در خواست راهنمایی برای مطرح کردن ازدواج در شرایط خاص
سلام
اگر شما در شرایطی قرار بگیرید که به دختری علاقه دارید و قصدتان ازدواج است ولی شرایط بیان درخواستتان نامناسب است چکار میکنید
دوشب پیش رفتم برای صحبت اما انقدر پرستار اونجا بود که نتونستم حرف دلمو بگم
پس منتظر شدم تا کارش تموم بشه فهمیدم ساعت 8 و نیم کارت میکشه و میره بیرون از بیمارستان
اما از بدبختی من سوار سرویس بیمارستان شد (مینی بوس)
دیشب همه چیزو گذاشتم کنار مردونه تصمیم گرفتم همه چیزو بگم
بازم کلی همکار دور و برش بود
موقع حرکت به سمت اتوبوس با یه همکار خیلی مسن تر از خودش بود که فرصت رو مناسب دونستم
مکالمه ما از این قرار بود
اولش از همکارش جداش کردم و چند قدم بردمش کنارتر
بعد از احوالپرسی اینطوری گفتم
من 26 سالمه و فوق لیسانس دارم میخواستم ببینم شما قصد ازدواج دارید
توی این مدت به چشم هاش نگاه نکرده بودم بعد از اینکه حرفام تموم شد به چشم هاش و ژست صورتش نگاه کردم
هیچ واکنش منفی و علامتی از عدم رضایت در او نبود
یه لحظه حس کردم همه چیز تمومه انگار چشماش بهم میگفت اونم به ازدواج تمایل داره
بعد ازم پرسید شما از پرسنل اینجایی
و من گفتم نه
ازم پرسید منو چطوری میشناسی
همین سوال و لحن صحبتش بیشتر منو امیدوار کرد (چون با دختر های زیادی صحبت کردم و طرز برخورد یه دختر چطوریه)
خیلی با محبت این حرفو زد و همین دلمو گرم کرد
بهش حقیقتو گفتم که پدرم رو آورده بودیم و ...
یه لحظه به همکارش که کنارش بود نگاه کرد و انگار عجله داشتن و نمیخواست جلوی همکارش صحبت کنه
که ناگهان گفت من قصد ازدواج ندارم و با همکارش رفتن سوار اتوبوس بشن
ولی بازم با نگاهی که به صورتش انداختم انگار همینطوری این حرفو زد و بشکلی گفت که میخواد ناز کنه
من مطمئن شدم که منظورش از طرح این که شما پرسنل اینجایی یعنی دلش میخواد با همکارای خودش و احتمالا یه دکتر ازدواج کنه
بیشتر مشکل من شرایط اونجاست و اینکه نمیشه این موضوعات رو جلوی 50 نفر مطرح کرد
شما زن هستید و اگر کلی همکار دکتر و پرستار کنارتون باشن آیا میتونید راحت صحبت کنید یا طرف مقابل میتونه حرفشو بزنه
نمیتوانم قبل از مطمئن شدن از دختر خانواده را مطلع کنم بنا به دلایل زیر:
مادر من خودش فردی رو مد نظر داره که حتی حاظر نیستم 5 دقیقه با اون دختر حرف بزنم
و روی این مسئله اسرار داره
و مشخص کرده اگه این دختر رو نگیری چند نفر بغیه رو باید بگیری
و ضمنا مدتیه که به این بهانه که نمیخوام ازدواج کنم از فشار های مادرم کم کردم
در این مورد بگم که مادرم بدون علاقه من حتی قرار خواستگاری با دختری گذاشته بود که مشابهش توی این سایت مطرح شده و متاسفانه همه اطرافیان حق رو به مادرم میدادن و من رو متهم کرده بودن که بی عقل هستم که نمیخوام این دختر رو بگیرم در حالی که در قلبم هیچ علاقه ای نداشتم بهش
اگر این موضوع رو مطرح کنم و جواب منفی بگیرم از طرفی فشار های مادرم شروع خواهد شد و از طرف دیگر صلاحیت انتخاب کردن من زیر سوال میره
شما اگر در این شرایط بودید چه میکردید
اگر دوباره مراجعه کنم ممکنه با واکنش منفی همکاران این دختر مواجه بشم و دیگه نمیتونم صحبت کنم چون فکر میکنند قصد مزاحمت دارم
شما اگر در این شرایط بودید چگونه ماجرا رو پیگیری میکردید تا ختم به ازدواج بشه
لطفا اولا شعار ندید
دوما تهمت نزنید
فقط راهکار بدید که من چیک
خیلی ممنون که در تاپیک قبلی مشارکت کردید ولی دیگه با اون تاپیک اعتنا نکنید و فقط همین تاپیک رو در نظر بگیرید