به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
سلام , از دوستان هميشه در صحنه كمك مي خوام ;)
الان خواستگاري دارم كه ايشان 32 ساله هستند و من 25 ساله. تا الان يك بار ديدار داشتيم و 3 مرتبه صحبت كرديم. چهره متوسطي دارند , از نظر سطح فرهنگی , مادي , مذهبي هم با هم در يك رديف هستيم . ايشون از من خوششون اومد اما من در مورد احساسم به ايشون روز اول مردد بودم بنابراين خواستم تا كمي بيشتر صحبت كنيم .طي صحبت ها من اينطور متوجه شدم كه گويا ايشون ضعف اعتماد به نفس دارن به دليل اين گفته ها :
سعي مي كنم هميشه ديگران رو از خودم راضي نگه دارم
ريسكي در زندگي نداشتن
در زمينه ازدواج منفعل هستن (بيشتر مورد ازدواجي بهشون معرفي مي شه و تا حالا خودشون انتخابي نداشتن)
ناراحتي رو درون خودشون مي ريزن (بيشتر با غريبه ها) و بعد يك دفعه بروز مي دن
هر كاري مي خوان انجام بدن مشاوره از ديگران مي گيرن و مطالعه مي كنن (البته اين ويژگی به تنهايي مثبته اما در كنار ساير عوامل مي تونه به نوعي ترس در انتخاب شناخته بشه)
جايي در صحبت گقتن : با همسر اينده مي توني مشورت كني و هر دو هم رو تقويت كنين و ترس نداشته باشي.
همجنين سوال كردم كه ايا مسئوليتي داوطلبانه قبول كردن يا نه , كه گفتن بله و با اينكه مشغله زياد دارم! خودم مسئوليت كار در يك بخش ديگه رو هم به عهده گرفتم و خيلي كارهاي ديگه و اين باعث شده به عنوان آچار فرانسه شناخته بشم !!! (ایا این خوبه به نظر شما؟)
مي خوام نظر شما رو بدونم كه تشخيص من ايا درسته ؟ يا چطور مي تونم در اين زمينه مطمئن تر بشم, چي ببرسم ؟
و سوال دوم اينكه من در طي اين مدت كششي نسبت به ايشون در خودم احساس نكردم , ايا اين مدت زمان براي همچين نظري دادن كافيه ؟
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
من نظری در مورد این سئوالات و آقای خواستگار ندارم چرا که مسئله دیگری در مورد شما در اولویت ذهن من قرار دارد .
نادیا جان
قضیه آقای استاد چی شد ؟!
نادیا عزیز شما مسئله ی آقای استاد و آسیبهای آن رابطه را هنوز ترمیم نکرده اید به نظر من چند وقتی به خودتان فرصت دهید و در رابطه ی جدید قرار نگیرید .زمانی ]چند ماهه برای ترمیم روح و روان خود لازم دارید . شما در تاپیکهای گذشته حس سردر گمی داشتید و افکارتان بسیار درگیر و پریشان و...بود .
به نظر من برای فراموش کردن آقای استاد ایجاد رابطه ی جدید و پاسخگویی و تفکر با انگیزه و بهانه خواستگار و ازدواج کار درستی نیست .
شما آخرین تاپیک ارسالی تان در مورد آقای استاد " سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۸"
" این چه جور رابطه ایه و چه طور ازش رها بشم؟"
http://www.hamdardi.net/thread-9703-page-1.html
و تاپیکهای دیگری که در آن شما به شخصه دچار مشکلات فردی و دیدگاهی و شناختی بودید .
خواهش می کنم تا شناخت و ریشه یابی کامل خود و رفع مشکلات فردی خویش برای انتخاب و ازدواج اقدامی نفرمائید .
رفتارش معماست
http://www.hamdardi.net/thread-6862-post...l#pid71473
منظورش از این کارا چیه ؟ چه برخوردی کنم؟
http://www.hamdardi.net/thread-3439-post...l#pid29589
می خواد منو جلب کنه
http://www.hamdardi.net/thread-5076.html
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
سلام آنی عزیز ، داستانش طولانیه :303:
برای همین ادامه رو اینجا توضیح ندادم . به من گفتید ایشون رو (استادم) کنار بگذارم و همین کارو کردم . رفت و آمد طبیعی خودم رو داشتم و تنظیم نکردم که طوری برم و بیام که باهاشون برخورد کنم . چند هفته قبل از اونجایی که مسیر منو می دونه سر راهم قرار گرفت و گفت که اون روز می خواسته بیاد سر قرار ولی کار پیش اومده و من چرا پیچوندمش؟! ازم خواست دوباره قرار بذاریم و هر چقدر گفتم نمیام قبول نکرد و دنبالم راه افتاد ،گفت می ریم ، بهت زنگ می زنم و خودم تنظیم می کنم . من جوابی ندادم ، بعد با اس ام اس ازم خواست قرارو تنظیم کنم و من گفتم شما برخورد زشتی داشتید و موظفید عذر خواهی کنید که گفت قصدش از سر راه من اومدن عذر خواهی بوده و باز هم عذر خواهی کرد. قرار به درخواست من یک هفته عقب افتاد و من باز پی گیری نکردم و فکرم رو درگیرش نکردم تا اگر خیلی مایله خودش جلو بیاد . تا اینکه باز یه روز به صورت (مثلا) اتفاقی سر راهم قرار گرفت و روز رو همون موقع تنظیم کرد .بالاخره رفتیم و باهام صحبت کرد. فکرشم نمی کردم که همچین شرایطی داشته باشه . مستقیم موضوع ازدواج رو مطرح نکرد اما شروع کرد از خودش و زندگیش گفتن . اینکه 18 سالگی پدرشو از دست داده و زندگی خواهر و مادرش رو تا به امروز اداره کرده ، اینکه چه علائقی داره چه چیزهایی تو زندگی براش مهمه ، دانشگاه رو به خاطر وضع بد مادی نتونسته ادامه بده ، اینکه افراد خود ساخته رو دوست داره و علی رغم توجهی که از شاگردای دخترش می گیره ازشون فاصله می گیره و حتی به شاگردهای پسرش هم رو نمی ده و شمارشو ندارن و سوالاتی در مورد من که چه علائق و هنرهایی دارم و ... تازه اون موقع احساس کردم که چرا تمام این مدت دست دست می کرد که با من مطرح کنه . از نظر سطح اقتصادی خانواده ما در وضع خیلی بهتریه و اون اینو می دونست که من وضعیت اقتصادی برام مهمه و فکر می کنم همین یکی از عواملی بود که جراتشو گرفته بود .از حرفاش فهمیدم که همیشه حواسش به من بوده و حتی صحبتی که مادر من یک سال پیش بهش گفته بود رو یادش بود !!! باز هم غیر مستقیم و در بین حرفاش ابراز علاقه کرد و دیگه چیزی نگفت . یه موضوع کاری هم مطرح کرد که من به این بهانه باید باهاش دوباره تماس بگیرم .من با اس ام اس ازش تشکر کردم و گقت که براش شب عالی ای بوده . در ضمن من این رو هم مطرح کردم که خانواده ام از موضوع اطلاع دارن و فعلا همین.
خیلی سوالات تو ذهنمه، اینکه چرا اگر قصد ازدواج داره اینو مستقیم نمی گه، یعنی تا این حد از شنیدن "نه" وحشت داره؟ اینکه آیا علاقش حقیقیه یا (ببخشید که اینطور فکر می کنم ) انگیزه مادی داره و منو هم به خاطر پول می خواد؟ با تمام کارهاش که صادقانه به نظر میاد ولی احساس می کنم اون عشقی رو که باید ازش نمی گیرم و همین منو به شک می ندازه . هر چند که منو بهترین جا دعوت کرد و با احترام تمام باهام برخورد کرد و خیلی خرج رو دست خودش گذاشت که من واقعا راضی به این موضوع نبودم. از طرفی تنها کسیه که در تمام عمرم احساس خوبی بهش داشتم نمی گم آخرین بود ولی اولین نفر بود ، و وقتی در کنارش بودم واقعا لذت بردم چیزی که من تا به امروز با کسی تجربه اش نکرده بودم ، همیشه علاقه از جانب دیگران بود و من احساسی نداشتم . از طرف دیگه منطق می گه که با هیچ کدوم از شرایط من از نظر اقتصادی همخونی نداره و خانواده من قبولش نمی کنن. موندم با این اوضاع گنگ چی کار کنم . منطقی که می گه نه :305:، احساسی که می گه شاید بشه اوضاع رو بهتر کرد و دلم که همش می گه یه جای کار می لنگه و عشق به حد کافی نیست .
قبل از شروع مجدد این موضوع این یکی خواستگاری مطرح شد که مشکلاتی رو داشت که ذکر کردم . از طرفی واقعا خسته شدم ، می خوام یه مدت کنار بکشم . موضوع کارم که هتوز نتونستم به ثبات برسونمش مدام توی ذهنمه و اهداف زندگی خودم و از طرف دیگه هم تمام این موضوعات بلاتکلیف مونده !!! می خوام فرار کنم جایی که هیچ کسو نبینم .
تصمیم گرفتم این خواستگار رو رد کنم ، اما در مورد اون هنوز موندم چی کار کنم . فکر می کنید بهش جواب منفی بدم و ردش کنم (چه سوال مسخره ای ، نه؟) یا بررسی کنم که آیا می شه اینو به جایی رسوند یا نه ؟
بگید چی کار کنم !!! مشکل خودم چیه و چیو باید درست کنم ؟
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
نادیا جان خوشحالم که بالاخره رفتار و احساس استادت برای شما مشخص شد لااقل بعدا دیگه خودت راسرزنش نمی کنی که ایکاش با ان حرف می زدم ، ایکاش بهش فرصت می دادم .
امیدوارم برای زندگیت بهترین تصمیم را بگیری :72:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
به دلیل همان سردر گمی که خودت به آن اشاره کرده ای فعلا فقط زندگی کن و صبر .
و به نظر من یا از آقای سنگ تراشان مشاوره بگیر یا نزد مشاور برو .
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
نادیای عزیز ،
خیلی خوشحالم که می بینم در مورد استادت روندی منطقی در پیش گرفتی و این که احساساتت رو داری با عقلت مهار می کنی ، اگر همینطور ادامه بدی می توانی در آینده یک انتخاب سنجیده داشته باشی .
اما :
همانطور که آنی عزیز گفت ، فعلاً باید به خودت فرصت بدی ، روزهات رو با برنامه هایی غیر از درگیری عاطفی و موضوع ازدواج پر کن و به اهدافی که در نظر داشتی و معطل مونده بپرداز و از تمرکز روی استاد و خواستگار پرهیز کن ، رفتارت رو هم روان و طبیعی کن ، و سعی کن از درگیریهای عاطفی با هر کسی فاصله بگیری ، از نظر روحی برنامه های آرامش بخش را در پی بگیر و روی تسلط بر خود و مهار زندگی را با تدبیر به دست گرفتن کار کن .
از ورزش ، بخصوص شنا غافل نباش .
موفق باشی که می دونم با روندی که داری پیش میری و بهره گیری بهینه از نظرات دوستان می توانی موفق باشی
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
دوستان نظراتتون رو خوندم و واقعا خوشحال شدم ،الان فرصت پاسخ گویی ندارم . شب حتما سر می زنم و پست می فرستم
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
نادیای عزیز
من در جریان موضوع قبلی شما نیستم وبرا همین هم پیشنهادم اینه که براساس نظرات دوستان (آنی و فرشته ) حرکت کنی.
اما درخصوص این مورد جدید باید بگم به فرض که استنباط شما درست باشه و از روی قرائن به این رسیدید که "اعتماد به نفسش ضعیفه ؟".... این آیتم چقدر در تصمیم گیریتون موثره یعنی ، چه اولویتی به این ملاک (اعتماد بنفس) می دید.
اگرچه از دید من با این چند سوال نمیشه به این نتیجه رسید ، مضافا اینکه کسی که جسارت پذیرش مسولیت بیشتر رو داره نمیشه اعتماد بنفسش پائین باشه.:72:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
مرسی از آگرین ، آنی ، فرشته و babay عزیز که توجه کردن و وقت گذاشتن :104:
فکر می کنم خوبه که به یه مشاوره برم ، خیلی خسته ام و نمی دونم چی کار باید بکنم ؟! باید این موضوع قبلی رو به یه نتیجه مشخص برسونم به خصوص که تا اینجا جلو رفته و بهترین زمان برای فهمیدن ابهاماته. :305:
من یک جلسه دیدار دیگه باید با استادم داشته باشم ، تصمیمم اینه که کمی از خودم و شرایطی که برای ازدواج دارم بگم ، بفهمم که واقعا با من دنبال چه هدفیه (فقط جهت اطلاع خودم نه اینکه وارد مسائل احساسی بشم) و در عین حال می خوام بگم که در حال حاضر آمادگی هیچ نوع رابطه ای رو ندارم و تا مدتی که از نظر کاری و اهدافم ثبات پیدا کنم می خوام مال خودم باشم و به چیز دیگه ای فکر نکنم :227:
نظرتون چیه؟ آیا اول مشاوره برم و بعد این قرار رو تنظیم کنم یا بر عکس؟
تا حالا مشاوره نگرفتم ، با این وضعیت من که شما دوستان ازش اطلاع دارین چیا رو باید بگم؟ می دونم که اول باید به خودم کمک کنم اما این وضعیتی که الان بدست اومده رو نمی خوام از دست بدم و می خوام همه چیز برام روشن بشه!
منتظر راهنماییهاتون هستم و خوشحالم که دوستانی مثل شما هستن که راه رو نشونم بدن :72:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
دوست عزیزم نادیا خانم
عزیزم از گفته هات پیداست که شما به اقای استاد علاقمندی به همین خاطر نمی تونی به خواستگارهای دیگه تون فکر کنید
و از طرفی اقای استاد هم مردد ه برای اینکه به شما پیشنهاد ازدواج بده
عزیزم اگه یک قدم طرف استادت بری به اون کمک می کنی که یه قدم دیگه از شما فاصله بگیره و مردد تر بشه
پس من بهت پیشنهاد می کنم
1- اصلا و ابدا دیگه به اقای استاد فکر نکنی
2- و دیگه جلوی اقای استاد افتابی نشی
با این کارت می تونی به استادت کمک کنی که قاطعانه تصمیم بگیره
موفق باشی و شادکام :72:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
آتنای عزیز ،در مورد علاقه باید بگم که علاقه ایجاد شده اما منطق رو در کنارش دارم . درگیری فکری با ایشون باعث شده از نظر ذهنی خسته بشم و نتونم فکر کنم .
این قرار رو من مطابق میل خودم نمی خوام بذارم ، از اول موضوع این بود که به خاطر مسائلی من باید به ایشون شام می دادم اما من نپذیرفتم و خواستم اول خودشون این کارو بکنن و بعد من ! حالا ایشون به قولش عمل کرده و نوبته منه اما با این حرفتون موافقم که وقتی در این مدت موضوع رو اصلا پی گیری نکردم ایشون خودش به دنبال من اومد . می تونم موضوع رو اصلا پی نگیرم تا خودش دوباره مطرح کنه اما در کل الان بیشتر از هر چیز خودم به آرامش نیاز دارم و حتی اگر با ایشون هم صحبت کنم می خوام بگم که تا مدتها اصلا نمی خوام با کسی ارتباط داشته باشم
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
نادیا عزیز تمام مواردی که من گفتم در این جهت است که به اقای استاد کمک بشه تا بتونه تردید ش رو کنار بذاره
من با قضیه شام دادن شما در این شرایط مخالف ام
باید کاری کنی که اون دنبال شما بگرده
حتی اگه بتونی غیر مستقیم مثلا از طریق یه دوست مشترک متوجه قضیه خواستگار شما بشه عالیه
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
اتنا جان حالا چون نادیا قول مهمونی را داده به نظرم بهتره به قولش عمل کنه ، حرف شما صحیحه که بگذاره استادش تریدش را کنار بگذاره ولی با لغو مهمونی ممکنه فقط نادیا را از نظر معاشرتی و اداب اجتماعی کوچیک کنه ...
نادیا جان اگر تصمیم گرفتی که مهمونی بدی ، در مهمونی از تصمیمت در مورد نداشتن رابطه به ایشون چیزی نگو ، این فقط یه تصمیمه که شما پیش خودت گرفتی و لزومی نداره که به استادت بگی ، بگذار اگر تصمیمی داره راحت بتونه عمل کنه ، کلا حرفی نزن که ایشون را از تصمیمی که داره منع کنه ....و بعد از مهمونی باایشان تماسی( کاری- درسی ) نداشته باش ...به هر حال شما کمک خودت را به ایشان انجام دادای و در مرحله بعد منتظر اقدام ایشون بمان ...در این مدت هم می تونی کاملا ریلکس باشی و به هیچی فکر نکنی .
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
مرسی آتنا و آگرین عزیز :104:
در عرض این مدت کوتاه چند اتفاق افتاد . خواستگار قبلی رو رد کردم اما پشیمان نیستم چون احساسی نداشتم . استادم رو در نت دیدم و البته بی خیال به کارهای خودم رسیدم ، ایشون هم معمولا صحبت نمی کرد ولی امشب صحبت کرد و گفت که می خواسته امروز بهم زنگ بزنه !!!! نپرسیدم چرا . کمی باهام حرف زد و رفت ، منم فقط صحبت های معمولی باهاش داشتم .
با کمک شما دوستای خوبم به این نتیجه رسیدم که اولویت رو روی اهدافم بگذارم و خودم رو به ثبات برسونم و حرفی هم از تصمیماتم نزنم در این حین اگر ایشون موضوع مهمی رو مطرح کرد بعد بهش فکر کنم .:305:
اگر باز هم توصیه ای هست بگید ...
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
:104::104::104:
آفــــــــرین
تصمیمت درسته ، خیلی طبیعی و با فکر آزاد به امورات و برنامه های زندگیت بپرداز و هر موقع خواستگار آمد یا قدمی از سوی استاد به سوی شما برداشته شد در همون موقع با مشورت و سنجیده عمل کن ، ذهنت رو درگیر احتمالات و اتفاقات پیش نیامده نکن ، ضمن این که برنامه زندگیت رو مشخص کن و حتی زمان را هم لحاظ کن ، مثلاً این که ،
من تا 1 ماه دیگه با خواستگار یا استاد وارد صحبت نمی شوم ، و اگر در این بین استادت تماسی گرفت خیلی راحت بگو شرمنده من مدتی درگیر برنامه های شخصی هستم و نمیتونم روی صحبت با شما تمرکز کنم و هر صحبتی هست باشه برای فرصت مناسب .
و..... خلاصه برنامه های عملی و روحی و شخصیتیت رو شسته رُفته مشخص کن و به آنها بپرداز .
مراجعه به یک مشاور توانا بسیار در این جهت میتونه بهت کمک کنه .
موفق باشی نادیای عزیز:72::72:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
ممنون از همه دوستانی که وقت گذاشتن و پاسخ دادن. :104:
خانوادم بدجوری گیر دادن که چرا خواستگار رو رد کردم :302: نمی دونم گاهی فکر می کنم دلایلم برای رد کردنش بیخود بوده . آیا یک جلسه دیدار و 3 بار صحبت کردن کافیه برای اینکه بگیم کسی به دلمون ننشسته ؟ اینو کلی می پرسم چون من خیلی کم کسی به دلم می شینه :( از طرفی بعد از همین چند جلسه کوتاه می فهمیدم اون پسر داره وابسته می شه!!! طوری که ترسیدم اگه بیشتر جلو برم دیگه نشه به هم زد اگر بخوام جواب منفی بدم.
چند جلسه برای فهمیدن درست این احساس کافیه؟ من هر کسیو رد می کنم همه می گن اشتباه می کنی . 18 سالم بود که یه خواستگار رو رد کردم که موقعیت عالی ای داشت با 10 سال فاصله سنی .ولی من با اون سن کم می فهمیدم به من نمی خوره و رد کردم و مثل همیشه همه گفتن اشتباه کردی . این آدم ازدواج کرد و من می بینم که درست تصمیم گرفتم و باز هم احساسی ندارم و اصلا به من نمی خوره . اما از یک طرفم می گم پس از کی خوشم میاد ، چرا در مورد اکثر آدما این حسو دارم ؟ :302:
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
من هم تو رو دعوا می کنم :324:
اخه عزیزم شاید این اقای استاد تا چند سال دیگه هم نتونه تصمیم قاطعانه بگیره
باید برای خودت یه زمان تعیین کنی و اگه بعد از اون خبری از اقای استاد نشد به بقیه فکر کنه
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
آتنا جان اون موضوع رد کردن خواستگار در 18 سالگی مال موقعی بود که این آقای استاد در کار نبود (چقد راحت بودم :227:) . ولی واقعا رد کردن این خواستگارم به خاطر نشستن به پای استادم نبود . از قبل اینطور بودم ، نمی دونم چرا هر کسی به دلم نمی شینه. حتی در نظر گرفتم بلکه ایشون بره با کس دیگه ای ازدواج کنه یا شرایطش به من نخوره من که نباید به امید اون بشینم و بی دلیل خواستگارام رو رد کنم. تو رو خدا انقدر در موردم بد فکر نکنین ، من بی منطق نیستم .
حالا این باشه برای بعد ، مشکل دیگه ای پیش اومده.
نمی شه با روش قبلی جلو رفت . اوله صبح بیدار شدم ، ورزشمو کردم و رفتم تا به کارهام برسم که بهم اس ام اس داد ، و با یه شور و اشتیاقی حالمو پرسید . قضیه داره یه جور دیگه پیش می ره . در اون جلسه دیدار بحث مستقیمی از ازدواج پیش نیومد ، ایشون صحبت کرد و من تقریبا فقط گوش کردم ، همون طور که گفتم ایشون کمی از مسائل مادیش به طور سر بسته گفت و من نتونستم بازترش کنم تا بیشتر بدونم و بتونم تصمیم بگیرم که واقعا از نظر سطح اقتصادی به هم می خوریم یا همین جا تمومش کنم . از طرفی هم نمی تونستم بگم اجازه بدین من برم فکر کنم و بعد جواب بدم . سکوت من گویا از طرف ایشون تا حدودی جواب مثبت تلقی شده و داره امیدوار می شه ولی من هنوز به جواب سوالام نرسیدم ، هنوز تصمیم نگرفتم و جوابی ندادم. نمی خوام بذارم بیاد جلوتر ، اگه موضوع رو عقب بندازم و همین جا مشخصش نکنم وضع بدتر می شه. وقتی سلام می کنه که نمی شه جواب ندم یا بهش بگم شما چرا سلام می کنی برو فعلا من کار دارم بعدا حرف می زنیم !!! این رفتار 2 معنی می ده: 1) من جوابم مثبته ولی فعلا نمی تونم حرف بزنم 2) من جوابم منفیه در حالی که من هنوز شرایط دقیق ایشون رو نمی دونم و این جواب بدون اطلاعاته کافیه . من الان نیاز به اطلاعات بیشتر ازش دارم تا تصمیم بگیرم و جواب قاطع بدم . تا پاسخ ندادن من نباید رابطه جلوتر بره .
تمام این مشکلات به خاطر اینه که اون موضوع رو باز نمی کنه . باید یه روز باهاش قرار بذارم و رک و پوست کنده حرفامو بزنم و جوابمو بدم و خلاص . نمی شه موش و گربه بازی کرد ، فقط نمی دونم چطوری که زننده نباشه ؟!
بچه ها نظرتون چیه؟ می خوام برم مستقیم حرف بزنم؟ اگر شرایطش به من نخوره می خوام تموم کنم ولی اون می خواد تموم نشه و کش پیدا کنه و احتمال می دم می خواد ادامه بده تا شرایطش جور بشه و بعد جلو بیاد ولی من اینو نمی خوام.
راستی آقای سنگ تراشان مشاوره تلفنی هم می دن ؟ این همه حرفو نمی تونم تایپ کنم باید توضیح بدم
RE: به نظرتون اعتماد به نفسش ضعیفه ؟
کسی نظری نداره؟ از دیروز تا حالا مدام سر زدم ، چرا کسی چیزی نمی گه؟ :302: