زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
سلام عزيزان بايد بگم كه داشتم توي تالار مي گشتم ديدم كه اين بخش موضوع نداره دلم نيومد كه خالي بمونه تصميم گرفتم كه يه موضوع ايجاد كنم شايد يكي خوشش بياد و اين قسمتم راه بيفته.:P
راستش نمي دونم چطور بگم يا چطور موضوع را مطرح كنم:302: اجازه بديد به صورت يه سوال بگم و جوابها خودبخود سوالهاي بعدي را ايجاد كنه و منم تجربياتمو كه با يه هنرمند داشتم بگم. فكر مي كنيد كه چي باعث ميشه كه اكثر هنرمندان زندگي ناموفقي داشته باشن و ازدواجهاي مكرر و در آخر انزوايي و فقط كار سراغشون بياد؟:shy:
لطف كنيد جوابهاتونو بدين تا منم اگه شد تصميم درستي بگيرم:227:[/align][/b]
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
به نظر من هنرمندان شخصیت بسیار حساسی دارن، معمولا احساس می کنن از طرف کسی درک نمی شن، طوری به زندگی نگاه می کنن که اگه کسی خلاف اون نگاه رو داشته باشه بهش اطمینان کافی پیدا نمی کنن، معمولا از کلیات راحت تر از جزئیات می گذرن، از کسی یا چیزی که آرامششون رو به هم بریزه بیزار میشن...
من با هنرمندان زیادی در ارتباط بودم، اونها در کل این خصوصیات رو داشتن، حالا شاید عمومیت نداشته باشه...
:72:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
سلام شاد جونم بايد بگم حرفتو كاملا قبول دارم يه چيزم به حرفات اضافه كنم و اونم اينكه هنرمندها فكر مي كنن دور از جون ما، از دماغ فيل افتادن و فقط اونا هستن كه حرف درست رو مي زنن و يكي ديگه اينكه با همه هنري كه دارن مثل بچه ها فكر مي كنن. اگه قبول نداريد بگيد تا منم بعدا تجربمو و خاطرمو در اين باره بگم. آهان داشت يادم مي رفت اون بالا گفته بودي كه از هر كسي يا چيزي كه آرامششونو خراب كنه بيزار ميشن ميشه يه مثال برام بزني؟
ممنون شاد باشيد و شاداب
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
سلام
به به قول بال تکین جان اصلا نباید حس حسادتت گل کنه و این به نظرم در مورد خانم ها اصلا صدق نمی کنه چون نمی تونن نسبت به همسرشون بیخیال باشند و دیگری اینکه از نظر مالی هم فکر نکنم بتونن زیاد خونواده شون رو تامین کنن.شاید ! نه حتما!
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
هاله نو عزیز، شما درست میگی، اما این که فکر می کنن از دماغ فیل افتادن، دلیل بر غرورشون نیست، به همون علته که یه طور دیگه به قضایا نگاه می کنن، فقط یه عده معدودی که اونها هم هنرمند هستن نگاهشون رو درک می کنن و خوب طبیعتا اونها هم مثل گروه اول هستن، حتی در بین خود هنرمندان هم فرقه های مختلفی وجود داره که گاه همدیگه رو قبول ندارن. اینکه رفتارشون بچه گونه هست هم به خاطر طرز فکرشونه، چون خلاقیت اصل هنره، و یه هنرمند باید خلاق بمونه و برای همین سعی می کنه در دوران و تخیلات کودکی سیر کنه تا به اون چیزی که می خواد برسه (البته اینها نظر من بود، شاید شما در این زمینه تجربه بیشتری داشته باشین)
در مورد قضیه بیزار شدن، یه نقاش بود، بعضی وقت ها توی جلساتی که ماهیانه در فرهنگسرا برگزار می شد میومد، با بومش، بومش همیشه همراش بود، چون می گفت نقاشی مثل شعر می مونه، نمی دونی کی سراغت میاد.. به هر حال این آقا ازدواج کرد، بعد از یک ماه از همسرش جدا شد، دلیلش هم این بود که همسرش وقتی بلند بلند صحبت می کرد اعصابش به هم می ریخت و نمی تونست تمرکز کنه!
یه آهنگساز هم بود، البته نه از این آهنگسازهای امروزِی، خیلی دقیق بود و وقتی نگاهش می کردم یاد موتزارت می افتادم، بیشتر وقتش رو خارج از خونه می گذروند، یه خونه تکی و مستقل داشت جدای از همسر و فرزندش، یه بار عکس دختر کوچولوشو اورده بود، خیلی ناز و خوشگل بود، من داشتم عکس دخترش رو نگاه می کردم، گفت حیف که زیاد نمی بینمش، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه وقتی گریه می کنه یا صدای اسباب بازیاش درمیاد نمی تونم تحمل کنم، از خونه میزنم بیرون برای اینکه از این کوچولوی دوست داشتنی دلگیر نشم، اگه وسط نوشتن نت باشم که دیگه هیچی، کنترلمو از دست می دم برای همین بیشتر مواقع وقتی خونه هستم دست به نوشتن نمی زنم اما باز هم در فکرم نت ها هست و صداش اذیتم میکنه!!
یه شاعر هم بود که رفته بود دارآباد، دقیقا پای کوه خونه خریده بود، اصلا از اون حوالی تکون نمی خورد، معمولا هر چند وقت یه بار منزلش جلسه می ذاشت، اون هم معتقد بود که ماشین ها آرامشش رو به هم می زنن، خودش یه اسب داشت!
یکی از شاعرای معاصر، اسمش رو نمی گم چون همه می شناسنش، می گفت هیچ وقت ازدواج نکنید چون زن و شوهری که هنرمند نباشن باعث تباه شدن زندگی میشن، خودش اصلا از زندگیش راضی نبود..
تازه این فقط مشمول حال خود هنرمندا نمیشه، من با پسر یکی از شاعران بسیار بسیار معروف، که الان هم در قید حیات نیست (شاعر)، به خاطر قضایای چاپ کتاب و نقد و مقاله و ... در ارتباط بودم، اون وحشتناک بود، باید مثل یه بچه باهاش برخورد می کردم، فکر می کردم یه پسر 7 ساله اس در صورتی که سنش بالای 60 بود، اصلا نمی شد تحملش کرد، انقدر زود همه چیز بهش بر می خورد که من ترجیح می دادم تا حد امکان باهاش حرف نزنم، آخرش بدون اینکه کارم به نتیجه برسه ارتباطم رو قطع کردم، البته به زور چون به خاطر روح حساسش، نمی خواست هیچ کسی رو از دست بده!
اینها چند تا از مواردی بود که من دیده بودم، خلاصه دنیای جالبی دارن، اما زندگی کردن باهاشون خیلی سخته..
:72:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
واي واي عاشقي بد درديه.:43: حالا به نظر شما با همه اين اوصافي كه شما گفتيد و خودم هم مي دونم ،چكار بايد كرد؟ :302:به قول يكي از همكارا عاشق نشدي ببيني كه من چي مي كشم.:43: يعني ممكنه منم يه روزي مثل مزاحمها باهام رفتار بشه؟:47: يعني ... تصورشم سخته و كمي هم خنده دار. من داراي شخصيت مستقل، شاغل كه دستم تو جيبه خودمه، خودكفا و خلاق، دنبال كسيم كه منو بخاطر خودم بخواد نه داشته هام،:227: در جواب شيلا جونم بگم كه من تا جايي كه ممكنه جلوي حسادتمو مي گيرم و به رو نمي يارم. چون همانطور كه اون با دخترا و زنها در ارتباطه خودم هم با مردها در ارتباطم و اگه اعتراضي كنم خودم زير سوال مي رم حداقل به خاطر خودم چيزي نمي گم. :shy:و هر وقتم كه با هم مشاجره مي كينم من بيشتر كوتاه مي يام ، بين خودمون باشه با اين كار،خيلي ببخشيد كه از اين كلمه استفاده مي كنم ،خرش مي كنم ولي بازم كار خودمو مي كنم.:D و بعد از مشاجرات مثلا سخت اونه كه براي اشتي كردن پيش قدم ميشه و اول حرفشم ميگه كه فكر نكني دارم منت مي كشم و يا ... در حالي كه من مطمئنم داره منت مي كشه و از حرفهايي كه زده پشيمونه و مي خواد كه مثلا دلمو بدست بياره. با اين حرفا مي خواستم بگم به نظر شما ممكنه منم يه روز مثل مزاحما باهام رفتار بشه؟:47:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
هاله نو عزیز، به نظر من بهترین کاری که می تونی برای داشتن زندگی آرام و خوب بکنی اینه که:
1- روی پای خودت بایستی، و شخصیت مستقلت رو به هیچ وجه تبدیل به شخصیت وابسته نکن
2- در مواقعی که می بینی همسرت تو فکره یا داره در مورد کارهاش برنامه ریزی می کنه به هیچ وجه سراغش نری
3- همیشه بهش پر و بال بدی و تشویقش کنی که توی کارهاش جلو بره
4- باید گذشتت از سایر خانمها بیشتر باشه
5- سعی کنی بیشتر خودت برنامه تفریح رو بچینی و جاهایی رو انتخاب کن که می دونی اون دوست داره
6- سعی کن هر از چند گاهی سورپرایزش کنی
7- از هنرش همه جا تعریف کن و پیش دیگران بگو که خیلی به بودنش نیاز داری و هنرش به زندگیت رنگ تازه ای داده
8- در مواردی که می بینی توشون تخصص داره ازش راهنمایی بخواه، اگه به موسیقی علاقمندی که چه بهتر اما اگه نیستی خودتو علاقمند نشون بده،
9- ازش در مورد ساعتهایی که بیشتر مایله تنها باشه سوال کن و شرایط رو براش فراهم کن
10- سعی کن بهترین دوستش باشی طوری که هیچ چیزی رو ازت پنهون نکنه و برای این کار باید به هیچ وجه حساسیت نداشته باشی یعنی به قول دوستان حسادت نکنی.
11- اگه لازم بود و شرایط رو برای این قضیه مساعد دیدی، با شاگردهای خانمش (اگه شاگرد داره) رابطه دوستی برقرار کن.
12- هر وقت که دیدی تبدیل به اون پسر بچه 7 ساله شد، باهاش لجبازی نکن، فقط بهش فرصت بده که از این حالت در بیاد.
اینا به ذهنم رسید، که همش طبق گله گزاری هنرمندان عزیز از زندگیشون بوده. اما یادت نره مورد اول مهمترینه، اگه اونو رعایت نکنی کنترل زندگیت از دستت میره عزیزم..
:72:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
ممنون خانم گلم:43: حرفات جالب و دلنشين بود. حتما بكار مي برم.:72:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
راستي يادم رفت بگم كه من هنوز ازدواچ نكردم :Pو اگه قسمت باشه و اوضاع متشنج ... اجازه بده قرار كه با اين اقا(آهنگسازو خواننده) ازدواج كنم. :228:و بيشتر به عنوان درد و دل و استفاده از اطلاعات شما دوستان اين تاپيك رو نوشتم . اميدوارم كه بقيه دوستان هم اطلاعات و عقايد خودشونو بگن.:203:
RE: زندگي با يك هنرمند(موسيقي) يعني ميشه؟
میشه ، چون هنرمندها بیشتر تو زوم هستند ، ما فکر می کنیم ، طلاق هاشون بیشتره !!