-
خود زني
سلام.
من واقعا حالم خوب نيست.
من يه خود زني شديد دارم.
يك نفرت درونم از خودم هست كه ازارم ميده, و با خودزني انكار دلم خنك ميشه, اما نفرته هم هي بيشتر ميشه و ادامه بيدا ميكنه اين جرخه. به شكل تصاعدي.
خودزني نه به اين شكل كه اسيب به بئنم بزنم. ولي از لحاظ رواني بسيار زياد خودزني ميكنماز لحاظ جسمي هم به اين شكل كه عمدا غذا نميخورم, عمدا به خودم نميرسم, جديئا مسواك نميزنم,
مثلا انكار يه جيزي درونم بهم ميكه بالاخره نابودت ميكنم.
فكر خودكشي هم رهام نميكنه.
نميتونم, و شايد هم يه جيزي درونم نميذاره بخوام كه كساني كه تحقيرم ميكنند, يا كارهايي كه باعث تحقيرم ميشن رو رها كنن.
كاهي, فقط كاهي اينجوري نيستم
من جمه?
-
سلام پو عزیزم
تو دختر بسیار با اراده و قوی هستی...اینو از تاپیکات میشه کاملا فهمید
به نظرم قبل اینکه بیای ببینی چرا این افکار رو داری بهتره یه مرحله بری عقب تر...فکر کنی و ببینی اون چیه که این همه ارزش ناراحت کردن تو رو داره
این همه اسیب چرا باید به خودت بزنی و نتیجه اش قراره چی بشه؟؟یعنی بهتر بگم، چی قراره عایدت باشه از این همه اسیب؟
فردا پس فردا که سنت بره بالا، مشکلات جسمی بی شماری برات به وجود میاد...الان جوانی و متوجه نمیشی....
هیچ نیرویی درون ادم وجود نداره که بخواد تورو هدایت کنه و یا فرمان بهت بده....هیچ نیرویی
خودکشی اگر راه حل بود این همه ادم تو این دنیا نبودن که با مشکلات ریز و درشت دست و پنجه نرم کنن...باور کن.
با خودکشی فقط دردی رو دل خانوادت میذاری و ابروشون رو خدشه دار میکنی .از اون طرفم اخرت خودتو نابود کردی
قرار نیست زندگی همیشه انقدر سخت باشه...
پوی عزیزم
نمیدونم شاغلی یا نه ولی اگر شاغلی کارت رو بیشتر کن....اگر نیستی حتما برو سرکار....اگر درس نمیخونی شروع به درس خوندن بکن....
حتما برو یوگا و ورزشهای فکری و مدیتیشن....معجزه میکنن.عالی ان.فکر و جسمت رو انقدر خسته کن که شبها فقط بتونی خودت رو بکشونی تا توی رختخواب
اروزهای خوبت رو بنویس یه جا روی کاغذ..مثل ازدواج خوب..همسر خوب...کار خوب...خونه ماشین زندگی...ارامش..و هر رروز بخونشون...ببین بعده مدتی اگر بهشون نرسیدی....برای من جواب داد.
فایل های صوتی دکتر فرهنگ قدرت ذهن رو حتما گوش بده.زندگیت رو تغییر میکنه
-
سلام.
ممنونم مریم خانم گرامی.
راستش نمیدونم چیه که ارزشش رو داره که به خودم آسیب بزنم. ولی یک دوست نداشتن و شاید هم نفرتی نسبت به خودم دارم. شاید هم تناقضات شدیدی که درونا باهاش درگیرم. شاید هم حالت خودسرزنشی زیادی که دارم. شاید هم کمالگرایی.واقعا نمیدونم دلیلش چیه.
درس که فعلا مشغول پایان نامه هستم. گرچه سه ماهه هیچ کاری نکردم. و هر چی هم سعی میکنم بشینم پای کارهام بازم نمیشه. فکر نکنم ارادم اونجوری که شما میگید قوی باشه.
خیلی دغدغه شغل دارم. خیلی نگران آینده ام. قضیه این خواستگاره هم روی اعصابمه. نمیدونم چیکار کنم. یک سری نکات مثبت بزرگ و خیلی ارزشمند و کمیاب توش میبینم. و یک سری بی میلی و بی علاقگی در خودم. باز هم درگیر بودن بین احساس و منطقم. چیزی که همیشه رنجم میده.
واقعا نمیدونم چرا اینقدر تناقض هست بین احساس و منطقم. هیچوقت در 8-9 سال اخیر با هم صلح نداشتن، یکی نبودن. این خیلی اذیتم میکنه. فشار زیادی رو بهم تحمیل میکنه. فکر کنم بزرگترین دلیل همون رفتارهای اسیب زا به خودم هم همینه.
فالهای دکتر فرهنگ رو سرچ کردم. با عنوان قدرت ذهن چیزی پیدا نکردم. ولی با عنوان مثبت اندیشی، سخنرانی از ایشون پیدا کردم. همونه؟
-
پوی عزیز سلام
یادت باشه نه تنها تو بلکه در هیچ انسان دیگه ای عقل و احساس باهم همسو نیستن.باهم در تضادن.واسه همینه میگن برای تصمیمات مهم زندگی به عقل تکیه کنید نه احساس....بیخود روی خودت عیب نذار.همه همینن...مگر اینکه طرف انقدر عاقل و پخته و زرنگ و ...باشه که بتونه اینا رو باهم ببره جلو و کنترل کنه که اونم شاید ادمهای انگشت شماری باشن...شایدم اصلا نباشن.
بزرگترنی مشکل تو اینه که فکرت زیادی ازاده و افکار بیخود میان تو ذهنت.انقدر فکرتو مشغول کن که جا برای وارد کردن این افکار نداشته باشی.
اگر دغدغه کار داری بیفت دنبالش.خیلی جدی و مسرانه.
اگر خواستگار نکات مثبت داره حتما بذار بیاد جلو.فرصت ها رو از دست نده.
اره همون مثبت اندیشیه.کلا بزن گلچین سخنرانی های دکتر فرهنگ.برات چیزهای خوبی میاره.همه رو گوش کن.خیلی مفیده.
یا دکتر حلت هم مثبت اندیشی های خوبی داره.اگر پیدا کنی.
زندگی زود تموم میشه منتظر من و تو نمیمونه.فرصت هاتو از دست نده.
-
.
سلام.
جرا من بايد خؤدم رو مجبور كنم به انجام كارهايي كه نه بهش علاقه دارم نه تؤاناييش رو دارم?
راه رهايي از كنترلكري, سرزنش, تهديد, تحقير اطرافيان به خصوص مامانم جيه?
-
سلام.
تاپیک هاتون رو اکثرا خوندم. خانواده من هم دچار مسایلی مثل کمال گرایی، کنترل گری، سرزنش و مقایسه با اطرافیان هستند. راهی که من انتخاب کردم دوری و دوستی باهاشون هست. به بهانه خوابگاه و پیدا کردن شغل و ازدواج تو یه شهر دیگه ازشون دور شدم. چون اونها رو نمی تونستم تغییر بدم. متاسفانه یا خوشبختانه رویاهام بزرگ بودن و استعدادم هم خوب بود. گنجایشم بیشتر از ظرفی بود که اونا تعیین می کردن. تو این راه با آدم هایی رو به رو شدم که مشوقم بودن و هستن و مثل خانواده ام روی من عیب و ایراد نمی ذارن.
الان حالم داره هر روز بهتر میشه و خودم رو بیشتر باور می کنم. حتی اینجوری بهتر میتونم دورادور هوای خانواده ام رو داشته باشم.
حالا وقتی خانواده ام مدام موفقیت های بقیه رو بزرگ جلوه میدن و از بچه های خودشون بد میگن، دیگه کمتر حالم بد میشه. احساس می کنم اونا از روی ناآگاهی و غیر ارادی دارن این بلا رو سر خودشون و بچه هاشون میارن. برای همین دارم سعی می کنم با مطالعه، سطح آگاهیم رو از زندگی و شخصیت خودم بالا ببرم و اعتماد به نفسم رو بالا ببرم که من مثل اونا با اطرافیانم این کار رو نکنم.
البته خیلی زمان بر هست که بشه به ایده آل هامون برای روحیه و شخصیتمون برسیم. ولی من دارم نهایت تلاشم رو می کنم.
-
سلام دوست من
تا حالا خودتو شناختی؟؟؟؟
مثلا میدونی کیا دلگیر میشی؟؟
مثلا میدونی قشنگ ترین خاطره عمرت چیه؟
مثلا میدونی روی چه کلماتی حساسی حال چه از لحاظ خوشحالی چه از لحاظ ناراحتی؟؟
خودتون بشناسید
با خودتون دوست باشید
مثلا وقتی دلتون میگیره برید زیر بارون و بلند بلند جایی که کسی نباشه برای خودتون اواز بخونید حتی میتونید فیلمشم بگیرید
نقاط مثبت خودتون بنویسید اونا رو تقویت کنید
مثلا من عاشق ورزش اروبیک سنتی هستم:227:
خوب میرم کلاسش تا کامل یادش بگیرم
به خودتون حق اشتباه بدید
شما میتونید در زندگی اشتباه کنید مثل همممممممممممممممه
ولی حق ندارید بخاطر یک اشتباه همش خودتون تحقیر کنید
نمیدونم این حسم درسته یا نه ولی حس میکنم شما در زندگیتون از چیزی میترسید
خوب برای ترستون برنامه ریزی کنید حلش کنید
مثلا شاید ازدواج انقدر ادم هستند که دوست دارند با شما ازدواج کنند و ادم های خوبی هم هستند
اینکه نمیان بخاطر اینکه از استعدادهای شما خبر ندارن از اخلاق شما خبر ندارن
شاد باشید
-
سلام.
من تست mmip رو ,(اكر اسمش رو درست كفته باسم ) دادم. فاكتور D عدد 105 رو داشت. و بعدش هم فاكتور b2 و b8 نمره هاي بالايي داشتن.
البته در مورد سوالهايي كه در مورد اعتياد برسيده بود, واقعا نميدونستم جه جوابب بايد بدم. جون من اصلا تا حالا حتي الكل و مواد مخدر نديئه ام. و سوالهاش جه بله اش رو جواب ميئادي جه نه رو, انكار كه مصرف داشته اي.
به هر حال كويا افسردكي ام و كمبود اعتماد به نفس و عزت نفسم, واقعا نياز به كار داره.
حالم هم نسبت به حتي يك ماه بيش بدتر شده. يك احساس شكست و بير شدن و ياس و نااميدي و تموم شدن فرصت بهم دست داده.
درد قفسه سينه و نفس كشيدن هاي دردنااك و بد خوابي و كابوس باز اومده سراغم.
حتما ميرم براي درمان جدي.
برام دعا كنيد.
-
من ديكه نميتونم بلند شم. ديكه كمترين انرزي و انكيزه اي در خودم براي هيجي نميبينم. حتي ديكه دلم ازدواج و بجه نميخواد. ديكه نه خشمكينم,نه معترضم, نه ارزويي دارم, نه حتي احساس غم ميكنم. فقط دلم ميخواد يه جا بيفتم و بخوابم فقط و كسي كاري به كلرم نداشته باشه.
- - - Updated - - -
فرم انصراف از دانشكاه رو بر كردم. جون واقعا اتكيزه و انرزيي براش ندارم. برام اهميتي نداره.
-
پوه عزیز باتوجه به پست های اخیرت در تاپیک های دوستان اینجور ازت تصویر ذهنی پیدا کردم که بینش و دیدگاهت نسبت به چند سال پیش خیلی تغییر کرده و صعودی این راه رو رفتی.
اما یک چیزی هست که مانعت می شه تا این راه رو ادامه بدی با اینکه هم نقشه را داری هم راه بلدی . و اون به نظرم عدم بخشش و نارضایتی از خودت هست.
خدا بی صبرانه منتظر توست.