مشکلات مالی همسرم و کمک کردن خانواده من ب ایشون
سلام دوستان
من و همسرم از طریق دوستی باهم اشناشدیم ک این اشنایی تا ازدواج سه سال طول کشید علتش هم نداشتن شغل ثابت همسرم بود گذشته از اینکه ایشون پس اندازی هم نداشتن و این مسئله برام مهم نبود.تو این دوران هم سرهمین مسئله کار درگیری های زیادی باایشون داشتم چون خیلی بی خیال و خونسردن درست برعکس من.بماند ک از خونسردی ایشون من چقدر عذاب میکشم و اذیت میشم.ایشون بالاخره بعداز سه سال ک نتونست شغل درستی دستوپاکنه ب پیشنهاد دایی مادرشون تو قالیشویی کار کردن اونهم جسته و گریخته ک دوروز میرفتن سر کار دوروز نمیرفتن ک بعدها ک من متوجه این موضوع شدم گفتن علتش این بوده ک کارش خیلی سخت و سنگین بوده...خلاصه ما بعداز سه سال دوستی عقد کردیم با این توافق و تضمین ک یک سال بعد عروسی کنیم البته خانواده ایشون میگفتن سه چهارسال باید تو عقد باشین ولی همسرم گفتن همون یکسال من عروسی میگیرم تواین مدت باهم مشکلی نداشتیم و همچی خوب بود تا وقتی موعد یکسال شد تواین مدت ایشون چون درست کار نمیکرد پولی پس انداز نکرده بود وهمون مقداری هم ک حقوق میگرفت خرج بیرون رفتنو تفریح میکرد البته من اینارو بعدها متوجه شدم...پدرم سراین قضیه و بدقولی ب ایشون سخت گیری کردن بلکه قضیه رو جدی تر بگیره..بماند ک خانوادش ب عوض اینکه پسرشونو تشویق کنن تا زندگیشو جدی تر بگیره با خانواده من بد شدن..خلاصه دو سال ب همین منوال گذشت و ایشون چندین بار قول داد تا اوضاعو درست کنه ولی هربار ب بهانه ای بدقول شد اینم بگم ک من هربار با همسرم راجب این موضوع صحبت میکنم ک میخاد بالاخره چیکارکنه میگه از دوستم وام میگیرم....واس این موضوع پدرم ب ایشون گفته بودن تا اقدام جدی ایشون ما حق رفتوامد نداریم دوسه ماهی ب اینصورت بود تا من دیگه نتونستم دوری همسرمو طاقت بیارم و ب ایشون پیشنهاد دادم بیاد دنبالم تا بریم خونه اونا زندگی کنیم پدرم هم ازین قضیه استقبال کردن...گرچه خانواده شوهرم اصلا چیزی نمیدونستن و من اونطور ک شوهرم گفته بود فک میکردم اونا با این تصمیممون موافقن حدودا کمتراز دوماه اونجابودم ک مادرشوهرم بدترین توهینارو ب خانوادم کرد و من برگشتم خونمون و برای مدت شش الی هفت ماه خبری ازشون نشد ن شوهرم ن خانوادش...ک پدرم فوت کردن از غصه من و زندگیم بماند ک چقدر ب شوهرم بدوبیراه گفتم خلاصه بعدازفوت پدرم سروکله همسرم و خانوادش تو مراسم تعزیه پیداشد ک البته من رفتار خوبی باهاشون نکردم و همچنان ک یکسال میگذره باهاشون رفتوامدی ندارم...از اون زمان ب بعد همسرم باحرفهاشواظهار پشیمونی دوباره برگشت و اشتی کردیم و دوباره باحضور پدرایشون و خانواده من و یکی از همسایه ها قرار شد سر یکسال عروسی کنیم ک یکسالشون شهریورماه امسال بود ولی همچنان ایشون ی قرون پول و پس انداز نداره اینهم بگم ک با درخاست من ایشون از قالیشویی اومد بیرون و دوماهی دنبال کار میگشت تا ی هفته پیش ک تو یه لبنیاتی فعلا و موقتا مشغول بکاره چون بنابه گفته خودش یجا کار خوب پیدا کرده ک درحال طی کردن مراحل استخدامه...ایشون از ماه رمضون کلا منزل ما هستن و تواین مدت مامانم از یجا وسایل ایشونو قسطی تهیه کردن ک ایشون نتونس قسطارو بده و مامانم قسطای ایشونو داد و هنوز سرویس چوب مونده ک نگرفته....ما فقط ی مراسم بله برون گرفتیم از خیر مراسم عروسی گذشتم چون میدونم نمیتونه بگیره ایشون حتی پول پیش خونه هم نداره ک مامانم گفتن من پول پیش رو بعلاوه هزینه سرویس چوبو بهتون میدم تا دیگه برین سر خونه زندگیتون.....حالا بنظرتون این کارای من و خانوادم درسته؟ببخشید ک خیلی طولانی شد باید ازاول تعریف میکردم تا درجریان همچی باشید....بنظرتون من میتونم رو همچین مردی حساب کنم و پشیمون نشم؟