مشکل خیلی ضروری و غمناک درباره من و همسرم
خاهش میکنم کمکم کنید زندگیم بدجور بهم ریخته دیگه امیدی برام نمونده.من 2 سال تو عقدم چند روز پیش با شوهرم بحث کردیم. شوهرم اخلاقش خیلی تنده. بعد از کار بدش چند بار بهم زنگ زد. چون این رفتارش چندین بار تکرار شده من واقعا نمیتونم تحملش کنم گفتم من حرفامو زدم باهات حرفی ندارم برای گفتن. پدر و مادرمم گفتن شما به درد هم نمیخورین شوهرم 4 باز زنگ زد بهم من جواب ندادم. در طول این دو سال که تو عقد بودیم این اولین باری بود من اگر از دستش ناراحت بودم اینطور جوابش رو دادم. در ضمن باید طبقه بالای خونه مادرشوهرم بشینم. خلاصه بگم 2 روز بعد برادرش زنگ زد سه تایی بیرون رفتیم مشکلاتمون گفتیم بازم اونجا تندخویی میکرد یکسری مشکلات حل کردیم با هم به توافق رسیدیمتقریبا و اما من گفتم من طبقه بالا خونتون نمیشینم. یکی از شرایطم اینه. اما اول خاستگاری من این رو قبول کردم ولی با دخالتی که اینا دارن الان میبینم نمیتونم واقعا زندگی کنم اینطوری. منم این گفتم . شوهرم گفت اشکال نداره تالاری که گرفتیم برا مراسم میرم کنسل میکنم با عصبانیتم گفت قرار بعدی ما در دادگاه. من خیلی ناراحت دم . من اینطور گفتم شاید قبول میکرد ولی خیلی عصبانی بود نمیدونم چیکار کنم. شاید الان جاش نبود بهش میگفتم . یک ماهه دیگه مراسممونه. اما اگر الان نمیگفتم و میرفتم میشستم جدا شدنش محاله. تصمیم بر این شد موضوع که جدا زندگی کنیم بگم. اما الان ناراحتم با تمام بدی و اخلاق تندی که شوهرم داره من دوست ندارم جدا شم. خیلی غمناک و دردناکه برام. الان پشیمونم میدونم اخلاقش خیلی تنده اما چیکار کنم دوست ندارم ظلاق هم بگیرم. از طرفی راه برگشت هم ندارم غرورم خورد میشه. خاهش میکنم کمکم کنید.