-
از همسرم گریزان شدم
سلام به همه دوستای خوبم
یکساله که ازدواج کردم تو این یکسال دعوایی نبوده که نکرده باشیم و یا حرفی نبوده که به خودمون یا خونواده هامون نزده باشیم به شدت حرمت ها بینمون شکسته شده .البته ازدواجمون با مشکلات فراوانی بود .آقا بیکار بود بی پول بود نه عروسی گرفتیم نه حتی یک ریال خرج کردیم .راستش من از اول چون دلم براش می سوخت هیچ توقعی ازش نداشتم و خیلی هم کمکش کردم از نظر مالی اما هرکاری که من کردم ایشون رو پر توقع تر کرد الان اصلا ارتباط خوبی با هم نداریم دو تامون زندگی دومی است که شروع کردیم من یک عقد ناموفق داشتم و او یک ازدواج ناموفق که به یکسال هم نکشید . مثل بچه ها با هم لج می کنیم اینقدر با هم دعوا کردیم که الان ترجیح می دیم روزها سر کوچکترین بهانه ای که پیش میاد با هم قهر کنیم . اون شبا دیر میاد که لج من رو در بیاره من هم دست به هیچ کاری در منزل نمی زنم و می زارم گند از سر و روی خونه بالا بره مدتها کارمون همینه یه روز آشتی و یک هفته قهر .البته من خودم از این اوضاع ناراضی نیستم ترجیح می دم اسمش روم باشه اما کاری به کار هم نداشته باشیم نمی دونم این وضع قابل اصلاح هست یا نه تا کی می شه ادامه داد .چون اصلا موقعیت طلاق رو ندارم خانواده ام این اجازه رو بی هیچ عنوان بم نمی دن منم نمی خوام ناراحتشون کنم کلافه ام و سردرگم کمکم کنید
-
با سلام خدمت دوست عزیز.منظور شما از این تاپیک اینه که چطوری زندگیتون رو سروسامون بدید و چطوری رابطتون رو با شوهرتون بهتر کنین یا هدفتون چیز دیگه ایه؟ممنون میشم بگین
-
راستش دقیقا نمی دونم چرا این تایپیک رو نوشتم فقط اینو می دونم که خیلی خسته ام تمام زندگی مون این روزها داره تو سکوت و بی محلی به هم می گذره دوست دارم اوضاع زندگی م رو بهبود ببخشم اما نمی دونم چه طور هر بار می گم این آخرین قهره اما دوباره سر کوچکترین مسئلیه ای اینقدر از دستش ناراحت و متنفر می شم که مدتها هم باهاش حرف نزنم اذیتم نمی کنه کلا هیچ کاری به کار هم نداریم .بهم بگین چیکار کنم که این اوضاع عوض بشه
-
ارتباط ، یکی از نیازهای بنیادی انسان است و اگر به درستی برقرار شود ، درک و فهم،بصیرت و پذیرش ، تفاهم و دوستی ، هم اندیشی سازگاری ،هنجار پذیری و جامعه پذیری ، وحدت و انسجام، همزیستی و بهزیستی و بطور کل رشد و توسعه فردی واجتماعی را در پی خواهد داشت.علاوه بر آن مسیر رسیدن انسان به کمال و سعادت را هموار و وسیله تحقق مقصود را فراهم و هزینه آنرا تعدیل خواهد کرد و بدینوسیله دوستی ، نشاط و امید و همدلی رابرای انسان و اجتماع به ارمغان مى آورد.
پس به نظر بنده حقیر شما باید سعی کنید رابطتون رو با شوهرتون بهتر کنید و آرام آؤام عشق را به خانوادتون بیارید.مطمئنا شوهر شما هم اینگونه میخواهد واگر بفهمد که شما در تلاش برای بهبود هستید او هم تلاش خواهد کرد.
-
سلام عزیزم
من فکر میکنم شما این تاپیک رو زدید چون دوست دارید زندگیتون رو بسازید و تجربه یه زندگی پر لذت و شاد رو داشته باشید
و من مطمئنم می تونید
کافیه بخواهید و قدم به قدم پیش برید
این حق شماست که از زندگی لذت ببرید
بهتره دنبال راهکارها باشید و دقیقتر توضیح بدید از سن و سالتون و نحوه آشناییتون بگید از این که چند تا خواهر برادر دارید فرزند چندم هستید و میزان تحصیلاتتون و آیا شاغلید ؟
و مثالی از دعواهاتون بزنید تا کارشناسا و دوستان بهتر راهنمایی کنن
-
راستش خیلی از حرفهای قشنگ که تو کتابها می نویسن گفتنش آسونه اما وقتی تو شرایط زندگی قرار بگیری واقعا سخته . من لیسانسم و معلم و همسرم دیپلم و شغل آزاد . در دوره عقد بیکار بود به یه کاری دست زد که سرمایه اش رو من جور کردم که متاسفانه شکست خورد . اون موقع فکر می کردم تنها مسئله زندگی ام بیکاریشه اما الان خدا رو شکر سرکاره و درامد خوبی داره اما داره تاوان اشتباه گذشته رو پس می ده . تو مسائل مالی خیلی رو من حساب می کنه و بیشتر اوقات خودش را کنار می کشه . همسر من نه معتاده نه خانواده اش تو زندگی مون دخالت می کنن نه اهل خیانت و این جور چیزهاست فقط تو دنیای مجردی اش مونده .یکی از دعواهامون که خیلی تکراری شده اینه که از سرکارش میره باشگاه بیلیارد من این کار رو دوست ندارم به نظر من این کار مرد متاهل نیست . سر این بارها و بارها دعوا کردیم اما نه اون کوتاه می آد نه من وقتی این کار رو می کنه و دیر میاد خونه منم هیچ چیزی رو براش آماده نمی کنم و اصلا باهاش حرف نمی زنم. نسبت به من بی توجهه . می گه هر کاری دوست داری بکن هر جا دوست داری برو فقط بزار من هم راحت باشم و به من گیر نده .بودن یا نبودن من براش مهم نیست اگه یک هفته هم برم خونه مامانم سراغم رو هم نمی گیره (از روی لجبازی ) وقتی فکر می کنم بی توجه منم خودم را کاملا بی توجه نشون می دم در حالی که این طور نیستم چند باری گفته بریم مشاوره اما من فکر می کردم خودم می تونم درستش کنم اما هر بار خراب تر می شه
-
امیدوارم مدیران سایت بهتون کمک کنند.زندگی شما شبیه فیلمه آتش بس شده.چند تا سوال.
1.چند سال دارین؟2.آیا شوهرتون رو دوست دارین؟3.شوهرتون چند سال داره؟4.نحوه آشنایی با شوهرتون چطور بوده؟
-
آقای سامان انگار فقط من و شما اینجاییم ممنون از این که این وقت شب به حرفهای من گوش می کنید .من سی سالمه و همسرم سی و یک سالشه ما تو گروه کوهنوردی با هم آشنا شدیم هر هفته کوه می رفتیم اما از وقتی که عقد کردیم رنگ کوه رو ندیدم .من فقط یک همراه می خواستم راستش اصلا مسائل مالی برام مهم نبود قبل از عقد هر روز هفته همدیگرو می دیدم با هم بیرون بودیم خیلی اخلاق و رفتارش خوب بود . اما الان می بینم تمام چیزهایی که به خاطرش تن به ازدواج دادم الان تو زندگیم وجود نداره . ما حتی نمی تونیم بدون جر و بحث تو خیابون با هم قدم بزنیم .به من می گه غلدری ، زور می گی اما من ازش انتظار دارم وقتی انتظاراتم رو برآورده نمی کنه خونه رو براش جهنم می کنم یعنی تنها واکنشیه که بلدم .اصلا نمی تونیم با هم تو صلح و صفا حرف بزنیم .
-
راستش من جزئیات زندگیتون رو نمیدونم.شاید بهتره که شما یک کمی ازانتظاراتی که از شوهرتون دارین رو کم کنین.شاید چون از لحاظ مالی هم به شوهرتون وابسته نیستین و حقوق بگیرین کمی هم بهش زور میگین.(البته قصد اتهام به شما رو ندارم)
مطمئنا وقتی ازدواج کردین بینتون علاقه ای بوده.شما باید این علاقه رو بیشتر کنین.قبل این کار خودتون باید عاشق شوهرتون باشین.
این رو در نظر بگیرین که شوهرتون مرده.دوست داره حرفش مورد تایید قرار بگیره.مخالفت با تصمیمشون رو بصورت مستقیم نشان ندین.مثلا بگین اینکارو بکنیم بهتره یا اگه تو دوست داره اینجوری باشه انجامش میدم ولی اینطوری بهتر نبود؟
بهش اعتماد به نفس بدین.طوری رفتار کنین انگار بدون شوهرتون نمیتونین نفس بکشین.حداقل تو ظاهر اینطوری نشون بدین!
میدونم الان از زندگی دلسردین ولی باید آرومآروم زندگیتون رو مرتب کنین.وقتی از دست شوهرتون عصبانی میشین کمی صبر و حوصله به خرج بدین تادعوا ادامه پیدا نکنه.
زندگیتون رو شبیه رینگ بوکس نکنین.مسابقه بوکس اینطوریه که وقتی یک پانچ(ضربه)دریافت میکنی برای برابری امتیاز باید پانچ بزنی.شاید باید دهها ضربه بزنی.
ولی زندگی اینطور نیست.توی زندگی شما بازنده هردوی شمایین.برنده هم هردوتون.
-
به نام خدا
سلام
با تند خوانی تاپیکهای قبلیتون نکاتی به نظرم میاد که بصورت کلی خدمتتون عرض میکنم:
.
1- ازدواج شما در مقطع زمانی مناسبی برای شوهر شما اتفاق نیفتاده (با توجه به درگیری طلاق قبلیش) حداقل باید 2 سال از رفع تنش قبلی میگذشت بعدا وارد زندگی جدید میشد. حال که گذشته باید با صبر و حوصله و درایت دو طرف آنرا مدیریت کرد.
.
2- از نوشته هاتون اینطور به نظر میرسه که نسبت رفتاری شما با همسرتون مانند رفتار معلم (احساسی و در عین حال بد زبان و خشن!) با شاگردش هست!
شما زیادی داری در زندگی نقش بر عهده میگیری! و باعث حذف نقش مرد زندگیتون شدید. اشتباهاتتون در این موارد است :
-*- دخالت زیاد در امور مالی و تامین سرمایه کاری برای همسرتان. و بدتر از آن پرداخت اقساط آن وامها!!؟؟!! (ببخشیدها باید بگم به شما ربطی نداشته! )
-*- عدم بیان سخنان تایید آمیز برای سیراب کردن نیاز به تایید مردان از طرف همسرشان! (در نوشته هاتون کاملا پیداست که تفکر "پررو میشه" تو نهانگاه ذهنتون وجود دارد.)
-*- شما معلمش نیستید بلکه هممسرش هستید. پس لازم نیست دائما راهکار بدهید.
-*- رابطه شما دچار سیکل معیوب شده. یعنی : شوهر شما برای استواری در مشکلات مالی ای که دارد فقط تایید شما را در تصمیماتش میخواهد نه معلمی شما را / شما تکیه گاه محکم میخواهید اما تصور میکنید که راه حل شما بهتر هست و باید اجرا شود / اجرای نقش معلمی برای همسرتان یعنی از بین بردن کامل خاصیت تکیه گاهی مرد توسط زن / حال که تکیه گاه متزلزل شده ، زن بد دهن تر و آسیبزا رفتار میکند / مرد برای فرار از این وضعیت به رفتارهای دوران مجردی روی می آورد / زن تنها تر شده و مرد مستاصل در دریافت تایید روز به روز این سیکل معیوب مخرب تر ادامه میابد.
.
.
و اما راه چاره شکستن این سیکل معیوب هست توسط خود شما !
.
.
راه حل :
1- قطع تدریجی (و البته با سرعت منطقی) نقش مالی شما در زندگی مشترک!
2- عدم بد زبانی توسط شما در مواجه با رفتارهای نامطلوب شوهر. استمرار و استقامت در این کار بسیار ضروریست!
3- مشارکت شما در بعضی از تفریحات فردی شوهرتان و ابراز خرسندی از برنامه ریزی شوهرتان برای باهم بودن در این برنامه ها
4- تلاش بسیار زیاد برای ازبین بردن رفتار معلم گونه شما نسبت به همسرتان (حواستان باشد که شوهرتان بسیار دقیق متوجه خوی رفتاری معلم گونه شما در برخورد با او میگردد لذا باید اینکار را از ریشه فکرتان خشک نمایید.)
5- صبر در کنترل رفتاری و بیانی شما کلید اصلی طلوع زندگی بهتر برای هردوی شما خواهد بود.
.
در پناه حق.