-
چه جوری برگردم ...
من ازشوهرم میخوام جدابشم...قبل از اون توی دانشگاه یه شکست عشقی شدید داشتم... مطمئنم که ضربه ی روحی که از شکست عاطفی که تو رابطه ی قبلیم داشتم هنوز کاملا التیام پیدانکرده بودکه ازدواج کردم...
الان میخوام دوتاش روفراموش کنم ویه زندگی جدید روواسه خودم درست کنم
سردشدم...بی روح...بی لبخند...شایدبگم چندین ساعت توماشین کنارشوهرم می نشستم بی تحرک ...بی خنده..بی شادی...
قبلناکه خونه بودم..اگه هرروز نمیرفتم بیرون دق میکردم ولی الان از اول تابستون تا الان شایدبه تعداد انگشتای دست بیرون رفته باشم....
هر روز میخندم...ولی ته دلم مثه خنده های قبل ازشکست اولم نیست...اصلا نیست...25 سالمه ولی پیرم...تیپ وقیافم مثه زنای 50 ساله شده...
خیلی دارم روی خودم کارمیکنم اما نمیشه....
الان برای طلاقم مشکلی ندارم وسختم نیست چون بار اولم نیست که میشکنم....قبلا یه بار هزار بار بدتراز این شکستم....الان دلم واسه خودم میسوزه
کمکم کنین میخوام همه چیوفراموش کنم و دنبال یه عشق جدید بگردم میخوام دوباره عاشق بشم برای عشق اولم خیلی گذاشتم اما برای شوهرم هیچ چیز نذاشتم چون به نظر خودم اون ارزش عشق ورزیدن رو نداشت وهیچ وقت نتونست این ارزش رو پیداکنه...
الان علاقه ای به کسی که عاشقش بودم ندارم ...هرگز وهرگز اما دیگه نمیتونم واسه کسی اون کارها روبکنم....
ولی میخوام خودمو ریکاوری بکنم وباز هم از نو شروع کنم....کمکم کنین بهم بگین ....چیکاربکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
مشكل شوهرت چيه كه بايد قرباني اين اشتباه تو بشه ؟
آيا مشكلي از طرف ايشون وجود داره ؟
عنوان تاپيكت هم مبهمه. عوضش كن .
-
سلام فاطیما جان! متاسفم بابت اتفاقاتی که واست افتاد! کاملا جدا شدی دیگه درسته؟
-
چه جوری برگردی به کجا ؟ به زندگی ؟
درد عشق اولت التیام پیدا نکرده ، ازدواج کردی
الانم هنوز از همسرت جدا نشده میگی میخوای به دنبال عشق جدید بگردی
فکر نمی کنی لازمه مدتی تک و تنها زندگی کنی ؟
بدون حضور یه انسان
خودت رو بازسازی کن . احیا ء شو
نیازی نیست برای این احیاء شدن از کسی کمک بگیری
وقتی کامل شدی ، می تونی با یه شخص کامل همراه بشی
اگر راهی برای درست کردن زندگیت هست ، دریغ نکن
اگر نیست جدا شو و عاشق نشو
بذار به یه آرامش روحی برسی
ما آدما تنها خلق شدیم. نگران تنهایی نباش
-
سلام فاطیما جان
امیدورام با توکل به خدا این روه رو بگذرونی و طعم واقعی شادی رو بچشی
از رفتارات و این تاپیکهای متعددی که میزنی مشخصه که به ارامش درونی نرسیدی و حتما نیازه که این روزها رو با همراهی یک مشاور مجرب بگذرونی.
از طرفی باید خودت هم بخوای که شرایط رو درست کنی.مشاور فقط به تو کمک میکنه اما کار اصلی رو خودت باید انجام بدی.
من بهت توصیه نمیکنم که الان اقدامی برای جدایی و طلاق بکنی.چون الان ناراحت و عصبی هستی و ممکنه باعث پشیمونی تو بشه.
بنابراین بهترین کار در این شرایط دور نگه داشتن خودت از محیط تنش زا و مشکلاتیه که با همسرت داشتی.
و تا به ارامش درونی نرسی نمیتونی تصمیم بگیر ی و الان هم که تصمیم برای جدایی گرفتی بازهم به نظرم داری با عجله اقدام میکنی.
شاید 6 ماه دیگه هم به همین نتیجه برسی و جدایی رو انتخاب کنی ولی بهتره که با درایت و منطق به این نتیجه برسی و نه از روی فشار عصبی و ناراحتی و ....
مشکلاتی رو از همسرت تو تاپیکهای قبلیت گفته بودی اما اینو فراموش نکن که تو هم مقصر بودی و به قول خودت هنوز شکست قبلی التیام پیدا نکرده بود وارد یک رابطه شدی.در واقع متعهدانه عمل نکردی و بدون فکر وارد این رابطه شدی
پس توصیه من به تو اینه:
الان هیچ تصمیمی نگیر.
به فکر بالا بردن روحیه ات باش.ورزش کن..کار کن...استخر برو...با دوستات رفت و امد داشته باش تا بتونی تنشت رو کم کنی و بعد یک تصمیم عاقلانه بگیری.
موفق باشی
- - - Updated - - -
این رو هم اضافه کنم این وظیفه شرعی و عرفی و انسانی شماست که برای همسرت همه تلاشت رو بکنی.نه اینکه انقدر راحت بگی ارزشش رو نداشت.برای کسی که هیچ گونه تعهدی نسبت بهش نداشتی همه کار کردی اما برای همسرت که بهش تعهد دادی کاری نکردی....
اگر تصمیم گرفتی جدا بشی باید چند سالی برای التیام روحیه ات و فراموش کردن این دو نفر صبر کنی وگرنه دوباره همه چیز تکرار میشه.
-
من هم خودم تا به امروز مشکلاتی تو زندگیم داشتم بزرگ کوچیک....شاید وقتی از بیرون به زندگیم نگاه میکنن فکر میکنن هیچ مشکلی ندارم ولی منم مشکلات زیادی داشتمو این چند وقته بیشتر هم شده و تحت فشارم ولی با این حال میخوام یه چیزی بهت بگم منم اوایل گله میکردم شکایت میکردم دنبال مقصر بودم گریه زاری میکردم انرژیمو از دست داده بودم و دیگه شاد نبودم شاید الان هم کمی اونطوری باشم ولی نه خیلی زیاد چوون زود به خودم میامو شرایط و وضعیتو عوض میکنم میدونم من نمیتونم درکت کنم چون تو شرایطی که الان تو هستی من نیستم هیچکس نیست پس هیچکس حال واقعیتو نمیتونه درک کنه ولی میخوام بگم گله نکن گریه زاری نکن شاد باش دوباره پرانرژی باش شرایط و وضعیت خونه رو جوشو عوض کن شاد باش تا کمی از بار غمی که هست هم از دوش تو هم از دوش خانوادت کم بشه ناراحت نباش به خاطر هرچی که پیش اومده پیش خدا شکر کن بگو خدایا چاکرتم میدونی چرا اینارو میگم؟چون بهم ثابت شده که تو هر کاری یه حکمتی هست ازت میخوام که اینو از ته دلت باور داشته باشی که هر کاری یه حکمتی داره.شاید الان این حرف شعاری شده ولی باورش کن فقط به زبون نگو حکمتی داشته از ته دلت این جمله رو باور کن خدا صلاحتو میخواد خدا از مادر هم به ادم مهربونتره حاضر نیست ناراحتی بندشو ببینه ول بعضی وقتا مجبوره عین وقتایی که باید وقتی بچه بودی بهت واکسن بزنن تا ایمن بشی خدا هم بعضی وقتا مجبوره که اشکتو دربیاره دیگه غصه نخور بسه از همین الان که اینو خوندی تصمیم بگیر دوباره زندگیتو بسازی ادامه تحصیل بده خودتو قوی کن طوری که همه غبطه ی تورور بخورن نه برای انتقام گرفتن فقط برای خودت .زیاد حرف زدم..ببخش.امیدوارم خوشحال ببینمت
- - - Updated - - -
من هم خودم تا به امروز مشکلاتی تو زندگیم داشتم بزرگ کوچیک....شاید وقتی از بیرون به زندگیم نگاه میکنن فکر میکنن هیچ مشکلی ندارم ولی منم مشکلات زیادی داشتمو این چند وقته بیشتر هم شده و تحت فشارم ولی با این حال میخوام یه چیزی بهت بگم منم اوایل گله میکردم شکایت میکردم دنبال مقصر بودم گریه زاری میکردم انرژیمو از دست داده بودم و دیگه شاد نبودم شاید الان هم کمی اونطوری باشم ولی نه خیلی زیاد چوون زود به خودم میامو شرایط و وضعیتو عوض میکنم میدونم من نمیتونم درکت کنم چون تو شرایطی که الان تو هستی من نیستم هیچکس نیست پس هیچکس حال واقعیتو نمیتونه درک کنه ولی میخوام بگم گله نکن گریه زاری نکن شاد باش دوباره پرانرژی باش شرایط و وضعیت خونه رو جوشو عوض کن شاد باش تا کمی از بار غمی که هست هم از دوش تو هم از دوش خانوادت کم بشه ناراحت نباش به خاطر هرچی که پیش اومده پیش خدا شکر کن بگو خدایا چاکرتم میدونی چرا اینارو میگم؟چون بهم ثابت شده که تو هر کاری یه حکمتی هست ازت میخوام که اینو از ته دلت باور داشته باشی که هر کاری یه حکمتی داره.شاید الان این حرف شعاری شده ولی باورش کن فقط به زبون نگو حکمتی داشته از ته دلت این جمله رو باور کن خدا صلاحتو میخواد خدا از مادر هم به ادم مهربونتره حاضر نیست ناراحتی بندشو ببینه ول بعضی وقتا مجبوره عین وقتایی که باید وقتی بچه بودی بهت واکسن بزنن تا ایمن بشی خدا هم بعضی وقتا مجبوره که اشکتو دربیاره دیگه غصه نخور بسه از همین الان که اینو خوندی تصمیم بگیر دوباره زندگیتو بسازی ادامه تحصیل بده خودتو قوی کن طوری که همه غبطه ی تورور بخورن نه برای انتقام گرفتن فقط برای خودت .زیاد حرف زدم..ببخش.امیدوارم خوشحال ببینمت
-
سلام
وظيفه مني كه اومدم اينجا همدرديه اما واقعا چرا ما آدما چه پسر وچه دختر انتقام عشق گذشتمونو از يك بنده خداي از همه جا بي خبر ميگيريم؟
چرا نميخوايم قبول كنيم كه اون عشق قديمي باعث بيتفاوتيمون به كسي كه بهش تعهد داريم شده؟
چرا وقتي ميتونيم روابطه رو بهتر كنيم فقط دنبال لجبازي با خودمون هستيم؟
آخه دوست خوب ونازنينم چرا كسي كه شما رو دوست نداشت يا به دلايلي خدا نخواست بهش برسيد بايد باعث بشه روح كسي كه دوستتون داشته وهمسرتون شده زخمي كنيد؟
چرا ما وقتي ازدواج ميكنيم نميگيم اين انتخاب منه ومن بايد براي درست شدن اين رابطه تلاش كنم؟اگر تمام توانمو به كار بردم ونشد بعد بگم طلاق.
آخه اين طلاق چي به ماداده كه تلاش براي درست كردن رابطه به مانداده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اميدوارم موفق باشيد.
- - - Updated - - -
سلام
وظيفه مني كه اومدم اينجا همدرديه اما واقعا چرا ما آدما چه پسر وچه دختر انتقام عشق گذشتمونو از يك بنده خداي از همه جا بي خبر ميگيريم؟
چرا نميخوايم قبول كنيم كه اون عشق قديمي باعث بيتفاوتيمون به كسي كه بهش تعهد داريم شده؟
چرا وقتي ميتونيم روابطه رو بهتر كنيم فقط دنبال لجبازي با خودمون هستيم؟
آخه دوست خوب ونازنينم چرا كسي كه شما رو دوست نداشت يا به دلايلي خدا نخواست بهش برسيد بايد باعث بشه روح كسي كه دوستتون داشته وهمسرتون شده زخمي كنيد؟
چرا ما وقتي ازدواج ميكنيم نميگيم اين انتخاب منه ومن بايد براي درست شدن اين رابطه تلاش كنم؟اگر تمام توانمو به كار بردم ونشد بعد بگم طلاق.
آخه اين طلاق چي به ماداده كه تلاش براي درست كردن رابطه به مانداده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اميدوارم موفق باشيد.
-
باسلام به همه ی دوستای عزیز...
ازنظراتتون وانتقادهاتون ممنونم اما به قول یکی ازبچه ها...هیچ کس نتونست بفهمه من چی میگم
من نسبت به شوهرم بی تفاوت نبودم...من یه بارخودم عاشق شدم..ودیدم آخرش به جایی نرسیدم بخاطرهمین توی رابطم باهمسرم مردا روبهترمیشناختم...اما کم هم فداکاری نکردم...من برای اینکه بزارم عشق نفرقبلی ازتوذهنم بره دوسال به خودم تنهایی دادم وتصمیم گرفتم تا کسی واقعا ازطریق خانواده اقدام نکرده بهش فکرنکنم وبه هیچ کس اجازه ندادم سمتم بیاد وقتی هم ازدواج کردم اصلا شوهرم روبانفرقبلیم مقایسه نمیکردم ...بخدا...اصلا...من خودم نفرقبلی روکنارگذاشته بودم چون آدم سالمی نبود...وبرای نجات ازش به امام رضا متوسل شدم....
اما شوهرمم خوب نبود...خیلی پایین تراز اون بود....مثه بچه ها بود...اصلا نمیتونم روحیات شوهرمو قبول کنم..دونقطه ی کاملا متفاوت....و وقتی پیشش بودم یک هزارم آرامشی که ازنفرقبلیم داشتم نداشتم...نه اینکه دلم پیش اون باشه...نه اصلا الان دیگه اصلا بهش فکرنمیکنم اما میخوام بگم فکرمیکردم بایه ازدواج سنتی بدون شناخت بیشترخوشبخت میشم اما ....نشد...
من برای شوهرم از همه نظرگذاشتم ولی هیچ وقت اون رو درحدی نمی دونستم که تمام وجودم مال اون باشه واین بخاطره اینه که اون اصلا دنیایی متفاوت بامن داشت..
تمام دنیاش توی مادیات وپول وتقلب وربا وبی دینی وبی حیایی بود
من توی خانواده ای بزرگ شدم که یاد گرفتم برای هدفم بدوم وتلاش کنم اما اون یاد گرفته زیرمیزی بده ودروغ بگه..
میدونی وقتی اومدن خواستگاری من گفتن ما پولداریم وپسرمون خونه وماشینو وکار و اخلاق خوب و...داره...
میدونین چنددرصد حرفاشون راست بود.. یک درصد..همین... همین که گفتن پدرمادرش هستن وبقیه حرفاشون دروغ بود...
اصلا من عاشق یه نفردیگه ....وقتی تا این حدتوی زندگیم به من دروغ گفته بشه ..آیا این زندگی ارزش موندن داره..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه دروغ خیلی بزرگ که واسه من مهم بود...گفتن که ما اولین جایی هست که اومدیم خواستگاری ..بعدش که رفتم دیدم ازهمه دخترای فامیلشون خواستگاری کرده کسی هم بهش دختر نداده....البته چندماه بایکی از دخترای فامیلشون دوست بوده وباهم بیرون میرفتن وتلفنو ازاین چیزا...
اگه از یه کانالی بفهمین که دختره به بقیه دخترا فامیلشون گفته فلانی فقط به خاطرس ک ... زن میخواد و ازرابطش اینو فهمیده وبه هم زده باهاش.. شماچیکارمیکردین؟؟؟؟؟
من حالم از خودش وخانوادش بهم خورده...همین چندروز پیش توی یه پست گفتم که پدرشوهرم زنگ زد وگفت شوهرم سکته کرده ودادگاه رویک هفته عقب انداخت بعد چندروز از یکی ازفامیلاش که باهاش صمیمی شدم تواین چندوقته ..فهمیدم که بله اصلا اتفاقی واسه آقا نیفتاده ودروغ بوده ...
فکرکنین تااین حد دروغ....من دیگه به هیچ چی اعتماد ندارم که بخوام ادامه بدم....
اگه مشکلش ازخودش بود یه چیزی ولی... پسرکوندارد نشان ازپدر/ توبیگانه خوانش نخوانش پسر
-
مطالب انقدر زیاده که حوصله ی خوندنشو به جز تاپیک اصلی و آخری رو ندارم
فقط یه سوال؟
پیش مشاوره رفتین؟
-
باسلام آره رفتم...
باشوهرم چندبار رفتم ومشاور بهم گفت خیلی باهم فرق میکنین ...شاید بتونین با هم زندگی کنین اما هیچ وقت خوشبخت نمیشین...
اونهم متوجه تفاوت روحی وشخصیتی ماشد...
و به من گفت دوست داری زندگی کنی یا خوشبخت بشی...منم دومی رو انتخاب کردم
ماخیلی باهم فرق میکنیم....
من آدم خونسرد.آروم وتقریبا خجالتی هستم واون پررو بی پرو.دعوایی.والبته فوق العاده عصبی...
من اهل پیشرفتم اصلا نمیتونم ببینم یه لحظه بیکار بشینم اگرم بشینم ازدرون خودخوری میکنم ولی اون بی هدف ترین آدمیه که تو عمرم دیدم والته شلخته ترین
شما هم پسرین ومیدونین بعضی ازآقایون فوق العاده بی نظم هستن ...من دوسال عقدبودم وتوی این دوسال لباس هاشومن میشستم واتو میزدم واتاقشو من مرتب میکردم حتی رختخوابشم من جمع میکردم ...حتی اگه براش پیش دستی نمی آوردم روی زمین پوست میوه هاشو میریخت بعدکنارشون میزد همونجا هم میخوابید....فکرکنین...