-
چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام، من 20 سالمه، تو شهري كه دانشگاه مي رم با كسي آشنا شدم و الان 8 ماهه كه ما عقد كرديم بخاطر بعضي مسايل در طبقه بالاي خانه خانواده شوهرم زندگي مي كنم و اين منجر به مشكلات زيادي شده.......
نامزدم تك پسر است و خيلي به خانواده اش وابسته است من دو تا خواهر شوهرم دارم كه ازدواج نكرده اند ....
مشكل اصلي من اينه كه نه شوهرم باور كرده كه متاهل شده نه خانواده اش اونا مي خوان اون مدام پيش اونا باشه ....كارهاشونو انجام بده.........باهاشون شوخي و بازي كنه........
شوهرم خيلي كار مي كنه و كمتر وقتش تو خونه است شبها كه مي ياد پيشم اغلب خسته است و حوصله نداره .........
اما وقتي هم خونه باشه طبقه پايين سرگرم با خواهراشه..........
وقتي بهش اعتراض مي كنم كه به من توجه نمي كني..........مي گه تو حسودي ...........
رابطه شوهرم با خواهراش طوريكه بعضي وقتها كنار اونا مي خوابه .......بعضي وقتها اونقد باهاشون سرگرم ميشه كه من و يادش مي ره .............
دارم مي ميرم ........الان همش حرف حرف جدايه ..........مي خواد طلاقم بده..........مي گه همش غر مي زني..........
خسته شدم...........
خانواده اش اونو خيلي به سمت خودشون كشيدند طوريكه بدون اجازه اونا هيچ كاري نمي كنه ..........
من دارم فراموش مي شم..........من تو يه شهر غريبم و از خانوادم دورم براي همين به شوهرم خيلي وابسته ام و به اون خيلي علاقه دارم.........اما اون به من توجه نمي كنه
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اول اینکه به تالار خوش آمدی خانمی
دوم : عزیزم نباید با شرایطی که همسرت دارد کنار بکشی و کناره گیری کنی .وقتی شوهرت با خواهرهایش سرگرم است خوب تو هم داخل بازی شان شو . اینکه خیلی قشنگ است . وقتی پیش آنها می خوابد تو هم وسط آنها خودت را جا بده و با شوخی و خنده روزگارت را قشنگ کن .
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست گلم امكان نداره حتي براي امتحان كردن يه سال جدا از خانواده همسرت زندگي كني؟ نميشه يه سال يه خونه اجاره كنين؟
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام.. ممنون از اين همه لطف شما.........
تا به حال امتحان كردم... خواستم تو بازي هاشون شريك بشم....اما ضايع شدم ........چون اونا زود همه چي و جمع و جو كردند يا يه جوري به هم فهموندن كه جاي من نيست....
مي ترسك جدا بشم فاصله من و شوهرم زياد بشه و بيشتر به اونا متمايل بشه؟؟؟ وگرنه از خدامه.......مي ترسم شوهرم بيشتر به اونا نزديك بشه........
كمك كنيد..تو رو خدا
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست خوبم به خودت ارامش بده و بی تفاوت باش انگار نمیبینی و نمیشنوی....خودشون خسته میشن......ولی وقتی حتی برای لحظه ایی کنارته جوری باش که دلش لک بزنه برای با تو بودن بعد یواش یواش خودش از خواهراش کمتر میکنه و به سمت تو میاد......مردها مثله پسر بچه ها باید یه جایی بهشون بچسبه تا اونجا باشن..........بابا تو یه زن 20ساله ایی پر از نیرو و شور و هیجان خرجشون کن تا شوهرت کنار تو بودن رو با هیچ چیز عوض نکنه.....اول همه زندگی ها هم گل و بلبل که نیست باید بسازی از خانواده شوهرت هم به نظر من اصلا جدا نشو تازه با مادر شوهرت یه دوستی اساسی بریز......
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ضایع شدن معنی نداره . این حس درونی شماست . نوع نگاهت را عوض کن و از لحظه های بودن با شوهر و خواهر شوهرها لذت ببر
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم سلام مشکل من هم اول زندگیم همین بود و دقیقا همسر من هم تک پسره و ما هم در کنار مادرشوهرم اینها زندگی می کنیم و دقیقا من هم 2 تا خواهرشوهر دارم. دوران نامزدیم کوفتم شد و زندگیم داشت از هم میپاشید. شوهر من هم خیلی به خانواده اش وابسته بود و همیشه وقتی پیش من بود خسته بود و بی حوصله. اون قدر به مادرش وابسته بود که هر چی کار میکرد تو حساب مادرش بود، تمام پولهاش دست مادرش بود چقدر کار کرده این ماه، چقدر حقوقش زیاد شده می خواد بره امروز چی بخره، خلاصه سرت رو درد نیارم، واسه خریدن یه چیز کوچیک هم باید مادرش مطلع می شد و می فهمید که مثلا الان میخوایم بریم بیرون و چی می خوایم بخریم. هر جایی که می رفتیم باید می اومد توضیح کامل میداد، نه از روی ترس، بلکه به خاطر عادتی که کرده بود و وابستگی که به خانواده اش بخصوص مادرش داشت، حتی ما توی دوران نامزدی موتور داشتیم و مادرشوهرم به هوای اینکه قبلا ما هر جا می رفتیم باهم می رفتیم و من از موتور می ترسم می اومد بین من و همسرم روی موتور می شست، همسرم هم مدام توی حرفهاش مامانم بود، مامانم این رو میگه ، مامانم میگه این کار رو بکنیم ، مامانم میگه بریم فلان جا، حتی یک بار سر گرفتن تالار برای عروسی مون رفته بود اون قدر پیش خانواده اش گله و شکایت کرده بود که مادرش اینها گفته بودند تا چند روز نرو پیش همسرت (یعنی من ) اگه اعصابت خورد میشه خلاصه اون قدر این رفتارهای مادرش و بعد از اون رفتارهای همسرم توی روحیه من تاثیر گذاشته بود که یه روز تصمیم گرفتم برم بیرون و همه ی حرفهام رو بهش بزنم و در آخر هم ازش درخواست طلاق کنم، البته این روش رو به شما توصیه نمی کنم چون هر آدمی یه ظرفیتی داره و یه روش برخورد، درسته که روش داد و بیدادی و گفتن کلمات بچه نه نه و فلان و فلان کارساز بود و البته به دنبال اون بی توجهی های من و کم کم به مرور و گذشت زمان محبت کردن و جلب توجه همسرم به روشی که دوست داره برام کارساز شد و صحبت هایی که در مورد رازداری باهاش در میون گذاشتم و اینکه اون قدر به خانواده ام توجه کنم و تمام مسائل ریز و درشت بین خودمون رو باهاشون در میون بگذارم آیا شما خودتون ناراحت نمیشید؟ از شما دوست خوبم خواهش می کنم که دنبال این باشید که با چه روشی می تونید توجه همسرتون رو به خودتون جلب کنید نه به خاطر اینکه باعث بشید که اون روابطش رو با خانواده اش کم کنه بلکه فقط به خاطر اینکه بیشتر به شما توجه کنه و این باعث میشه که به مرور زمان وابستگیش به خانواده اش کمتر بشه و سعی کنید هیچ وقت اون رو در شرایطی قرار ندید که بین شما و خانواده اش انتخاب کنه و مهمتر از اون اینکه به خاطر وابستگی به خانواده اش و رفت و آمدهاش به اونجا خیلی سخت نگیرید و سعی کنید که اصلا در این مورد باهاش بحث نکنید فقط و فقط روی این موضوع متمرکز بشید که علایق همسرتون چیه و چه جوری میتونید جذبش کنید!
موفق باشید
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هانی عزیز سلام
من کاملا شرایط شما رو درک می کنم چون خودم هم کم و بیش با این جور مسائل درگیرم
مادرشوهر من هم روی همسرم که پسر اوله تسلط داره و همسرم خیلی به خانودش وابسته . من هم وایل مثل تو ناراحتیم رو بروز می دادم و گله می کردم و همسرم می گفت که من غر می زنم و حساسم
بهش حق می دادم چون خسته شده بود از بس بهش گفته بودم
ببین خیلی سخته ولی گله هاتو کم کن ، می دونم وقتی حرف می زنی میخوای با همسرت درد و دل کنی ولی اون نمی خواد قبول کنه
خودت رو سرگرم کن ، با دوستات باش . من سعی کردم کمتر توی خونه باشم تا کمتر رفتارها و دخالتهاشونو ببینم . رفتم کلاس یوگا که خیلی آرومم می کنه و یا کلاس نقاشی چون با نقاشی هم آروم می شم .
ببین چی بهت آرامش می ده همون کارا رو بکن و نشون بده که کاملا آزادی و به کسی وابستگی نداری تا به طلاق تهدیدت نکنه
آها یه چیز دیگه هر وقت هم خواستی با همسرت حرف بزنی بذار موقعی که هر دوتا تون کاملا آروم و با نشاط هستید . بگو با این کارا زندگیمون بهتر می شه و حتما اینو بهش بگو که من ازت انتظار ندارم خانوادتو بخاطر من کنار بزنی و دوستشون نداشته باشی
محکم باش و قدم بردار
-
RE: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام ببخشید همسر شما چند سالشه اخه این کاها خیلی ازار دهنده و بچه گانست
-
به: چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه همسر شما اينقدر توي محيط خانوادش شاده و بيشتر وقتشو اونا پر مي كنن پس اصلا چرا ازدواج كرده؟ (آيا فقط به خاطر ارضاي نياز جنسي ازدواج كرده؟) شما بايد اين موضوع رو ازش بپرسيد. به نظر من يكي از دلايلي كه آقا پسرا تصميم به ازدواج مي گيرن، وقتيه كه احساس تنهايي مي كنن و حس مي كنن ديگه خانواده خودشون نمي تونه نيازهاي عاطفي اونا رو پر كنه.
در اين موقعيت بهتره با خواهر شوهراتون دوست بشين و وقتي همسرتون نيست، با اونا حرف بزنين، خاطره بگين (مطمئنا اونا خاطره هاي زيادي از برادرشون دارن) و با اونا بازي كنين. (به ياد داشته باشين كه وقتي همسرتون نيست. چون در حضور اون يك رقابت براي تصاحب ايشون بين شما و خواهرا پيش مياد)
شايد همسرتون از تكرار خاطرات كودكانه (بازي با خواهرهاش) لذت ميبره. براي همسرتون متنوع باشيد و در صحبتهاتون با اون خيال پردازي كنيد. به اون نشون بديد كه شما هم مي تونيد يك كودك رويايي باشين.
يه موضوع كه مي تونه بهتون كمك كنه، حرف زدن راجع به بچه هايي هست كه ان شاالله خدا بهتون ميده. راجع به اونا حرف بزنيد. خودتون رو جاي اونا بذاريد و براي هم پدر و مادر بشين. يه تفريح عشقولانه هم هست البته. اين موضوع كه خيلي به من و خانمم كمك كرده.