کمال گرایی بیش ازحدم داره داغونم میکنه:(
کمال گرایی داره داغونم میکنه چه خاکی بریزم سرم مشکلم حتی سامام نیس وقتی سامان بود کمال گرایی یادم رفته بود ینی بهش فکرنمیکردم وقتی رفت مشکلام زیادشد فشار روحی شدید روم هس جایی که کارمیکنم همه دکترا دارن یادانشجوی دکتران یه همکلاسیم که قبلاگفته بوذم شاگرد اول شد هشتامقاله isiدداره اخه کی اینارو کارکرد ؟ باخبرشدم داره بدون کنکور میره دکترا ینی ب مصاحبه دعوت شده همش خودمو بادیگران با اوناییکه ازم ازنظرعلمی سرترن مقایسه میکنم دارم نابود میشم ازهیچی لذت نمیبرم یادمه همین کارچقد ارزوم بود ولی وقتی مشنوم اون داره میره دکترا غبطه میخورم اصن شایدم حسودیم میشه میگم کاش قبول نشه ازخودم بدم میاد بچها این حالتام طبیعی نیس یجوری میشم انگار دنیارو سرم خراب میشه مثلا اگه پروشه میخرید عین خیالم نبودا ولی نسبت ب علم اینجورم
کاش بیتفاوت بوذم اخه چرا اینجوریم وقتی دیگرانومیبینم راحت از کارشون از زندگیشون لذت میبرن غبطه میخورم حالم بده دفترچه دکترا اومده انگیزه ثبتنام ندارم همش میگم فردا میکنم اه
گاهی وقتی حالم بدمیشه به آی تک فکرمیکنم میگم اون دکتراشو ول کرده پس دکترا مهم نیس خخخ کاش منم مث توبودم کمال گرایی تومن بشدت زیاده دلم میخواد خوب شم اصن مشکل من سامان بود یا کمال گراییه؟
انقد حالم بدمیشه وقتی خبرموفقیت دزسی یکیومیشنوم که وقتی سامان رفت اینطوری حالم بدنشد
به هرچی میرسم بیشترشومیخوام
حس میکنم روانم سرطان گرفته خخخخ