بلاتکلیفی تمام نشدنی و پشیمانی از ازدواج 2
سلامی دوباره به همه همراهان عزیز :72:
تاپیک قبلی من بلاتکلیفی تمام نشدنی و پشیمانی از ازدواج بود که دوستان همدل همه لطف کردن و راهنمایی های ارزنده ای برام گذاشتن و بنده با این تصور که به مدد این نظرات ارزنده می تونم وضعیت رو سروسامانی بدم خواستم که سرپرست محترم انجمن تاپیک رو برام ببندن ...
اما قضیه به همینجا ختم نشد ...
و در ادامه اون روند همسر بنده حالا دیگه شرط و شروطی دارن برای تهیه مسکن و بازگشت من به زندگی ... و آب پاکی رو روی دستانم ریختن که اگر به این شرط و شروط عمل نکنم ایشون سرپناهی برای بنده تهیه نمی کنن و من باید همچنان منزل پدرم بمونم ...
شروط ایشون از این قراره :
1- یک جلسه خانوادگی برگزار بشه و بنده در حضور خانواده ایشون که بسیار بی مسئولیت هستن و دونه ای از تعهداتشون رو انجام ندادن قول بدم و تعهد کتبی بدم و امضا کنم که حق هیچگونه اعتراضی بعد از این نخواهم داشت ...
2- برم روانپزشک و قرص های اعصاب مصرف کنم که در مقابل بی تفاوتی ها و بی مسئولیتی های همسرم ناراحت نشم و حرص نخورم ...
3- نهاااااااایت تلاشم رو بکنم و ناز و عشوه های ایشون رو به جون و دل بخرم تا در طول مدت یک ماه بتونم نظر مثبت و اعتماد ایشون رو برای بازگشت به زندگی جلب کنم ...
بعد اگر بنده تمام اینها رو رعایت کنم و دیگه هیچ توجیه و بهانه ای برای ایشون به جا نموند ایشون لطف کنن و در یک فرصت یک ماهه بعدش بعد از 7 ماه بلاتکلیفی (که البته با شروط ایشون به 9 ماه کشیده میشه) یک سرپناه برای بنده تهیه کنن تا برگردم به زندگیم و ایشون هم با ناز و ادا و منت حاضر بشن با بنده زندگی کنن ...
خیییییییلی دلم برای خودم سوخت !! می دونید بخاطر چی ؟؟ بخاطر تمام اون روز و شبهایی که به درگاه خداوند دعا می کردم که کار همسرم جور بشه و از بیکاری نجات بیاد تا خونه بگیره و برگردیم به زندگی مون ...
ممنون میشم نظرتون رو برام بنویسید ...