مهم مهم مهم دلتنگی های بی مورد
سلام
من همونی هستم که تایپیک حق تصمیمی گیری رو نوشتم می خواستم کمکم کنید
نمی دونم چرا همیشه دلم می گیره خیلی در حد مرگ ، نمی دونم چرا؟ خیلی احساس تنهایی میکنم اما نمی دونم چرا گریه ام نمیاد.ا.نقدر می گم دلم گرفته که دیگه همه از دستم خسته شدن و می گن تو کی دل تنگ نیستی؟
از وقتی یادم میاد همینجوریم همیشه غمگین و هراز گاهی شاد میشم یعنی همیشه افسرده ام واین شده برام زندگی و فقط گاهی وقت ها خوشحال میشم؟؟خواهشا کمکم کنید :
:302::54::203:
البته اگه تاپیک قبلی ام رو بخونید خیلی چیزها در مورد زندگی ام به دست میارید.خیلی دل گرفته ام.احساس حقارت و ضعف شدیدی دارم.
خواهشا با هام همدردی کنید
سلام n.i.k.iعزیز:72::72:
ممنون که جوابم رو دادین
اسمم رو گذاشتم بی همدم چون هیچ همدمی ندارم نمی دونم احساس استقلاله یا احساس تنهایی ؟ واقعا گاهی وقتها فکر میکنم کسی باهام نیست مستقل ام اما وقتی بیشتر توجه میکنم میبینم تنهام:302:
نمی دونم دل گرفتگیه یا دل مردگی؟
من همیشه سعی کردم خودم رو بشناسم و به نظرم تا حدود زیادی خودم رو شناختم .
اما در مورد دلتنگی های بی موردم در تعجبم گاهی وقتها جوری میشه که دیگه نمی تونم احساساتم رو درک کنم ، اونقدر حس غریبیه که حتی نمیشه تصور کرد.
واقعیتش هدفی که دارم بهش نمی رسم و خیلی هم تلاش میکنم
هدفم ازدواج با فردی هست که باهاش خوشبخت بشم وبتونم پله های ترقی اخلاقی و الهی رو طی کنم.
خیلی هم تلاش میکنم اما فعلا که خاستگاری ندارم.:54: ، کلا خیلی دوست دارم برم سر کار اما کار نیست یعنی به من که میرسه نیست:54:
با مادرم صمیمی هستم و باهاش در مورد مشکلاتم صحبت می کنم اما در مورد دلتنگی ام تا میگم همه میگن بازم ؟ تو کی دلتنگ نیستی.
قبلنا هفته ای چند بار میرفتم قبرستان و سر قبرها می رفتم و براشون طلب مغفرت میکردم اما الان دیگه حوصله هیچ کاری ندارم. احساس ضعف میکنم ضعف شدیدی و احساس حقارت، هر کاری هم میکنم نمی تونم از خودم دورشون کنم. احساس خورد شدن.
n.i.k.i:43: دوستت دارم منون می شم اگه جواب تاپیکم رو بدی برام مثل درد دل میمونه ، خیلی نیاز به ازدواج دارم اما کسی نمی خوادتم