-
ترس از ابرو رفتن
سلام خواهش میکنم کمکم کنین من رابطه ی دوستی با اقایی رو 5 6 ساله ای داشتم که میخواستیم ازدواج کنیم مشکلاتی پیش اومد که از سر لج جدا شدیم(ما خیلی از این جدایی ها داشتیم با هم ولی همیشه برمیگشتیم ولی این سری نمیخوام) اصلا متوجه نمیشه که جدا شدیم الان 6 ماهه جدا شدیم 2 ماه از جدایی مون گذشته بود که یه روز تو خیابون جلومو گرفت گوشی مو از دستم گرفت میخواست ببینه با کی دوستم تمام اس ام اس هامو زنگ هامو دید چیزی پیدا نکرد ولی همه اش میترسم یک روزی منو با نامزدم ببینه جلومونو بگیره ابرومو ببره یا یک رو زبخواد به بابام بگه تروخدا کمک کنین من خیلی استرس دارم (تروخدا کمک کنین میترسم از ایند ه ام )
-
سلام خانم سه اچ 111
نوع ارتباطتون چطور بوده اگه در حد دوستي متعارف و بدور از مسائل جنسي بوده ، ديگر اين نوع ارتباط براي همه و يا حد اقل براي طيف اين مدلي بايد پذيرفته شده باشد . قرار نيست انسان با هر كسي دوستي داشت حتماً زنش بشه يا باهاش ازدواج كنه . شوهر آينده ات بايد اين ظرفيت و فرهنگ فعلي را بپذيرد و گرنه به مشكلات بزرگتري برمخوريد .لذا با كسي ازدواج كن كه اين ظرفيت را داشته باشه.
دوم: كسي حق ندارد جلو شما رو بگيرد اگر شما اجازه ندي بعنوان مزاحمت ميتوني برخورد شديد قانوني و قضايي باهاش بكني . در كل بايد خودت فرهنگ و روابط اجتماعي مورد عملت را بپذيري و ازش دفاع كني . منظورم وقتي است كه مسئله اي پيش آيد و گرنه لازم نيست حرف از مصداق اين ارتباط بزني؟
اگر از نوع ارتباطت با توجه به دوره طولاني توضيحاتي بدي دوستان بهتر ميتونن راهنمايي كنند . و دوستان نيز دنبال مقصر نگردن بلكه با شرايط موجود حمايت و كمك فكري و ذهني بدن.
-
شما نباید ترس داشته باشید
مادامی که شما از موضع ترس و هراس وارد شوید ، ایشون اهرم فشار را در اختیار خواهد داشت
شما مرتکب اشتباهی شده اید و مسئول ِ تبعات این اشتباه نیز خودتن هستید ، و می بایست مسئولیت اشتباه خود را بپذیرید
پذیرفتن به معنای ترس و دلهره و اضطراب نیست
بلکه شما می بایست با تحمل یکسری از ناراحتی ها و مشکلاتی که پیش خواهد آمد ، درصدد جبران اشتباه خود بربیایید
چرا اجازه دادید ایشون توی خیابون( در ملاء عام ) جلوی شما را بگیرد و موبایلتون رو زیر و رو کند؟!!!!
چرا اعتراض نکردید که ایشون مزاحم شما شده اند؟
-
ممنون از راهنماییتون
در جواب شما 2 دوست عزیزم باید بگم که من دیگه خودمو زن اون میدونستم به هیچ کس فکر نمیکردم به خاطر همین موضوع رابطه ج هم با هم داشتیم (تروخدا راجبم فکر بد نکین من یعنی ددیگه خودمو مال اون میدونستم فکر جدایی اصلا نبود تو سرم)واقعا تا دلتون بخواد من ازش چیزی دیده بودم تو این چند سال ولی بخشیده بودم همیشه تو ذهن خودم میگفتم من چرا این قدر این رو دوست دارم با اینکه ای همه بدی به من کرده چرا باهاش میمونم ......یعنی تنها دلیلی بود که باهاش بمونم چون خوشگل و خوش اندام بود قیافه و تیپ اش دختر پسند بود.......
سطح فکریم واقعا افتضاح بود
من خودم 22 سالمه دانشجو در رفاه کامل هستم هیچ کمبودی تو زندگیم ندارم
کلی ازش خیانت دیدم باز بخشیدم منو مقصر میدونست که اره تو توقع ات بالا بود ازم خونه میخواستی من نمیتونستم بخرم سرد شدم ال کردم
این خیانت رو چون مستقیم اس ام اس خوندم (که معلوم بود با هم رابطه داشتن) فهمیدم نتونست بزنه زیرش ولی بقیشو میزد زیرش ........
من اون خیانت ر که فهمیدم 4 5 ماه جدا شدیم بعد دیگه اومد دنبالم گریه زاری کرد پشیمونم ببخش منو اگه نبخشی برنگردی خودمو میکشم (البته من دعا دعا میکردم برگرده میبخشمش بر میگردم) هیچی دیگه اشتی کردیم بعد اون چند بار هم شیطونی ازش دیدم....خلاصه تا شد شغل اشو عوض کرد جوری شد که وقت واسه این که با دوستاش هم بره بیرون نداشت تو اون دوران دیگه خیلی خوب شده بودو اینا ولی دیگه من پامو کشیدم کناااااااااااار ....شاید باورتون نشه 1ماه قبل جدایی مون من کیف پول گم کردم 400 تومان داخلش پول داشتم هی غصه میخوردم همه جای خونه رو زیرو کردم به دوست پسرم گفتم اون میگفت حالا ببین کجا انداختی و اینا خیلی طبیعی رفتار میکررررررد تا شد دو هفته پیش فهمیدم اون دزدیده بوده ازم بعد از 7 ماااااااااااااااااه فهمیدم کار اون نامرد بوده........ادم چقدر میتونه پست باشه که کیف دوست دختر شو برداره بدزده 2 یا 3 ماه از جدایی مو گذشته بود با یک خانم با بچه دیدم تو خیابون خیلی کثیفه ه ه ه ه ه از اون کثیف تر اون خانم...........اه
هیچ جوره به دردم نمیخورهههههههههههه
من خیلی میترسم از فردای خودم..............چون این بهتر از من پیدا نمیکنه منو واسه ایند ه اش میخواست ولی لیاقت نداشت
همه اش با استرس میرم بیرون چون میگه دوستات تو رو خراب کردن تو این توری نبودی تو با کس دیگه دوست شدی کیه که منو به اون فروختی
خودم کردم که لعنت بر خودم باااااااااااد
جواب اون دوس خوبم رو بدم که من از ابروم میترسیدم بخوام داد بزنم بگم مزاحمه میگفتم بروووو میگفت یا گوشیتو بده یا ابرتو میبرم منم دادم بخونه بره
-
-
سلام. میتونی با خودش صحبت کنی؟ بگی نامزد کردی و ازش بخوای که به شما اطمینان بده که نگرنی از آینده نداشته باشی. اگر ایشون شما رو اندکی هم دوست داشته باشه کاری نمیکنه. البته صبر کن تا نظر مدیران سایت رو ببینی.
- - - Updated - - -
یادت باشه یک موقع با ایشون قرار ملاقات حضوری تحت هر عنوانی.( خداخافظی . جلسه پایانی و ... ) نذاری.
شماره همراه یا ایمیلی که ایشون داره هم استفاده نکن.
-
اصلا نمیتونم بهش بگم نامزد کردم (هم دلش رو ندارم بگم ) هم می ترسم
شماره همراهمو که داره روشنه خاموشش نکردم من
فیس بو ک امو داره هر روز تو صفحه خودش چیزی مینوشت چون میدونست من فیس بوکشو چک میکنم و میخونم
الان یک ماهی میشه نرفته تو فیس بوک متنی نوشته بود خداحافطی کرده بود مثلا حلالم کنین و از این حرفا من بخونم بترسم مثلا
10 روز پیش افقط اس ام اس داد کلی چرت و پرت نوشته بود اخرشم نوشته بود دیگه مزاحمت نمیشم
-
فکر کنم بگی بهتر باشه. سالها قبل برای من پیش آمد. دعای خیرمو بدرقه راهش کردم. العان هم امیدوارم زندگی خوبی داشته باشه. در حق من که دشمنی نکرده بود. رفت دنبال سرنوشتش. البته بهتر بود میگفتم همشون رفتن دنبال سرنوشتشون.:311:
-
اقا مجید ممنون از راهنماییتون
ما شا الله شما هم شیطون بودین.....رابطه شما هم طولانی بود مگه؟ فاب بودین؟
-
سلام.تاکی میخای با این ترسها زندگی کنی؟اگه فاش بشه چه موقعیتی ازت بخطرمیفته؟خب این نامزد نشد یکی دیگه.فکرنمیکنی مشکل درپافشاری تو بریک شرایط خاص هست که داره تو رو به دردسرمیندازه؟