیث ، و برگزیدن افزونه هایی مناسب و اصولی و انسانی ، بسیار در بهبود وضعیت روحی شما و رفع این عوارض مؤثر خواهد بود .
این نظر بنده است ، تا کارشناسان امر چه تحلیل و نظری داشته باشند ؟
RE: من و این " گا هی ها "
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام
پندار عزیز،باید مثال عملی و ساده و شفاف بزنید :
یک نمونه را به عنوان مثال به نقل از یک مراجع می آورم که سئوال شفاف هست:
نقل قول:
احساس تنهایی می کنم، فکر می کنم همسرم مرا دوست ندارد و مرا برای خودش می خواهد، چون هر وقت چیزی که می خواهد گوش نکنم مرا طرد می کند، این فکر را در مورد خیلی ها می کنم. گویا این دنیا برایم فقط درد و رنج هست. با کارفرمایم اختلاف دارم، با دوستم اختلاف دارم، با هر کس که تعامل مستقیم دارم مشکل دارم ، اما وقتی تنها هستم، یا فکر می کنم یا از دور با کسی که نمی شناسم مرتبط می شوم کمتر مشکل پیدا می کنم. یا ......؟!!!
حالا لطفا سئوال خود را با جملات ساده ، با مثال و مصداق عینی ذکر کنید
سلام پندار گرامی
باز هم تاکید می کنم، که دست یافتن به مسائل شما در این تالار صرفا از طریق مطالب پستهایتان و تعاملاتی هست که در تالار دارید. پس همانطور که مواردی را در قالب یک مثال آوردم شما باید از مصداقها و مسائل زندگیتون به صورت عینی صحبت کنید.
یا باید از افکاری که در ذهنتان چرخ می خورد بگویید، یا از احساساتی که دارید، یا از رفتارهایی که خودتان یا دیگران در تعامل با شما دارند بفرمایید. یا ....
همانطور که در مثال آورده ام، نیاز به عینیت مثال شما داریم. دقیقا به خاطر اینکه ذهن خوانی نکنیم ، دقیقا به خاطر اینکه برداشت شخصی خودمان را به شما نسبت ندهیم، لازم داریم که بیشتر از شما بشنویم، آن هم در جملات ساده.
در غیر اینصورت مرتب باید گمانه زنی کنیم. و این در فرایند مشاوره آسیب ایجاد می کند.
دقت کنید، در تاپیکهای قبلی اتون و همچنین این تاپیک ، دوستان گاهی اصلا نمی دانستند این یک تاپیک درد دل هست، یا یک مقاله آموزشی ، یا یک تجربه فردی، یا یک سئوال از دوستان.
علتش همین قلم قشنگ شماست که به صورت ادبی مسائل را تاب می دهید.
ما در این تالار تمام این انجمن ها را تفکیک کرده ایم. لذا در هر انجمن باید از ادبیات خودش استفاده شود.
در اینجا اگر سعی کنید مسائلتون را در قالب ساده بریزید، تعامل بهتری به وجود می آید.
RE: من و این " گا هی ها "
ممنون ودست بوس همه دوستان خاصه جناب مدیر هستم دیگر سوالی ندارم