ای کاش همسرم تو همین دنیا تقاص کاراش رو بس بده

سلام به همه دوستان . من تازه با این جا اشنا شدم البته کلی وقت هست که خیلی از تابیک ها رو بیگیری میکنم اما بی حال تر از این بودم که حتی دو تا خط تایب کنم.مشکلات من با همسرم اینقدر زیاده که با وجود چند بار مشاوره رفتن خودم و خودش و مامانم و ... بازم هیچ فایده ای نداشت البته من یه خونواده ای دارم که اصلا از سمتشون حمایت نمی شم و واسه همین تو برزخی افتادم که هر روز و هر شبش برام کابوسه و امیدم و به همه کس و همه چی از دست دادم . حتی امیدی به خدا هم ندارم چون دو بار تا حالا خودکشی داشتم که نافرجام بوده یعنی خدا فکر میکنه هنوز ظرفیتم بر نشده و میگه چند صباح دیگه تو دنیا عذاب بکش تا ببینم چی میشه!!!!

سلام دوست عزیز. مشکلاتتون رو توضیح بدین برای ما شاید بتونیم کمکتون کنیم. چند سالتونه؟ چند وقته ازدواج کردین؟....
وقتی دارین میگین که بعضی تاپیکها رو دیدین پس باید بدونید که همه کم و زیاد مشکلاتی رو تو زندگیهاشون دارن یا اگر هم الان مشکل خاصی ندارن شاید در گذشته داشتن و حلش کردن و یا اینکه در آینده براشون پیش بیاد ...اصلا زندگی یعنی همین... مجموع روزهای تلخ و شیرین ... این رو باید بپذیرین... خودکشی پاک کردن صورت مساله ست. چرا به خاطر خطاهای دیگران شما شیرینیهایی رو که در ادامه مسیر زندگیتون پیش راهتون هست رو از دست بدین. یا میتونید زندگی مشترکتون رو بسازین یا آنقدر مشکلات لاینحل هست و شریک زندگیتون همکاری نمیکنه برای حل مشکلات که مثل خیلیهای دیگه جدا میشین و یه زندگی عالی برای خودتون می سازید. انتظار چه حمایتی از والدینتون دارین؟ اگر همه دنیا هم پشتتون رو خالی کنن تا زمانی که قدر خودت رو بدونی نباید ترسی داشته باشی دوستم. از خدا کمک بگیر. کسی که همییییشه هست...

سلام سرو ناز جان من 30 ساله و همسرم 31 سالشه 7ساله که ازدواج کردم از روز اول خودم و همسرم رو مناسب هم نمی دیدم من لیسانس و اون دیپلم بود قیافه تقریبا مناسبی داره فوق العاده عصبیه باهم فامیل هستیم خیلی با خونوادش رفت و اومد تا جواب مثبت دادم مامانم خون من و کرده بود تو شیشه تا جواب مثبت بدم هر روز کتک کاری داستیم قهر میکرد خودش و می زد به بابام فحش میداد اخه بابام خیلی مرد ارومیه و افسار زندگی دست مامانمه ، خواهر بزرگم نامزد کرده بود که به هم خورده بود مامانم میگفت اگه به اینا که از همه نظر تو فامیل سر هستند و زبون زدن جواب نه بدی کسب باور نمیکنه و فکر میکنن اشکال از ما بوده و اونا نپسندیدن

سلام عزیزم متاسفم از ویژگی‌های خوب و بد همسرت و خودت از زبون همسرت دقیق برامون بنویس
علت دعواها؟؟؟ مثال
وقت خوشی چطوریه؟؟؟؟؟
شغل و تحصیلات خودت و همسرت؟؟؟؟
تو دعواها چیکار میکنید هردو؟؟؟

سلام به همه دوستان سن و تحصیلات رو که گفتم ، موضوع دعوامون متفاوته از بحثای خونوادگی دخالت خونوادش گرفته تا ولخرجیش واسه همه و در اخر هیچی برا خودمون نداشتن تا هر جا دلش بخواد بره و تا دیر موقع بیرون بودنش و .... کلا اگه بهش بگم بالا چشت ابرو وحشی بازی در مباره و کتک کاری میکنه و حداقل ماهی یه بار منو از خونه مبندازه بیرون حتی ساعت 12 شب، وقتی میرم خونه بابام به نیم ساعت نکشیده میگن برگرد خونت و طوری رفتار کن که ما هیچی نمی دونیم ، این دعواها تو زندگی همه هست و من با خفت بر میگردم خونه یه بار مامانم گفت وقتی گفت از خونم برو بیرون بگو خونه منم هست و من زندگیمو دوست دارم چند وقت بعدش دوباره دعوامون شد و من همینارو اروم بهش گفتم عصبانی تر از همیشه شد و من و به زور پرت کرد بیرون بعدشم چون از عدم حمایت خونوادم مطلع شده بود با بی حیایی زنگ زد به بابام گفت بیاین دخترتون ببرین دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم بابا مامانم اومدن بدون اینکه چیزی بهش بگن منو بردن اونم دنبالم نیومد ولی از فرداش مامانم هی میگفت برو خونت یه غذا درست کن منتظر باش تا برگرده و ... اصلا خونوادم عار و درد ندارن!!! خلاصه به زحمت 3 روز اونجا موندم و چون تحمل فحاشی و داد و فریاد مامانم نداشتم برگشتم خونم شوهرم اومد سلام کردم و گفتم بیا غذا بخوریم اونم یه لبخند زد و گفت میبینم که ننه بابات پس اوردنت ، روز عقد تو رو انداختن به من و خودشون رو راحت کردن ...وقتایی که باهم خوبیم مثال نزدنی میشه بس که حرفای قشنگ و عاشقونه میزنه در حضور خونوادش هم احترامم رو داره و همه تو فامیل میگن همسر یلدا عاشق یلدا ست البته همه منظورم اوناییه که کلا سالی یکی دوبار همو میبینیم، ولی حتی اون موقع هام دیگه حالم ازش به هم میخوره، وقتی یادم میاد بس که موهام و میکشید و سرم و به دیوار مبکوبید رفتم موهامو تا ته کوتاه کردم بس که از خونه پرتم کرده بیرون همیشه یه کیف اماده وسایل شخصی تو کمدم گذاشتم.... هر روز ارزوی مرگش رو میکنم، از هفته اول عروسی تا الان دارم زور گویی و کتک کاریش رو تحمل میکنم هر وقت بدن کبودم رو به خونوادم نشون میدم میگن قدر زندگیتو بدون شوهرت نه هیضه نه معتاد یکم فقط اخلاقش تنده حالا دو تا کتکم خوردی نکشتت که!!!اوایل عروسی یه روز به خاطر اینکه بدون اطلاعش رفتم خرید(اون از ساعت 7 صبح تا 7 شب سرکار بود) وقتی برگشت کلی کتک خوردم بعدش تا صبح دست و پامو بست صبح اومدم بوسم کرد و صبحونه اورد ... وقتی به مامانم گفتم خندید و گفت از علاقه زیاده ، یعنی حتی یه لحظه فکر نکرد که شاید روانیه!!! یه بار راضیش کردیم بریم مشاور جلسه دوم از صحبتای مشاور خوشش نیومد و باهاش دست به یقه شد و حق مشاوره نداد کلی هم دفترشو به هم ریخت....تو دعواها به شیوه های مختلف عمل کردم یه بار سکوت یه بار گریه یه بار جواب دادن ولی نتیجه یکسان بود شوهرم تو کار ساختمونه منم خانه دار

خصلتای بد همسرم:پول حروم کن ، درو غگو، رفیق باز ،بی ادب ، دست بزن داشتن مدام بیرون انداختنم از خونه، پول ندادن به زنش، فقط در حد خوراک و پوشاک اونم خودش باید تشخیص بده حتی مانتو هم خودش بدون من میره میخره یا شال و کیف ...میل شدید جنسی (هر روز) طوری که با وقاحت تمام بعد از کتک کاری و فحاشی میاد پیشم میخوابه نیازش که رفع شد میره تو پذیرایی میخوابه ... اصلا حس و نظر من براش اهمیت نداره اگه بگم امشب نه،حال ندارم دست میذاره رو گلوم فشار میده یا لگد میزنه ... میگه خاک تو سرت که هیچی یادت ندادن کلی هم فحش مامانم میده با این دختر بزرگ کردنش خلاصه از هر چی حیوونه پست تره خصلت مثبت:در حضور مردم خوش سر و زبون شیک پوش ، تو اشپزی کمک میکنه ،چشم پاک خصلتای مثبت من از نظر اون:تحصیلکرده ، خوشکل،اجتماعی،ابرو دار ،مهربون عاقل و منطقی، خصلتای منفی تو دعوا که همه چی بهم میگه مثلا بی صاحاب خودسر بیحیا بیخیال ولی زمان عادی هر وقت میگن عیب من چیه میگه هیچی فقط یکم کم طاقتی همین و کلی بابت بدیهاش عذر خواهی میکنه

من واقعا متاسفم. هیچ راهی به نظرم نمی رسه جز اینکه هم سعی کنید از نظر اقتصادی مستقل بشین هم به پزشک قانونی بعد از هر کتک کاری مراجعه کنید و گواهی بگیرین. با یک وکیل خوب هم حتما حتما مشورت کنید. نه خانوادتون و نه شوهرتون به نظر نمی رسه تعادل روانی داشته باشند. شما باید جدا بشین و باید بتونید روی پای خودتون بایستید.

پزشکی قانونی و وکیل و این چیزا نیاز به حمایت مالی و روانی خونواده داره که من ندارم.من تصمیم گرفتم از خونه فرار کنم ، حتی یه دختر فراری هم وضعش بهتر از منه ،چند تیکه طلا داشتم رفتم فروختم نمیدونم سر از کجا در میارم ولی خیلی قبل پیش باید این تصمیمو اجرا میکردم

سلام دوست خوبم..ميدونم شرايط تون واقعا سخته اما شما خيلي تصميم عجولانه اي گرفتين..پزشكي قانوني يه نهاد دولتي و فكر نميكنم نياز به هزينه زيادي جهت ويزيت پزشك داشته باشه..سوالم اينه ايا همسرتون با كار كردن شما تو بيرون خونه مخالفه؟؟شما اگه براتون امكان داره و همسرتون مخالف نيست كار پيدا كنيد..از طرفي اين خصوصياتهايي كه شما ميگين نشون ميده همسرتون اختلال شخصيت مرزي داره كه نياز به درمان داره ايا تو شهرتون پزشك اعصاب و روان كه تو بيمارستان دولتي بياد درمانگاه هست؟ويزيت متخصص توي درمانگاه دولتي فقط ٤٠٠٠،اول از اينجا شروع كنيد البته خودتونم دچار افسردگي شدين به همين علت دارين تصميم هاي عجولانه ميگيرين!!!من فكر ميكنم باتشخيص پزشكتون يه دوره درمان بگيرين حتما .فعلا هيچ اقدامي انجام نده عزيزم صبر كن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط زمستان سیاه

پزشکی قانونی و وکیل و این چیزا نیاز به حمایت مالی و روانی خونواده داره که من ندارم.من تصمیم گرفتم از خونه فرار کنم ، حتی یه دختر فراری هم وضعش بهتر از منه ،چند تیکه طلا داشتم رفتم فروختم نمیدونم سر از کجا در میارم ولی خیلی قبل پیش باید این تصمیمو اجرا میکردم

---

همونطور که دوستان گفتن بهتره تصمیم عجولانه نگیرید.

جلسات مشاوره ای که با همسرت رفتی چطور بود؟ تشخیص مشاور چی بود؟

چرا با مادرت مشاوره رفتین؟ اونجا چه نتیجه ای گرفتی؟