چطو ر میتونم از این وضعیت راحت شم ؟
سلام دوستان
من قبل از هشت ماه پیش تغریبا اومدم اینجا و مشکلم رو گفتم و چون نیومدم سر بزنم و جواب بدم پستم حذف شد
میخوام این سری با جزعیات بیشتر بگم تا بهتر راهنماییم کنید :
حدود یک سال و نیمی نامزد بودیم خیلی دعوا و جر و بحث داشتیم ولی خب خیلی زود هم اشتی میکردیم
بیشتر مشکلاتمون به خاطر سردی شوهرم بود کم به کم سر میزد و اعتراض هم میکردم میگفت چقدر غر میزنی
یکی از بحث هایی که داشتیمو براتون مینویسم :
یه روز که دنبال یه حلی گشتیم برای این مشکلمون گفت تو باید منو درک کنی من وقتی از سرکار برمیگردم خسته ام نمیتونم از اون سر شهر بزنم بیام تو رو ببینم (قبل از ایام نوروز 94 بود) که من گفتم باشه اگر سختت میشه هر یک روز درمیون بیا هم دیگه رو ببینم که گفت باشه اونم فقط نیم ساعت نه بیشتر گفتم باشه
این توافقو کردیم وقتی تعطیلات نوروز شروع شد من گفتم خب حالا که دیگه سر کار نمیره پس با هم هستیم
که هیچ تغییری نکرد ، باز یه بحث شروع شد بهش گفتم الانم که سر کار نمیری باید هر یه روز درمیون ببینمت ! میگفت ببین داری میزنی زیر قولت چرا میزنی زیر قولت ! حرفی که زدی پاش وایسا !
هر روز نوروز رو یه جور بهم ضد حال زد یه روز میگفت حالا که تعطیلم دارم میرم کتابخونه درس بخونم برای نمیدونم چی میخوام شرکت کنم
یه روز میگفت میخوام برم خونمون رو لامپی چیزی بخواد اماده کنم برای چند ماه دیگه که میخوایم عروسی بگیریم اماده باشه دیگه وقت نمیکنم
و...
وضعیت الانم اینکه در خواست طلاق دادم ولی رضایت به طلاق نمیده به وکیلم گفته من زنمو دوست دارم هیچ کس هم نمیتونه مجبورم کنه طلاقش بدم
ازطرف وكيلم ازم خواست که بهش زنگ بزنم
من بدون اینکه بابام اینا بفهمن بهش اس ام اس دادم گفتم تمومش کنه این زندگی دیگه بدرد نمیخوره و... که در جواب فقط میگفت بیا سر زندگیت و السلام
ىوباره حرفمو باهاش ادامه دادم که گفت میخواستی قبول نکنی مگه من مسخرت بودم که قبول کردی و الان میگی تمومش کنیم!
كه چیزی نکشید دوباره بحثمون شد و دیگه پیامی بینمون نیست
از شما دوستان میخوام کمکم کنید چطور میتونم قانعش کنم به جدایی بخدا خودمم راضی نیستم و بدم میاد از طلاق بس که تو جامعه مون زیاد شده
ولی مجبورم اگرم بخوام بهش برگردم حرف بابامو و خانوادمو یعنی هیچ حساب کردم و بهشون پشت کردم بخاطر کسی که نمیدونم واقعا در اینده باهاش زندگی خوبی دارم یا نه !