بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
سلام دوستان خوبم
من قبلا پستی ایجاد کرده بودم که حدودا یک ماه پیش دعوایی بین من و شوهرم پیش اومد که مقصر من بود و مساله ای بود مربوط به خانواده همسرم
بعد از اون دعوا شوهرم خیلی نسبت به من سرد شده بود و هیچ دعوایی نبود و همش تو فکر بود
تا اینکه دیشب به من گفت که ما باید از هم جدا شیم یا همین الان یابعد از دادن یه فرصت به من برای اینکه بتونم از نظر مالی مستقل بشم
دلیل شم این مساله عنوان کرد که ما 8 سال که زندگی کردیم با هم اختلاف داشتیم
تو رو خدا کمکم کنید واقعا مستاصل ام
دوستان گلم خواهش می کنم کمکم کنید دارم بال بال می زنم
من به شوهرم گفتم اگه مشکلی از طرف من هست من سعی می کنم اون رو رفع کنم به خاطر دخترمون ولی اون می گه نمی شه
البته اینو بگم خواهر شوهرم هم یکی دو ماه میشه که جدا شده و شوهرم از این موضوع هم ناراحته ولی بدا به روی خودش نمی اره دقیقا از بعد از ماجرای اون شوهرم اخلاقش عوض شده بود
ولی بعد از اون دعوا لعنتی که مساله ای بود مربوط به خانواده شوهرم ششوهر من خیلی خیلی عوض شد
البته توی این مدت با هم بیرون می رفتیم - رابطه جنسی هم داشتیم ولی من حس می کردم که شوهرم عوض شده و دیگه از ته قلبش به من محبت نمی کنه
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
عزیزم در درجه اول و اولین گام نگران نباش و آرامش خودت را حفظ کن .
عزیزم این کاملا عادی است که همسر شما در پی راه چاره ای برای خاتمه دعوا ها و ستیز ها باشد و اینگونه که پیداست شمادو نفر علت دعواهایتان منشا ش مسائل اقتصادی بوده .
در شرایط فعلی که همسرت زیر بار فشار زیادی است . کاملا کوتاه بیا و به وی امید بده که همه چیز درست می شود و از توانایی هایش بگو و همان حرفهایی که در تاپیک قبلی هم به شما گفتم . راه دیگری نداری . بهانه جویی و ایراد گیری و نقل قولهای بی پایه و اساس را همه و همه را دور بریز .
شوهرت خسته است باید و تاکید می کنم باید اگر باری از روی دوشش بر نمی داری حداقل لطفی که در حقش می توانی انجام دهی این است که نمک بر زخم اش هم نریزی و فشار را اضافه نکنی .
مردان در جامعه فعلی و با توجه به فشار های اقتصادی بیش از زنان اعصابشان در فشار است و متاسفانه ما خانم ها که هزار الله و اکبر .... (مردان این نان آوران بی منت )
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
ما توی این یه سالی که گذشت مشکل اقتصادی داشتیم و به من خیلی فشار می اومد و بهت که شوهرم هم عنوان می کردم که خیلی سخته
ولی شوهرم هیچ وقت به من نگفت که خسته است
البته اینو بگم من بی نهایت زن زحمت کش - مقتصد ی هستم تحصیل کرده و دارای موقعیت اجتماعی بالایی هستم شوهرم من هم به من می گه تو خیلی محاسن داری فط اخلاقت بده که اون هم قابل تغییر نیست
چی کار بکنم می ترسم یهو کاری بکنه به نظرتون چی کار باید بکنم
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
بازم با ایشون در ارامش صحبت کنید اول بگذارید یه چند روزی بگذره ...و چیزی نگید ....بعد از چند روز باهاش برید بیرون یه کافی شاپی ..جایی که تنها باشید و در ارامش با هم حرف بزنید و شما هم سعی کن آرومتر باشی ...ببین چی میگه حرف حسابش چیه ...
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
من به خاطر وضعیت تحصیلی همسرم کار و خانواده ام را کنار گذاشتم و با شوهرم عازم شهر دیگری شدم
حالا شوهرم می گه دیگه نمی خواد درس بخونه ( البته به من اینجوری می گه شاید تو فکر انتقالی باشه) به شهرمون برگردیم
من هم اگه این اتفاق بیفته هم کارم رو از دست دادم هم سرافکنده دوست و دشمن می شم
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
دوست عزيز شايد فشار هاي زندگي باعث شده ايشون قادر به ادامه نباشه اما به نظر من يه تند باديه كه توي خيلي زندگي ها اتفاق مي افته (اكثر از طرف آقايون) اما شما بايد با درايت و صبر به راحتي از اين تند باد عبور كني به نظر من اگه همسرتون موافقت كردن با هم به يك مشاور مراجعه كنيد ... داستان چكامه عزيز در قسمت متاركه و طلاق را حتما بخون يادت نره..
توكل به خدا.
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
شوهر من به من میگه چرا از طلاق می ترسی خیلی ها جدا شدن ما هم یکی از اونها
زندگی ما درست نمی شه عین منحنی می مونه چند مدت خوبه چند مدت بد
راستی اینو بگم بعد از اینکه به من گفت باید از هم جدا بشیم هر چی من التماس کردم که نه این کارو نکن فایده نداشت و اصلا هم به من محل نمی ذاشت حتی من بهش گفتم من الان خیلی نیاز دارم که تو من رو نوازش کنی گفت این کارو نمی کنم که امیدوار نشی
من چند ساعتی رو رفتم بیرون از خونه و تلفنم را جواب نمی دادم شوهرم خیلی نگران شده بود وقتی اومدم خونه بهم گفت ما تا وقتی که با هم زندگی میکنیم اعصاب هم رو خرد نکنیم و من رو یه بوس کوچک کرد
نمی دونم تو سرش چی می گذره می ترسم وقتی بفهمم که خیلی دیر شده
راستی ما توی این شهر غریب هستیم و هیچ کس رو نداریم و نمی تونیم از کسی کمک بخوایم حتی یه مشاور
دوستان به نظر شما وقتی می گه جدایی من چی بگم
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
سلام دوست عزیز
به تالار خوش اومدی
به نظر من در چنین مواردی شما باید خودتون دست به کار بشید و تغییری اساسی از همین امروز در خودتون بدید و اصلا کار نداشته باشید اون چگونه رفتاری داره و ازش اصلا توقع نداشته باشین.وقتی اون به فکر تغییر خودش نیست شما خودتون تغییر کنید تا اون ببینه وبفهمه که شما واقعا زن زندگی هستین و تجدید نظری در افکار و رفتارش بده. رفتارتون رو خوب و بسیار محبت امیز کنید و هر چیزی که اونو خوشحال میکنه براش تهیه کنید و خلاصه محیط زندگی رو براش پر نشاط کنید. مطمئننا اون وقتی ببینه رفتار شما اینقدر خوب وعالی شده کم کم فکر جدایی از ذهنش می پره. این مورد رو که براتون گفتم تجربه ی خاله م بوده و نتیجه ش هم خیلی عالی بوده بطوریکه در حال حاضر شوهر خاله م حتی یه لحظه هم نمیتونه بدون اون نفس بکشه. موردش خیلی مشابه شما بود و الانم خدارو شکر زندگی خوبی دارن.
موفق باشید
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
قوی باش دختر! زندگی یعنی همین دیگه. ما اصولا تشکیل خانواده می دیم، چون حس می کنیم شهامت مواجه و حل مشکلات بزرگ رو داریم.
همسرت توی یه بحران گیر افتاده، و تو اونقدر قوی هستی که بهش کمک کنی که از این وضعیت سربلند بیرون بیاد.
نمی دونم این پیشنهاد درستیه یا نه، ولی فکر می کنم بهتره گزینه دوم رو بپذیری. یعنی جدایی بعد از استقلال مالی شما (که توی این مدت هم با هم زندگی کنید). بهش بگید که اگه نمی خواد با شما باشه، شما هم، با وجود اینکه دوستش دارید، خودتون رو بهش تحمیل نمی کنید.
اینطوری آروم تر می شه. و با فرصتی که دارید ممکنه با دید تازه ای همه چی رو نگاه کنه.
در این فاصله سعی کن خصوصیات مثبتت رو تقویت کنی. قبلا نوشته بودی که ترسو هستی. ترس اصلا صفت پسندیده و زیبایی نیست. بهش نشون بده که شهامت تنها زندگی کردن و اداره زندگیت رو داری. بهش نشون بده، در حالیکه دوستش داری، شهامت آزاد گذاشتنش رو داری. بهش نشون بده، احساس وابستگی و ضعف نیست که تو رو با اون نگهداشته.
بهش نشون بده که دوستش داری، خالصانه، صمیمانه، استوار.
Honey گاهی انسان ها با پاره کردن بند دلبستگی ها و وابستگی هامون (هرچند دلمون رو می شکنند)، ما رو به پیمودن یه راه آسمانی مجبور می کنند، راهی که دنیا ما رو از پیمودنش غافل کرده. راهی که به "او" منتهی می شه، "به آگاهی از قدرت هایی که در وجودمون گذاشته و تا مجبور نباشیم، کشفشون نمی کنیم".
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه(3_65)
و هرکس خداترس شود، خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می گشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند. و هرکه بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد.
RE: بدترین شب زندگی ام- تو رو خدا کمک کنید
جدایی خواهر همسرت تاثیر خیلی بدی روی ایشون گذاشته اونو بدبینش کرده و الان داره همه مسائل ریزی رو که شما توی زندگیتون داشتین بزرگ می کنه حالا شما تو این مدتی که دارین با هم زندگی می کنین خیلی آروم باشین و خیلی منطقی و با فکر برخورد کنین هر مسئله ای یا رفتاری که قبلا ناراحتش می کرده رو الان انجام ندین خیلی رعایت کنین اما غیر مستقیم چون ممکنه فکر کنه شما می خواین اونو از تصمیمش منصرف کنین که این کارا رو انجام میدین و بعدا دوباره همین آش و همین کاسه س. دوست عزیز یه جوری برخورد کنین که مطمئن بشه شما واقعا اصلاح شدین0خیلی ببخشیدا اما الان شما بایدخیلی رعایت کنین).
در مورد مسئله جدایی باهاش موافقت نکنین مستقیما اما مخالفتتونو رو هم اعلام نکنین.
فقط خیلی آروم باشین صبور باشین معلومه که خیلی اشفته هستیین اصلا به این که اگه جدا شین چه اتفاقی میفته یا اگه انتقالی بگیره چی میشه ....اصلا فکر نکنین اصلا به آینده فکر نکنین فعلا در مورد حال تصمیم بگیرین
سعی کن اگه برات مقدوره هر اتفاقی که میفته یا هر تصمیمی که دارین رو قبل از عملی شدنش اینجا مطرح کنی و بعد از همفکری با دوستان خودت تصمیم نهایی رو بگیر
حرف آخر اینکه الان مرحله ی مهمی از زندگی شماس خیلی دقت کنین.