نشانه های دوست داشتن یه مرد چیه؟ فکر میکنم همسرم منو دوست نداره...
سلام بچه ها
خیلی با خودم کلنجار رفتم که بیام یا نه.بالاخره نتونستم دووم بیارم و اومدم تا دوباره یه مشکلی رو باهاتون در میون بذارم....لطفا تا اخرش بخونید
شوهرم هیچ وقت دوست نداشته با من باشه. تو این دو سال عقدمون با هم کم بیرون رفتیم یا حتی کم اومده خونه ما. خیلی بهش میگفتم بیا باهم بریم بیرون.نمیخواد برای شام یا نهار بریم خرج داشته باشه بریم راه بریم.غذا درست میکنم بریم تو پارکی جایی غذامونو بخوریم ولی باهم باشیم.خیلی کم میومد خیلی کم... الانم که دو ساله عقدیم فقط پنج شنبه ها و جمعه ها همو میبینیم. اونم 5شنبه ها برای نهار در حد دو سه ساعت و شب ساعت 10 میاد تا و قت خواب.صبح زود بلند میشه میره سرکار تا بعد از ظهر جمعه .و بعدش تا شبش باهمیم و همین.کل دیدن من همینه.هی بهش میگم ناهارا بیا خونه ما (محل کارش نزدیک خونه ماست) نمیاد بلند میشه میره خونه خودشون بیشتر از 1 ساعت تو راهه.ولی حاضر نیست بیاد منو ببینه.خانوادم باهاش خوش رفتارم هستن.... بهش برای مجلس میگم .میگه چرا همش عجله داری؟میگم دو ساله تو عقدیم .میگه همه همینطورین. میگم دلم میخواد بیشتر ببینمت میگه ما که همش باهمیم.به این طرز دیدن میگه همش باهمیم...!! بهش میگم تو که نمیتونستی از خانوادت جدا شی چرا ازدواج کردی؟ میگه نخیر اینطوریام نیست درحالیکه هست. حتی شبی عقدمون کردن پیش من نموند... خیلی راحت بلند شد رفت گفت من نمیمونم. برای اینکه از دستش ندم باهاش رابطه داشتم تو عقد.اونم کامل... ولی چه فایده؟؟!! جلو خانواده اش خرابم کرده.باهام بد حرف زده چیزی نگفتم.خودشو واسه مامانو باباش کشته ولی برا من ذره ای اینکارو نکرده.از راحتیش و اسایشش نزده یکم بیشتر باهم باشیم.میدونستم از دختر یکی دیگه از اقوامش خواستگاری کرده.بهم باغرور و افتخار میگه من خواستگار فلانی بودم.ولی دختره نخواسته یه دفعه که دیدش اونقدر هی چشماش برمیگشت و نگاش میکرد که داشتم میمردم دیگه.اونجا چیزی بهش نگفتم ولی بعدش که گفتم گفت تو حق نداری منو بپایی... یه دفعه تب داشت من وقتی زنگ زدم یادم رفت بپرسن تبت پایین اومده یانه.اونقدر بهم حرف زد که نگو...ولی وقتی من مریضم نمیکنه یه زنگ بزنه(نمیاد که..) وقتی از دستش ناراحتم حتی یه زنگ نمیزنه عذرخواهی کنه تا اینکه من زنگ بزنم.یه شب تو خیابون از دستم ناراحت شد وسط بزرگراه ساعت 10 شب منو گذاشت و خودش رفت.بعد دید من نرفتم برگشته سرم داد میزنه چرا نمیای دیگه؟؟ دست بزن نداره ولی بعضی اوقات بددهنه.میگه حق ندارم از دستش ناراحت بشم. یه دفعه بهش گفتم اگه بهت بگن دنیا رو طلاق بده چیکار میکنی؟گفت بستگی داره کی بگه؟
میدونم دوستم نداره...دارم میمیرم دیگه.نمیدونم چیکار کنم؟من به خودم میرسم.وقتی میاد کلی خوشگل میکنم ولی نمیخوادم.باهام خوش نیست.هرکاری کردم نتونستم دلشو باهام صاف کنم. دلش با من نیست.
به نظر شمام دوستم نداره؟ چیکار کنم به نظرتون؟ تروخدا جوابمو بدین. دلم خیلی گرفته...خواهش میکنم.