يعني راه حلي وجود نداره ؟
[b][align=justify]من هديه 24 ساله و 1سال و 7 ماه عقد كردم نامزدم يه خياطه و من هم كارمندم با حقوق 250 ماهيانه و نامزدم هم درآمدش از خياطي ماهيانه خودشو بكشه از صبح تا 11 و 12 شب و جوز كار خودش از اينور و اونور كار بگيره بياره بدوزه 300 ميشه
در حال حاضر هم خانه سازي داريم و تازه آجر چيني خانه تمام شده و كلي كار مونده زمين از پدرم بوده و تا حالا نزديك 8 و 9 مليون خرج شده كه بابام داده البته ما بهش بدهكاريم و قراره خورد خورد بهش بديم و تا حالا نزديك 1مليون بهش داديم خلاصه اينكه كمكي از طرف خانواده نامزدم نداريم آخه مادر شوهرم خصيصه با اينكه پولم داشته باشه نميده اوايل نامزديم بهم تيكه زياد مينداخت و هميشه گريه كنان ميرفتم خونم و نامزدم حسابي ناراحت ميشد اما از چون ميخواد به مادرش احترام بگذاره سكوت ميكنه آخه نامزدم من خيلي رو اين زمينه حساسه احترام گذاشتن به بزرگتر و ميگه من خوبي ميكنم تا اونجايي كه ميتونم اگه بدي هم ببينم از مادر پدرم ولي بازم به دل نميگيرم با مادر پدر من هم همينطور رفتارو داره كلا اخلاقش همينه نسبت به برادرهاي ديگش خيلي هواي مادر پدرشو داره البته نميگم همش اونطرف هوارو داره هواي مادر پدر منم داره
داشتم ميگفتم تيكه زياد مينداخت تا اينكه من ديگه صبرم تمام شد به نامزدم گفتم من ديگه نميتونم تحمل كنم اونم گفت بريم صحبت كنيم و يه شب رفتيم خانه نامزدم و باهاش محترمانه صحبت كرديم و گفتم از اينكه تيكه ميندازي ناراحت ميشم اونم گفت شوخي ميكنم و گفتم اين حرفا كجاش شوخيه خلاصه اون شب تمام شد ازمون دلگير شد و گفت ديگه بعد عروسي پامو تو خونتن نميذارم تا با حرفام دگير نشي من هم گفتم نميخوام بينمون شكر آب بشه فقط خواستم يه صحبت دوستانه باشه و اون شب ما رفتيم و چند روز سر سنگين بوديم هر دو طرف تا اينكه ديدم تيكه هاي مادر شوهرم كم شد حالا هم تنها مشكلم با مادر شوهرم خصيص بودنش اون حتي عقد كنان هم واسم نگرفت تو اين 1سالو 7 ماه هيچي واسم نخريده نه عيدي چيزي بهم بده دريغ از يه جوراب كلا به جاريهامم همينطوره اما هرچي داره و نداره به پاي داماد ها و دخترهاش ميريزه اونا باغدارن يه بار نامزدم سرما خورده بود به مادر شوهرم گفتم يه كدو بهم ميديد امشب كه دارم ميرم خانه بخور بدم واسه ياسر اسم نامزدم ياسر هست تعجب نكنيد تو اين 1سال و 7 ماه نامزدم شب و روز با ماست و هفته اي يك بار ميره خونش اونم با من مادر شوهرم از اين موضوع مشكلي نداره تازه خوشحالم هست يه خرج كمتر خلاصه اون شب گفتم ميدي گفت 2 هفته پيش سهميتونو دادم فكر كنيد من كدو رو واسه مريضي پسرش خواستم و اينكه پشت بوم خونش پر كدو بود و توباغش هم همينطور يعني سهميه ما از اين همه كدو فقط 2 هفته پيش 1 دونه بود
ميدونيد همه كدو ها و چيزهايي كه تو باغ دار رو ميده دخترهاش ببرن اون شب كلي ناراحت شدم و شخصيتم خورد شد كه چنين چيزي برگشت بهم گفت از اون به بعد هم ديگه ازش درخواستي نكردم تا خودش دلش بسوزه خودش بده اما نشد
از اين ماجرا 3 ماه ميگذشت تا اينكه يه روز اومد خونمون گفت واسه عروسي چه كار ميخاين بكنيد مامانم گفت خانه ساخته شد عروسي ميگيريم جهيزه آمادست البته اون موقع خانه هنوز شروع نشده بود الان 1ماهي ميشه شروع كرديم و ديوار چيني الان هستيم
اون روز مادر شوهرم گفت به هر حال هر وقت عروسي ميخواين بگيرين بگيرين در كل با پسرم هماهنگ بايد بشه مادرم گفت شما بزرگ تريد ما بايد با شما هماهنگ كنيم اونم در جواب گفت من كه خرج عروسي شما رو نميدم فقط بتونم مهمونهاي خودمو غذا بدم تازه اونم ياسر بايد كمك كنه به مادرش و گفت كفگير من به ته ديگ خورده 5تا بچه واسش عروسي كردم ديگه ذوق ندارم واسه عروسي
شما بگيد دوستان مگه من و نامزدم دل نداريم ما هم آروز داريم مادرم خيلي ناراحت شد و هم من گريم گرفت گفتم شما هميشه ميگفتيد ايشالا خوشبخت بشيد اما با اين حرفايي كه ميزني اصلا دوست نداري خوشبخت بشيم دلت واسه پسرت نميسوزه اون هنوز جوانه منبع درامد درست و حسابي نداره چطور خرج عروسي و خانه سازي رو بده مامانم گفت مگه ميشه چنين چيزي مادر شوهرم گفت فكر كنيد اونم مثل پسر شماست خرجشو بديد مامان ديگه جوش آورد من هم همينطور به جاي دستت درد نكنست كه تو اين يك سال
پيش ما زندگي ميكرد خرجشو ما ميداديم باورتون ميشه بابام اجازه نميداد ياسر حتي پول نون رو بده وقتي مرفت بخره پولشو بابام ميداد اما مادر شوهرم با پرويي تمام گفت ياسر تو اين يك سال كه كار ميكرد پولش چيشد مامانم خيلي بهش برخورد گفت فكر ميكني ما ازش پول ميگيريم تازه باباي من يه مغازه داشت اونو داده به ياسر تا نره پول اجاره مغازه بده و راحت باشه مامانم گفت مگه كالا رو شما خريديد پسرت پولشو داد 1مليونو و نيم تازه 300 تومانشم مامان من گذاشت روش خلاصه حرف زياد هست اما نميخوام خستتون كنم ازتون درخواستي داشتم كمك كنيد كه بتونم از يه روشي از مادر شوهرم پول بگيريم واسه عروسي آخه اينجا رسمه شب حنابندان رو خرجشو عروس ميده و خرج روز عروسي رو خانواده شوهر ميدن اما مادر شوهرم ميگه من خرج روز عروسي رو فقط غذاشو ميدم اونم فقط واسه مهمانهاي خودم بقيش رو ياسر بايد بده اينجوري نميشه كه همرو نامزدم بده اونم گناه داره بهم چند روش ياد بديد تا اونها رو به كار بگيرم شايد يك كدومش جواب داد تا بتونم مادر شوهرم راضي كنم خرج عروسي رو كه اينجا رسم اون بده اون بده البته اين نكترو قبلا گفتم بازم ميگم مهربوني زياد ميكنم اونها هم جوابشوميدن اما اگه حرف پول بياد وسط اون همه مهربوني كه من ميكردم يا خودش مي كرد يادش ميره يه مدت بعد اينكه اومد و گفت من خرج عروسي شما رو نميدم بهش كم محلي كردم ناراحت بود اما نه اينكه بخواد حرفشو عوض كنه و خرج كنه ديگه نميدونم چه كنم شما بگيد [/align][/bor]
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
دوست عزیز پدر نامزدتون در قید حیات هستند یا نه ؟
چنتا خواهر و برادر هستن ؟
مشکلتون فقط خرج و مخارج عروسیه ؟ اگه له ، خب شما که همدیگه رو میخواید و مشکلی ندارید حیف نیست به خاطر یه شب عروسی که هر چقدر هم خرج کنید بازهم یه عده ناراضی میشن ، کینه و کدورت بیاد وسط ؟ اگه با نامزدتون رابطه خوبی دارید و اون هم برای بزرگترهاش احترام زیاد قائله پس با ادامه این کار بین شما هم به میخوره خدای نکرده چون نامزدتون مجبور میشه یا با شما باشه یا با مادرش .از من میشنوین به خاطر خرج عروسی مشکل درست نکنید اگر هم پولی داشتید یا حتی مادرشوهرتون داد خرج خونه تون کنید تا زودتر آماده بشه و برید سر خونه و زندگیتون . به نظرم بگید کمکتون کنه شما ازش برای ادامه شاخت خونه استفاده میکنید و همین کارم بکنید یه عروسی ساده هم بگیرید .باور کنید خرج شب عروسی هرچقدر هم که زیاد و خوب باشه باز یه عده ایراد میگیرن پس خودتون رو اذیت نکنید .
موفق باشید
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
[align=justify]دوست عزيز سلام
من با نامزدم مشكلي ندارم فقط مشكل البته تو اين مدت البته بعضي وقتها شده با هم حرف ميزنيم نظر ميديم اون ديدش با من فرق داره البته با هم همسن هستيم مثال چند وقت پيش بهش گفتم اگه كسي بهم حرفي زد تو خانوادتون ازم حمايت كن نگذار بهم حرف بزنن تا چند روز پيش اين اتفاق افتاد اومدم خانه ازش تشكر كردم بابت اينكه ازم حمايت كرد و اونم برگشت گفت چون ازت تعريف كردم تاري ازم تعريف ميكني من دلخور شدم گفتم منو بگو دارم ازت تشكر ميكنم بابت حمايتت تو اينجوري ميگي بعضي وقتها ديدمون با هم فرق داره تنها مشكلمون همينه كه اونم زياد واسم مهم نيست من مشكل اصلي همين خرج عروسيعه من پدر شوهر درام اما مديريت دست مادر شوهرمه پدرشوهرم بنده خدا صداش در نمياد و از مادر شوهرم حساب ميبره نامزدم با خودش 6 بچه هستن 3 تا دختر 3تا پسر نامزد من آخرين نفر همه ازدواج كردن و بچه هم دارند.
چند روز پيش بهاش صحبت كردم اون گفت نهايتش خررج عروسي رو با باباي تو نصف ميكنم نصفشو من ميدم نصف ديگشو اون منم با جديت گفتم از اينكه فكر كني بگذارم بابام خرج كنه اشتباه ميكني گفتم وضيفه مادرت نه تو و پدر من پدر من به اندازه كافي داره خوبي در حقمون مي كنه به خدا پدرم كلي تو قرض خيلي هم ميترسم اين همه فشار براش مشكل ساز بشه اما صداش در نمياد كه من ناراحت نشم منم نذر كردم اگه بتونيم وامي جور كنيم واسه خرج عروسي سفره بندازم :323:
به خدا شب رو زم شده فكر و خيال اگه نامزدمو دوست نداشتم اين همه خودمو ازيت نميكردم و بيخيال مي شدم از اين ازدواج
مادر شوهرمم ميگه من فقط خرج مهمهانهاي خودمو ميدم خريد عروس و كرايه و لباس اينجور چيزها رو خود ياسر بايد بده من ندارم ولي ميدونم داره همه اينو ميدوننناما خسيسه نميده
حتي ما مهمانهاممون 450 نفر بودن كم كرديم شدن 360 نفر حتي آرايشگاه رو هم رفتم يه جاي ارزون قيمت و فيلمبردارو هم داريم يه آشنا مياريم كه كمتر بگيره به خدا اگه مكان جايي داشتيم از خودم نميرفتم سالن اما نداريم به خدا
ديگه دارم ديونه ميشم ديشب با بام صحبت كردم گفت 1شب بگيريم كه دو دفعه پول سالن نديم من گفت آخه بابا من نه عقد كنون گرفتم نه چيزي به عروسي هم كه حالا رسيده يه شب بگيرم من 1دونه دختر تو هستم چرا اونها بايد با ما اينكارو بكنن اما دلم براي بابام سوخت وحالا دو دلم شايد هم يه شب گرفتيم ولي به جاش به نامزدم ميخوام بگم كه برايم 2دست گرايه كنه كه تو آتليه هم عكس حنا بندان داشته باشم هم عروسي
ميدونيد بعضي وقتها ميشينم فكر ميكنم اگه بر ميگشتم به گذشته هيچ وقت تو دفتر انشام كه معلم گفت علم بهتر است يا ثروت هيچ وقت نمي نوشتم علم بلكه مينوشتم ثروت
خدايا تو كمك كن :323::316:
اگه سولي داشتين دوستان بپرسيد فقط به دادم برسيد باور كنيد انقدر تحت فشارم كه هم عصبي شدم هم در اثر استرس زياد معدم داغون شده [/align]
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
خواهر عزیز شما چرا به خاطر مخارج عروسی انقد سخت میگیرید ؟ من به شما یه نصیحت خواهرانه میکنم ؛ حالا که با نامزدت مشکلی نداری به خاطر خرج عروسی اوضاع رو خراب نکن ! درسته که شما تک دختر پدرتون هستید و مسلما" تو خونه پدری خیلی در رفاه هستید اما تو زندگی مشترک نباید دنبال همون رفاه و تفریحات و آزادیها و .. بود .
نه اینکه رفاه بد باشه یا کسی که ازدواج میکنه نباید در رفاه باشه منظورم این نیست بلکه منظورم اینه که با ازدواج یک سری مسئولیتها و محدودیتها برای شخص پیش میاد که به خاطر مسائل مهمتر همیشه باید از مسائل غیر ضروری و کوچیکتر گذشت تا زندگی لذت بخش و شیرین باشه .
شما اگه مراسم عروسی رو اونجوری که شما دلتون میخواد برگزار کنید و مادرشوهرتون هم پول بده بعدها وقتی فکر کنید میبینید ضروری نبود و میگید ای کاش این هزینه ها رو در راه بهتری صرف میکردید ضمنا" به خاطر یک شب عروسی ممکنه کینه و کدورتی بین شما و خونواده هاتون پیش بیاد که تا مدتها فراموش نشه و باعث ایجاد مشکلات دیگه بشه مثلا" همین رابطه شما با خانواده شوهرتون .
حالا که نامزدتون کوچیکتر از بقیه خواهر و برادرهاشه خب بیشتر مورد توجه والدینشه و متقابلا" اون هم برای همین بیشتر به اونها احترام میذاره و نقش شما این وسط خیلی مهمه که رابطه اونها مطلوب بمونه به خاطر خودتون هم هم که شده سعی کنید رفتار خوبی با مادرشوهرتون داشته باشید و بهش احترام بذارید خصوصا" حالا که مدیر خونه هم هست طوری که حتی شوهرش ازش حساب میبره .
اگه شما بیشتر مراعات کنید اون هم جبران میکنه چون نامزد شما بچه کوچیکشونه بیشتر دوستش دارن و احساس میکنن با ازدواج شما اونو ازش مییگیرد برای همین مقاومت میکنه .
بهتون توصیه میکنم کاری نکنید که به خاطر خرج عروسی حمایت بعد از عروسی رو ازتون دریغ کنه :305:
موفق باشید
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
[align=justify]دوست عزيز من رفتارم با مادر شوهرم خوبه و بي احترامي نكردم و اون حتي منو بيشتر از عروسهاي ديگش دوست داره و همه جا هم اينو ميدونن چون تعريف منو ميكنه اما من ميوندم اگه منو دوست داره چرا باعث رنجش من ميشه چرا نميخواد كمك كنه نه تو خانه سازي نه تو خرج عروسي من خيلي دارم ساده ميگيرم منظور شما رو هم متوجه نميشم كه ديگه چطوري ساده بايد خرج كرد تو عروسي شايد ميگيد اصلا مهمان دعوت نكنم و فقط آتليه و آرايشگاه برم تمام بشه اما من تك دخترم و خيليها منتظر عروسي من هستن البته من تا اونجايي كه شده كم خرج دارم ميكنم من ازتون مي خوام يه سوال كنم اين درسته كه نامزدم گفت خحرج عروسي رو با پدرت نصف كنيم اونها واسم هيچ خرجي نكردن من دلم واسه پدرم ميسوزه مادرم ميگه چون عقد كنان نگرفتن و خرجي نكردن بايد واسه عروسي جبران كنن و خرج عروسي رو اونها بدن و ما فقط خرج حنابنتدانو بديم
شما نظرتون چيه [/align]
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
البته پیداست که ساده از نظر من با ساده از نظر شما خیلی فرق داره !
نه عزیزم من نمیگم مهمون دعوت نکنید چون ولیمه عروسی مستحب و کار پسندیده ایه منظورمن اینه که میشه تعدادمهمونا رو کمتر کرد و آرایشگاه و آتلیه هم که ...چی بگم شما میخواید عروسی کنید اوضاع رو هم که میدونید بستگی به خودتون داره ببینید تو این اوضاع چه کاری درستتر و بهتره .
اما اینکه خرج عروسی رو پدر عروس بده من نشنیدم چون تا بوده خرج عروسی رو داماد داده نه پدر عروس اما خرج جشن عقد رو خونواده عروس میدن البته شاید اینم رسم شهر ما باشه... و به نظرم همون ابتدای خواستگاری باید راجع به این مسائل صحبت بشه حتی ریز تریم مسائل باید اون موقعه روشن بشه تا کار به اینجا نکشه.
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
من همه جا آرايشگا ها رفتم 300 ميگيرن واسه هر شب كلي گشتم يه جا گفت 150 ميگيرم
فيلمبردار هم ميدونم كم ميگيره چون دختر عموي نامزدمه
راستش اينجا رسمه روز عروسي رو خانواده شوهر مثل از 200 مهمان 100 تا رو اونها بدن مادرم ميگه چون خرج نكردن تا حالا و عقد كنان هم نگرفتن بايد جبران كنن روز خواستگاري صحبت اين كه خرج عروسي رو كي ده نشد چون پدر من هم فكر ميكرد اونها رسمو ميدونن چه اون روز حرفي نزدن فقط خريد كالاي پسر حرف شد كه اونم قربونش بشم خرجشو نامزدم و مادرم داد
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
هدیه خانم لینک زیر رو ببینید شاید به دردتون خورد
روابط عروس و مادر شوهر
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
[align=justify]دوست خوبم مرسي من اون مبحث رو پرينت كردم و با دقت خوندم اول جنبه هاي مثبتشو بگم ميدوني راستش وقتي مادر شوهرم واسه عروسيم خرج نميكرد احساس ميكردم حتما بي ارزش هستم كه نمي خواد خرج كنه اما اون مثال طلا كه تو اون مبحث بود بهم درس بزرگي داد ممنون:46:
فقط يه سوال تو اون مبحث گفته شد نيازي نيست هر كاري كه خودم ميكنم از مادر شوهرم انتظار داشته باشم كه اونها هم انجام بدم كه من هم هميشه اينجوري بودم وقتي خوبي ميكردم دلم مي خواست اونها هم خوبي كنن اما ياد گرفتم كه خوبي بكنن اما انتظار نداشته باشم كه اگه يه روزي جواب خوبيو ندادن ناراحت نشم اما يه نكته اينجا هست گفتيد كارهايي كه در مقابل مادر شوهرم ميكنم يا همون وظايفي كه انجام ميدم ميخوام بدونم وظايف يه عروس در مقابل مادر شوهرش چيه البته قابل ذكر هست كه ميخوام فقط وظايفي رو انجام بدم كه پس فردا فكر نكنه حتما من يه مشكلي دارم كه اينقدر خوبي ميكنم و يا اينكه يه جورايي فكر نكنه تو سري خور و ساده هستم و بخواد ازم سو استفاده كنه مي خوام اين وظايف رو بدونم
و موضوع بعدي اينكه
ميخوام كمك كنيد با حرفاتون بهم بگيد چطور با اين موضوع كنار بيام وقتي نميان واسم خرج كنن عروسيمو وقتي عروسي كه فقط يك بار در زندگي آدم براش پيش مياد من اگه كلنجار ميرم با اين موضوع فقط و فقط به خاطر اين هست كه اگه نتونم به آرزوهام كه دوست دارم تو روز عروسيم انجام بدم نرسم يه عمر بايد بشينم حسرت بخورم
و ديگه اينكه اگه نتونم كاري كنم كه اونها خرج عروسي رو بدن من و نامزدم بايد يه عمر بشينيم قرض خرج عروسي رو بديم و هر بار كه ميخوايم قسط بديم ياد اون روز مي افتم و عصابم به هم ميريزه من دارم تلاش ميكنم كه بتونم خرج رو اونها بدن درست الان دارم خودمو داغون ميكنم اما اين فقط چند ماه هست و اگه بتونم موفق بشم با آرامش ميرم خانه خودم بعد عروسي و اين روزهاي تلخ فراموش ميشه و شادي جايگزينش ميشه و عصاب من هم خوب ميشه نظرتون چيه ؟؟؟ اشتباه تصور ميكنم ؟؟؟[/align]
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
ميشه جواي سوالم رو بديد من منتظرم
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
دوست عزیز خوشحالم که مطالب اون تاپیک براتون مفید بوده
اما اون مطالبی که خوندید از من نبوده بلکه از آقای سنگ تراشان مدیر سایت بوده ، من فقط لینکش رو براتون گذاشتم .
برای اطلاع از وظائف عروس و مادرشوهر هم میتونید تو همین انجمن جستجو کنید حتما"یه چیزهایی پیدا
میکنید .اما چیزی که مهمه اینه که شما نباید هیچوقت همسرتون رو بین خودتون و خونواده اش در وضعیتی قرار بدید
که مجبور بشه یکی از شما رو انتخاب کنه .:305: همونطوری که شما ازش انتظار محبت و توجه دارید خونواده اش
هم انتظار دارند .یک مادر زحمت زیادی برای فرزندش میکشه تا به سن ازدواج میرسه برای همین میخواد ثمره
زحماتش رو ببینه اینه که با ازدواجش فکر میکنه اون از دست میده خدای نکرده و اگه عروس خوبی مثل شما
نصیبش بشه اونم خیالش راحت میشه که تصورش اشتباه بوده و نه تنها پسرش رو ازش نگرفتن بلکه یه دختر خوب هم گیرش اومده:46:
اینه که شما باید بیشتر مراعت کنید و بهش احترام بذارید تا شوهرتون هم آرامش دادشته باشه و متقابلا" به
هردوی شما مهر بورزه و شما رو در کنار همدیگه داشته باشه .
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
سلام هدیه عزیز
ورودت به جمع دوستان را خوش آمد می گویم .
آنچه شما بیان داشتید از مادر شوهرتان حکایت از تفاوت دیدگاه بین شما و خانواده شما با ایشان هست .
در مورد وظیفه شما در قبال ایشان ، عمده ترین وظیفه شما رعایت احترام و ادب است .
احساس و نیاز شما قابل درک است ، وآرزوهایی برای عروسی دارید که مایلید برآورده بشه . و دوست دارید در این زمینه درک بشوید .
و اما چند نکته مهم در مورد بحث مسئولیتهای ازدواج برای یک مرد :
1 - پسری که برای ازدواج قدم پیش می گذارد لازم است در نظر داشته باشد که مسئولیتی را پذیرا شده و خود باید از عهده آن برآید و حتی اگر خانواده و هر کس دیگری یاری و کمکی می رساند به این معنی نیست که وظیفه آنهاست و به عبارتی از این بابت نباید توقع از کسی داشته باشد اگر حتی مساعدت بخواهد ( این مساعدت به معنای توقع از کسانی که وظیفه و مسئولیتی دارند نیست )
2 - خانواده در حد معمول و به اندازه ای که بتوانند لازمه که در جهت شکل گرفتن خانواده جدید که توسط فرزندشان بنا نهاده می شود یاری رسانند ، اما نمیشه برای آنان تعییتن کرد که در چه حد و چگونه باید عمل کنند .
3 - یک دختر وقتی می خواهد پسری را انتخاب کند ، باید روی داشته های خود او و توانییها و مسئولیت پذیریش حساب باز کند نه خانواده او ، حتی اگر خانواده او همه چیز داشته و به پای پسرشان هم بریزند ، دختر باید بی توجه به این وضعیت ببیند خود پسر چه دارد و چقدر مسئول است .
4 - خانواده دختر و خود دختر لازمه مواظب حمایتهای بی مورد باشند . اگردر این تالار گشتی بزنید با این مواردی مواجه می شوید که دوستانی آمده و مشکلاتی را در رابطه با همسرانشان مطرح کرده اند که علت اصلی آن حمایتهای بی مورد خانم و خانواده اش از همسر بوده که بی مسئولیتی او را در پی داشته . متأسفانه در مورد شما هم از همین ابتدا این اتفاق افتاده به واسطه یک دونه دختر بودن شما و انتظارات شما از خانواده ، پدرتان وارد ساخت و ساز منزل برای داماد شده و مادر هم از جهاتی دیگر حمایت کرده و.... نتیجه این شده که همسر شما خیلی راحت عنوان داشته که نصف خرج عروسی را پدر شما بدهد و مادر شوهر شما هم عنوان داشته این هم پسر شماست براش هزینه کنید . و این اگر ادامه پیدا کند قطعاً شما با مشکل مواجه می شوید و در ادامه باعث رفته رفته بی مسئولیت شدن همسرتان می شوید . چون هر وقت گره ای پیش بیاید چندان تدبیر به خرج نداده و همت نخواهد کرد، چون آموخته که یه جوری شما و خانواده ات وارد شده و مشکل را حل می کنید .
5 – در خصوص مسائل مالی ، لازم و منطقیه که روی داشته های پسر بیشتر حساب باز بشه نه اطرافیان اون ، و بر این مبنا برنامه های عروسی تدارک دیده بشه .
6 – گاه ما برای تامین عرفیات و نظر قوم و خویش و دوست و آشنا عرصه را به غلط به خود و خانواده دو طرف تنگ می گیریم و بعد هم عوارضش متوجه خود ما هست و آن قوم و خویش هم یه دستت درد نکنه به ما نخواهند گفت و اصلاً مشکل ما را درک نخواهند کرد .
حالا شما تصور کنید که یک عروسی سبک گرفتید وبا مهمونهای کمتر و.... و فامیل و امثالهم بعداً سرزنش کنند و تیکه بیایند و... اما عوضش شما نه مقروض شده باشید و نه منت کشیده باشید و .... و عروسی هم برگزار کردید و...... ، برعکس این را هم تصور کنید ببینید کدامیک می ارزد .
هدیه عزیز !
تاکید روی ظواهر پرهزینه و دغدغه آفرین ، هزینه های روحی و مادی گزافی داره که جز دردسر و تلخ کردن کامتان چیزی را عاید نخواهد کرد . خوب فکر کنید و توقعاتتان را کمتر کرده و اجازه ندید پدر و مادر شما به خاطر شما حمایتهی بی مورد کرده و برعکس با تدبیر خود بگذارید وضعیت به گونه ای بشه که همسر شما روی پای خود بایسته و بداند که خودش مسئولیت را به عهده دارد .
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
[align=justify]سلام تمام حرفهاي شما درست است و من قبول دارم يه نكته هست بايد گفته شود در اينجا تا چند وقت پيش من گفته بودم خرج را بايد مادرت بده اون گفت چرا قصه ميخوري من خودم ميدم حالا ديگه سكوت كردم و گفت خودت بده باشه اما ميبينم سكوت ميكنه و ميگه باشه ميدم اما نصف ديكشو كه لا اقل بابات بده مثلا ميگه خرج غذاي مهمانهاي شما با من اما سالن و ميوه با شما من ميترسم از اينكه نكنه اون منو فقط براي پول باابم انتخاب كرده و من چطور ميتونم امتحانش كنم و حتي بهشم اين مطلب رو گفتم گفت به خدا اينجور نيست و از دستم ناراحت شد بهش گفت پس بهم نشون بده من اشتباه كردم اون گفت چطوري گفتم خودت بايد بهم نشون بده نه من شما بگيد چطوري بهم ثابت بشه؟[/align]
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
هدیه عزیز
اولا برا هر مشکلی حداقل یه راه حل وجود داره.
درثانی گاهی پسرس که میخواد داماد بشه ، خرج ومخارج مراسم عروسی و غیرو ذلک براش خیلی سنگینه و باعث میشه اگرچه خسیس و بخیل نیست یه رفتارهائی رو که نشون دهنده عزت نفس نیست رو انجام بده. سعی کن ببینی آیا داماد مشکل مالی داره ویا اعتقاد به هزینه کردن زیاد تو مراسم عروسی نداره ویا....
اگه خود داماد هزینه می کنه این رو بدون که اگه بیشتر از توانش باشه وقتی رفتین سر خونه و زندگی تون ، بالاخره تحت فشار ادا قرض و ... خواهید بود. البته این حق شماست که جشن عروسیی در شان خودتون داشته باشید و از طرفی از قول من به داماد بگید که خدا هزینه های ازدواج رو تضمین کرده و حتما گشایش در کارتون ایجاد می کنه.
در ادامه دو تا ضرب المثل:
وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی ، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! ( ضرب المثل ایرلندی )
با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن . ( ضرب المثل آلمانی )
خوشبخت بشید :72:
RE: يعني راه حلي وجود نداره ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اجازه ندید پدر و مادر شما به خاطر شما حمایتهی بی مورد کرده و برعکس با تدبیر خود بگذارید وضعیت به گونه ای بشه که همسر شما روی پای خود بایسته و بداند که خودش مسئولیت را به عهده دارد .
هدیه عزیز اول پست ها خیلی از دستت عصبانی شدم و هستم . راه رو اشتباه رفتی دختر خوب . همون طور که من خیلی خیلی اشتباه رفتم. خیلی حرف ها می خواستم بزنم ولی این جمله معنی تمام حرف هایی رو که من می خواستم بزنم داره.
عزیزم تو همسر شوهرتی نه مادرش. لطفا برای شوهرت مادری نکن.