-
با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
با سلام و خسته نباشید به همه شما عزیزان
راستش من 1 سال هست که ازدواج کردم .من 27 سالمه و شوهرم 26 سالشه. آشنایی ما از طریق خانواده هامون بود و پدر و مادر همسرم منو بهش پیشنهاد دادان.همسرم خیلی گله. با ایمان، مهربون، دلسوز ، ولی 2 تا ایراد بزرگ داره 1 بچه ننه است (با عرض پوزش) 2 بی مسئولیته (تنبله) . باید توضیح بدم که شوهرم 2 روز در میون شیفته و 24 ساعت خونه نیست و طبق خواسته خودش من توی این 1 سال روزایی که نبود میرفتم خونه مامانم.همین بلای جونم شد چرا که شوهرم این حق رو بر خودش میدید که اونم وقتی میاد باید بره پیش مادرش !!!!! ولی بعد مدتی این رفتنا تبدیل به مشکل بزرگی شد .تقریبا صبح و بعد از ظهر 2 روزی که خونه بود میرفت اونجا و به زندگی نمیرسید. کارها عقب میافتاد .منم که میگفتم نرو دعوا میگرفت که تو منو میخوای از خانوادم بزنی.البته مادر شوهرم هم مدام اونو واسه رفتن به خونش تحریک میکنه . من 1 روز خوش با شوهرم نداشتم. تو این 1 سال مزه استقلال رو نچشیدم. صبح تا3 من که میرم سر کار شوهرم اونجاست. بعدم که میام بازم به عنوان دیدن باید بریم اونجا . دیگه خسته شدم .سر این موضوع بحث کردیم و من 1 هفته رفتم خونه مامانم. از شما مشاور عزیز کمک میخوام که راهنماییم کنید که چه کنم که از وابستگی به خانوادش کم بشه !!!! من گفتم خونخ مامانم نمیرم و میمونم خونه و هفته ای 2 بار با هم میریم خونه پدر مادرامون ، یا اینحال بازم قبول نمیکنه و میگه من باید هر روز برم که دلم تنگ میشه (همش زیر سر مادرشه ، آخه دوستم نداره و میخواد منو اذیت کنه اینو شوهرم هم میدونه) ولی بازم حاضر نیست به خواسته من عمل کنه !!!! چه کنم ؟؟؟
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام sara62
شما باید در اولین گام بهانه آوردن و توجیه کارهای همسرتان را متوقف کنید و این را بدانید که او هنوز هم پسر مادرش است.
همسرتان شما را دوست دارد (با توجه به توضیحات خودتان) ...بنابراین مردی که همسر و خانواده اش را دوست دارد زمانی احساس خوشبختی می کند که شما و فرزندانش شاد باشند..پس زمانی که بداند اطاعت از یکسری مقررات خانه و خانواده باعث خوشبختی شما خواهد شد بدون شک به آنها احترام می گذارد.
بنابراین تنها کاری که می بایستی انجام می دادید این بود که در آغاز رابطه زناشویی این مقررات را به فرد مقابل(همسرتان) گوشزد می کردید.
:305:
مردان پیشگو و ذهن خوان خوبی نیستند ...اگر هیچ گونه معیار و الزامی از ابتدا در زندگی نباشد خب مشخص است مرد از معیارها و قوانین گذشته که خانواده اش وضع کردند حمایت می کند.
بنابراین دور کردن او از خانواده اش کاری را پیش نمی برد شما باید با یاری یکدیگر قوانینی را برای زندگی مشترک خود وضع کنید...که در راه می توانید به""مشاور خانواده"" مراجعه کنید.
باید کنترل خانواده را بدست گیرید و احساس مسئولیت را احیا کنید.
موفق باشید:72:
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام
راستش در مورد مشکلی که مطرح کردین چیزی نمی خوام بگم ولی یه توصیه دارم:
فکر می کنم بهتر باشه برای شوهرتون احترام بیشتری قائل باشید، لفظ بچه ننه خیلی جالب نیست. شاید بگید جلوی خودش که اینجوری نمی گید ولی اگه واقعا براش احترام قائل باشید هیچ جا اینجوری نمی گید.
شاید اگه احترام بیشتری براش قائل باشید و بهش احساس مردونگی بیشتری بدید (که با توجه به بزرگتر بودن شما احتمالا نیاز داره) و خونه رو براش جذابتر کنید اونم بیشتر توی خونه و برای شما وقت بذاره.
موفق باشید
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
با سلام
ضمن تشکر از راهنمایهایتان. راستش منم به همین نتیجه رسیدم که باید قانون بذارم واسه خودمون که 2 تایی ازش پیروی کنیم . دیروز بعد از کلی صغرا کبری چیدن خیلی مهربون بهش گفتم : ما که قصد حنگ نداریم ،میخوایم مشکلاتمون حل بشه ، پس بیا از این به بعد 2 تامون به یک سرس قوانین عمل کنیم .اونم اینه که هفته ای 2 بار بریم خونه مادرامون . حتما هم با هم بریم .اما اون قبول نکرد.!!!!!!! میگه نه من دلم واسشون تنگ میشه !!! هر چی تو گوشش خوندم بابا جان آسمون به زمین نمیاد که کمتر بریم عوضش زندگیمون سر و سامون میگیره ، اما به خرجش نمیره !!! دیگه نمی دونم چیکار کنم !!!! من خودم بهش گفتم که من به این قانون عمل میکنم و دارم این کار رو میکنم ، اما اون الان که من سر کارم و تو خونه تنهاست (کارش شیفتیه- 2 روز تعطیله 1 روز سر کار) پا شده رفته خونه مامانش !!!! البته مامانش واسه اینکه منو اذیت کنه دیروز زنگ زد و کلی برنامه براش ریخت که امروز واسش انجام بده !!!!!! منم که میگم کارای خودمون پس چی !!! میگه فردا، شب، و ....
کمکم کنین. دیروز با اینکه بهش گفتم تنها نرو بذار فردا 2 تایی با هم بریم (شب) با این حال الان رفته اونجا . مطمعنم مادرش پرش میکنه میفرستتش خونه .لطفا یه راهکار دیگه پیش پام بذارین.چون اصلا به قول شما به قوانین خونه عمل نمیکنه!!!
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام عزیزم
ببین راهی را که شما در پیش گرفتید کاملا برعکس جواب میده اگر دقت کرده باشید نتیجه ای نگرفتید. این راهی که شما انتخاب کردید باعث میشه شوهرتون فک کنه شما دوست ندارید خونه مامانش بره
اولین کاری که میکنید نسبت به رفت و آمدش خونسرد باشید چون ادامه این درگیری رابطه شما به مادر شوهر هم شکراب میکنه
دومین کار هر روز یه برنامه بریزید مثلا خرید یا رفتن به خونه اقوام تا میتونید سرش گرم کنید و کارهای خونه رو بهش بسپارید،ایشالا که نتیجه میگیری
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
همون شادزی عزیز
منونم از راهنماییت . من سعی خودمو میکنم . امیدوارم جواب بده.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
وقتي كاري رو به همسرت محول ميكني و به خاطر رفتن به خونه مادرش اون كارو انجام نميده بعدش چي ميشه؟يعني كي اون كارو انجام ميده؟خودت؟
مثلا اگه خريد نكنه خودت ميري خريد؟
اگه اين طوره كه رويه ات رو عوض كن و بذار ببينه وقتي وظايفش رو انجام نميده امورات خونه با مشكل جدي مواجه ميشه...گرفتي چي ميگم؟
ضمنا با توجه به اختلاف سني شما و همسرتون ، بايد مراقب باشي كه اين قانونگذاري ها رو به حساب بزرگتر بودن شما و به قول خودمون امر و نهي كردن نذاره...چون اون وقت ديگه كارت سخت ميشه و هر چي بگي ربطش ميده به سن و سال....
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام gh.sana عزیز
راستش آدم بی مسئولیتیه . اگه پول داشته باشه میخره اگر نه نمیخره (مایحتاج)!!!!! که اکثراً زمان بی پولی از پس انداز من استفاده میکنیم.از حق نگذریم شوهرم یه خورده حق داره آخه 5 ماهه حقوق نگرفته و ما مجبوریم با حقوق من سر کنیم.اما زمانیکه منم پولام ته میکشه دیگه هیچ حرکتی نمیکنه و تمام مشکل من همینه!!!!! و گر نه وقتی داریم که خوبه .
باید توضیح بدم که نه. اگر اون وظیفشو انجام نده منم نمیخرم . بعضی کارها هم مردانه است که وقتی انجام نمیده میمونه همینطوری... .مثل شیر آب که خرابه و آقا بعد 3 ماه هنوز درستش نکرده.!!!!!! همین مسائل هست که میگم بی مسئولیته و رفتن خونه مامانش باعث میشه بی مسئولیت تر بشه .
و اگر حرفی از خرج و مخارج بزنم مادرش چپ و راست تو گوشش میخونه که زنت منت سرت میذاره و خودش هم میگه پولتو به رخم میکشی ، من که کار دارم اما حقوق ندادن !!!! مادرش نه اینکه جاریم خواهر زادشه و پدر شوهرم با جاریم خوب نیست واسه همین سعی در کوبوندن من داره(پدر شوهرم منو دوس داره) و سعی میکنه یه دعوا راه بندازه که بگه : ببینید این آدم بدیه . آخه جاریم با من خیلی فرق میکنه و مادر شوهرم سعی در بالا بردنش میکنه. شاید به من برسه(خود پرستی نمیکنم ولی این کاریه که اون میکنه )شوهرم هم که حرف مادرش انگار آیه قرانه !!!! هر چی بگه درست!!!
والا موندم ، دیگه معزم کار نمیکنه
یه مدت از در دوستی وارد شدم و گفتم بذار هر چی میگن بگن من فقط راهکارم محبت باشه. 4 -5 ماه امتحان کردم اما هیچ فرقی به حالشون نداشت. مثلا هر چی درست میکردم یه ظرف هم میبردم اونجا ، واسشون مدام کادو میخریدم (تولد ، روز پدر، مادر، عید) شاید باورتون نشه اما من یه تشکر ازشون نشنیدم. چند بار به شوهرم گفتم لاقل مامانت وقتی ظرف حلوا رو از دستم گرفت میگفت : دستت درد نکنه نمیخواست تعریف کنه .ولی زهی خیال باطل!!! اصلا این کلمه از دهنشون خارج نمیشه . منم اینو بی احترامی میدونم، حتی واسه دلخوشی تشکر نمیکنن .انگار وظیفمو انجام دادم!! با خودم میگم اینا که واسشون خوبی و بدی یکیه .لا اقل خودمو به خاطر رضایت اونا به زحمت نندازم چرا که در هر صورت من بدم و جاریم که محلشون نمیذاره خوبه.چرا ؟ چون فامیلشونه.
حالا هم مادر شوهرم یه ریز تو گوش شوهرم داره میخونه : تو که زنت میگه بی پولین بیا طبقه بالا بشین !!!!!!!
شوهرم از دیشب مدام داره میگه خونه رو خالی میکنیمم میریم اونجا. میگه میخوام با اونا زندگی کنم که واسه دیدنشون اینهمه راه طی مسیر نکنم!!!!!! دیگه خسته شدم. شوهرم شورشو در آورده.مامانش هم از آب گل آلود ماهی میگیره.تو رو خدا بگین من چیکار کنم که این شوهر به فکر زندگیش بیافته. اصلا اهل مهمونی رفتن نیست(با توجه به حرفای مادش که خرج داره) ، اهل تفریح نیت.تفریحش خونه مادرشه!!!! من کاملا برعکسم .دوست دارم مهمونی و بر و بیا داشته باشیم.تنوع در زندگی باشه .
از همه شما عزیزان ممنونم که به درد دلام گوش میدین. و بیشتر ممنونم که منو راهنمایی میکنید. کاش مشاور محترم سایت هم نظرشونو بگن تا منم از راهنماییهاشون بهره ببرم.
خدا به دادم برسه : )
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام
چی شد پس؟ یعنی هیچکی نمیخواد منو راهنمایی کنه؟؟؟؟ پس من چیکار کنم؟؟
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام
به نظر مي رسه براي برون رفت از اين مشكل بايد دريچه دوربينت را روي خودت تنظيم كني چرا؟
يكم:
از حالت مفعولي به حالت فاعلي در مي آيي. وقتي پشت دوربين هستي بيشتر انتظار از بازيگر فعال داري حركت بكنه و تو فقط خواهش مي كني، دستور مي دهي،تهديد مي كني، يا تشويق مي كني. اما اگر خودت نقش فعال بگيري و جلوي دوربين باشي حالا خودت هم مي تواني نقش آفريني كني.
دوم:
اگر نقش اصلي را به خودت بدهي اميدوار مي شوي. اما اگر مشاهده كني كه سرنوشت زندگيت و مشكلت دست كس ديگري هست مثلا شوهرت يا مادرشوهرت، و شما مي بينيد آنها روش درستي ندارند نا اميد مي شوي. اما اگر خودت مسئول تغييرات زندگي شوي، اميدت زياد مي شود ،چون متناسب با فعاليت هاي صحيحت نتيجه ميگيري.
اما چگونه خودت نقش فعال پيدا كني؟
يكم:
ببينيد اگر مردي علاقمند به والدين خود و خانواده والدي خود است. و خيلي تمايل دارد به آنجا مراجعه كند. شما در فاز اول هيچ اقدامي نكنيد. بلكه شروع به بررسي و يادداشت برداري كنيد.
مثلا به عنوان نمونه:
مادر شوهرم هرگز با شوهرم جر و بحث نمي كند.
مادر شوهرم در جمع به شوهرم احترام مي گذارد.
مادر شوهرم از كلمات محبت آميز در مورد شوهرم استفاده مي كند
مادر شوهرم امر و نهي به شوهرم نمي كند.
مادر شوهرم ......
بايد نقاط قوت خانواده والدين همسرت را خوب بشناسي
دوم:
نقاط ضعف و منفي خودتان و رابطه احتمالي معيوب خودت را نيز بشناسي.
دقت كن، شما به عنوان همسر بايد شوهرت را و نقاط ضعف و نقاط قوتش و نيازمنديهايش را خوب بشناسي.
ضرب المثل مي گويد كه « كجا خوشست ، آنجا كه دل خوشست»
شما بايد كانون خانواده را محل خوشي قرار دهي. نه از نظر خودت تنها ، بلكه حتي از نظر همسرت
من شما را نمي شناسم اما همين عبارت تاپيكت ( با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟) خودش مي تواند جرقه اي باشد تا شما اثر منفي خودتون را روي شوهرتون را به محاسبه بنشينيد. حتما موارد ديگري هم وجود دارد كه در كنار شما احساس ملال و دلزدگي بكند.
از آنجا كه يك مادر همه مهرباني هايش را كه درمورد پسرش به كار برد باز هم يك ضعف عمده دارد و آن اينست كه نقش مادري دارد و نقش تمام محرمانه و عاطفي و جنسي خانم او را نمي تواند داشته باشد كه اتفاقا مردها از اين قسمت بسيار نفوذپذير هستند.
يعني شما اگر بخواهيد محيط خانه را خوش كنيد يك گام از مادر ايشون جلو هستيد.
اما شناخت دقيق آن با شماست . اگر نتوانستيد بايد به طور حضوري از يك مشاور خانواده كمك بگيريد تا او مسائلي را كه منجر مي شود او در خانه مادري بيشتر احساس راحتي كند، كشف كنيد.
سوم:
صبور باشيد، چون تغييرات تدريجي و زمان بر است.
چهارم:
مردها توان تعادل بخشي بين دو احساس را ندارند. لذا همسر شما نمي تواند با فكر بين شما و مادرش تعادل ايجاد كند. اين شما هستيد كه به ميزان ارتباط عاطفي و پذيرا او را متعادل مي كنيد.
پنجم:
اگر روي اين مورد رفت و آمد شوهرت زيادي تمركز نكني،و حالت بي تفاوتي داشته باشي و مسائل بالا را انجام دهي، كم كم در مسير زندگي شوهرت طبيعتا به طرف شما خواهد آمد.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
با سلام و تشکر فراوان از مدیر محترم که به این زیبایی منو راهنمایی کردن.واقعا حرفاتون بسیار ارزنده ومفید بود.سعی خودمو میکنم تا به بهترین شکل زندگیمو تغییر بدم.
راستش شوهرم یک مشکل اساسی دیگه هم داره .یه خورده تنبله . یعنی به فکر زندگی نیست .مثال زدم آبگرمکن خونه رو . خرابه، میگم درستش کن میگه خرجش بالاست بزار پول دستم بیاد درستش میکنم !!!! این واسه من غیر عادیه. بهش میگم برو بپرس شاید خرج زیادی نداشت و بشه راحت تعمیرش کرد . میگه باشه ،اما هنوز نرفته بپرسه و این وسیله همچنان خرابه!!!! این بی مسئولیتیش توی بقیه زمینه ها هم هست .و خیلی تو زندگیمون تاثیر داره .اکثر جر و بحثامون همینه. از طرفی دلش خیلی بچه میخواد و من طفره میرم. نمی تونم بهش اعتماد کنم. بچه مسئولیت پذیری میخواد که شوهرم نداره و همش می افته گردن من که شاغلم . راستش جرات ندارم و از طرفی شوهرم اصرار میکنه . دلم اصلا نمیخواد. میترسم از پسش برنیام. (خونه داری، شاغلی،از همه بدتر تنهایی به دلیل شیفتی بودن کار شوهرم) . راستش بس چپ و راست میگه ،بهش قول دادم به زودی اقدام می کنیم و همش در انتظاره با اینکه خودم ازش فرار میکنم . به نظرتون چیکار کنم؟ من اعتقاد دارم هنوز زوده و باید اول 2 تایی مون با خلق و خوی هم کنار بیام و به عبارتی از آب و گل در بیاییم بعد بچه طفلکی بیاد. اینجوری که یه مشکل به مشکلا تمون اضافه میشه.
شما بگین من بد میگم؟ اگه ممکنه در این زمینه هم منو راهنمایی کنید.
منتظرم .ممنون.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
با سلام و تشکر فراوان از جناب آقای دکتر
1- راستش یکی از دلایلی که شوهرم اقرار کرده بهش که میره خونه مامانش اینه: میگه من خیلی اذیتشون کردم واسه همین از این به بعد میخوام پسر خوبی باشم و میخوام همش کنارشون باشم !!!!!!!!!!!!! و یک مورد دیگه هم اینکه وقتی اونجاییم همه دور هم چای مینوشند و از این و اون و عالم و آدم حرف میزنند و یک جمع دوستانه تشکیل میشه. شوهرم از این یک قلم خیلی خوشش میاد . دور هم بودن.(فقط هم دور خانواده خودش بودن از بقیه جمع ها فراریه!!!!!! ) ولی به نظر من اینم حدی داره. آخه بی معنیه که هر روز دور هم جمع بشیم و از کار و زندگی بیافتیم!!!!! منم که یک نفرم و نمیتونم نقش جمع رو بازی کنم.
2- خوب آقای دکتر طبیعیه که مادرش باهاش جر و بحث نکنه ، آخه مسائل ما بینشون پیش نمیاد هیچ وقت.منظورم اینه که من اگه بحث میکنم خوب به دلایل مسائل زندگی مشترکه . یا مادرش امر و نهی نمیکنه چون شوهر داره و دلیلی نداره. اما من اگه بهش حرفی هم بزنم به خاطر زندگیه . اگه منم نگم اون خودش انجام نمی ده.
3-نمی تونم اینو درک کنم. بهش میگم من خسته کنندم یا کمبودی حس میکنی ؟؟؟ میگه نه توخیلی خوبی و کم نمیزاری اما اون جمع و دور هم بودن فرق میکنه!!!!!
4- مسئله دیگه بی مسئولیت بودنشه. چیکار کنم؟؟؟؟ هرکارمیکنم بهش فشار بیاد اما شوهرم بیخیالتر از این حرفاست!!!!! میگه خوب پول نداریم پس نمیشه کاری کرد(خرید،مسافرت و ...
ممنون میشم کمکم کنین که بدونم چطور باید حس مسئولیت پذیریش رو فعال کنم.
5- راستی دلش بچه هم میخواد!!!! من اصلا راضی نیستم . میگم با خودم که شوهرم آمادگیشو نداره. به نظرم اول ما باید مشکلت خودمونو حل کنیم و از آب و گل دربیاییم و بعد اقام کنیم. چطور راضی کنم بی خیال بشه.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
تا وقتي كه از حمايت همسرت مطمئن نشدي به هيچ وجه زير بار بچه نرو...جنگ اول به از صلح اخر.....بچه رو نميتوني يه تنه بزرگ كني...
اتفاقا از اين خواسته اش به بهترين نحو استفاده كن...بگو بهت فرصت ميدم خودتو تغيير بدي و ثابت كني كه مرد شدي...از زير مسئوليت خونه در نري و....اگه تونستي باشه بچه هم مياريم....واسه بچه دار شدن دير نميشه...
بذار به خودش بياد!!
خيلي خيلي مواظب باش...بچه فعلا نه!!:305:
مواظب بارداري هاي ناخواسته باش:305:
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام gh.sana عزیز
حالت چطوره.طاعات و عبادات قبول گلم.
راستش منم به همین نتیجه رسیدم. چند بار بهش گفتم تصمیمم عوض شده و تا زمانیکه خیالم راحت نشه بچه نمیخوام . اما بهش بر خورد شدید. حالا هم به بهانه های مختلف دارم از زیرش در میرم .اما دیر یا زود باز ازم میخواد.موندم چطور راضی کنمش. به قول خودش 1 سال منتظره (من گفته بودم بعد 1 سال بچه دار میشیم ) :300: اما هر چی فکر میکنم این با این روندی که در پیش گرفته باری از رو دوشم بر نمیداره .به خصوص که خانوادش هم وقتی نیست انگار نه انگار که عروس دارن. اگر بمیرم هم نمیفهمن!!!!! منم زورم میاد بچه واسشون بیارم (اصراردارن) و تمام مشکلاتشم خودم به دوش بکشم.مگه دیووونم!!!!! من تصمیم دارم هر وقت خودم آمادگیشو داشتم بچه دار بشم . و بچم وقتی بیاد که همه چی واسش آماده باشه.باز از طرفی با خودم فکر میکنم که اگه بچه بیاد شاید پایبندیش به خونه و زندگی بیشتر بشه و کمتر بره پیش مامانش و درگیر زندگیمون بشه ....
راستش سر در گمم. دکتر هم از من خواسته زودتر اقدام کنم.میگه شاید بعدها برات مشکلی پیش بیاد.نمیدونم.سر یک 2 راهی بزرگ گیر افتادم.
نمیدونم چیکار کنم؟
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
چه زماني براي بچه دار شدن مناسبه؟
اين تاپيك رو بخون...به دردت ميخوره
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
با سلام به شما دوست خوبم جناب آقای مدیر همه رو خیلی واضح براتون توضیح دادند بهترین راه برای گرفتن نتیجه آروم کردن جو خانه هست و اینکه شوهرتون رو روی این موضوع حساس نکنید.
به نظر من باید در زندگی تون اهداف جالبی داشته باشید و برنامه ریزیهای جدیدی داشته باشید تا به شوهرتون انگیزه بدهید و اگر هم تا الان موفق نبودید روشتون رو عوض کنید نوع برنامه ریزی حتی نوع صحبت کردنتون رو باشوهرتون عوض کنید گاهی اوقات لازم نیست آدم یه ناراحتی هایی رو از خانواده شوهر مخصوصا مادر شوهر به زبون بیاره یا اگر هم لازم باشه شوهر رو در جریان ناراحتی خودش قرار بده اولا به ندرت باشه و بعد هم با احتیاط یعنی در لفافه صحبت کنه و احترام رو توی تعریف ناراحتی داشته باشه و بعد تمامش کنه دیگه ادامه نده . شوهرتون چون می دونه شما از دست مادرشون ناراحت هستید و شاید حتی از دست شما هم ناراحت باشند خیلی به مادرشون وابسته شده اند شاید شما واقعا خبر ندارید ولی شوهرتون رو با یه سری حرفها یا رفتارهاتون ناراحت می کنید.
خلاصه دوست من این مورد شاید برای خیلی از خانم ها پیش اومده باشه ولی باید روش برخورد منطقی و زیرکانه این موضوع رو با توجه به خصوصیات شوهرتون پیدا کنید و اون رو به خونه پایبند کنید. امیدوارم که موفق باشید. :82::72:
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام به همه دوستای خوب و نازنینم و مدیریت محترم سایت
راستش امروز خیلی شارجم
راهنماییهاتون رو به کار بستم واقعا خدا رو شکر میکنم که دوستای خوبی مثل شما دارم. ممنونم که با حرفای مفید و ارزندتون کمکم کردین.
راستش با کمک شما عزیزان رابطم با همسر م خوب شده. یعنی دست از لجبازی برداشته. وقتی دید من حساسیتم نسبت به خونه مادرش رفتن کم شده اونم حالا کمتر میره. راستش 1 جلسه توجیهی هم واسش گذاشتم و صادقانه بهش حالی کردم که من هدفم از گفتن اینکه نرو خونه مامانت دورکردنش از اونا نیست بلکه سر و سامان دادن به زندگیه . و خدا رو شکر اونم اینو فهمید. میره اونجا اما نه زیاد. منم بی تفاوت شدم. دیگه اذیت نمیشم.خودمم هم باهاش رفتم خونه مامانش . اوضاع کلا خوبه (امیدوارم همینطور باقی بمونه) . یه برنامه هم ریختم واسه عادی سازی روابط : پختن آش نذری خونه مامانش.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام به gh.sana عزیز
آره گلم خوندم. بسیار مفید و ارزنده بود.نکاتی که توی این تاپیکها بود آدم رو به فکر فرو میبرد. البته همه اینها درست.ولی توی زندگی واقعی همه شرایط با هم یکجا و 100% نمیتونه جمع بشه تا آدم یه تصمصم رو بگیره. ولی بهتره که تا جایی که میشه این شرایط رو فراهم ساخت .خود من 80 درصد شرایط رو دارا هستم.به خصوص که با شناختی که از همسرم دارم میدونم وقتی بچه دار بشیم 50 درصد کارها رو میشه بهش سپرد
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
راستش شوهرم یک مشکل اساسی دیگه هم داره .یه خورده تنبله .
از طرفی دلش خیلی بچه میخواد و من طفره میرم. نمی تونم بهش اعتماد کنم. بچه مسئولیت پذیری میخواد که شوهرم نداره و همش می افته گردن من که شاغلم . راستش جرات ندارم و از طرفی شوهرم اصرار میکنه . دلم اصلا نمیخواد. میترسم از پسش برنیام. (خونه داری، شاغلی،از همه بدتر تنهایی به دلیل شیفتی بودن کار شوهرم) .
من اعتقاد دارم هنوز زوده و باید اول 2 تایی مون با خلق و خوی هم کنار بیام و به عبارتی از آب و گل در بیاییم بعد بچه طفلکی بیاد. اینجوری که یه مشکل به مشکلا تمون اضافه میشه.
شما بگین من بد میگم؟
منتظرم .ممنون.
انگار اين پست شما نيست!!چقدر زود نظرت عوض شد!!
بلاخره ميتوني به همسرت و انجام مسئوليت هاي پدر بودنش اعتماد كني يا نه...؟
تكليفت رو با خودت مشخص كن بعد اقدام كن عزيز!!!
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام دوست عزیز
به نظرم به هیچ عنوان بچه دار نشو
الان وقت بچه دار شدنت نیست اول مشکلت را حل کن بعد بچه دار بشو
ببین هرچیز دیگه ای که تا حالا توی کنترل شما نبوده ولی بچه دار شدنت دست خودت هستش فردا نیای بگی حالا با وجود بچه و همسری که کمکم نمی کنه چیکار کنما
این کارایی که داری انجام میدی زمان می بره تا نتیجه بده و به این زودی مطمئن باش نتیجه نمیده و هزار بار دوباره بر می گرده مثل اولش میشه پس به این زودی اصلا تصمیم نگیر و با صبر و پشتکار ادامه بده
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام
راستش بچه لازم میدونم مسائل خصوصی تری رو مطرح کنم تا شاید مشکلم حل بشه و شما هم از سر در گمی در بیان
من و شوهرم حدود 1.5 ماه پیش تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم.چون شوهرم دوست داشت و منم به قبول کردم
هنوز 1 هفته ای نگذشت که پای من رفت توگچ و برنامه ما موند. در این بین بین من و شوهرم دعوای شدیدی در گرفت و منجر به قهر شد . بعد چند روز با وساطت پدر و مادرش من آشتی کردم . این دعوا و مشکلات باعث شد من نظرم عوض بشه.ترسیدم از اینکه بچه بیاد و ما همچنان مشکلاتمون باقی بمونه.اما از اونجایی که به شوهرم قول دادم ، مدام اصرار میکنه ، و ازم میخواد.من عقلم میگه نه اما دلم واسش میسوزه که اینقد منتظرش گذاشتم حالا هم بگم نه!!! نمی دونم چیکار کنم.
واسه همینه که دچار تردید هستم.
حالا دلایلی که من بچه رو الان نمی خوام :
1- ترس از بزرگ کردن و مسئولیتش
چون شوهرم کارش شیفتیه و من 24 ساعت تنهام و همچنین سر کار هم هستم ، اینکه صبحها بچه رو چیکار کنم و ببرم و بیارم و دکتر و ........
البته پدر و مادرامون هستن و شوهرم میگه اونا کمکم میکنن.
2- اخلاق شوهرمه : می ترسم بعد از آدن بچه هم بی تفاوت باشه به زندگی همونطور که قبلا واستون تعریف کردم یه کمی هم زود از کوره در میره ، لجبازه ، بی منطقه
3- خانواده شوهرم : میگن بیان با ما زندگی کنین که ما بچه رو واستون نگه داریم شما که نیستین !!!!!!!!!!! این یکی از سیاستهای بزرگ مادرشه.که رفت و آمد سخت نباشه!!!!!!!!!
کل دلایل من همیناست و نمیدونم چقد منطقی هست اما هر وقت با شوهرم میخوام راجع به اینا صحبت کنم میگه : بسه نمیخوام بشنوم .اصلا نمیخواد بچه دار بشی من گذشتم !!!!!!!
فکر میکنه من بهانه میگیرم نمیدونم چرا این فکر رو میکنه !!!!!!!! اصلا درک نمیکنه که اینا تمام دلمشغولی من در طول شبانه روزه . واسش این مسائل بی اهمیته یا فکر میکنه اصلا مسئله ای نیست!!!!! فقط میخواد بچه بیاد حالا بقیش مهم نیست !!!!
شما بگین من چیکار کنم !!!!! چه راهی پیش بگیرم تا بتونم راضیش کنم که فعلا صبر کنیم. از نظر اون همه چی آمادست.باید بگم که ما مشکل مالی زیادی نداریم .
شوهرم آدم بدی نیست ها
بذارین خوبیهاش رو هم بگم تا بیشتر بشناسینش :
نماز خوان و مومن ، خانواده دوست، شوخ و بشاش، شاغل، مهربان و دل رحم، عاشق بچه ، واسم خونه رو جارو میکشه، غذا اکثرا درست میکنه، ظرفارو معمولا میشوره باهام، نظافت منزل رو با هم انجام میدیم (خدا رو شکر من از این لحاظ ازش راضیم خیلی - واقعا همکاری میکنه با من وقتی تو خونست)
دوست دارم مشاور محترم هم در این زمینه نظراتشون رو بگن .همش میخوام یکی به من بگه که من بچه دار بشم یا نه.خودم نمیتونم تصمیم بگیرم. تو رو خدا کمکم کنین.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام سارا جان
من قبلا گفتم هنوزم با این توضیحات حرفم همونه "الان وقت بچه دار شدن شما نیست"
ببین دوست عزیزم بچه را باید پدر و مادر تربیت و بزرگ کنند نه پدربزرگ و مادربزرگ
پدربزرگ و مادربزرگ فقط باید محبت خالصانه به بچه داشته باشند و فقط از نظر محبت (نه تربیت) نیازهای بچه را برآورده کنند.
دوست عزیزم شما تربیت همسرت را قبول داری که می خوای تربیت بچه ات را به خانواده ی همسرت بسپاری؟
شما اگر بخواهی بچه داری بشوی باید حداقل 2 سال کارت را معلق کنی چون 2 سال اول خیلی بچه نیازهای متفاوت و درگیری های خاص دارد.تازه این برای کسایی هستش که مشکلات زندگی شما را ندارند.شما الان خیلی از روزها کاملا تنها هستی و همسرت در دسترست نیست که کمکت کنه بعدش چطوری تنهایی می خواهی ار عهده ی کارهای بچه بربیای؟
اگر باخانواده ی همسرت مشکلی نداشتی من می گفتم که آنها می توانند کمکت کنند اما دخالت های خانواده ی همسرت همینطوری در زندگی شما زیاد است چه برسه به اینکه برین با آنها زندگی کنیدو بچه ات را هم آنها بزرگ کنند.
سارا جان هیچ وقت از روی دلسوزی تصمیمی نگیر که یک عمر با خودت درگیر بشی که چرا اینکار را کردی
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام عزیزیم
آره شما راست میگین. بچه رو نمیشه به اونا سپرد.راستش جاریم تا 2 ماه دیگه بچش به دنیا میاد.شوهرم کشته منو که اونم بچه می خواد.من واقعا دیوونه دارم میشم. اصلا نمیخواد حتی گوش بده که من چرا بچه نمیخوام!!!! تا میام دلیل بگم .حرف رو قطع میکنه !!!! ممنونم بچه ها از راهنماییهاتون. وقتی میام اینجا و میبینم دوستای گلم به درد دلم گوش میدن و درکم میکنن آرامش پیدا میکنم.کاش شوهرم هم منو درک میکرد.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام من مشکل کشابهی داشتم گفتم مطرح کنم
با یه آقایی نامزدم الان حتی اگه برای نیم ساعت هم با هم باشیم مادرشون زنگ میزنه کجایی داری چیکار می کنی.گذاشتم یه مدت بگذره بعد باهاش مطرح کردم کلی بهم توپید.قرار بود آزمایش بدیم هر ساعت یک بار باید خون میدادیم پدر و مادرش 8 بار بهش زنگ زدن!
یه مدت اصلا بیخیالش شدم از اونجا که اصلا حرفامو به گوش نمیگیره.بعد ایشون خونه نبودن مادرشون نمیدونم چند بار زنگ ایشون زده بودند ولی 2 مرتبه با من تماس گرفتند و سراغ پسرشون را میگرفتن
خودش حاضر نیست بپیذره این روند غلطیه ، همه چیز را به مادرش میگه مسائل بسیار ریز و کوچک ،حتی یک بار به من گفت من از شکم خودم و زن و بچم می زنم ولی نمیذارم به پدر مادرم بد بگذره
خوب دوستان راه حل چیست و من چه برخوردی باهاش داشته باشم یکی دوبار با آرامش تذکر دادم اما گوش نمیده
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
rayan21 لطفاً یه تاپیک جدا باز کنید و مشکلتان را در اونجا مطرح کنید تا دوستان راهنمایی کنند . این تاپیک مربوط به sara62 است .
منتظریم تا تاپیک جداگانه شما را ببینیم و شما را راهنمایی بدهیم .
موفق باشید .
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام بچه ها خوبین؟
رایان جان از نظر من اشکالی نداره مشکلتو اینجا مطرح کنی . خوشحال میشم بتونم بهت کمکی بکنم.
راستش بچه ها یه مدت سرم شلوغ بود نتونستم سر بزنم به سلامتی خواهرم رفت خونه بخت و منم به عنوان تک خواهر درگیرش بودم. یه مشکل جدید واسم پیش اومده .راستش توی مراسم خواهرم شوهرم از دست داماد یه خورده دلخور شد.که چی ؟؟؟ بهش گفته توی عروس کشون جلوی ماشین عروس رو نگیر و زود برو چون اعصابش خرد بوده. شوهرم همم بهش بر خورده و ..... . من موندم این وسط.اعصابم بهم ریخته .شوهرم لج کرده و نمیخواد پاگشا کنه اونا رو .منم آبرو واسم مهمه .راستش شوهرم به دامادمون خیلی حسودی میکنه.فکر میکنه مادر پدرم به اون توجه بیشتری دارن!!!! مثل بچه ها حسودی میکنه !!!! شما میگین چیکار کنم؟میگه اول اونا بیان تا ما بعد پا گشا کنیمشون . شما میگین من چیکار کنم که حساسیتش کم بشه و راحتتر برخورد کنه !!!
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام دوستان
خوبین؟وقت همه عزیزان به خیر و خوشی . راستش من همچنان منتظر راهنماییتون هستم. راستش آبروم داره میره .نمیدونم چیکار کنم؟؟؟ اگه تجربهای دارید و یا پیشنهادی به ذهنتون میرسه عنوان کنید. ممن.نم. بای.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
sara62 عزیز و نازنین
توصیه به رایان برای ایجاد تاپیک جدید برای این است که طبق قوانین هر کس مشکلش را در یک تاپیک مستقل باید ایجاد کند تا دوستان بهتر راهنمایی کنند ، تداخل باعث سردر گمی مراجعینی که مطالعه می کنند و راهنمایان برای راهنمایی دادن می شود و همچنین بی نظمی را موجب می گردد لذا. با توجه به این توضیحات ایشان نیازه تاپیک مستقل ایجاد نمایند تا بهتر به مسئله اشان توجه شود .
ممنون از همکاری و همراهی شما :72::72:.
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام سارای عزیز
فکر نمی کنم مشکلتون زیاد جدی باشه خدا رو شکر
ولی واسه همین هم باید تلاشتون رو بکنین تا ان شاءالله این مورد هم حل بشه
شوهرتون تنها پسر خانودست ؟
مواظب باشین شوهرتون نباید احساس کنه که شما می خواید اونو از خانوادش دور کنید باهاش حرف بزنید خیلی مهربون بگین که خانوده هردتون در جای خودش خیلی مهمن وباید احترامشون حفظ بشه از این بابت خیالشو راحت کنین ....
بعد راجب خودتون باهاش حرف بزنین راجب عشق وعلاقتون نسبا به شوهرتون وزندگیتون بگین که دوست دارین وانتظار دارین که ایشون هم به شما محبت وتوجه داشته باشند
در لحظاتی که با شوهرتون هستین سعی کنید بهترین و شیرینترین لحظات رو با هم تجربه کنید مطمئنم اگه تو خونتون لحظه های خوبی رو باشما داشته باشند کم کم رفتارشون عوض خواهد شو لحظاتی که با هم هستید ازهم گلایه نکنید سعی کن راه حل هات زیاد دستوری نباشه اصلا از خانوادش بدگویی نکن احترامشون رو حفظ کن
خلاصه هر کاری از دستت برمی یاد برای ساعاتی که باهم لذت ببرین وخوش باشین دریغ نکن..... یعنی به خاطر در کنار با تو بودن احساس نیاز و خوشحالی کنه موفق باشی:72::72::72::72:
-
RE: با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
سلام ثمین جان
ممنونم از راهنماییت.
راستش این روزا خیلی اعصابم به هم ریخته. همش میخوام برم پیش یه مشاور
آخه از دست شوهرم کلافم.
گاهی اوقات میشینم و میگم کاش با فردی که از خودم کوچکتره (1 سال) ازدواج نمیکردم.
نمی دونم شاید من احساس میکنم اون قدرت درک مسائل رو نداره و نمیتونه شرایط پیش آمده رو تجزیه تحلیل بکنه.رفتاراش یه جورایی بچه گونست . راستش از شب عروسی خواهرم دامادمون بهش گفته تو عروس کشون سریعتر بره و راه عروس داماد رو نبنده(شوهرم میخواسته سر به سر داماد بذاره) ، از همین بهونه گرفت و قهر و دلخوری که چرا به من این حرفو زد !!!!!!!!!!!!! البته دامامون آخر شب آمد پیشمون و عذر خواهی کرد که به دلیل شلوغی و اعصاب خوردی این حرف رو زده و ازمون بابات زحمتامون تشکر کرد اما شوهرم عین بچه ها اخم واستاده بود و از اون روز تا حالا هم جایی که اون هست نمیره و...... البته این یه بهونه هست. راستش شوهرم تا جاییکه من متوجه شدم نسبت به باجناقش حسودی میکنه . راستش ما توی مراسممون به خاطر دخالتای مادر و پدر شوهرم خیلی مشکل داشتیم و مامانم اینا خیلی درگیر شدن باهاشون.اما خدا رو شکر خانواده دامادم خیلی آدمای فهمیده بودن و همه چی به بهترین شکل و به آرامی و خوشی پیش رفت . شوهرم همش دنبال آتو بود که دستش نیومد.!!!!! واسه همین موضوع به این کوچیکی رو بهونه کرد.
راستش از اخلاق بچه گانش خسته شدم.راستش شاید بگین درست نیست که آدم راجب به شوهرش اینو بگه ولی من وقتی میگم بچهگانه رفتار میکتنه چون جونم به لبم رسیده از دستش.!!!!!
نمی دوم چیکار کنم. راستش چند شب پیش بابام زنگ زد که با هم بریم خونه خواهرم خودش گفت میام (نه قاطع) نرفت و اونا رو سر کار گذاشت . راستش کلی باهاش بحث کردم که وقتی نمی خواست بر مثل مرد میگفت نمیرم.و .... ازش خسته شدم .
به هیچ صراطی مستقیم نیست.میگه تو میخوای من خودمو کوچیک کنم !!!!!! اون باید بیاد خونمون !!!!!! میگم بابا جان اون بنده خدا که معذرت خواهی کرد. تو چرا معذرت خواهی شو نمیپذیری تازه تقصیر تو هم بوده که اذیتش کردی. با این حال اون که معذرت خواهی کرده!!!!!!
ممنون میشم که راهنماییم کنین که چه راهی در پیش بگیرم که حساس نشه بیشتر از این و رابطشون هم خوب بشه.آخه من این وسط دارم داغون میشم.
دلم خوش بود خواهرم عروسی کنه و من کنارش باشم . دعوتش کنم و .... افسوس که این مردا آدمای غی قابل تصوری هستن.