برنامه ریزی برای سفر نوروزی توسط خانواده همسر

با سلام خدمت همدردی های عزیز
قبلا تاپیکی داشتم و تقریبا با مشکلاتم تونستم کنار بیام و تا حدودی حل کنم..
یه توضیح مختصری از خودم و شرایطم میگم.. خانومی هستم ۲۸ ساله.. ۲.۵ ساله ازدواج کردم.. ۱.۵ ساله تو شهر محل زندگی پدر و مادرهامون هستیم بخاطر بیماری پدرهمسرم مجبور به انتقال مکان شدیم.. تو این ۱.۵ سال هر دو هفته همسرم پدرش رو به همراه مادرش برای شیمی درمانی به تهران میبرد تا همین الان که تهران هستن.. و من هم با این موضوع خوشبختانه کنار اومدم.. ولی با اینکه من و همسرم حسابی رعایت حال پدر و مادرهمسرم رو میکنیم و مرتب بهشون سر میزنیم و کارهاشون رو انجام میدیم البته بیشتر همسرم ولی با این حال خواسته هاشون تمامی نداره..الان مادرهمسرم گفته دوباره عید با هم بریم‌ شمال.. پارسال هم باهاشون رفتیم نمیگم بد گذشت اتفاقا خوش گذشت وقتی بقیه فامیلاشونم اومدن ولی خوب تا کی با اونا باید بریم مسافرت دوست دارم یا با خونواده خودم بریم یا با دوستامون..که البته خونواده خودم جایی نمیرن.. از طرفی هم دلم براشون میسوزه چون کسی نیست که ببرتشون ولی امکان مالی ش رو دارن که با آژانس برن و هتل رو از قبل رزرو کنن..
حالا بنظر شما بهترین راه کدومه رفتن یا نرفتن؟
اگه بریم مطمئنم همچنان درخواستهاشون بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه..

سلام
با همسرت مطرح کن و بگو مایلی امسال با خانواده خودت بری مسافرت
البته قبلش باید ببینی اصلا خانوادت تمایلی به مسافرت دارن
بعدشم یه جای دیگه غیر از اون جایی که مادر همسرت پیشنهاد داده برید
مثلا برید جنوب
که نگن شما که میخواستی بری شمال چرا من که گفتم نیومدی

با گفتگو میشه مسایل رو حل کرد
احساست رو با همسرت در میون بذار

موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فکور

سلام
با همسرت مطرح کن و بگو مایلی امسال با خانواده خودت بری مسافرت
البته قبلش باید ببینی اصلا خانوادت تمایلی به مسافرت دارن
بعدشم یه جای دیگه غیر از اون جایی که مادر همسرت پیشنهاد داده برید
مثلا برید جنوب
که نگن شما که میخواستی بری شمال چرا من که گفتم نیومدی

با گفتگو میشه مسایل رو حل کرد
احساست رو با همسرت در میون بذار

موفق باشی

---

مرسی فکور عزیز بابت راهنماییت.. خوشبختانه همسرم آدم با درک بالاییه پارسال تو سفری که باهاشون داشتیم بین همسرم و پدرش کمی دلخوری پیش اومد که البته با عذرخواهی همسرم حل شد ولی بخاطر این موضوع خودش هم مایل نیست با اونها بریم.. ولی از طرفی هم ما نگران این هستیم که اونا خودشون نتونن برن و مشکلی پیش بیاد اونجا براشون.. و اینکه مادرشوهرم خیلی زود ناراحت میشه و یه جوری حتما جبرن میکنه اگه باهاشون نریم.. حالا با این شرایط لطفا راهنمایی کنید شما خانوم با تجربه و منطقی هستید.. ممنونم

خوب راستش این موضوعی هست که خودم هم درگیرش هستم
توقع خانواده همسر در رابطه با همراهی در بیشتر مسافرت ها

البته موضوعی که هست بیماری پدر شوهر شماست که شاید نشه مثل شرایط عادی باهاش برخورد کرد

1- میتونی فعلا امسال رو کلا قید مسافرت رو بزنی و مثلا دو بار به جای نزدیک بری یک بار با خانواده خودت یک بار با خانواده همسرت

مثلا تا همون ابتدای جاده چالوس برید و تا شب برگردید و بگو شمال رفتن رو توی ایام عید منطقی نمی بینی (البته فراموش کردم منزل شما کدوم شهر بود) بهانه ترافیک و سرمای شمال توی عید شاید بد نباشه

ولی هر موقع هم خواستی با خانواده خودت برنامه بذاری خیلی زودتر قبل از اینکه مادر همسرت پیشنهاد بده شما برنامه رو بذار که قبل دادن پیشنهاد ایشون، شما برنامه خودتو گفته باشی

2- میتونید چند روز با خانواده همسرت برید شمال و چند روز با خانواده خودت بری شیراز یا جنوب یا هر جا (تعطیلات عید به حد کافی طولانی هست که بشه دو تا مسافرت رفت)

به مرور میتونی کاری کنی که در رابطه با خانواده ها تعادل و مساوات رو در این زمینه رعایت کنی

البته با توجه به حال جسمی پدر شوهرت ، مراقب روحیه اش باش همه چیز رو باید خیلی ملایم و با روی باز پیش ببری

ممنون فکور عزیز بابت راهنمایی کاملت..
دقیقا شما درست حدس زدید مادرهمسرم برای هرمناسبتی از جمله شب یلدا.. عید قربان.. چهارشنبه سوری و ... از مدت ها قبل حدود یک ماه قبل برنامه ریزی میکنه و اصلا فرصتی به من نمیده که بگم‌ما برنامه ای داریم و من توی همه این مناسبت ها بعد از صرف نهار یا شام سریع رفتم و گفتم باید به خونواده خودم هم سر بزنیم..
من با مسافرت نرفتن موافق هستم بخاطر این مشکل ولی مادرهمسرم بسیار عاشق سفر و تفریح هستند و این توقع رو از همسر من دارن و از دخترشون کوچکترین انتظاری ندارن.
امیدوارم بتونم بازهم مثل همیشه در مقابل خواسته هاشون کوتاه تیام چون اینجوری احساس ضعف شدیدی تو خودم دارم و بیشتر از درون خودم رو اذیت میکنم و ذهنم رو درگیر..
ممنون از راهنماییتون

سلام

وقتی خانواده شما عید جایی نمی رن چطوری می خوای باهاشون بری مسافرت؟
هر وقت خواستن برن، بعد می تونی به همسرت بگی دوست داری همراهشون بری.

به نظر من تعطیلات عید یه جورایی خانوادگیه. تنها بودن خیلی جالب نیست.
شما می تونی مسافرت تنهایی یا دوستانه را تو فرصتهای دیگه بری.

عید با خانواده بودن بیشتر خوش می گذره.
سال قبل هم که باهاشون بهتون خوش گذشته.

راستش نمی فهمم مشکل الان کجاست
حاضری بشینی تو خونه و نری مسافرتی که خوش می گذره، فقط چون خانواده همسرت هستن :303:

دقیقا درست حدس زدی شیدا جووون.. از اینکه خیلی مطابق میل مادرشوهرم پیش بریم خسته شدم.. چون اونم به این رویه عادت کرده که خواسته هاش همونطوری مطابق میلش پیش بره..
متاسفانه این موضوع برام کابوس شده که در آینده خدایی نکرده تنها باشه دقیقا میخواد چکار کنه! همچنان ما باید خدمت رسانی کنیم.. پس خودمون کی نفس راحتی بکشیم و مطابق میل و خواسته خودمدن زندگی کنیم! خیلی خسته شدم از این پدر و مادر بشدت کنترل گر و پر توقع

سلام خانم گل با خانواده ی همسرت برو مسافرت و خوش بگذرون:43:
ما که باید تو خونه بمونیم:47:هنوز عید نیومده به کام خودت تلخش کردی!پاشو به جای این افکار واسه سفرتون برنامه ریزی کن:43: سفرتون به سلامت و بی خطر

مطابق میل مادرشوهرت پیش نرو.
مطابق اون چیزی که خوشحالت می کنه پیش برو.
موضوع را یه جور دیگه ببین.

عید بری مسافرت باهاشون خوش می گذره. برو خوش بگذرون برگرد.
اما برای روزهای دیگه ات و تعطیلات دیگه ات یه برنامه ای بچین.
اون مسافرتی که با دوستات در نظر داری را اجرا کن.

به خاطر بیماری پدرشوهرت و این که فقط یه دختر و پسر دارن
یه جورایی همسر شما خیلی درگیر خانواده اش هست و گریزی از این موضوع نیست

شما از اون طرف فشار نیار به همسرت
اما از سمت دیگه برنامه های خودت را بذار و اگه شده مثلا شش ماهی یکبار حداقل ... یه برنامه دو سه روزه با همسرت بذار.

با خانواده ی همسرت خوش بگذرون
اما برنامه مستقل هم بذار

الان اگه بگی نمی آم یه جورایی شمشیر را از رو بستن هست
این همه با همسرت برای بیماری پدرش همکاری کردی، حالا درست جایی که خیلی هم به ضررت نیست می خوای خرابش کنی؟

همسرت که با پدرش می ره بیمارستان و شما تنهایی
می تونی برنامه سفر کوتاه با خانواده ات بذاری.

سعی کن شرایط و تفاوتهای دو خانواده را درک کنی.
به هر حال شرایط زندگی شما اینطوریه ... با قهر کردن از خانواده ی شوهر، شرایط مامانت اینا تغییری نمی کنه.
الان که ناراحتی خانواده همسرت را برای بیماری پدرشون می بینی، شکرگزار سلامتی والدینت باش و سخت نگیر.
یه جاهای دیگه و یه جور دیگه با مامانت اینا خوش باش.

ممنون شیدا جون از متن آرامش بخشت.. چندین بار خوندم.. حق با توه.. حیفه این همه همکاری رو خراب کنم.. من باید خیلی شکرگزار باشم فقط هم همین بهم آرامش میده.. اینکه خداروشکر کنم برای سلامتی خودمون و خانواده م.. این تنها منبع آرامش و امیدمه.. مرسی از مشاوره مفیدت..

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آش رشته

سلام خانم گل با خانواده ی همسرت برو مسافرت و خوش بگذرون:43:
ما که باید تو خونه بمونیم:47:هنوز عید نیومده به کام خودت تلخش کردی!پاشو به جای این افکار واسه سفرتون برنامه ریزی کن:43: سفرتون به سلامت و بی خطر

---

ممنون دوست عزیز از دلگرمیت.. چشم