-
چرا خدا.....
سلام به همه ی دوستای گلم
چرا خدا به یه سری آدما آسون هرچی می خوان می ده ولی به یه سری سخت
چرا خدا بعضی از بنده هاشو انقدر سختی می ده ؟؟؟
اگه اون بنده دیگه توان نداشته باشه چی؟؟
اگه بریده باشه چی؟؟
همه می گن خدا داره امتحان می کنه مگه خدا بنده هاشو نمیشناسه مگه نمی دونه که اون بنده دیگه نای امتحان پس دادن نداره ؟؟پس چرا داره به امتحان گرفتناش ادامه می ده ؟؟
مگه نمی بینه که تو همهی امتحاناش رد شده چرا دوباره ادامه می ده؟؟
مگه نمی بینه که هیچ اعتقادی براش نمونده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا خدا می زاره اونی که ظالمه به کاراش ادامه بده مگه نمی بینه که داره خراب کاری میکنه پس چرا کاری نمی کنه؟؟
چرا خدا حقش رو کف دستش نمی زاره ؟؟؟
چرا خدا ازت انتظار داره صبور باشی ولی سخت ترین راه رو پیش روت می زاره ؟؟
خواهش می کنم بدونه این که نصیحت کنین به سوالای من جواب بدین
-
RE: چرا خدا.....
سلام بر دوست عزیزم...
شاید دلیلش این شعر باشد:
همه ما در حال فراموش کردنیم...از خودمان گرفته ..تا خدا!!
ادامه اش نمی دهم خودت فکر کن چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:203:
-
RE: چرا خدا.....
بلوم عزیز چرا انقدر آشفته ، عصبانی . خدا به همه چیز بنده هاش آگاهه . عزیزم این ما بنده ها هستیم که خیلی عجولیم . نمی دونم این داستان رو شنیدی یا نه که یه روز یه گنجشک روی یه درخت لونه داشته و توی لونش هم چند تا تخم کوچیک . یه روز یه طوفان سختی شروع میشه و درختی که گنجشک روش لونه داشته شروع میکنه به تکون خوردنهای شدید و لونه گنجشک رو به هم میریزه . بعد که طوفان تموم میشه گنجشک از خدا گله میکنه که خدا آخه توی این جنگل به این بزرگی باید لونه من اینطوری بشه ؟ از طرف خدا نجوا اومد که یه مار بزرگ داشته از درخت بالا میومده که تخمها رو بخوره من این طوفان رو به پا کردم که اون مار نتونه به لونه تو نزدیک بشه .
حالا هیچکار خدا بی حکمت نیست . ببین چه حکمتی توشه که الان معلوم نمیشه ولی 10 ساله دیگه چرا .
-
RE: چرا خدا.....
یک داستانی رو برات میگم شاید کمکت کرد
مردی در یکی از روستاهای دورافتاده روزی برای خرید مایحتاج خود به شهر می رود که در یکی از مغازه ها عاشق زنی میشه که مغازه نانوایی داشته انچنان شیفته و جذب این زن مشه که یادش میره کلید در منزلش رو ببره فردا برای آوردن آن کلید دوباره به شهر میره ناگهان جرقه ای در سرش می زنه: می تونم هر روز به بهانه آوردن چیزی که روز گذشته در مغازه جا گذاشتم محبوب خود را ملاقات کنم.
خداوند عاشق بنده هاش هست و تو یکی از محبوبان او هستی که دوست داره همیشه در درگاهش باشی و مشکلات رو کرده بهانه و از دیدن اون ظالم متنفر هست بنابراین همه چیز بهش داده تا سایه اش هم پیدا نباشه. خداوند امتحانت نمی کنه چون میدونه فقط این مشکلات هست که ما بنده ها رو به یادش میندازه محبوبان خودش چون تو را غرق در مشکل می کنه. ولی با این حال هرگز شاهد زجر اونا نخواهد بود و در این سختی ها توکل را وسیله ای قرار داده تا شمای محبوب باهاش تماس بگیری.راه دیگه ای میشناسی که با خدا قلبا تماس بگیری؟
-
RE: چرا خدا.....
سلام
نقاب عزیز راست میگی من خدا رو فراموش کردم شاید دلیل اینکه اونم منو فراموش کرده همین باشه ولی روزی که خدا خودش یه راهی رو جلو پام گذاشت تا انتخابش کنم ازش پرسیدم و اجازه گرفتم که برم یا نرم
گفت برو ولی سختیهاش زیاده دقیقا جواب استخاره ام یادمه که گفته بود خیلی خوبه ولی سختیهاش زیاده ولی حالا دارم فکر می کنم که من بیشتر اونی که باید اذیت شدم
چرا پس این کابوس تموم نمی شه من می دونم خدا صبرش زیاده ولی من دیگه صبرم تموم شده
انقدر شکننده شدم که حتی تحمل یه اعتراض کوچک رو هم ندارم
از هما و شادزی عزیز هم ممنونم
من فقط می خوام بدونم چرا خدا افرادی که خوشبختی مردم رو میگیرن رو می بینه ولی باهاشون کاری نمی کنه و بهشون اجازه می ده که به کارشون ادامه بدن
-
RE: چرا خدا.....
از قدیم گفتن یه بار جستی ملخلک ، دو بار جستی ملخک ، سه باره نجستی ملخک . به وقتش خدا جواب اونارو هم میده . فقط تو توکلت رو از دست نده همین . توکلت رو قوی کن عزیزم . خدا با صابرین .
-
RE: چرا خدا.....
اين همه نا اميدي اونم از درگاه بزرگترين تكيه گاه ادما!!؟خدا گر ز حكمت ببندد دري ز رحمت(حتما)گشايد در ديگري
خدا خيلي بزرگه خيلي خيلي بزرگتر از اوني كه بتونه يكي از ميليونها بندشو به حال خودش رها كنه حتما توي اين سختي كشيدنها خيري هست كه ازش بيخبري
سوره انشراح رو فراموش نكن!!:46:
-
RE: چرا خدا.....
bloom جان
معلومه که حسابی تحت فشاری .
عزیزم ما به این دنیا آمده ایم که درس بگیریم و روح خود را به تکامل برسانیم و به جای بهره گیری 10% از مغز پر توان انسان از میزان بیشتری از آن استفاده کنیم و در راه پر پیچ و خم زندگی تلاشگر باشیم و پویا . تو فراموش کرده ای که راه تکامل را طی می کنی و در کلاس درس هستی و تعالیمی که مد نظر است را از یاد برده ای . خود را میان سیاه چالی فرض می کنی که خداوند تو را بی هیچ حکمی روانه ی آنجا کرده است ؟!!!
عزیزم معذرت می خواهم ولی نوع نگاه و تفکرت اشتباه است . خسته ای . همین . به ذهن ات فرصت استراحت بده و با فکرهای بد خیال خودت را آشفته تر نکن . تجربیاتی به دست آورده ای که تنها مال توست و این حس خیلی خوبی است . حتی اگر بهای بالایی برای آن پرداخته باشی . خواهش می کنم خودت رااذیت نکن . یک کمی فکرهای خوب کن و از دریچه ی دیگری به زندگی ات و آنچه که بر تو گذشته نگاه کن .
-
RE: چرا خدا.....
سلام دوست عزیز
دوستان حرفای خوبی زدن. اما حالا این چند تا جمله رو هم از من گوش کن و به معنی شون خوب دقت کن :
هر وقت خدا تو رو لب پرتگاه برد به اون اعتماد کن چون یا تورو از پشت می گیرد یا به تو بال پرواز می دهد.
خداوند هر دو چشم ما را در جلوی سرمان قرار داده است تا به جلو بنگریم نه پشت سر.
همیشه فکر می کردم چون گرفتاریم از خدا دوریم ولی در واقع چون از خدا دوریم، گرفتاریم.
روی هر پله که باشی خدا یه پله از تو بالاتره نه به خاطر اینکه خداست به خاطر اینکه دستتو بگیره.
آرزوهاتو یه جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه. خدا یادش نمی ره ولی تو یادت می ره که چیزی که امروز داری ، آرزوی دیروزت بود.
برایت دعا میکنم تا ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو می گیرد. دکتر شریعتی
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست . خداوند در هر حضور رازی نهان کرده برای کمال ما. خوشا روزی که دریابیم راز این حضور را.
آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد ، به یاد من باش که من همیشه به یاد تو هستم.(از طرف بهترین دوست تو" خدا") سوره بقره آیه 159
-
RE: چرا خدا.....
bloom عزیز من با ani موافقم. ذهن و فکر تو خسته است خواهر مهربون من. مثل یک نفر که درگیر تنش و بیماریه . اون زمان براش از دلایل بیماری توضیح دادن فایده ای نداره. جز اینکه خسته ترش می کنه، چون ذهنش کانالیزه شده به سمت درد و رنج. بهت قول می دهم وقتی دوباره آرامشتو پیدا کنی، می تونیم یه تاپیک برای بررسی این سوالات بذاریم.
فقط سعی کن جلو رو ببینی. چی کار داری چرا این بیماری رو گرفتی. ببین چطوری می شه خوبش کرد. این بهتر نیست فعلا؟