... ممکنه شما بتونید کمک کنید این کلاف گره خورده رو باز کنم؟
سلام:72:
واقعیتش اینه که فکر نکنم از کسی غیر از خودم کمکی بربیاد، اما اونقدر زمان گذشته و کاری ازم برنیومده، دارم همه گزینه ها رو بررسی می کنم.
مشکل اصلی اینه که من دیگه نمی دونم مشکل اصلی بالاخره چیه؟! و از کجا باید شروع کنم به حل کردنش، شاید شما بدونید. می دونید؟
البته واقعا نمی تونید بدونید، چون منو نمی شناسید. اما گاهی از راه حل های غلط به جواب های درست می رسید. مثلا فرشته مهربان یبار گفت که تعارض دارم. واقعیتش هم اینه که من متناقضم، خودم خودم رو نقض می کنم. حالا فقط همین یکبار هم نبوده، چند بار مدیر همدردی، فرشته مهربان یا بقیه چیزهایی در موردم گفتید که واقعیت داشته، اما چون از راه حل های اشتباه به جواب درست رسیدید، من در لحظه نمی تونستم پیگیر گفتگو بشم و کنکاش کنم که واقعا چی تو ذهن طرفم هست و چیکار باید کرد. در عوض سعی کردم خودم پیگیری کنم.
ولی ممکن هم هست من اشتباه کرده باشم. شاید هم از راه حل های درست رسیده باشید. شاید مسائل به این شکلی نیست که من می بینم.
خب حالا این پست براتون مفهومی داره؟ چیزی به ذهنتون میاره که بتونه بهم کمک کنه؟