... کم ما و کرم تو .................
معبودا !
اگر بخواهم بر آنچه کرده ام ، نظر کنم :
نقص است و نقص و نقص ، اما ادعاهایم طبق طبق ، و اطمینان که بنده خوب توام .
می دانی چرا؟
چون نماز می خوانم ،
مسجد می روم ،
روزه می گیرم ،
دعای کمیل هم می روم ،
حتی دعای ندبه ،
توسل ،
و ماه رمضان و شبهای قدرش بر سر قرآن داشته ام و این روزها هم خواهم داشت ،
نام ترا هم خوب ادا می کنم ، با همه مخارج حروفش ،
صوتم قرآنی است و ندایم مداحی ،
این روزها جوشن و افتتاح می خوانم و مناجاتها دارم . و.... همینها خیالم را راحت کرده که همه چیز تمامم .
از حق الناس نمی ترسم ، اصلاً نمی دانم حقی به گردن دارم ، آخر آنقدر حرکاتم مرا مفتون داشته که رفتارم را نمی بینیم .
به خودت قسم آفتی است این خود بینی !!!
خشم که می آید دهانم باز می شود و زبان را به هر ناروایی می چرخانم ، و گوشم نمی شنود که چه می گویم ، آخر گوشم بسته شده ، بسته بخاطر مدح و ثناهایی که به آنچه در حرکاتم دیده اند نثارم کرده اند و.....
چه بگویم دردم زیاد است ، سالهاست چنین می بینم ، آن چه که نباید ببینم ، باعلمداری نام تو
.
گشتم که درد این عالمی و فعالی و بی عملی چیست ؟
همین را یافتم ، باور به آنچه به نام عبادت خاصه مستحبه اش می کنم ، باور به آنچه از تو می گویم ......
بی آنکه بدانم دست شیطان برگردن است و دهانش بیخ گوش و این نجوا ، که تو از بندگان خوب خدایی ،
وای به روزی که کسی نقدم کند......می گویم خلاف می گویی من حقم ، و هر چه بر فرق دیگران می کوبم حق می دانم ، چون خود را حق می بینیم .
وای بر من ، که در پیشگاهت به نام تو چه غافل از توام .
چنان شده ام که آن که بی هیچ مدعایی سر بر عمل به واجبش دارد و اگر شد بی هیچ سر و صدایی مستحبی هم از تو هدیه می گیرد و چنان می نماید که تو گویی نمی داند الفبای مستحب چیست ، اما به عملش می اندیشد و دقت دارد که :
صادق باشد ،
امین و رئوف باشد ،
خیانت نکند ،
تهمت نزند ،
ظلم نکند ،
بدی روا ندارد ،
در یک کلام انسان باشد ، آنگونه که تو دوست داری ،
و آنکه توجه به رفتار خود چنان مشغولش داشته که فرصت بد کردن و بد دیدن و جفا راندن و ناحق روا داشتن را از او گرفته ، را به حساب نمی آورم و بنده تو نمی دانم ، چون شبیه من نیست . و غافلم از اینکه شباهت اصل نیست .
خجالت می کشم که من چه هیولایی هستم به نام انسان .
ای کریم!
امشب همه کوتاهی ها و بدیهایم را در مقابل دیده ام قرار ده ، تا جرأت نکنم وقت صدا کردن نامت سرم را بالا بگیرم ،
به هر که بد کرده ام را در نظرم آور وبه من نشان ده که تا او نبخشد تو نمی بخشی و خیالم راحت نشود که خوب نبخشد مهم نیست ، تا بدانم که چه کوله باری بر دوش دارم ،
نشانم ده که چقدر به خود مطمئن و غره ام ، به باورم برسان که عالم را طوری آفریده ای که هر عمل عکس العملی دارد .
به یادم بیاور که چه نعمتها سر راهم قرار داده ای که می توانست مرا تربیت کند و بسازد اما من به وسوسه ابلیس که گوشم را به کلامش قرض داده ام از نعمت گذشته نقمتی که به ظاهر مرا با تو داشته و بتی شده را برگزیده ام .
معبودا !
ترا به قتیل این شبها مرا به خودم باز گردان ، مرا بیدار کن و از درد خودبینی و حق به جانب بودن رها کن .
این شبها شبهای برکت است ، خود ، هر شبش را برابر هزار ماه قرار داده ای ، به کم من از بندگی هایم برکت بده و گناهان و خطاهایم را ببخش و مرا در آغوش مغفرتت پناه ده که بی پناهم .
مرا بینا کن که درست ببینم و درست بیاندیشم و انتخاب کنم آنگونه که به راه تو باشد .
و انرابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک
حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور...
امانم ده از بدیهایم و دل آنان که به آنها بد کرده ام را بر من به رحم آر .
معبودم !
تو طبیبی و من دردمند .
درد من درد خودبینی و به خود مطمئن بودن است و جز تو هیچ حکیمی نمی تواند دوایم دهد به علاج ،
ای حکیم !
مرا از من بگیر که بی " من " شوم ، در این شبهایی که فرصت کامل کردن نقص عمل داده ای ،
ای بصیر !!
مبادا غافل بمانم و این شب ها و فرصتهایش بیاید و بگذرد .
دریاب مرا ، دریاب مرا ، دریاب مرا ،
کم مرا به کرمت ببخش ،
بیداریم ده و در امان دار و بیش از این از خود دور و به حال خود وامگذار .
به زبان خودت التجا به درگاهت می آورم آنجا که گفته ای :
ادعونی استجب لکم
اجابت کن مرا
RE: ّ*** کم ما و کرم تو ***
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ....
ای دوست
تو کریم و من ذلیل ،
تو قوی و من علیل،
دستم را با دست توفیق برگیر که زمینگیر غفلتم و وامدار مهلت ،
زمان می گذرد و دلم می لرزد ،
دست رجا به سوی تو دراز کرده ام و سر خوف ز شرم تو بر افکنده ام ،
اکنون دستم را می گیری یا رهایم می سازی ؟!....
***
Re: ّ*** کم ما و کرم تو ***
الهی؛ چه بی صدا و بی حساب می بخشی!ا
و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرهایمان را می شماریم.!!!
Re: ّ*** کم ما و کرم تو ***
آه از این نفس و روزنه هایش
آه از این ابلیس و نفوذهایس
راه خیالم را در پیش گرفته ، به خودبینی
سودای تمجیدها و حق به جانبی ها ،
هرجا نتوانسته در واقعیت آنرا آفتم قرار دهد
از راه خیال وارد آمده.
وه که چه وقتها نمازم را آلوده به پراکندگی
حواس از این خیالات ساخته و چه وقتها که در
آخرین لحظات نماز ، هوشیاری آمده که،ای وای....
اما کرم تو را ببین که بسنده می کنی به همان
قلیل در هوشیاری و از آن کثیر در غفلت و حواس
پرتی می گذری .
فردا عرفه است و نجوای پاکباخته ترینهای
عالم بشریت با تو ، و ما و فرصتی تا شاید با
این همنوایی بتوانیم جرعه ای بنوشیم از شهد
گوارای عشق .... آیا بهره می یابیم ؟........
و بعد قربانگاه نفس را می توان با ذبح منیت
اعتبار بخشید ، نمیدانم آیا می شود؟ می توانم ؟
اینرا خوب می دانم که می خواهم و می طلبم
که نصیب گردانی ، که بی اراده تو هیچ
چیز ممکن نیست ،
و به امر تو هیچ ناممکنی نیست
از ما ،به اذن وقدرت تو، طلب
و از تو، به لطف و کرمت ،امید اجابت
.