شرایط سخت محل زندگی من و درماندگی
با سلام خدمت اهالی همدردی ،
من واقعا در حال حاضر تو دو راهی گیر کردم که نمیدونم باید چکار کنم . در ابتدا باید بگم که شرایط زندگی من خاص هست به این صورت که ۳ ساله ازدواج کردم و به شهری رفتم که حدود یک ساعت و نیم از شهر پدریم دور هست و نکته مهمتر اینکه شغل همسر من بصورت اقماری هست به این معنی که ایشون در ماه ۱۵ روز دور از خانواده و در سکوهای نفتی کار میکنن و ۱۵ روز دیگه منزل هستند. از اول ایشون در جلسه خواستگاری گفتند که بخاطر نبودنهای طولانی ایشون انتخاب محل زندگی با همسرم باشه(یعنی من) و منم ابتدای زندگی بخاطر اینکه ایشون تو اون شهرخودشون منزل داشتند و نمیخواستم به زحمت مالی مضاعف بیفتن اول زندگی قبول کردم همونجا باشیم و در تمام مدتی که ایشون نبودن من میومدم منزل پدریم و این روال تا الان که سه سال گذشته همچنان ادامه داره و الان دیگه من یه بچه یکساله دارم و واقعا واقعا واقعا زندگی در منزل پدری من اونم با وجود یک بچه و اینکه احساس معذب بودن دارم و مانع استراحت و ارامششونم، هم اینکه خودم هیچ احساس استقلالی نمیکنم برام سخت هست . اینم بگم که در شهر شوهرم هم از طرف خانواده ایشون ساپورتی نمیشم اصولا خانواده حمایتگری نیستند. حتی شده من امتحان کردم با بچه کوچک تو خونمون تنها موندم چندین روز و حتی یک خبر از من نگرفتند. حالا با اینکه این مدل زندگی واقعا داره به من فشار میاره و همیشه خانه بدوش هستم از همسرم خواستم یه پرستار بگیره که من خونه باشم که گفتن به غریبه اعتماد نداره . و گفتم پس منزلمون رو طبق قول خودت بیاریم نزدیک خانواده من که هم استقلال زندگیم حفظ بشه هم بتونم وقت نیاز از حمایت و کمکتون وقتی نیستی استفاده کنم که گفتن من اونجا غریبم و دلم میگیره و مخالفت کردن . وقتی من مداومت کردم تو خواسته ام ایشون گفتن میایم اونجا خونه میگیریم ولی منتظر نباش من مرد مهربون و با حوصله ای باشم و میدونم نمیتونم بهانه گیری نکنم و انتظار همکاری ازم نداشته باش. اینم بگم شهر خانواده من از نظر امکانات و مساحت کوچکتر از محل زندگی همسرم هست حالا با این تفاسیر واقعا نمیدونم چه راهی انتخاب کنم ؟ اگه تنها و دور از همه بمونم تو شهر غریب با بچه کوچیک میدونم افسردگی میگیرم و هیچی از روحیه ام نمی مونه. اگه همین روند کنونی رو ادامه بدم مدام احساس سربار و بی استقلال و ناراحتی خانواده و برهم خوردن نظم زندگی شون اذیتم میکنه. اگه خونمون رو بیارم نزدیک خانوادم شوهرم شروع به بهانه گیری ناسازگاری میکنه . واقعا درمانده شدم . خواهش میکنم منو راهنمایی کنید . ببخشید طولانی شد