توروخدا کمکم کنید :با دست بزن و بددهنی و بی منطقی و خودخواهی شوهرم چیکار کنم
25سالمه و تحصیلات: فوق لیسانس و شاغل و همسرم هم شاغل هستن،نسبت فامیلی ،ولی دور از خانواده هامون توی شهر دیگه بخاطر تحصیل و شغل زندگی میکنیم ،نزدیک 2ساله که ازدواج کردیم با وجود کشمکش های فراوان خانواده من مخالف بودن ولی مادوتا عاشق هم بودیم دیوانه وار برای رسیدن همدیگه میجنگیدیم ،از اوایل ازدواجمان سر هر موضوع کوچک چه مربوط به خودمون و چه مربوط به خانواده هامون دعوامون میشد فقط حرف خودشو و خانوادشو قبول داشت و اکثر مواقع تا من میخواستم براش توضییح بدم فوری به من حمله میکرد و کتکم میزد بخدا بوده موهامو میکشه و دهنم پر ازخون میشه توی سروصورتم میزنه همیشه توی بدن من جای کبودی بوده ولی چند ساعت یا یه روز بعدش با هم اشتی میکردیم اون به شدت به من وابسته است اگه چندروز باهم قهر باشیم کلن ازقیافه و روحیه میفته و عصبی میشه و بیشتر مواقع هم با حالی که تقصیر خودشو توقع داره من به منت کشی برم ،منم زود میبخشدمش و باز مدتی توی خوشی بودیم تا دوباره موضوعی برای دعوا پیش میومد و دوباره بددهنی رکیک که من یکیشم جوابشو نمیدم و طوری تربیت شدم که نمیتونم سرزبون بیارم بخدا همه طور خانمی براش بودم تازه شا غل شدم ولی چه از نظر محبت چه از نظر به خودم رسیدن واشپزی..... همیشه گفته تو برام کم نمیذاری ،خلاصه به خانوادشم از لحاظ فکری و تصمیم وابستشون و باهم تصمیم میگرن و تابعیت داره از خانوادش ،خانوادش از همون قبل از ازدواجمون به شدت حرف حرفی و بدذات و بددل هستن و چند مدتی یکبار با خانواده ما قهر میکردن ،تا چند ماه اوایل ازدواجمون خانواده هامون ارتباط داشتن ولی دیگه بعدش تا الان نه خودش نه خانوادش با خانواده ما ارتباط ندارن،البته کلن خانواده منزوی و کینه ای هستن و با 90 درصد فامیلای نزدیک هر کدوم به دلیلی قهرن و زبون خودشونم فقط خودشون میفهمن خیلی خودخواه و مستبد هستن ،الانم سر اخرین دعوا که من اروم بهش گفتم نمیخواد زیاد ولخرجی برای دیگران کنی اون عصبی شد و داد بیداد توی ماشین راه انداخت و وقتی اومدیم خونه بدون هیچ کلامی بعد از ابی به سروصدرتمون زدن من براش هندونه بردم که اعصابش راحت شه و اون با بشقاب با فاصله نزدیک به پای من پرت کرد و من روانه بیمارستان و بستری و اتاق عمل شدم هنوزم 3 ماه خونه نشین شدم توی این مدت اوایلش خیلی عذاب وجدان داشت و حسابی توی بیمارستان اتاق خصوصی برام گرفت و بهم میرسد و همه کارامو تا 1ماه و نیم که نباید با پاهام راه میرفتم انجام میداد کارای خونه و اشپزی و خرج دوا و درمون حسابی افتاده بود گردنش،من گفتم بزار بهش یه فرصتی بدم شاید این تجربه ای بشه که دیکه منو نزنه و قدرمو بدونه من خیلی عصبی و ناامید شده بودم که چرا این کارو با من کرده یه بار دیگم اینقد توی کتک کاری منو زد توی گوشم که پرده گوشم پاره شد و عمل ترمیم انجام دادم و چقد خرج افتاد روی دوش خودش بهش میگفتم چرا حق نداری بشقاب به سمت من پرتاپ کنی یا دستت روی من بلند بشه وگرنه به خانوادم میگم اینا هیچ توجیهی نداره و مثل ادم بشین باهم حرف بزن ولی اون کلن توی توجیه رفتارش بعد دعوا که چقد مهربون و دوست داشتنی میشه نشون میده پشیمون و بعضی موقع هم میگه اره قبول دارم من نباید دست بزن داشته باشم یا فوحش بدم ولی یادش میره اکثر موضوع هال دعوامون اون میاره وسط و خیلی چرت و پرتن که من اصلن به اون موضوع ها فکر نمیکنم ویا به خانواده من توهین و فوحش میده و منم دیونه میشم وقتی اسم خانوادمو میاره چون خیلی در حقش خوبی کردن و خانواده من خیلی باابروین توی فامیل سفره دار و مردمی و محبوب همه ایم،ولی چون خانواده اونا توقع غیرمنطقی از خانواده ما داشتن و ما انجام ندادیم دیگا اینا به بهانه های الکی قهر کردن با خانواده ما،الان خانواده من از این اتفاق که برای پام افتاده خبر ندارن ولی باهاشون صحبت کردم که چندبار منو زد و همیشه دعوا داره اونا هم خیلی ناراحتن با حالی که من توی روشون واکسادم و میگن تو هر تصمیمی بگیری ما همونطوری که به انتخابت احترام گذاشتیم حمایتت میکنیم ولی به شرطی که اونقدر قوی باشی که دیگه دختر حرف گوش نکن قدیم نباشم و فکرهمه چیز رو بکنم،توروخدا متخصصین و با تجربه ها راهنماییم کنین،واقعن باید چیکار کنم؟من مشاورم چند جلسه رفتم ولی با اون صحبت صحبت کردم نمیاد
ممنونم از اینکه بع تایپک من سر زدین:واما.....
سلام دوستان عزیزم
ممنون از اینکه پاسخ دادین
اون بار که پرده گوشمو پاره شده خیلی خودش ناراحت میشه و تا ماه اول خودش منو حموم میبرد و لیوان درگوش من میگرفت که اب نره توش هنوزم منو حموم میبره پنبه میزنه توی گوشم و همیشه مواظبه و میسپاره که اب نره توش، عذاب وجدان رو میبنم توی چهرش ولی به زبون نمیاره ولی معذرت خواهی کرد و من با اقتدار بهش گفتم اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی به خانوادم میگم یه بار قبلش که سر اختلاف خانوادگی دعوا کرد منو زد به داداشم گفتم و داداشم بهش زنگ زد و خیلی بهش حرف زد و خواست بیاد دنبال من ولی من گفتم بذار بهش فرصت بدیم بعد از عیدم با بشقاب زد توی پام تا الانم خونه نشینم و هزار بارم تهدیدش کردم به جدایی و طلاق که تو حق نداری منو بزنی عصبی و فوحش بدی به من و خانوادم چون کاری نکردیم جز خوبی در حقتون ولی اون یادش میره ،توی این مدت که خونه نشین شدم تا الان نزدیک 3 ماه برام هر کاری تونست کرده حمام و لباسمو اوایل نمیتونستم بلند شم میشست و غذامو اماده میکرد و دکتر و.....خیلی بهم میرسید البته وظیفش بود ولی خیلی به روش میارم که این بلا رو سرم اوردی که من دختر سالمی بودم الان تو این بلاهارو سرم اوردی و چند بارم خواستم به خانوادم بگم میترسم بگم داداشم اینا بیان اینجا دعوا و منو ببرن و از بعدش میترسم ما یه خانواده تحصیل کرده و با ابرویی هستیم میترسم همه بفهمن و مامانم اینا سرکوب بخورن و باعث ناراحتیشون بشم اونا خیلی روی من حساسن اگه بفهمن قیامت میشه، با خودم گفتم شاید حکمت خدا باشه که این بلا سرم اومد تا همه کارا و خرجا بیفت گردنش و نتونه از زن و زندگیش لذت ببره ادم بشه ولی توی این مدتم 3 بار دعوا راه انداخت و یکبارش منو یه کم با دستش زد ولی نه مثل قبلن توی زدنش احتیاط میکرد و میترسید به من اسیب برسه که نکنه اتقاقی برام بیفته ،ولی گوشیمو شکوند و چند روز گوشیم خاموش بود خانوادم فهمیدن و ازم پرسید داداشم اینا منم نگفتم منو زد و فوحش دادولی گفتم سز چه موضوع هایی دعوا راه انداخت وداداشم خیلی ناراحت شد و اون میگه این شخصیتی که توی خانوادش هست چون گفتم فامیلیم و پدرش و برادرش اینا هم دست بزن دارن و بددل و کینه ای میگه تو باید تصمیم بگیری یا بجنگی برای زندگیت که این شخصیتی که از 3 سالگی رشد کرده رو سخته تغییر بدی راست میگه،این دو سال خیلی تلاش کردم نشد و صبر کنی ،،یا راه دیگه ای انتخاب کنی ولی باید قوی باشی و استانه تحملتو بالا ببری که در هر صورت ما حمایتت میکنیم تو از مایی و ما هم نمب تونیم تورو تنها بزاریم و پشتتیم ،مامانمو بهش همه چی رو نمیگم چون اینقد سر ازدواج من سختی کشیده من خواستگارای بهتری داشتم ردشون کردم و اینو انتخاب کردم و خانوادم راضی نبودن و الان فهمیدم اشتباه کردم که خیلی دیر شده ،من به شوهرم تهدید کردم که اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی میرم شکایت میکنم و به خانوادم میگم اونم جوابم میگه من عصبی میشم یا برای بار اول میام با دست میزنم جاییت تو سکوت کن تا من عصبی تر نشم تا بیشتر کتک و فوحش ندم منم گقتم وقتی تو داری ناحق حرف میزنی در مورد من و خانوادم و یه قضاوتای ناحقی به گوشت میرسونن و من میخوام اروم برات توضییح بدم اسم خانوادتو که من به بدی که نمیارم میگم تو به من حمله میکنی و بدهنی میکنی به خانوادم و خودم ایا من نباید ناراحت بشم و دیونه بشم ولی اون میگه سکوت کن چرا اگه من اسم خانواده اونو میارم اون قیامت به پا میکنه اما من باید هیچی نگم نشده بقران مثل ادم بشینه حرفاشو بدون تعصب و بددهنی بزنه ،،،،، اون میدونم خیلی پشیمون میشه از رفتاراش مثلن دوروز بعد اخرین دعوا من نیمه خواب بودم اومد سرش گذاشته روی جا دستش که زده بود و کبود شده بود زیر گردنم و اه میکشید و بغلم کرده بود با تمام وجودش و نوازشم میکرد و من میفهمم که حال خودشم خوب نیست چون همش میگه حوصله ندارم و غمگینه مخصوصن این 3ماه که پای من اینجوریه و دعوا کم شده و من دلم برای مضلومیتش توی این 3ماه میسوزه خیلی افسرده و غمگین شده و بعضی موقع میاد توی بغلم میگه بهم ارامش بده حالم بد و دایم سرش درد میکنه و خودشم دوبار گفت منو ببر دکتر عصبی شدم من با تمام بدیهاش از همون اول یه حس دوست داشتن عمیق نسبت بهش دارم اونم میگه خیلی دوسم دارمه ولی ایا این رفتارا رسم دوست داشتن و مردونگی نیست ،عشقم کمتر شده نسبت به قبل ازدواجم ولی از بین نرفته و بخاطر همینه که زود میبخشمش
1-واقعن واقعن بهترین تصمیم برای من چیست؟
2-ایا زندگی که فقط خودم با خانوادم ارتباط دارم (گفتم ما 13 ساعت با شهر خانواده هامون فاصله داریم و فقط سه تا از اعضای خانواده شوهرم توی شهری که ما هستیم زندگی میکنن و بقیشون اونجان ) و سالی دو بار میریم سر میزنیم و شوهرم میگه تا بمیرم با خانوادت رفت و امد نمیکنم و اینو لابلای حرفای خانوادشم میشنوم ،،نه شادیشون و نه شیون خدای نکرده ،، باید تحمل کنم ؟ایا شوهرم و خانوادش به اشتباهشون پی میبرن که سر توقع بیجایی که اینا از ما توقع داشتن و ما انجام ندادیم دیگه خواهراش الکی حرف درست میکنن و اصل موضوع همون توقع است که ما انجام ندادیم ولی بهانه های الکی میارن برای ادامه قهرشون با خانواده من،،،با این موضوع چطور کنار بیام؟
3-اگه یه بار دیگه دست روم بلند کرد چیکار کنم خوب مسئله همیشه توی خانواده اینا هست که جای دعوا بشه،،؟
4-دوست ندارم باعث دردسر و عذاب برای خانوادم باشم چون قبلن خیلی زجرشون دادم سر انتخابم ،،،
5- متخصصین و باتجربه ها و دوستای گلم راهنماییم کنیین ممنونتون میشم یه دنیا