خواستگارم به دلم ننشسته و هیچ حسی بهش ندارم!
سلام
من 23 سالمه
یه خواستگاری دارم که 6 ماه از خودم بزرگتره و شرایطش خوبه توی یه شرکت دولتی استخدام رسمی هست و فقط یه خواهر داره و خانوادشم خوبن!
3 بار تا حالا باهاش حرف زدم اما مشکل اینجاست که من ازش خوشم نیومده! از نوع حرف زدنش خوشم نمیاد، همش حس میکنم با اون کسی که من تو ذهنمه زمین تا آسمون فرق داره!هیچ جوری به دلم ننشسته!
خانوادم هم از خود پسره و هم خونوادش خوششون اومده و وقتی میگم خوشم نیومده ازش هی میگن حیفه یه جوری حرف میزنن که در من احساس گناه ایجاد میشه که دارم الکی ردش میکنم. نمیدونم چیکار کنم!!!
همیشه تو ذهنم مردی رو میخواستم که چند سال ازم بزرگتره پخته تر باشه ولی این اون نیست.نمیدونم چه جوری اینو به خونوادم حالی کنم!هر چی هم میگم فایده نداره!
به علاوه اینکه من 5 تا خواهر برادر دارم خودم بچه پنجمی هستم و وقتی با این آقا پسر صحبت میکنم احساس میکنم که یه کم لوسه! مثلا یه بار ازش پرسیدم چه موقع عصبانی میشید گفت وقتی مامانم غذا 3 روز پیش رو بذاره جلوم!!! این جواب در مقابل اون سوال به نظرم خیلی یه جوریه!
من دانشگاه دولتی درس میخونم و دوس دارم حتما حتما ادامه تحصیل بدم دوس دارم اگه شد برم سر کار ولی اون با این مورد مشکل داره میگه درس وقتتو میگیره! من خواهر برادرام همشون تحصیلات بالایی دارن و خیلی موفقن منم دلم میخواد تحصیلاتمو ادامه بدم یکیو میخوام که پا به پام بیاد بتونم بهش تکیه کنم و روش حساب کنم. به علاوه این آقا و خانوادشون از من مذهبی تر هستن و احساس میکنم این بعدا مشکل ایجاد کنه البته منم خودم نمازو روزه و واجبات رو انجام میدم ولی ایشون طبق حرفاشون همیشه مسجد میرن و دعا و روضه میرن ولی من نهایتش فقط 5 شب محرم مسجد میرم.
به علاوه من خودم آدم تقریبا برون گرایی هستم و شوخ و پرانرژی ام ولی اون اینطوری نیست خودش میگفت درونگرا هستم.
در کل احساسم اینه که این آقا یه دختری به دردش میخوره که آروم و کد بانو و بی سر و صدا باشه.من اینجوری نیستم ولی با اینکه اینا رو جلسه آخر براش توضیح دادم جالب اینجاست که خیلیم اصرار داره که ادامه بده....
وای خیلی حرف زدم :)
نمیدونم چیکار کنم...ادامه بدم باهاش؟