دلم و شكست و رفت.....
با سلام،اونقدر به آرامش و حرف زدن با كسي نياز دارم. چون كسي رو هم ندارم به كي بگم آروم شم به كي بگم من اشتباه كردم تو زندگيم به كي بگم 2.5سال عمرم تلف شد!!! من يه دختر 22 ساله ام كه مي تونم بگم از يه خانواده خوب و از لحاظ مال خوبيم يه خواهر دارم كه ازدواج كرده من حدود 2.5 سال پيش يا يه پسري آشنا شدم البته خانوادم چيزي نمي دونستند اونقدر بهم اطمينان داشتن كه نفهميدن يام خواهرم مي دونست و به روش نمي يورد. رابطه خوبي بود البته با حفظ حريم هاي دوستي چون آدمه معتقد و حساسي هستم جوري كه الان فكر مي كنم كاري نكردم كه باعث عذاب وجدانم بشه . فكر مي كردم دوستم داره چون كاراش رفتاراش اينو به هم مي گفت اولا فكر مي كردم به خاطر موقعيت خانوادگيمه كه تلاش مي كنه به دستم بياره ولي بعدها فكر مي كردم دوستم داره به خاطر خودم فقط نه به خاطر موقعيت خانواديگ و چيزاي ديگه ( الان مي گم فكر مي كردم ولي اون موقع ها مطمئن بودم ولي اتفاق ديشب باعث شد به همه چي شك كنم) بگذريم كه حتي دارم مي نويسم هم بغض داره خفم مي كنه. روزاي خوبي داشتيم در كنار بديهاش البته ولي من دختر آروم و مودبي هستم حالا نمي خوام تعريف كنم از خودم ولي تو يه خانواده اي بزرگ شدم كه احترام حرف اول و مي زنه هيچ وقت بهشون بي احترامي نكردم و هميشه متانتم رو حفظ كردم و ايشون هم مي گفت عاشق اين پاك بودن اتم خلاصه ايشون در عرض اين سالها مي گفت نظرت در مورد ازدواج با من چيه ولي من چون از خانوادم مطمئن بودم كه مانع اين ازدواج مي شن مي گفتم نمي تونم قولي بدم و بعد تو نفرين ام كني اگه نرسيم چون نظر والدين ام واسم مهم بود و پا رو احساسم هم مي تونستم بزارم ولي مي دونستم شرايط ازدواج و هنوز ندارن واسه همين گفتم بزار ببينيم زمان بگذره تا اگه شرايطشون بهتر شد منم جدي فكر كنم . خلاصه تا اينكه 16 روز پيش بهشون گفتم جدا شيم چون ديدم نه ايشون هنوز آمادگي داره نه ديگه من ولي باز خيلي بد باهم جدا شديم كه ايشون حرفايي زد كه من و ناراحت كرد اينم بگم هميشه بعد تموم كردن ها ايشون پيش قدم مي شدن منم چون دوسشون داشتم نمي تونستم نه بگم تا اينكه 4 روز پيش دوستم گفت دوست پسرت رو با يه دختر خانم ديدن من دنيا رو سرم خراب شد چون تو اين 16 روز باز ايميل مي دادن ولي من جواب نمي دادم فقط يه بار گفتم بزار تموم شه فقط همين. تا اينكه من 2 روز پيش گفتم مي دونم دوست دختر داريد و خواهش هچي برام نفرست و بزار زندگي مو بكنم و اين يه جور خيانت واسه اون دختر خانمو ايشون شوكه شد چون من زده بودم به هدف كه دوست دختر گرفتن اول انكار كرد و بعد گفت تو مرحله آشنايي هستيم حالا واسم اين مهم نبود كه بعده 16 روز پا گذاشت تو يه رابطه اين من و داغون كرد كه بهم گفت تو آش دهن سوزي نبودي!!!!! مي دونيد داغون شدم دستام ميلرزيد ولي فقط گفتم مرسي دستت درد نكنه شايد نبودم خوب بهم گفت بروووو در حال كه اون اومده بود اون اذيتم مي كرد. غرورم شكست داغون شدم. گفتم خدا اين همون عشق من بود كه تحمل يه روز بي خبري از من و نداشت چرا باهام اينكارو كرد و رفت
- - - Updated - - -
چرا كسي چيزي نمي گه حال خيلي بدي دارم. ..