"عکس العمل من در برابر رفتار خانواده شوهر
سلام دوستان
نمی دونم اسم این تاپیک من رو میشه گذاشت مشکل یا نه؟روم نمیشد تاپیک بزنم براش ولی جایی نبود که بخوام بگم.خلاصه من باهاش درگیرم.
من در شهری جدا و دور از خانواده ام هستم.دلم هم برای خانواده ام،دوستهام،خاطراتم و خلاصه شهرم زیاد تنگ میشه ولی خوب بروز نمیدم!همسرم هم بارها بهم گفته و میگه که برو و یک ماه بمون.من هم قبول نمیکنم.میگم دوست دارم با هم بریم.راستش دوست ندارم همسرم رو تنها بذارم.همسرم هم میگه من که نمیتونم یک ماه بیام دیگه فوقش یه هفته آخر میام دنبالتون.ولی از بس خواهر شوهرم و دور بری ها میگن مردها رو نباید تنها گذاشت و...من هم وسواسی کردن.
موضوع دیگه که مرتبط هست :دیشب هم همسرم از خانواده اش دلخور شده(دوطرفه بوده البته) و میگه الان بهترین فرصته که بری.دوست ندارم اینجا باشی و مجبور بشی بری پیش خانواده ام.با اینکه فردا تولد مادرشه ولی به من میگه برات بلیط میگیرم برو.همسرم آدمیه که همیشه حواسش هست که احترام من رو خانواده اش نگه دارن و همیشه به من میگه اگه من هم قهر کردم باهاشون تو برو که از چشم تو نبینن.ولی این دفعه نمیدونم چرا میگه دوست دارم که نباشی که مجبور شی بری.