-
از حرفاش خسته شدم
با سلام
اين مشكل رو قبلا همرا با تاپيك هميشه به جدايي فكر ميكنم گفته بودم http://www.hamdardi.net/thread-15349-page-3.htmlولي جوابي دريافت نكردم اميدوارم اينجا راهنماييم كنيد
همسرم از اوايل آشنايي تا حالا با اشتياق در مورد رابطه با جنس مخالف براحتي صحبت ميكنه اوائل كه واكنش منو ميديد ميگفت من اصلا عرضه اين كارها رو نداشتمو ندارم ولي بعد از گذشت دو سال باز هم همون حرفها رو هميشه ميگه ولي ديگه دفاعي از خودش نميكنه و حق خودش ميدونه . البته چيزهاي هم ازش ديدم كه قبح اين روابط واسش از بين رفته بود . مثلا يه بار توي گوشيش كه صداها خودبخود ضبط ميشد و يواشكي گوش دادم با دوست دختر دوستش صحبت كرده بود.قبحي واسش نداره يا ديدم كه داشت برادر كوچيكش رو كه توي يه شهر ديگه زندگي ميكنه به ازدواج موقت تشويق ميكنه .يا اينكه فلان دوستش شبها خونه زني ميره كه شوهرش معتاده و نميتونه نياز جنسي زنش رو برآورده كنه و دوستش براحتي ميره خونشون و ..يا در مورد زنهاي خيابوني ميگه وقتي خودشون ميخوان چرا نه !:163:و....چيزهايي كه شنيدنش منو داغون ميكنه .ازش خواهش ميكنم كه اين چيزا رو توي خونه نگه ولي با شوق تعريف ميكنه گاهي وقتا با خودم ميگم كه همسرم حتما بايد به يه روانپزشك مراجعه كنه چون با حسرت در مورد روابط آزاد صحبت ميكنه ميگه واسم يه عقده شده .
يه بار ميگه اگه من با يه دختر توي خيابون دوست بشم چيكار ميكني بهش هم ميگم زن دارم و وقتايي كه خونه ام به گوشيم زنگ نزنه :302:. حتي توي خواب هم در مورد فلان دختر حرف ميزنه .تمام ذهن و فكرش رو اينجور روابط گرفته و بقول خودش قبل ز ازدواج هم واسه ازدواج موقت خيلي مصم بوده ولي موفق نشده (اينجاي حرفش رو قبول ندارم چون واكنشهاي منو ميديد ته ماجراجو رو عوض كرده )
در ضمن يه خط ديگه هم خريده كه هميشه پيششه و هميشه دو تا گوش همراهشه
واسه همين تمام اين دو سال رو با بدبيني و بي اعتمادي زندگي كردم شايد اگه اين مشكل نبود مشكلات ديگه اي رو كه توي تاپيك هاي ديگه ارسال كردم اينقدر واسم پر رنگ نميشد ممنونم ميشم راهنمايي كنيد
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام عزیزم نمیتونم زیاد راهنماییت کنم اما اینو میدونم که خیلی جدی تر باید با این مسئله برخورد کنی
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام دوست عزیزم
با توجه به مسائلی که مطرح کردید به نظر من وقتش رسیده که با همسرتون یک برخورد جدی تر بکنید.البته همسرتون با صحبتهای مکرر در مورد مسائلی که فرمودین سعی کرده که قبح این مسائل شکسته بشه و این موضوعات حداقل برای خودشون تبدیل به مسائل عادی بشه.به نظر من شما باید نارضایتی خودتون را نشون بدین ولی در اصل سعی کنید که قبح این مسائل شکسته نشه.در مورد گوشی دوم ایشون بیشتر تحقیق کنید بدون اینکه ایشون متوجه بشن. اگر با این مسائل به نتیجه نرسیدید بهتر است شرایط را طوری فراهم کنید که در شرایطی کاملا دوستانه با همسرتون حرف بزنید و نظرات و عقیده ها و موضوعاتی که ناراحتتون میکنه را باهاش مطرح کنید.
امیدوارم که به نتیجه مطلوب برسید.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
اینها مسائلیه که در موردش قبل از ازدواج و انتخابتون باید در موردش فکر می کردید.بنظر می یاد که ایشون الان هم با کسی یا کسانی ارتباط دارن،الله هو اعلم ، که اگر هم نداشته باشن فرقی نمی کنه چون ارزوش رو که دارن!
بهتر حتما پیش یک مشاور خوب برید چون با گذشت زمان وفع بدتر می شه که بهتر نمی شه.
به هر حال ایشون می تونن بگن ازدواج موقت حقه مره هم قانئنیه هم شرعیه و شما هم متاسفانه حق اعتراضی در این باره تو مملکنه ما ندارید!!!
بشینید با هاش صحبت کنید و انتظاراتی که ازش دارید رو صاف و پوس کننده مطرح کنید.شاید شما هم نمی تونید خوب ارضای جنسی و روحیش کنید شاید اون هم نمی تونه این کار رو بکنه.
می شه سن و تحصیلات و کار ایشون و خودتون رو بگید؟اگه ایشون بخوان ازدواج موقت یا دوست دختر داشته باشن شما تا چه حد ناراضی هستید؟
هرچه زودتر به مشاور مراجعه کنید.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام بيتا راد عزيز ممنونم
برخورد جدي رو هر وقت كه كه اون شروع به اين حرفا ميكرد داشتم حتي يه بار به خونه پدرم زنگ زدم كه بياين منو ببرين ولي به دست و پام افتاد:316:و خواهش كرد و گفت كه دوستم داره .(البته هيچ وقت خونوادم در جريان مشكلات ما نبودن ومن چيزي بروز ندادم)
ممنونم از تماس كه خوندين من از نظر جنسي نهايت تلاشمو ميكنم و تا اونجايي كه فكر ميكنم كوتاهي نكردم اگرچه به نظرم باز هم ريشه خيلي از اين رفتارها به مشكلات جنسي برميگرده ومنظورتون از اينكه شايد اون نميتونه منو ارضاي جنسي و روحي كنه چيه ؟ يعني تاثير داره ؟
من 25 و همسرم 28 هر دو ليسانس من خونه دارم وايشون پليس
در مورد سوال دومتون با خودم هميشه ميگم اگه يه روز از رفتارش مطمئن بشم اين زندگيو رو براي هميشه ترك ميكنم و اين حرف رو هم به خودش گفتم و اون گفت يعني تو جاتو به يه رقيب ميدي و ازش محافظت نميكني اون مياد جاتو ميگيره:302:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
تنها چیزی که من میتونم درباره شما بگم اینه که تا حالا هم که برای رفعش اقدام جدیتری نکردید اشتباه کردید هر چه زودتر به 1مشاور مراجعه کنید.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام
دلم گرفته و نااميدم از اينكه اين همه سهل انگاري كردم از اين كه اين همه صبوري كردم و كاري نكردم از اينكه اين همه تودارم از اينكه همسرم با حرفهاش بارهاو بارها منو ناراحت كرده و من چشم پوشي كردم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام
چند روز پيش متوجه شدم كه همسرم همش حواسش به گوشيشه و منتظر اس ام اسه . وقتي ازش پرسيدم كيه بهش برخورد و گفت كسايي كه قبلا يه ريگي به كفششون بوده حالا به همه شك ميكنن !در صورتيكه قبلا وقتي ازش ميپرسيدم كيه ميگفت مثلا خواهرمه يا فلان دوستمه .
من يواشكي اون شماره رو برداشتمو زنگ زدم اون هم چند بار كه ببينم خانمه يا آقا كه گوشي روي پيغامگير بود ولي صداي زن بود . البته از نوع اس ام اس ها متوجه شدم كه طرف خانومه . دو روز گذشت و من چيزي بروز ندادم اتفاقا سعي كردم بيشتر از قبل باهاش بگم و بخندم و به خودم برسم ولي از درون غم بزرگي داشتم .
تا اينكه ديروز ازش پرسيدم از زندگيمون راضي هستي؟
گفت آرهاگه بگم صد در صد راضيم دروغه.چون يه كم و كاستي هايي هميشه و توي همه زندگيها هست .
گفتم حالا چرا راضي هستي ؟
گفت چون هردوتامون اهل هيچي نيستيم ! و مشكلاتي كه ديگران دارن ما نداريم مشكلاتي كه بعضيا كارشون به جاهاي باريك ميكشه
اونهم از من پرسيد كه راضيم ومن هم گفتم آره و يه سري از خوبيهاش هم گفتم و....
تا اينكه شب واسش يه اس ام اس اومد كه يهو كلي پكر شد و توي خودش غرق شد اومد ازم پرسيد گوشيت كو؟ گفتم اون اتاقه .فهميدم كه متوجه شده به طرف زنگ زدم
اومد و گفت واست متاسفم گفت به شماره هاي ديگه هم زنگ ميزدي شماره بدون اسم توي گوشيم زياده .
رفت اون اتاق نشست بدجور توي فكر بود منم از فرصت استفاده كردم و صداش زدم اما نيومد من رفتم و شروع كردم كه
. من تو رو خوب ميشناسم فكر ميكني من احمقم . من حتي از نوع نگاهت ميفهمم چته ؟
چرا مثل بچه ها ميموني اگه يه زن اشتباهي هم شماره تو رو بگيره تو ديگه ول نميكني
هرچي به خودم ميگم اشتباه فكر ميكنم شيطون داره اذيتتم ميكنه همش بر شيطون لعنت ميگم هرچي هيچي نميگم تو شورشو درآوردي اگه از دست زندگيمون ناراضي هستي بگو؟ اگه از دست من ناراضي هستي بگو .اگه دست و پاتو بستم بگو تا جمع كنم برم :163:
اين وسط فقط ستايش بيچاره گير افتاده (دخترم)
اون هم هيچي نميگفت و توي اون اتاق يه آهنگ غمگين گذاشته بود و اس ام اس داد كه
(چشم بسته قضاوت نكنيد مردم را بدون دليل كه از زبان ديگران شنيده ايد بد نشماريد . نديده در شهادت نسنجيده در قضاوت نفهميده در انتقاد وارد نشويد)
فقط گفت اشتباه فكر ميكني . گفتم اگه اشتباه فكر ميكنم از خودت دفاع كن بگو ماجرا چي بوده ؟ ولي اون فقط سكوت ميكرد
بعد از يك ساعت گفت كه طرف هميجوري يه اس ام اس داده فكر كردم پسر فلان دوستمه من هم جواب دادم و ادامه پيدا كرده .
گفتم اصلا چرا جواب دادي تو از خداته .......خيلي سعي كرد از دلم دربياره . همش صدام ميزد . مثلا حرفهاي قشنگ ميزد . ولي من توي اين دنيا نبودم .
من باهاش قهرم نميدونم شب كه مياد چه جور رفتار كنم تو رو خدا كمكم كنيد ببخشيدطولاني شد خيلي حرفها رو ننوشتم كه مثلا كوتاه بشه . :325:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
حالا كه اينطوري شده شب بهش بگو به شرطي ادامه ميدم كه در اولين فرصت بريم پيش مشاور. آدرس مشاورهاي خوب توي اين لينك هست.
http://www.hamdardi.net/thread-13488.html
:72:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام
ببین به نظر من این فکرا و شیطنت ها تو سر اکثر مردا هست و بعضی مردا از ترس زنشون یا اینکه شرمشو میاد بیان نمیکنن ولی خوب شوهر شما ظاهرا" زیادی راحته و از گفتن این چیزا ابایی نداره
اما خودتو بدبخت فکر نکن که فقط این افکار تو سر شوهر توه و بقیه مردا اصلا" تو این فکرا نیست و دلشون نمیخواد ..چر ا90% مردا تنوع طلبن و ته دلشون دوست دارن این روابط رو و فرقشون در اینه که عده ای درجه خودداریشون بالاتره و میتونن به دلایای مثل:عشق به همسرشون،دینداریشون و..خودشون کنترل کنن و خطایی مرتکب نشن و عده ای هم متاسفانه نه..
و پس فرقشون در درجه خودداریشونه وگرنه متاسفانه تنوع طلبی تو ذات مرده...حالا یکی شدید تر یکی خفیف تر..
و اتفاقا" فکر میکنم شوهر شما از اوناییه که بیشتر حرفشو میزنه ولی کاری نمیکنه..شنیدی میگن":نترس از آنه های وهوی دارد ،بترس از آنکه سر به تو دارد..
مطمئن باش اگه شوهرتون واقعا" داشت یه کاری میکرد مریض نبود انقدر بخواد جار بزنه و بگه.. تازه برعکسشو نشون میدادو هیچی نمیگفت
و بنظر من جای اینکه انقدر حرص بخوریو ناراحت باشی سعی کن تا مبتونی خودتو بهش نزدیک کنی و عشقش رو به خودت بیشر کنی و این چیزیه که مانع میشه از اینکه بخواد خطایی بکنه:72:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
ممنونم سرافراز و باران عزيز كه وقت گذاشتين و خوندين . مشاوره رو باز هم بهش ميگم . چون اون فكر نميكنه كه ما مشكلي داريم فكر ميكنه من ناسازگاري ميكنم . اميدوارم قبول كنه
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام دوستان خوب تالار
امروز موقع ناهار با همديگه در مورد رفتارهاش صحبت كرديم.از صبح صداي اس ام اس گوشيش مي اومد پرسيدم يارو چي نوشته ؟
اول قيافش درهم شد بعدش گفت اصلا فكر كن دوستمه فكر كن برادرمه .گفتم بيا بريم پيش يه مشاور كه كمكمون كنه .من چقدر بيكارم دارم بخاطر تو و دخترم بخاطر زندگيمون اين حرفها رو ميزنم وقتي اس ام اس ميده جواب نده اين يه جور نه گفتنه .(همسرم توي نه گفتن خيلي ضعيفه) و توي اين جامعه خراب بايد بلد باشي نه بگي
همسرم گفت تو بد بيني .مگه من چيكار كردم فقط با كسي كه نديدم و نميشناسم اس ام اس ميدم من اصلا صداش رو هم نشنيدم هر وقت تو منو با يه دختر ديگه ديدي اونوقت بيا يقم رو بگير
گفتم يعني تو قبول نداري كارت اشتباهه
گفت به نظرت زندگيه ما دوام داره اصلا تو ميخواي ادامه بدي يا نه ؟ گفتم آره به شرطي كه تو دست از اين كارهات برداري
همانطور كه توي ارسالهاي قبليم نوشتم همسرم دو تا خط و گوشي داره و يه خطش اعتباريه كه سندش به اسم خودش نيست و از اين خطه كه اين اسم اس ها رو ميفرسته چون خط ديگش از طريق محل كارشون شنود ميشه و در واقع خودش عمدا اين خط دومي رو گرفته كه آزاد باشه .:163:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
عجب !!!پلیس جامعه که اینجوری باشه از دیگران چه توقعی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
-
RE: از حرفاش خسته شدم
saint mary عزیز
من هنوز سر حرفم هستم.همسر شما خیلی نسبت به این مسائل عادی برخورد میکنه خیانت خیانت چه در حد اس ام اس چه در حد تلفن و ارتباط مستقیم.من نمیدونم چرا این مسائل برای ایشون انقدر عادی شده؟عادی بوده و یا تحت تاثیر دوستان و.. قرار گرفتن و براشون عادی شده.در هر حال حالا که فهمیدید باید قاطعانه برخورد کنید.من اگر جای شما بودم وقتی که اس ام اس موقع ناهار اومد به اون خانوم زنگ میزدم و یا طوری به همسرم میفهموندم که بعد از اینکه با هم صحبت کردیم این مسائل دیگه نباید تکرار بشه.وقتی شما میگید که یارو چی نوشته به نظرم این پیغامو برای شوهرتون میفرستید که حالا مهم نیست که اس ام اس داده مهم اینه که چی نوشته و همسرتونم فکر میکنه که با این مسئله کنار اومدین و فقط دارید کنجکاوی میکنید که چی نوشته!!! شما باید میگفتید که چرا اس ام اس داده.بیشتر وقتها عادی جلوه دادن مسائل جواب میده ولی برای شوهرتون که به خودی خود این مسائل عادی شده نه.
بازم مارو در جریان قرار بده دوست عزیزم.امیدوارم هرچه زودتر به آرامش برسی.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
ادما که معتاد میشن قدم اول با مثلا سیگار بر میدارن،نظر شخصی من اینه که اگه شرم و حیا برای چیزای کوچیک مثل اس ام اس برداشته شد راه برای خیانتای بزرگترم باز میشه.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
من متوجه نمي شم . يعني چي كه چون شوهرتون اون طرفو نمي بينه و نمي شناسه حق اينو داره كه باهاش اس ام اس بازي كنه . به نظرم بهتره يه برخورد جدي تر كنيد . اگه شما هم با يه پسر ديگه كه اصلا نمي ديديدن و نمي شناختين اس ام اس بازي مي كردين اون مشكلي نداشت . نبايد اجازه بدين بيشتر از اين حرمتا بينتون از بين بره . سعي كن متقاعدش كني كه برين پيشش مشاوره اگه نمي توني لااقل يه جوري برخورد كن كه اين قضيه عادي نشه براش وگرنه خودت همش اذيت مي شي .
منم با نظر بيتا موافقم . شما انگار بيشتر كنجكاوين كه ببينين كه طرف چه اس ام اسي داده اصلا براتون مهم نيست كه اصلا حق نداره كه اس ام اس بده .
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام دوستان ممنونم از همگي
بيتا جان اون لحظه منظورم اين نبود كه طرف چي نوشته در واقع ميخواستم كه مطمئن بشم كه همونه يا نه . نميخواستم همسرم فكر كنه كه ميخوام روي اون تسلط داشته باشم و كنترلش ميكنم چون كلافه ميشه و وضع بدتر چون اون چند روز به اندازه كافي درگير بوديم .بلكه بفهمه كه بخاطر خودمونه و ميخوام به زندگيمون كمك كنم .
خانم خورشيد تابان شغل آدمها واسشون قداست نمياره:305: و در واقع در شغلش خيلي موفقه و روحيه بالايي هم داره ولي كاش اين عيب رو نداشت
ديروز باز هم طرف اس ام اس داد همسرم گوشيشو به خودم داد گفت بهش زنگ بزن چند تا حرف بهش بزن كه ادب بشه بدونه من صاحب دارم يا اس ام اس بده هر چي خودت ميدوني لازمه بنويس گفتم لازم نيست اصلا هر چي اس ام اس داد جواب نديم اون هم قبول كرد
وقتي كه توي آشپزخونه بودم داشت مثلا با دخترمون حرف ميزد كه من هم بشنوم ميگفت
ستايش مامانت اشتباه فكر ميكنه من اونجوري كه فكر ميكنه نيستم من زندگيمونو دوست دارم
من هم با نظر سايه موافقم واين منو ميترسونه
-
RE: از حرفاش خسته شدم
چند خط اول را که می خوندم، احساس کردم چه با خیال راحت داری می نویسی. هنوز از ادامه ماجرا خبر نداشتم. اما جمله هات کاملا آروم بود. تعجب کردم!
ادامه اش را که خوندم، گفتم :323:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
sain mary عزیزم
خیلی خوشحالم که همسرت داره تلاش میکنه که اعتماد تو رو دوباره برگردونه و برای جبران پا پیش گذاشته .به نظر من پیشنهادی که همسرت برای جواب دادن تلفنش بهت داده و حرفهایی که غیر مستقیم و به دخترت گفته نشون میده دنبال جبران هست.این خیلی خوبه
ولی به نظر من کما کان و طوری که نفهمه سعی کن که مراقبش باشی چون الان خیلی مهمه که روتون تو روی هم باز نشه.بهش مستقیم گیر نده ولی حواستم بهش باشه.
سعی کن خودت رو آروم کنی و دوباره بتونی بهش اعتماد کنی چون در غیر اینصورت خودت اذیت میشی چون به نظر من آدم توداری هستی و ناراحتیت فقط و فقط خودتو داغون میکنه.
امیدوارم که زندگیت روز به روز گرمتر بشه عزیزم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
ممنونم بيتا جان و بهشت عزيز
من هنوز يه پيش زمينه پاك نشده از حرفهاي اون توي ذهنم دارم كه نميدونم چرا اون حرفها رو گفته ولي ميدونم كه به روي خودم نبايد بيارم كه فكر كنه به اون بي اعتماد شدم و گاهي اون افكار به من هجوم ميارن و من كلافه ميكنن ا باز هم ممنونم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
فكر كنم شوهرت واقعا هنوز زندگيشو دوست داره كه مي خواد دل شما رو بدست بياره . از اين فرصت استفاده كن . خودتو زياد ناراحت نكن . اميدوارم كارشناساي تالار يه راه حلي ارائه بدن تا مشكلت حل بشه .
نزار فكراي بيهوده به ذهنت نفوذ كنه . به جاش با اميد و تلاش بيشتر سعي كن راه هايي رو امتحان كني كه شوهرت ديگه حرفا و كاراي بد گذشته رو تكرار نكنه . سعي كن بيشتر به خودت و خانوادت برسي و از شوهرت دوري نكن و باهاش لجبازي نكن . با محبت خيلي چيزا عوض مي شه . :72::46:
-
RE: از حرفاش خسته شدم
چقدر خوبه كه كه اين تالار رو دارم و محرم حرفهاي منه . يادمه يه زماني دلم يكي رو ميخواست كه فقط باهاش درد و دل كنم و اون هم بي طرف كمكم كنه .حالا با بدون تالار همدردي احساس تنهايي نميكنم .:323:
متاسفانه باز هم دعوامون شد ديروز غروب تلفنش زنگ خورد با يه مرد صحبت كرد بعدش اون مرد گفت گوشي ايندفعه يه زن صحبت كرد . شوهرم گفت سلام خوبي . اين چي خورده قاطي كرده . صداش مي اومد گفت دلستر . شوهرم گفت اين آب هم ميخوره حالش بد ميشه .بعد مرده صحبت كرد و گفت بيا اينجا. شوهرم پرسيد كجايي گفت فلانجا گفت باشه ميام
بعد كه خداحافظي كردن اومدم جلو پرسيدم اين زنه كي بود گفت كدوم زن . گفتم چيه جات بد بود نميتونستي راحت صحبت كني . گفت مرد بود صداش اينجوريه گفتم يعني اشتباه شنيدم
اول گفت آره اشتباه شنيدي . بعد گفت خوب وقتي ميگه گوشي من چيكار كنم . از كجا بدونم كي ميخاد صحبت كنه . اون خودش زن داره . باور ميكني من اصلا زن رو نميشناسم
گفتم پاشو برو مگه نگفتي باشه ميام
گفت بخدا اينجوري گفتم دست از سرم برداره
گفتم اصلا نديدم يه دوست خوب داشته باشي هيچ كدومشون آدم نيستن .حالم ازت به هم ميخوره .خيلي وقتا از ازدواج با تو پشيمون ميشم .فكر كردي من نفهمم معلوم نيست بيرون چه غلطهايي ميكنه .اصلا چرا بچه دار شديم .اين بيچاره چه گناهي داره و....
حالا هي بغلم ميكرد و ميگفت تو اشتباه فكر ميكني
بعدش گفت خودت خوب ميدوني اهل هيچي نيستم (از كجا بدونم اونكه خيلي عادي در مورد همه چي حرف ميزنه)
ولي كاري ميكني كه دنبال اين جور چيزا برم.اصلا بيرون هر كاري فكر ميكني من انجام ميدم و كاري كردم كه تو ندوني:302:
اصلا واسم مهم نيست تو چي فكر ميكني هرجور دوست داري فكر كن .پاشو برو خونه بابات . بچمون رو هم ميدم يكي بهتر از تو بزرگ كنه .:302:
دوستان بگين چيكار كنم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام دوستان
اشكال نداره كسي جوابي نميده همينكه من درد دلمو مينوسم جاي بسي شكره:323:
بعد از يه روز قهر بودن همسرم سر سفره ناهار شروع كرد.البته قبلش همش آه ميكشيد و اخماش وحشتناك توي هم بود.:163:گفت زندگي كه توي اون اعتماد نباشه به درد نميخوره روز به روز هم داره به جاهاي باريك ميكشه .ديگه چقدر تهمت صبر هم يه حدي داره .گفتم مقصر خودتي تو ذهن منو خراب كردي ميخواي حرفهايي كه تا الان بهم گفتي بهت بگم .چند تا از موردهايي كه كه توي پست يك نوشتم رو بهش گفتم
مورد اول كه گفتم ( گفت دهن من وله چرت و پرت زياد ميگه)
يكي ديگه گفتم. (گفت من كي اين حرف رو زدم )
از اينجا حسابي رفت توي فكر و ديگه چيزي نگفت
نميدونم چه فكري ميكرد ولي چون از خودش دفاعي نكرد و حتي يه كوچولو هم تلاش نكرد دل منو به دست بياره .ازش دلگير و ناراحتم طوريكه احساس ميكنم با من خيلي بيگانه است
وقتي تمام حرفهاش هم فراموش ميكنم همه بي محبتي هاي رفتاري و زبونيش كه جلوي چشمام مياد از همه چيز خسته ميشم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
يه چيزي رو هي زياد تكرار كني اثرشو از دست مي ده. هي بهش گير بدي ميشه مثل اونكه گفت برو خونه بابات بچه روهم مي دم يكي بزرگ كنه. :163:
اول از همه سعي كن يجوري دلشو بدست بياري و ازش بخواه كه با همديگه بشينيد و درباره اينكه چطوري زندگيتونو بهتر كنيد و ذهنيتت عوض بشه با هم حرف بزنيد. سعي كن توي يه موقع رمانتيك اينكارو انجام بدي. دستشو بگير و بوسش كن. بعد بهش بگو اگر روي تو حساسم براي اينكه خودم تو دخترم و زندگيمونو دوست دارم. براي اينكه اعتماد من بهت جلب بشه اون گوشي و سيم كارت دوم رو بده به من دست من باشه خودم مي دونم جواب اين زنارو چطوري بدم كه مي خوان محبت شوهر نازنينمو ازم بگيرن! ببين چي ميگه. اگرم قبول نكرد فورا اون صحنه رمانتيك رو با فحش و حرف بد خراب نكن. بلكه آروم سرتو بذار روي شونشو ديگه هيچي نگو. يكم كه نشستي بلند شو برو و به كارات برس. احتمال اينكه بعدي بياد و پيشنهادتو قبول كنه زياده.
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام سرافراز عزيز
اصلا نميتونم اون چيزايي رو كه نوشتي انجام بدم غرورمو اينقدر جريحه دار كرده كه دوست ندارم خودمو خورد كنم
توي پست قبليم فكر كنم واضح ننوشتم . خط ثابتش زنگ خورد نه اعتباري و طرف هم هر كي بود كنار دوستش بود
متاسفانه دوستاش همه ناسالم اند نميدونم چرا جذب اينجور آدما ميشه و چون اونها ميشينن واسش تعريف ميكنن خيلي كنجكاوه و يكي دو بار هم ازش شنيدم كه ميگفت مردهايي كه اين جور روابط رو دارن چيكار ميكنن كه ميتونن از زنشون پنهون كنن
يه اخلاقي هم داره عقلش روي زبونشه . بي محابا صحبت ميكنه . اون مثل مردهاي ديگه نيست كه سكوت وتنهايي رو دوست داشته باشه اتفاقا پر حرفه. و افكارشو بلافاصله به زبون مياره .
و همين منو گيج ميكنه .
بعضي وقتا به حرفاش اهميت نميدم و ميگم يه چيزي به ذهنش رسيده و بدون اينكه فكر كنه كه بايد بگه يا نه به زبون آورده.
مثلا امشب ميگفت : امروز كنار يه رودخونه بودم توي يه دره كوچيك يه لحظه به ذهنم رسيد اگه تو و دخترمون اينجا بودين بعد من پرتش ميكردم توي آب چيكار ميكردي؟ من هم گفتم خودمو مينداختم توي آب . گفت سرعتش اونقدر زياد بود كه بلافاصله ناپديد ميشد اونوقت چيكار ميكردي؟
آخه كدوم بابايي دلش مياد اين چيزا رو به زبون بياره .بماند كه دخترمونو خيلي دوست داره
نميدونم حرفاشو باور كنم .؟ داره با من مثل يه دوست راحت صحبت ميكنه ؟
ولي دوباره با خودم ميگم اون حق نداره كه اين چيزا رو بگه
كاش بزرگان تالار هم كمكم ميكردن و نظرشونو ميگفتن
كه من چيكار كنم
-
RE: از حرفاش خسته شدم
سلام
یه وقتایی فکر میکنم همسرم دو شخصیت داره
چون حرفهایی که میگه رو بعدا بهش میگم یادش نمیاد که اون این حرفها رو زده باشه در ضمن تعجب هم میکنه
دوم اینکه در مورد یه اتفاق همیشه دو برخورد داره یعنی یه برخورد جنسی و گفته هاش همش جنسیه بعد از یه مدت که در مورد اون موضوع صحبت میکنه کاملا موقر و متین بدون اینکه حرف بدی بزنه یه چیزای دیگه میگه
مثلا چند وقت پیش دختر غریق نجاتی رو توی سد در حال شنا کردن دیده بود
وقتی اومد خونه و تعریف کرد حرفاش یه جوری بود که حال آدم به هم میخورد میگفت بهش گفتم اگه من هم توی آب بیفتم نجاتم میدی اونم با یه حس خاصی گفته بود آره چرا که نه :163:(همسرم خودش شناگره)
بعد از یه مدت که از کنار سد رد میشیدیم یاد اون دختره افتاد که از کجا تا اینجا با شنا اومده و وقتی مسئول حراست سد داد میزده که از آب بیا بیرون دختره میگفته نه (بخاطر نوع لباسش که همه اندامش مشخص بوده )و این وسط همسرم میگفت که به مسئول حراست سد گفتم زشته بابا اون خجالت میکشه با این لباسش بیاد بیرون
منظورم اینه که اینبار موضوع رو برعکس گفت
این تناقضها همیشه توی حرفاش هست
یه جایی خوندم مردهایی که تخیلات جنسی زیاد دارن دوچار اختلال های شخصیتی هستن
و خودشون هم از این مساله رنج میبرن ولی نمیدونن بیمارن
یا شاید هم همسر من زیادی برونگراست