ترس از طلاق داره دیوونه ام میکنه
سلام.کم و بیش منو میشناسین.حدود دوساله عقد کرده ام و تو این مدت مشکلات زیادی وجود داشت ولی واقعا اونقدر حاد نبود.من همسرمو خیلی دوست داشتم و دارم و حتی این ازدواج بیشتر به اصرار من صورت گرفت.من تو دوران عقد خیلی از همسرم دوربودیم و همین بیشتر عامل دعواهامون بود.چون من خیلی بهش وابسته بودم دوریش خیلی عصبیم میکرد.ی سری رفتارهای غلط دیگه هم داشتم که بهش واقفم.چنبار تا حرف طلاق پیش رفتیم ولی جدی نبود.یعنی بیشتر میخواست منو بترسونه.وحتی ی بارش ک من ب گفته ی مشاورم بهش گفتم باشه چندساعت بیشتر طاقت نیورد و اومد حرف زدیم و برگشتیم.اما اینبار خیلی جدیه.اخرین بار دوهفته ی پیش اومد با مادرم صحبت کرد که مامانم مهلت خواست تا با پدرم صحبت کنه.منم گفتم بابد مادر خودت هم باشه.که قراره مادرش از مشهد بیاد و بریم برا تموم کردن.من برخلاف همیشه تواین دوهفته تماسی هیچی نگرفتم ترسیدم دورتر بشه.ایشون هم هیچ تماسی تا الان نگرفته.فقط مادرش تماس گرفت ک سعی میکنم زودتر بیام.من قلبم داره از جا کنده میشه.من واقعا عاشق همسرم هستم.و ی لحظه هم نمیتونم طلاق رو تصور کنم.دارم دیوونه میشم از ترس نبودنش.من خیلی ادم وابسته و خاطره بازی هستم.مدام خاطرات خوبمون جلوی چشمم میاد و دارم گریه میکنم.من قبول دارم خیلی اشتباه داشتم ولی چند ماهه دارم مشاوره میرم و به همسرمم گفتم بهم زمان بده.اما انتظار داشت با دوجلسه همه چی حل بشه.مشاورمم گف تو فشارروت زیاد بوده و حداقل 6 ماه باید بیای.اما ی جوری همسرم تحملش تموم شده و انگار دیگه واقعا قصدش طلاقه.من برعکس دفعه های پیش هی پاپیچش نشدم گفتم یه کم دورباشیم.اما سابقه نداشته این همه مدت بیخبری.دارم دق میکنم.میدونم همسرمم مشکلات داره .وسواس داره خیلی اهل رفتو امد نیس اما من اینا رو از اول میدونستم و خودم قبول کرده بودم.تواین مدت با قلق یابی خیلیاش رو به بهبود بود ولی متاسفانه درست تو وقتی که من مصمم شدم برا درست کردن همه چی سر یه مشکل مسخره دعوا شدو دیگه زد به اون سیم.الان چیکار کنم؟ التماس که میدونم به صللح نیست.پدرومادرمم نظرشون ب جداییه.خودش هم که دیگه مصممه.نمیدونم چجوری و چه کاری بکنم تا یه فرصت دیگه به هردومون بده؟ من واقعا اگه طلاق بگیرم میمیرم.دارم روانی میشم انگار یه تیکه از قلبمو دارن جدا میکنن ازم.چجوری میتونم بدون التماس برگردونمش؟